نکات کلیدی
۱. آتن باستان: برهنگی، صدا و شهروندی
برهنگی شاید نشانهی مردمی باشد که کاملاً در شهر خود را خانه میدانند؛ شهری که در آن میتوان با خوشحالی در معرض دید بود، برخلاف بربرهایی که بیهدف در زمین سرگرداناند و از پناه سنگ بهرهمند نیستند.
تن و شهروندی. در آتن دوران پریکلس، بدن برهنه و نمایان مردانه نماد تمدن، قدرت و کرامت مدنی بود. این ایده در فیزیولوژیای ریشه داشت که گرمای بدن را با سرزندگی و توانایی عمل مرتبط میکرد، در تقابل با سردی و انفعال تصور شده برای زنان و بردگان. فضاهای شهری مانند ژیمنازیوم، بدن جوانان را برای توانایی جسمانی و صدایشان را برای مناظرههای عمومی تربیت میکرد و پیوندی عاشقانه میان شهروندان و خود شهر ایجاد مینمود.
فضاهای صدا. دموکراسی آتنی بر شهروندان تأکید داشت که افکار خود را آشکار کنند، همانند برهنگی بدنشان. آگوورا، فضایی چندمنظوره و باز، امکان گفتگوهای متنوع و پراکنده را فراهم میکرد، در حالی که جایگاههای شیبدار بولوترین و پینکس توجه را به سخنران واحد متمرکز میساخت. این تمرکز معماری بر صدای تنها، بهطور ناخواسته قدرت بلاغت (پیتو) را افزایش میداد که میتوانست احساسات را دستکاری کرده و به تصمیمات جمعی غیرمنطقی منجر شود و وحدت آرمانگونهی کلام و عمل را تضعیف کند.
محدودیتهای برهنگی. با وجود ستایش برهنگی و گفتمان آزاد، جامعه آتنی از مفهوم گرمای بدن برای توجیه سلسلهمراتب اجتماعی بهره میبرد، زنان را به خانه محدود و بردگان را از زندگی مدنی محروم میکرد. طاعونی که توسیدیدس توصیف کرد، شکنندگی این آرمان را آشکار ساخت؛ برهنگی در برابر رنج محافظتی نداشت و آیینهای شهری، هرچند تسلیبخش بودند، قدرت تبیینی لازم برای فهم فاجعهی عظیم را نداشتند. نمایش مطمئن بدن سیاسی در برابر تناقضات درونی و نیروهای بیرونی آسیبپذیر بود.
۲. روم باستان: نظم بصری، هندسه و قدرت امپراتوری
از خطکش هندسهدان، قانون پدید آمد؛ خطوط بدنها، معابد و شهرها به نظر میرسید اصول جامعهای منظم را آشکار میکنند.
نگاه کن و اطاعت کن. روم هادریان، پایتختی وسیع، متنوع و اغلب آشفته، به دنبال نظم از طریق کنترل بصری و اصول هندسی بود. پانتئون با طراحی متقارن و اوکولوس مرکزی، این نظم را تجسم میبخشید و باور به این داشت که خود بدن انسان بر اساس روابط هندسی ساختار یافته است (همانطور که ویتروویوس ثبت کرده است). این هندسهی بدنی به برنامهریزی شهری ترجمه شد و شهرهایی شبکهای و فضاهای خطی مانند فورومها و باسیلیکها ایجاد کرد که حرکت را هدایت و سلسلهمراتب را تقویت میکردند.
تئاتر جهان. فرهنگ رومی باور به ظاهرها را به صورت واقعی پرورش داد و جهان را صحنهای (تئاتروم موندی) میدانست که قدرت در آن اجرا و از طریق نمایشهای بصری مشروعیت مییافت. آمفیتئاتر با بازسازیهای نمایشی اسطورهها و نمایشهای بیرحمانه، و زبان بدن دقیق سخنوران و سکهها، واقعیت تصاویر را برجسته میکرد. این وسواس به جهان دیده شده و نظم هندسی آن، در جامعهای که از پیشنشانههای تاریک مرگ (مانند سوگند گلادیاتورها) و ترس از خواستههای بدنی بینظم رنج میبرد، اطمینانبخش بود.
کنترل فضایی. طراحی شهری رومی، به ویژه ایجاد فورومها و باسیلیکها، هدفمندانه حرکت بدنی را نظم میداد، مردم را در محورهای مشخص هدایت و در موقعیتهایی قرار میداد که نگاه کنند و اطاعت نمایند. این کنترل فضایی به خانه رومی نیز گسترش یافت، جایی که آرایشهای خطی تقدم اجتماعی را تعیین میکرد. اگرچه این روش در تحمیل نظم و تصویر ثبات مؤثر بود، اما اتکای بیش از حد به فرمهای بصری ثابت و سرکوب تنوع در فضاهای عمومی، در نهایت به خلأ و کمبود سرزندگی در هسته شهری انجامید و نشانهای از بیماری عمیقتر بود.
۳. مسیحیت اولیه: بدن بیگانه و زیارت در گذر زمان
شهروندی پرشور و درگیر در زندگی اطراف، با ارزشهای ایمان به جهانی دیگر در تضاد بود.
فراتر رفتن از بدن. مسیحیت اولیه بر تأکید بتپرستانه بر بدن فیزیکی و خواستههای آن چالش میانداخت. الهام گرفته از «بدن بیگانه مسیح» که فراتر از احساسات و شورهای انسانی دیده میشد، مؤمنان در پی بیتفاوتی نسبت به جسم خود بودند. این شامل «رویگردانی» از وابستگیهای دنیوی و تمرکز بر تحول درونی، «زیارتی در گذر زمان» به جای ریشهداشتن در مکان بود که از سنت یهودی سرگردانی الهام میگرفت.
نور و جامعه. تبدیل شدن به مسیحی به عنوان تجربهای از «روشنی» توصیف میشد، حسی از نور نامرئی خدا که اهمیت تصاویر دنیوی را محو میکرد. این سفر معنوی هرچند بسیار فردی بود، اما توسط جامعه، به ویژه در خانه مسیحی، حمایت میشد. در اینجا، غذاهای مشترک (آگاپه) و آیین تعمید (آستانهای دائمی برای تحول) رفاقت و برابری را تقویت میکردند، در تقابل با ضیافتهای بتپرستانه که سلسلهمراتب را تحکیم میکردند. این آیینها پناهگاهی از فشارهای شهر بتپرستان فراهم میآوردند.
سازگاری و مکان. با رشد مسیحیت و قانونی شدن آن در زمان کنستانتین، این دین شروع به سازگاری با جهان شهری کرد. ساخت باسیلیکها، که بر اساس تالارهای عمومی رومی طراحی شده بودند، فضاهای خطی و سلسلهمراتبی برای عبادت ایجاد کرد و پرستش شهدا در مارتیریا مکانهای مقدسی درون شهر پدید آورد. این فضاها امکان عبادت و تأمل عمومی را فراهم کردند، اما مسیحیت را به مدار اشکال مدنی رومی و تأکید بر مکان بازگرداندند و تنشی میان انگیزه اولیه دین برای بیمکانی و حضور نهادی جدید در سنگ ایجاد کردند.
۴. پاریس قرون وسطی: شفقت، جامعه و بدن رنجکشیده
جامعه مسیحی کل شهر را در بر نمیگرفت، بلکه به عنوان مکانی برای مرجع اخلاقی عمل میکرد؛ خانههای خیریه، کلیساهای محله، بیمارستانها و باغهای اسقفی معیارهایی بودند که رفتار در سایر نقاط شهر بر اساس آنها سنجیده میشد...
تولد دوباره و جامعه. احیای شهرهای قرون وسطی مانند پاریس، ظهور «انسان اقتصادی» جدید و تنشی میان فردگرایی اقتصادی و جامعه مسیحی را به همراه داشت. در حالی که اقتصاد وعده آزادی و حقوق فردی («هوای شهر انسان را آزاد میکند») میداد، دین وابستگیهای محلی شدید و حس سرنوشت مشترک را تقویت میکرد. این امر از طریق تمرکز تازه بر «تشبه به مسیح» بیان میشد که بر همدلی با رنج بدنی مسیح تأکید داشت و شفقت نسبت به دیگران را ترویج میکرد.
بدن شفقتآمیز. پزشکی قرون وسطی، در حالی که ایدههای باستانی را به ارث برده بود، آنها را با نیازهای مسیحی تطبیق داد. مفهوم «سنکوپ» توصیف میکرد که چگونه اعضای بدن به طور شفقتآمیز به رنج دیگری پاسخ میدهند و تمثیلی پزشکی برای نوعدوستی و پیوند اجتماعی فراهم میآورد. این دیدگاه استعارههای بدنی سلسلهمراتبی قدیمی را به چالش کشید و نشان داد که بحرانهای اجتماعی میتوانند پاسخهای مثبت برانگیزند. ابهام جنسیتی در تصویر مسیح به عنوان مادری دلسوز نیز کرامت بدن زنان و نقش آنها در زندگی دینی را ارتقا داد.
فضاهای پناهگاه. جامعه مسیحی در فضاهای شهری مانند کلیساهای جامع، کلیساهای محله، بیمارستانها، خانههای خیریه و باغهای صومعه شکل گرفت. اینها به عنوان مکانهای مرجع اخلاقی و پناهگاه عمل میکردند و مراقبت و پناه به غریبهها و رنجدیدگان ارائه میدادند. آیینهایی مانند اعتراف به شکل تبادلهای شخصی و همدلانهتر تحول یافتند و فرد را توانمند ساختند. باغها، به ویژه باغهای صومعه، فضاهایی برای تأمل ملانکولیک و نمادی از کرامت کار شدند، در تقابل با فضاهای پرخاشگر و بینظم بازار و خیابان.
۵. پاریس قرون وسطی: فضای اقتصادی، زمان و فردگرایی
عبارت «هر مرد در بازار شیطان خود است» داستان را کنجکاو میکند.
فضای بینظم. رشد پاریس قرون وسطی منجر به بافت شهری آشفتهای از خیابانهای پیچدرپیچ و املاک پراکنده شد، فضایی شکلگرفته از ادعای تهاجمی حقوق ساختوساز فردی به جای طرحی یکپارچه. برخلاف شهرهایی که فرم شهری آنها با فرمانهای مذهبی یا سلطنتی شکل گرفته بود، خیابانهای پاریس اغلب فضاهای باقیمانده میان ساختمانها بودند. این خیابانها، هرچند فاقد ویژگیهای «مکان» برنامهریزی شده بودند، به فضاهای اقتصادی نفوذپذیر تبدیل شدند که مغازهها به آنها باز میشدند و تجارت را تشویق و ساعات فعالیت را فراتر از روز روشن گسترش میدادند.
تهاجم و ریسک. خیابانهای قرون وسطی با رقابت اقتصادی و خشونت غیرقابل پیشبینی، اغلب ناشی از نوشیدن در ساختمانهای بدون گرمایش و زیرزمینهای عمومی، مشخص میشدند. اگرچه جرم علیه اموال به دلیل نگهبانان استخدامی نسبتاً کم بود، خشونتهای ناگهانی علیه افراد رایج بود. خود رقابت اقتصادی به عنوان رفتاری تهاجمی و بالقوه خودویرانگر دیده میشد، همانطور که ضربالمثل «هر مرد در بازار شیطان خود است» نشان میدهد. این رقابت بیمهار در تضاد با فضای تنظیمشده و رسمیتر بازارها بود.
زمان اقتصادی. ظهور شرکتها، به ویژه دانشگاه با منشور قابل بازنگری، مفهوم جدیدی از زمان مبتنی بر تغییر و فرصت معرفی کرد که با زمان ثابت و روایی باور مسیحی یا زمان چرخهای کشاورزی متفاوت بود. ربا که به عنوان «فروش زمان» دیده میشد، به دلیل برهم زدن جریان جمعی بخشش و دریافت محکوم میشد. زمان اقتصادی، با تمرکز بر تغییر دلخواه و ساعات کار اندازهگیری شده، فاقد روایت اخلاقی تاریخ مسیحی بود و به نظر میرسید افراد را از پیوندهای جمعی و سلامت معنوی دور میکند.
۶. ونیز رنسانس: ترس از تماس و جداسازی
فضای جداشده گتو نمایانگر مصالحهای میان نیاز اقتصادی یهودیان و این انزجارها نسبت به آنها، میان ضرورت عملی و ترس جسمانی بود.
شهر غریبهها. ونیز، مرکز مهم تجارت بینالمللی، مهاجران متنوعی از جمله یهودیان، یونانیها، ترکها و آلمانیها را جذب میکرد. این تنوع هرچند از نظر اقتصادی حیاتی بود، اما اضطرابهایی در میان جمعیت مسیحی ایجاد میکرد، به ویژه پس از شکستهای نظامی و رکود اقتصادی که به فساد اخلاقی و شهوتپرستی نسبت داده میشد. ثروت شهر که از تماس با بیگانگان حاصل میشد، همزمان با ترس عمیق از ناپاکی و «دیگری» وجود داشت.
ناپاکی و تماس. این ترس از دیگری با اضطرابهای مربوط به بدن، به ویژه شیوع سیفلیس که با یهودیان و روسپیها مرتبط بود، درهم آمیخت. بدن یهودی به عنوان ناپاک، حامل بیماری و دارای قدرتهای آلودهکنندهی مرموز دیده میشد. این ترس از تماس با یهودیان، که با رسم مهر قراردادها با تعظیم به جای دست دادن یا بوسه نمادین میشد، بازتاب اضطراب عمیقتری درباره مرزهای جامعه مسیحی و تهدید فرضی بدنهای بیگانه و شهوانی بود.
کاندوم شهری. در مواجهه با ضرورت اقتصادی حفظ یهودیان و در عین حال ترس از ناپاکی آنها، ونیز راهحلی فضایی ابداع کرد: جداسازی. با بهرهگیری از جغرافیای آبی خود، شهر گتو را ساخت، منطقهای جزیرهای و محصور که یهودیان شبها در آن محدود میشدند. این گتو که تا حدی بر اساس ساختمانهای جداشده پیشین مانند فونداکو دی تِدِشِی مدلسازی شده بود، «کاندوم شهری» بود؛ فضایی طراحی شده برای منزوی کردن اقلیت ترسیده و حفاظت از پاکی فرضی جامعه مسیحی، نمایانگر مصالحهای میان عملگرایی اقتصادی و انزجار جسمانی.
۷. روشنگری: گردش، سلامت و برنامهریزی شهری
تصویر پزشکی گردش حیات معنای تازهای به تأکید باروک بر حرکت بخشید.
بدن به مثابه ماشین. کشف گردش خون توسط ویلیام هاروی، فهم بدن را متحول کرد و آن را سیستمی مکانیکی دید که زندگی و سلامت به جریان آزاد مایعات و انرژیها وابسته است. این دیدگاه، مفاهیم قدیمیتر گرمای ذاتی و محل روح را به چالش کشید و به نگرشی سکولارتر نسبت به بدن و عملکردهای آن انجامید. پژوهشهای بعدی درباره دستگاه عصبی این پارادایم مکانیکی را تقویت کرد و بر عمل مستقل بخشهای بدن تأکید نمود.
شهر سالم. این علم نوین بدن بر برنامهریزی شهری تأثیر گذاشت و مفاهیم گردش و تنفس را به شهر وارد کرد. برنامهریزان در پی ایجاد محیطهای شهری سالم بودند که جریان آزاد هوا و آب را ترویج دهند، خیابانها را پاک کنند و فضاهایی طراحی کنند که حرکت را تسهیل نمایند. شهرها به مثابه بدنهایی با شریانها و رگها تصور شدند که گردش در آنها برای سلامت جمعی ضروری است، در تقابل با بافت شهری گذشته که مسدود و ناسالم به نظر میرسید.
آزادی و حرکت. طرحهای شهری دوران روشنگری، مانند طرح لُانفان برای واشنگتن دیسی، به دنبال ایجاد فضاهایی برای حرکت آزاد بودند و اغلب پارکهای بزرگی را به عنوان «ریههای» شهری در نظر میگرفتند. این تأکید بر گردش با ایدههای آزادی فردی و باور به این که حرکت میتواند حواس را تحریک و روشن کند، مرتبط بود، همانطور که در سفر ایتالیایی گوته دیده میشود. با این حال، این تمرکز بر حرکت فردی و پاکسازی فضای شهری، نوعی فاصلهگیری از جمع شهری و ترجیح حرکت بر سکون را نیز نوید میداد.
۸. شهر مدرن: تحرک، آسایش و جدایی فردی
بدنهای فردی که در فضای شهری حرکت میکردند، به تدریج از فضایی که در آن حرکت میکردند و از مردمی که آن فضا را در بر داشتند، جدا شدند.
سرعت و جدایی. طراحی شهری قرن نوزدهم، نمونهاش خیابان رجنت لندن و بولوارهای هوسمانی پاریس، حرکت افراد و وسایل نقلیه را تسهیل کرد، در حالی که اغلب جوامع موجود را مختل یا تقسیم میکرد. این پروژهها خیابانهای وسیع و خطی برای ترافیک پرحجم ایجاد کردند که فرد متحرک را از بافت ایستا شهری جدا میکرد و تجمع جمعیت را دلسرد مینمود. این تأکید بر حرکت سریع و فردی به حس جدایی از محیط فیزیکی و دیگران دامن زد.
آسایش و انفعال. نوآوریهای فناوری در قرن نوزدهم، مانند مبلمان نرم و حملونقل بهبود یافته (کالسکه، قطار، آسانسور)، آسایش فردی را در اولویت قرار دادند. این آسایش اغلب به
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «گوشت و سنگ» عمدتاً نقدهای مثبتی دریافت کرده است که به بررسی رابطهی میان بدنهای انسانی و فضاهای شهری در طول تاریخ غرب میپردازد. خوانندگان از رویکرد میانرشتهای سنّت و دیدگاههای تأملبرانگیز او استقبال میکنند. بسیاری این کتاب را آموزنده و پژوهششده میدانند و بهویژه بخشهای مربوط به یونان و روم باستان را ستایش میکنند. برخی نقدهایی به فصول پایانی وارد کرده و با نتایج سنّت موافق نیستند. سبک نگارش کتاب هم جذاب و هم گاه خستهکننده توصیف شده است. در مجموع، خوانندگان دیدگاه منحصربهفرد کتاب دربارهی توسعهی شهری و تأثیر آن بر تجربههای انسانی را ارزشمند میدانند.