نکات کلیدی
1. آگاهی از طریق رابطهاش با وجود تعریف میشود
وجود یک موجود دقیقاً همان چیزی است که به نظر میرسد.
وجود و ظاهر به هم پیوستهاند. سارتر دوگانگی فلسفی سنتی بین وجود و ظاهر را به چالش میکشد و تأکید میکند که وجود یک موجود دقیقاً همان چیزی است که به نظر میرسد. هیچ واقعیت پنهانی پشت ظاهر وجود ندارد؛ خود ظاهر معیاری برای وجود است.
رد دوگانگیها. این دیدگاه دوگانگیهایی مانند درون/برون، قابلیت/عمل و جوهر/ظاهر را پشت سر میگذارد. به جای آن، سارتر یکپارچگی پدیده را پیشنهاد میکند که در آن همهی ظاهرها برابرند و بدون هیچ وضعیت ممتازی به یکدیگر اشاره میکنند.
پدیده به عنوان نسبی-مطلق. پدیده نسبی است زیرا به کسی نیاز دارد که آن را ببیند، اما همچنین مطلق است زیرا خود را همانطور که هست، آشکار میکند. این یک توهم یا تحریف از یک وجود واقعی نیست، بلکه یک مثبت کامل است که میتوان آن را مطالعه و توصیف کرد.
2. نیستی از آگاهی انسانی برمیخیزد
امکان دائمی عدم وجود، خارج از ما و درون ما، پرسشهای ما درباره وجود را مشروط میکند.
عدم وجود جزئی از واقعیت است. سارتر استدلال میکند که عدم وجود تنها یک غیاب یا نفی نیست، بلکه یک جزء واقعی از جهان است، بهویژه در ارتباط با آگاهی انسانی. پرسشها، تخریب و قضاوتهای منفی همه وجود نیستی را آشکار میکنند.
انسانیت به عنوان منبع نیستی. از طریق آگاهی انسانی است که نیستی به جهان وارد میشود. انسانها با ظرفیت خود برای پرسش، تخریب و نفی، امکان عدم وجود را به کمال وجود معرفی میکنند.
نیستی و انتظار. عدم وجود اغلب در محدودههای انتظار انسانی ظاهر میشود. زمانی که ما انتظار داریم چیزی را پیدا کنیم و آنجا نیست، تجربهای از درک پیشداوری از نیستی را تجربه میکنیم. این تجربه عینی است و تنها یک توهم ذهنی نیست.
3. بدخواهی یک حالت بنیادی از وجود انسانی است
آگاهی یک حالت خاص از دانش نیست که بتوان آن را معنای درونی یا خودآگاهی نامید؛ بلکه بعدی از وجود فراتر از پدیده در موضوع است.
بدخواهی به عنوان فریب خود. سارتر بدخواهی را به عنوان دروغ به خود تعریف میکند، راهی برای فرار از حقیقت وجود خود. این شامل عدم صداقت بنیادی است که در آن فرد همزمان حقیقت را میداند و پنهان میکند.
ساختار بدخواهی. بدخواهی نیازمند وحدت یک آگاهی واحد است، جایی که فریبدهنده و فریبخورده همان شخص هستند. این یک پارادوکس ایجاد میکند، زیرا به نظر میرسد که دروغ گفتن به خود بهطور عمدی و بدبینانه غیرممکن است.
شفافیت آگاهی. شفافیت آگاهی به این معناست که فرد باید حداقل تا حدی از بدخواهی خود آگاه باشد. این مفهوم را پیچیدهتر میکند، زیرا به نظر میرسد که سطحی از حسن نیت را در عمل بدخواهی نشان میدهد.
4. بدن بهطور متفاوتی توسط خود و دیگران تجربه میشود
وجود فراتر از پدیده آنچه برای آگاهی وجود دارد، خود در خود است (lui-même en soi).
بدن به عنوان منبع بیگانگی. سارتر بررسی میکند که چگونه بدن، همانطور که توسط دیگران درک میشود، میتواند به منبعی از بیگانگی تبدیل شود. نگاه دیگری بدن را ثابت و عینی میکند و آن را به چیزی با ویژگیها و محدودیتها تبدیل میکند.
بدن به عنوان محدودیتی برای آزادی. واقعیت بدن، وجود و تصادفی بودن آن، میتواند بهعنوان یک محدودیت بر آزادی احساس شود. ما آزاد نیستیم که بدنهای خود را انتخاب کنیم و محدودیتهای آنها میتواند پروژهها و خواستههای ما را مختل کند.
بدن به عنوان وسیلهای برای بیان. با وجود محدودیتهایش، بدن همچنین وسیلهای است که از طریق آن خود را بیان میکنیم و با جهان درگیر میشویم. این ابزار عمل ما و وسیلهای برای تجربیات ماست.
5. آزادی هم هدیه است و هم بار
آگاهی موجودی است که در وجودش، وجودش در سوال است بهطوریکه این وجود شامل موجودی غیر از خود است.
محکوم به آزادی. سارتر استدلال میکند که انسانها "محکوم به آزادی" هستند. این به این معناست که ما مسئول انتخابها و اعمال خود هستیم، حتی اگر انتخاب نکردهایم که به دنیا بیاییم یا آزادیای که ما را تعریف میکند را داشته باشیم.
آزادی و مسئولیت. این آزادی یک قابلیت یا ویژگی نیست، بلکه خود وجود آگاهی است. این یک بار است زیرا به این معناست که ما همیشه مسئول خود و دنیای اطرافمان هستیم.
نگرانی به عنوان آگاهی از آزادی. نگرانی حالت وجود آزادی به عنوان آگاهی از وجود است. این شناسایی است که ما تنها نویسندگان ارزشهای خود هستیم و هیچ توجیه خارجی برای انتخابهای ما وجود ندارد.
6. نگاه دیگری شکلدهنده خودپنداری ماست
وجود فراتر از پدیده آنچه برای آگاهی وجود دارد، خود در خود است (lui-même en soi).
دیگری به عنوان آینه. سارتر مفهوم "نگاه" را معرفی میکند که به نحوهای که نگاه دیگری خودپنداری ما را شکل میدهد اشاره دارد. نگاه دیگری ما را به عنوان اشیاء، با ویژگیها و محدودیتها، به خودمان نشان میدهد.
شرم و افتخار. شرم و افتخار احساساتی هستند که از آگاهی ما از دیده شدن توسط دیگری ناشی میشوند. شرم شناسایی عینیت خودمان است، در حالی که افتخار تأیید ارزش ما در چشم دیگری است.
نبرد برای شناخت. رابطه بین آگاهیها یک مبارزه مداوم برای شناخت است. هر آگاهی تلاش میکند تا دیدگاه خود را بر جهان تحمیل کند و دیگری را به عنوان یک شیء در آن جهان تعریف کند.
7. عشق، خواسته و نفرت حالتهایی از ارتباط با دیگری هستند
وجود فراتر از پدیده آنچه برای آگاهی وجود دارد، خود در خود است (lui-même en soi).
عشق به عنوان تصاحب آزادی. سارتر عشق را به عنوان تلاشی برای تصاحب آزادی دیگری در حالی که آن را به عنوان آزادی حفظ میکند، تحلیل میکند. عاشق تلاش میکند تا تنها شیء انتخاب آزاد محبوبش باشد.
خواسته به عنوان تجسم. خواسته تلاشی است برای تصاحب بدن دیگری به عنوان گوشت، برای کاهش دیگری به یک موجود صرفاً جسمی. این شامل یک تجسم متقابل است، جایی که هر آگاهی تلاش میکند تا دیگری را تجسم کند.
نفرت به عنوان رد دیگری. نفرت تلاشی است برای نابود کردن آزادی دیگری و کاهش او به یک شیء صرف. این شناسایی قدرت دیگری برای محدود کردن و تعریف ماست و تمایل به حذف آن قدرت.
8. زمانمندی ساختار وجود برای خود است
وجود فراتر از پدیده آنچه برای آگاهی وجود دارد، خود در خود است (lui-même en soi).
وجود برای خود و زمانمندی. سارتر استدلال میکند که زمانمندی یک شرط خارجی تحمیل شده بر آگاهی نیست، بلکه ساختار ذاتی وجود برای خود است. گذشته، حال و آینده لحظات جداگانهای نیستند، بلکه ابعاد به هم پیوسته وجود هستند.
گذشته به عنوان واقعیت. گذشته آنچه در خود است که برای خود باید باشد. این وزن تاریخ ما، محدودیتها و شرایطی است که انتخاب نکردهایم.
آینده به عنوان امکان. آینده قلمرو امکان است، آنچه هنوز وجود ندارد که ما را به جلو میکشد. این افق پروژههای ما و منبع آزادی ماست.
9. عمل ریشه در آزادی و پروژه دارد
وجود فراتر از پدیده آنچه برای آگاهی وجود دارد، خود در خود است (lui-même en soi).
عمل به عنوان تغییر عمدی. سارتر عمل را به عنوان تغییر عمدی جهان تعریف میکند. این شامل یک پروژه، هدف و استفاده از وسایل برای دستیابی به آن هدف است.
آزادی به عنوان شرط عمل. آزادی شرط لازم برای عمل است. بدون آزادی، هیچ پروژهای، هیچ هدفی و هیچ عمدی وجود نخواهد داشت.
تعامل آزادی و واقعیت. عمل همیشه در یک زمینه واقعیت، شرایط و محدودیتهای داده شدهای که انتخابهای ما را شکل میدهد، قرار دارد. آزادی و واقعیت به هم پیوستهاند و هر یک بر دیگری تأثیر میگذارد و آن را تعریف میکند.
10. جهان از طریق آگاهی انسانی معنا مییابد
وجود فراتر از پدیده آنچه برای آگاهی وجود دارد، خود در خود است (lui-même en soi).
آگاهی و جهان. سارتر تأکید میکند که جهان از طریق آگاهی انسانی معنا مییابد. پروژهها، انتخابها و اعمال ما هستند که به جهان اهمیت میدهند.
جهان به عنوان بازتاب پروژههای ما. جهان یک واقعیت خنثی یا بیتفاوت نیست، بلکه بازتابی از ارزشها، خواستهها و ترسهای ماست. این جهان توسط آزادی ما و درگیری ما با آن شکل میگیرد.
تصادفی بودن معنا. معنای جهان ثابت یا از پیش تعیین شده نیست، بلکه تصادفی و وابسته به انتخابهای ماست. ما مسئول معنایی هستیم که در جهان مییابیم و برای ارزشهایی که راهنمای اعمال ما هستند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب هستی و نیستی اثر ژان پل سارتر، اثر بنیادی او در زمینهی اگزیستانسیالیسم است که به بررسی موضوعاتی چون آگاهی، آزادی و وجود انسانی میپردازد. خوانندگان این کتاب را دشوار و چالشبرانگیز مییابند، اما در عین حال از نظر فکری پاداشدهنده است. اصالت این کتاب در بهکارگیری روشهای پدیدارشناختی در هستیشناسی نهفته است. در حالی که برخی ایدههای سارتر را قدیمی میدانند، دیگران بینشهای او در مورد طبیعت انسانی و مسئولیت را ستایش میکنند. متن این کتاب به خاطر زبان پیچیده و مثالهای زندهاش شناخته شده است. منتقدان در مورد ارزش فلسفی آن بحث میکنند، اما تأثیر قابل توجه آن بر تفکر قرن بیستم را به رسمیت میشناسند.