نکات کلیدی
۱. هدایت مخفیانه جهاد افغانستان توسط سازمان اطلاعات پاکستان (ISI)
از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷، بریگیادیر محمد یوسف رئیس دفتر افغانستان سازمان اطلاعات بینخدمتی پاکستان (ISI) بود و بهعنوان فرمانده کل مجاهدین عمل میکرد.
فرماندهی محرمانه. بریگیادیر محمد یوسف، رئیس دفتر افغانستان ISI، از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷ بهطور عملی مدیر عملیات مقاومت افغان بود. او در پوشش عمیق فعالیت میکرد و جریان تسلیحات، آموزش و برنامهریزی مجاهدین را مدیریت میکرد و عملاً بهعنوان ژنرال آنها در برابر حضور شوروی عمل مینمود. این نقش حتی از بسیاری از افسران ارشد نظامی پاکستان و خانواده خود یوسف مخفی نگه داشته شده بود.
عملیات گسترده. دفتر یوسف که با تعداد کمی پرسنل آغاز شد، به ۶۰ افسر و ۳۰۰ نفر نیرو رسید و یک تلاش عظیم لجستیکی و آموزشی را مدیریت میکرد. آنها توزیع هزاران تن سلاح و مهمات را نظارت کرده و دهها هزار مجاهد را آموزش دادند، در حالی که دولت رسمی پاکستان هرگونه دخالت را انکار میکرد. مقر اصلی ISI برای جنگ افغانستان، کمپ اوجهری در نزدیکی راولپندی بود که ظاهراً یک مرکز بیضرر به نظر میرسید.
خطرات شخصی. با وجود پردهدری پیچیده، یوسف و تیمش همواره در معرض تهدید عوامل دشمن بودند. آنها از روشهای مخفی مانند استفاده از نامهای مستعار، تغییر وسایل نقلیه و اجتناب از حضور عمومی بهره میبردند، هرچند خود یوسف زندگی علنی داشت. خطر دستگیری و افشا شدن همواره وجود داشت، بهویژه برای پرسنل نظامی پاکستانی که مأموریتهایی در داخل افغانستان داشتند.
۲. طراحی استراتژی «مرگ با هزار زخم» توسط ضیاء و اختر
او رئیسجمهور را قانع کرد که نهتنها مبارزه با متجاوزان برای منافع پاکستان حیاتی است، بلکه احتمال پیروزی نیز وجود دارد.
چشمانداز استراتژیک. رئیسجمهور ضیاءالحق، با مشورت فرمانده کل ISI، ژنرال اختر عبدالرحمان خان، در سال ۱۹۷۹ تصمیم مهمی برای حمایت از جهاد افغانستان گرفت. برخلاف تردیدهای اولیه، اختر استدلال کرد که مقابله با ارتش شوروی برای دفاع از پاکستان ضروری است و پیروزی از طریق جنگ چریکی گسترده ممکن است.
جنگ چریکی. استراتژی انتخابشده «مرگ با هزار زخم» بود که از رویارویی مستقیم با نیروی برتر شوروی اجتناب میکرد. این شامل:
- کمینها و ترورها
- حمله به کاروانهای تدارکاتی، پلها، خطوط لوله و فرودگاهها
- تمرکز بر اهداف نرم
- استفاده از پاکستان بهعنوان پایگاه امن برای پناهگاه، آموزش و تأمین.
انگیزههای سیاسی و مذهبی. فراتر از استراتژی نظامی، ضیاء حمایت از جهاد را راهی برای دفاع از اسلام، کسب همدردی بینالمللی (بهویژه از آمریکا) و تثبیت موقعیت سیاسی خود پس از اعدام نخستوزیر سابق بوتو میدید. آرزوی شخصی اختر شکست شوروی و اقامه نماز در کابل آزاد شده بود.
۳. مجاهدین افغان: جنگجویان سرسختی که درگیر اختلافات داخلی بودند
به اینها استقامت بدنی افغان، توانایی تحمل سختیها و مقاومت بالایش را اضافه کنید تا یک سرباز چریکی درجه یک داشته باشید.
فرهنگ جنگجو. مبارز افغان دارای ویژگیهای ذاتی بود که او را به یک چریک قدرتمند تبدیل میکرد:
- شجاعت فوقالعاده و تحمل درد
- اعتقاد عمیق مذهبی به جهاد و وعده بهشت برای شهدا
- آشنایی کامل با زمینهای سخت و کوهستانی
- علاقه ذاتی به سلاح و توانایی زندگی در طبیعت.
تفرقههای داخلی. با وجود قوتها، مجاهدین گرفتار اختلافات عمیق و انتقامجویی («بدل») و نبود وحدت میان هفت حزب سیاسی و فرماندهان متعدد میشدند. این درگیریهای داخلی اغلب مبارزه با دشمن مشترک را تحتالشعاع قرار میداد و منجر به:
- امتناع از همکاری در عملیات مشترک
- اولویت دادن فرماندهان به منافع شخصی (غنیمت، اعتبار) به جای اهداف استراتژیک
- هدر رفتن تلاش و تلفات در درگیریهای بینحزبی.
محدودیتهای تاکتیکی. اگرچه شجاع، مجاهدین اغلب انعطافپذیری تاکتیکی نداشتند و حملات مستقیم و پر سر و صدا را به روشهای مخفی ترجیح میدادند. آنها از حفر مواضع دفاعی و خزیدن اجتناب میکردند و ساختار فرماندهیشان، هرچند ظاهراً زیر نظر رهبران حزبی بود، اغلب پراکنده و هماهنگی دشوار بود.
۴. دشمن شوروی: ایستا، محتاط در تلفات و آسیبپذیر
برداشت من این بود که این دو ابرقدرت برای جنگ متعارف یا حتی هستهای در اروپا آماده شده بودند، اما هرگز برای مبارزه با شورش در آسیا.
ذهنیت متعارف. ارتش شوروی که برای جنگهای بزرگ متعارف در اروپا آموزش دیده بود، در مقابله با شورش در افغانستان دچار مشکل شد. نیروهای آنها عمدتاً ایستا بودند و بر حفظ شهرها، فرودگاهها و مسیرهای اصلی تمرکز داشتند و مناطق روستایی وسیع را به مجاهدین واگذار کرده بودند.
نقاط ضعف بهرهبرداری شده. استراتژی «هزار زخم» نقاط ضعف کلیدی شوروی را هدف قرار داد:
- وابستگی بیش از حد به بزرگراه سالنگ بهعنوان تنها مسیر حیاتی و آسیبپذیر
- سربازان اجباری با روحیه پایین، آموزش ضعیف و انگیزه کم جز بقا
- حساسیت زیاد به تلفات که باعث اجتناب از پیاده شدن از خودرو یا عملیات شبانه میشد
- وابستگی به نیروی هوایی که ابتدا بدون چالش بود اما بعدها آسیبپذیر شد.
عدم اطمینان ارتش افغانستان. طرح شوروی به دلیل عدم اطمینان ارتش افغانستان که دچار فرارهای گسترده و روحیه پایین بود، مختل شد. با وجود تلاشهای شوروی برای بازسازی و مشاوره، ارتش افغانستان اغلب مجبور بود در پادگانها محبوس بماند و نتوانست بهصورت تهاجمی عمل کند، که این امر بار اصلی جنگ را بر دوش شوروی گذاشت.
۵. تأمین مالی و کمکهای فنی سیا حیاتی اما اغلب ناکارآمد بود
برای آمریکاییها همیشه تلخ بود و من دیدگاه آنها را درک میکنم که با وجود پرداخت هزینهها، نمیتوانستند فرمان را در دست بگیرند.
خط مالی حیاتی. آمریکا و عربستان میلیاردها دلار از طریق سیا تأمین مالی کردند که برای خرید تسلیحات، تجهیزات و پوشش هزینههای عملیاتی ضروری بود. این حمایت مالی برای ادامه جهاد علیه یک ابرقدرت حیاتی بود.
مشکلات تأمین. فرایند خرید تسلیحات توسط سیا اغلب ناکارآمد و ناامیدکننده برای ISI بود. مشکلات شامل:
- نبود شفافیت در بودجه و هزینهها
- خرید مکرر سلاحهای نامناسب، قدیمی یا حتی غیرقابل استفاده (مانند سلاحهای زنگزده مصری، توپهای سنگین اورلیکون، موشکهای ناکارآمد بلوپایپ)
- برنامههای نامنظم حمل و نقل که باعث گلوگاههای لجستیکی میشد
- شک به فساد یا نفوذ سیاسی که بر صلاحیت نظامی در تصمیمات خرید غلبه داشت.
حمایت فنی ارزشمند. با وجود مشکلات تأمین، سیا کمکهای فنی ارزشمندی ارائه داد که شامل:
- عکسهای ماهوارهای با کیفیت بالا برای برنامهریزی عملیاتی
- مشاوره فنی در تخریب و تحلیل اهداف
- تجهیزات شنود بیسیم برای اطلاعات تاکتیکی
- آموزش مربیان پاکستانی در استفاده از سیستمهای جدید مانند استینگر.
۶. خط لوله پیچیدهای تسلیحات را با وجود بوروکراسی و فساد منتقل میکرد
احتمالاً گرانترین بخش مسیر، آخرین مرحله انتقال از احزاب به مجاهدینی بود که از سلاحها استفاده میکردند.
سیستم چندمرحلهای. زنجیره تأمین یک عملیات پیچیده چندملیتی با سه مرحله اصلی بود:
- خرید و تحویل توسط سیا به پاکستان (که اغلب مشکلساز بود)
- حمل، ذخیره و تخصیص توسط ISI در پاکستان (تحت مدیریت یوسف کارآمد و امن)
- توزیع احزاب و انتقال به داخل و سراسر افغانستان (گران، آشفته و مستعد اختلافات).
کنترل ISI. ISI کنترل سختگیرانهای بر تخصیص سلاحها به هفت حزب بر اساس اثربخشی نظامی و نیازهای عملیاتی داشت و در برابر فشارهای سیا و دیگران برای تغییر سیستم مقاومت میکرد. این کنترل، هرچند مورد انتقاد بود، برای اجرای طرح استراتژیک و انگیزه دادن به فرماندهان ضروری تلقی میشد.
چالشها و هزینهها. انتقال تجهیزات در پاکستان و افغانستان با موانع متعددی روبرو بود:
- حفظ محرمانگی و خطرات امنیتی در حمل و نقل
- تأخیرهای بوروکراتیک و گاه فساد در ایستهای بازرسی
- استفاده از حمل و نقل حیوانی (قاطر، اسب، شتر) برای بخش نهایی در مناطق کوهستانی
- هزینههای بسیار بالا در داخل افغانستان که گاهی به ۱۵ تا ۲۰ دلار به ازای هر کیلوگرم میرسید.
۷. آموزش مأموریتی کلید موفقیت تاکتیکی بود
بهعنوان سربازان باتجربه، من و ژنرال اختر هر دو میدانستیم که بدون آموزش مناسب، مجاهدین را هدر خواهیم داد.
گسترش ظرفیت. با درک نیاز به جنگجویان ماهر، ISI بهطور چشمگیری امکانات آموزشی در پاکستان را توسعه داد و تعداد آموزشدیدگان را از ۳۰۰۰ نفر در سال ۱۹۸۳ به بیش از ۱۰۰۰ نفر در ماه تا سال ۱۹۸۴ افزایش داد. تا سال ۱۹۸۷ بیش از ۸۰ هزار مجاهد آموزش رسمی دیده بودند.
تمرکز عملی. آموزشها فشرده، عملی و مأموریتی بود و بر مهارتهای خاص جنگ چریکی تمرکز داشت:
- سلاحهای سنگین (هاون، راکت، توپهای ضدتانک و ضدهوایی)
- تخریب (خطوط لوله، پلها، دکلها)
- مینگذاری و خنثیسازی مین
- جنگ شهری و تکنیکهای خرابکاری.
مربیان پاکستانی. نکته مهم این بود که تمام آموزشها توسط پرسنل ارتش پاکستان، اغلب کارکنان سابق ISI، انجام میشد که گاهی تیمهای مجاهد را در مأموریتهای داخل افغانستان همراهی میکردند. این امر محرمانگی را حفظ و اطمینان حاصل میکرد که آموزشها با برنامههای عملیاتی هماهنگ است، هرچند برخی رهبران حزبی ابتدا با آموزش مشترک مخالفت داشتند.
۸. اختلافات داخلی به اندازه حملات دشمن آسیبزننده بود
تا زمانی که شورویها و متحدان افغانشان در کشور بودند، مجاهدین میتوانستند برخی اختلافات داخلی را کنار بگذارند و علیه دشمن مشترک متحد شوند.
درگیریهای مزمن. با وجود هدف مشترک جهاد، رقابتها و انتقامجوییهای عمیق میان قبایل، طوایف و احزاب سیاسی ادامه داشت. این اختلافات اغلب به درگیریهای خشونتآمیز میان گروههای مجاهد منجر میشد و منابع و تلاشها را از مبارزه با شوروی منحرف میکرد.
تأثیر بر عملیات. اختلافات هماهنگی استراتژیک و تاکتیکی را بهشدت مختل میکرد. نمونهها شامل:
- فرماندهان امتناع از عبور کاروانهای تدارکاتی یا جنگجویان احزاب رقیب
- نبود همکاری در حملات یا دفاعهای مشترک
- اولویت دادن فرماندهان به منافع شخصی یا انتقام به جای اهداف نظامی
- هدر رفتن وقت و تلاش ISI برای میانجیگری در اختلافات.
استفاده دشمن. شوروی و متحدان افغانشان از طریق تبلیغات و نفوذ عوامل خاد این اختلافات را تشدید میکردند تا مقاومت را از درون تضعیف کنند. قبایل پاکستانی در مرز نیز گاه برای سود شخصی به دشمن کمک میکردند که وضعیت را پیچیدهتر میساخت.
۹. کابل مرکز ثقل استراتژیک بود
هرکه کابل را کنترل میکرد، افغانستان را در چشم مردم و جهان کنترل میکرد.
اهمیت نمادین و عملی. کابل بهعنوان پایتخت، قلب سیاسی، اقتصادی و نظامی افغانستان بود. کنترل آن برای مشروعیت رژیم کمونیستی و ادعای پیروزی نهایی مجاهدین ضروری بود. دستور ژنرال اختر روشن بود: «باید کابل بسوزد.»
استراتژی انزوا و فشار. طرح تصرف کابل شامل:
- قطع خطوط تأمین و خدمات (جادهها، خطوط برق، سدهای آب)
- خرابکاری و ترور درون شهر علیه پرسنل شوروی، عوامل خاد و مقامات دولتی
- حملات مداوم راکتی به تأسیسات نظامی، ساختمانهای دولتی و مناطق مسکونی شوروی.
چالشها و موانع. با وجود فشار مستمر، تصرف کابل دشوار بود. شهر با چندین حلقه استحکامات سنگین محافظت میشد. شرایط زمستانی عملیات مجاهدین را محدود میکرد و شورویها توانستند خطوط دفاعی را گسترش دهند. نبود سلاحهای مؤثر برد بلند در ابتدا تأثیر حملات راکتی را محدود میکرد که بخشی با ورود SBRL حل شد.
۱۰. حملات شوروی دفاع مجاهدین را آزمود و منجر به تغییرات تاکتیکی شد
تصمیم گرفتم اطمینان دهم هر تلاش آینده نیز شکست بخورد.
تمرکز بر مرز. استانهای مرزی شرقی که مسیر اصلی تأمین مجاهدین از پاکستان بود، هدف حملات گسترده شوروی و افغان قرار داشتند. این عملیاتها با هدف قطع خطوط تأمین، نابودی پایگاهها و عقب راندن مجاهدین از مرز انجام میشد.
بهبود تاکتیک دشمن. نیروهای شوروی و افغان با گذشت زمان تاکتیکهای خود را بهبود دادند که شامل:
- حرکات پیچیده پنجهای و محاصرههای هلیبرن
- استفاده گسترده از نیروی هوایی و توپخانه برای نرم کردن اهداف
- هماهنگی بهتر بین نیروهای زمینی و هوایی.
دفاع بحثبرانگیز. تصمیم به دفاع متعارف از پایگاههای مرزی کلیدی مانند ژوار به جای عقبنشینی به پاکستان، بحثبرانگیز بود اما برای حفاظت از نقاط حیاتی تأمین ضروری تلقی میشد. نبرد ژوار در ۱۹۸۶، هرچند پرهزینه، توانایی مجاهدین در حفظ مواضع و وارد آوردن تلفات سنگین به مهاجمان را نشان داد و در نهایت شوروی را مجبور به عقبنشینی کرد.
۱۱. موشک استینگر نقطه عطف جنگ بود
با پیروزی نظامی، اختر قهرمان میشد؛ او نخستین کسی بود که مبارزه را پیشنهاد داد و استراتژی جنگ را طراحی و نظارت کرد.
چالش برتری هوایی. سالها هلیکوپتر جنگی می-۲۴ هندوستان شوروی، ترسناکترین دشمن مجاهدین بود که به دلیل نبود سلاحهای ضد هوایی مؤثر، با آزادی عمل نسبی عمل میکرد. موشک قدیمی SA-7 بهراحتی با فلیرها یا ارتفاع از کار میافتاد.
تأخیرهای سیاسی. ورود موشک آمریکایی استینگر به دلیل نگرانیهای سیاسی در پاکستان و آمریکا درباره احتمال افتادن آن به دست شوروی یا تروریستها سالها به تأخیر افتاد. ISI و فرماندهان میدانی بارها برای دریافت این سلاح فشار آوردند و اهمیت حیاتی آن را درک میکردند.
تغییر بازی. ورود استینگر در اواخر ۱۹۸۶ تعادل تاکتیکی را بهشدت تغییر داد. اثربخشی آن علیه هلیکوپترها باعث شد خلبانان شوروی و افغان تاکتیکهای خود را تغییر دهند (پرواز در ارتفاع بالاتر، استفاده مداوم از فلیر) و روحیه مجاهدین را بهشدت افزایش داد. نرخ بالای اصابت توسط تیمهای آموزشدیده مجاهدین ارزش سلاح و توانایی استفاده مؤثر آنها را اثبات کرد.
۱۲. حملات فرامرزی به «شکم نرم» شوروی باعث وحشت شد
کیسی درست گفته بود—ما به نقطهای بسیار حساس دست زده بودیم.
**بهرهبرداری از آسیبپ
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «افغانستان: تله خرس» با نظرات متفاوتی روبهرو شده و میانگین امتیاز آن ۳.۹۵ از ۵ است. خوانندگان از روایت دروننگرانه جنگ شوروی و افغانستان از دیدگاه پاکستانیها استقبال کردهاند. این کتاب اطلاعات دقیقی دربارهی استراتژیهای نظامی، دخالت سازمان سیا و پیچیدگیهای این درگیری ارائه میدهد. برخی نقدهایی دربارهی جانبداریهای نویسنده و تکرار مکررات در نگارش مطرح کردهاند. با این حال، بسیاری این اثر را منبعی ارزشمند برای درک تاریخ و وضعیت کنونی افغانستان میدانند، هرچند برخی دربارهی پیامدهای بلندمدت اقدامات مطرحشده در منطقه تردید دارند.