نکات کلیدی
1. هوش چندوجهی: شامل هشت نوع متمایز
شواهد قانعکنندهای برای وجود چندین توانایی ذهنی نسبتاً مستقل انسانی وجود دارد که از این پس به عنوان "هوشهای انسانی" خلاصه میشود.
نظریه هوشهای چندگانه. هاوارد گاردنر پیشنهاد میکند که هوش انسانی یک ظرفیت عمومی و واحد نیست، بلکه مجموعهای از تواناییهای ذهنی متمایز است. این نظریه دیدگاه سنتی هوش که با آزمونهای IQ سنجیده میشود و عمدتاً بر تواناییهای زبانی و منطقی-ریاضی تمرکز دارد را به چالش میکشد. گاردنر هشت نوع هوش را شناسایی میکند: زبانی، موسیقیایی، منطقی-ریاضی، فضایی، بدنی-جنبشی و دو نوع هوش شخصی (درونفردی و بینفردی).
معیارهای هوش. برای اینکه یک توانایی به عنوان هوش شناخته شود، باید چندین معیار را برآورده کند:
- امکان جداسازی توسط آسیب مغزی
- وجود نابغهها، نوابغ و افراد استثنایی دیگر
- یک عملیات اصلی یا مجموعهای از عملیاتهای قابل شناسایی
- تاریخچه توسعهای متمایز
- تاریخچه تکاملی و امکانپذیری
- پشتیبانی از وظایف روانشناسی تجربی
- پشتیبانی از یافتههای روانسنجی
- قابلیت رمزگذاری در یک سیستم نمادین
2. هوش زبانی: قدرت کلمات و ارتباطات
شاعر باید به شدت به سایههای معنایی یک کلمه حساس باشد؛ در واقع، به جای حذف معانی ضمنی، باید سعی کند تا حد ممکن معانی مورد نظر را حفظ کند.
تسلط بر زبان. هوش زبانی شامل درک عمیق و استفاده ماهرانه از زبان در اشکال مختلف آن است. این هوش در شاعران، نویسندگان، سخنوران و زبانشناسان به وضوح دیده میشود. این شامل تواناییهایی مانند:
- حساسیت به معنای کلمات (معناشناسی)
- قدردانی از نظم و ساختار زبان (نحو)
- درک صدا و ریتم زبان (آواشناسی)
- آگاهی از کاربردها و عملکردهای مختلف زبان (عملکردشناسی)
توسعه و کاربرد. هوش زبانی از اوایل کودکی با غان و غون و اولین کلمات شروع به توسعه میکند و به استفاده پیچیده از زبان در بزرگسالی میرسد. این هوش برای ارتباط مؤثر، متقاعدسازی، حفظ کردن، توضیح دادن و بیان خود بسیار مهم است. در محیطهای آموزشی و حرفهای، هوش زبانی اغلب بسیار ارزشمند است و میتوان آن را در مهارتهایی مانند داستانگویی، مناظره و نوشتن مشاهده کرد.
3. هوش موسیقیایی: ریتم و هارمونی شناخت
موسیقی حرکت کنترلشده صدا در زمان است... این توسط انسانهایی ساخته میشود که آن را میخواهند، از آن لذت میبرند و حتی آن را دوست دارند.
شناخت موسیقیایی. هوش موسیقیایی شامل توانایی درک، خلق و فهم الگوهای موسیقی است. این شامل مهارتهایی مانند:
- تشخیص زیر و بم، ریتم و طنین
- آهنگسازی و اجرای موسیقی
- قدردانی از ساختار و احساسات موسیقی
جهانی و منحصر به فرد. در حالی که توانایی موسیقیایی اغلب به عنوان یک استعداد تخصصی در نظر گرفته میشود، گاردنر استدلال میکند که این یک شکل متمایز از هوش با مسیر توسعهای و پایه عصبی خاص خود است. هوش موسیقیایی در فرهنگهای مختلف قابل مشاهده است و با تواناییهای ریاضی و فضایی مرتبط شده است. نوابغ و نابغههای موسیقی نشان میدهند که این هوش میتواند به طور مستقل از سایر تواناییهای شناختی توسعه یابد.
4. هوش منطقی-ریاضی: پایه تفکر علمی
نمیتوانیم بیانیهای را که با جایگزینی متغیر در فرم بیانیه به دست میآید، اثبات کنیم، "نمیتوانیم بیانیهای را که با جایگزینی در فرم بیانیه نام فرم بیانیه مورد نظر به دست میآید، اثبات کنیم."
استدلال انتزاعی. هوش منطقی-ریاضی شامل توانایی تفکر انتزاعی، استدلال عددی و تحقیق علمی است. این هوش با ویژگیهایی مانند:
- تشخیص و تحلیل الگوها
- استدلال منطقی و حل مسئله
- درک مفاهیم و عملیات ریاضی
- تفکر علمی و آزمون فرضیه
مهارت علمی و ریاضی. این هوش در زمینههایی مانند ریاضیات، فیزیک، علوم کامپیوتر و مهندسی بسیار مهم است. از تجربیات عینی با اشیاء در اوایل کودکی به استدلال انتزاعی در نوجوانی و بزرگسالی توسعه مییابد. هوش منطقی-ریاضی اغلب با مفهوم "هوش عمومی" مرتبط است و در سیستمهای آموزشی سنتی به شدت تأکید میشود.
5. هوش فضایی: تجسم و دستکاری جهان
در مرکز هوش فضایی تواناییهای درک دقیق جهان بصری، انجام تغییرات و اصلاحات بر روی ادراکات اولیه و توانایی بازآفرینی جنبههایی از تجربه بصری خود، حتی در غیاب محرکهای فیزیکی مرتبط قرار دارد.
پردازش بصری-فضایی. هوش فضایی شامل توانایی درک، دستکاری و تغییر اطلاعات بصری و فضایی است. اجزای کلیدی شامل:
- چرخش ذهنی و تغییر شکل اشیاء
- ناوبری و جهتگیری فضایی
- هنرهای بصری و طراحی
- درک روابط فضایی
کاربردها و توسعه. این هوش برای حرفههایی مانند معماری، مهندسی، جراحی و هنرهای بصری بسیار مهم است. از آگاهی فضایی پایه در نوزادی به استدلال فضایی پیچیده در بزرگسالی توسعه مییابد. جالب است که هوش فضایی حتی در افرادی که نابینا هستند نیز میتواند توسعه یابد، نشان میدهد که این هوش تنها به ورودی بصری وابسته نیست.
6. هوش بدنی-جنبشی: ارتباط ذهن و بدن
استفاده از بدن میتواند به اشکال مختلفی تفکیک شود. مانند مارسل مارسو، ممکن است از تمام بدن خود برای نمایش نوع خاصی از فعالیت استفاده کنید - به عنوان مثال، دویدن یا افتادن - عمدتاً برای اهداف بیانی.
مهارت و کنترل فیزیکی. هوش بدنی-جنبشی شامل توانایی کنترل حرکات بدن و مهارت در دستکاری اشیاء است. این شامل:
- مهارتهای حرکتی ظریف (مانند جراحی، صنایع دستی)
- مهارتهای حرکتی درشت (مانند رقص، ورزش)
- آگاهی و هماهنگی بدنی
- بیان فیزیکی و تقلید
کاربردهای متنوع. این هوش در ورزشکاران، رقصندگان، بازیگران و صنعتگران مشهود است. از مهارتهای حرکتی پایه در نوزادی به تواناییهای فیزیکی پیچیده در بزرگسالی توسعه مییابد. هوش بدنی-جنبشی جدایی سنتی فعالیتهای ذهنی و فیزیکی را به چالش میکشد و جنبههای شناختی عملکرد فیزیکی و طبیعت تجسمیافته برخی از اشکال تفکر را برجسته میکند.
7. هوشهای شخصی: درک خود و دیگران
توانایی اصلی در اینجا دسترسی به زندگی احساسی خود - دامنه احساسات یا عواطف: توانایی به سرعت تمایز قائل شدن بین این احساسات و در نهایت برچسب زدن به آنها، درگیر کردن آنها در کدهای نمادین، استفاده از آنها به عنوان وسیلهای برای درک و هدایت رفتار خود است.
هوش درونفردی و بینفردی. گاردنر دو نوع هوش شخصی را شناسایی میکند:
- هوش درونفردی: درک خود، احساسات، انگیزهها و تجربیات درونی
- هوش بینفردی: درک دیگران، احساسات، انگیزهها و رفتار آنها
شایستگی اجتماعی و احساسی. این هوشها برای:
- خودآگاهی و خودتنظیمی
- همدلی و مهارتهای اجتماعی
- رهبری و ارتباط مؤثر
- بینش روانشناختی و تواناییهای مشاوره
هوشهای شخصی از تشخیص احساسی پایه در نوزادی به درک پیچیده از خود و دیگران در بزرگسالی توسعه مییابند. آنها به شدت تحت تأثیر زمینه فرهنگی قرار دارند و نقش مهمی در عملکرد اجتماعی و رفاه شخصی ایفا میکنند.
8. هر هوش دارای مسیرهای توسعهای و پایههای عصبی منحصر به فرد است
ما از کارهای اخیر در زمینه عصبشناسی، شواهد فزایندهای برای واحدهای عملکردی در سیستمهای عصبی پیدا میکنیم. واحدهایی وجود دارند که تواناییهای میکروسکوپی را در ستونهای فردی مناطق حسی یا پیشانی خدمت میکنند؛ و واحدهای بسیار بزرگتری وجود دارند که به بازرسی قابل مشاهده هستند و عملکردهای انسانی پیچیدهتر و مولار مانند پردازش زبانی یا فضایی را خدمت میکنند.
پایههای عصبی. هر هوش دارای مسیر توسعهای خاص خود است و با ساختارها و فرآیندهای عصبی خاصی مرتبط است. به عنوان مثال:
- هوش زبانی عمدتاً با نیمکره چپ، به ویژه مناطق بروکا و ورنیکه مرتبط است
- هوش موسیقیایی هر دو نیمکره را درگیر میکند اما نشاندهنده تسلط نیمکره راست برای درک زیر و بم است
- هوش فضایی عمدتاً با نیمکره راست، به ویژه مناطق جداری مرتبط است
الگوهای توسعهای. هوشها با نرخهای مختلف توسعه مییابند و ممکن است دورههای بحرانی برای توسعه بهینه داشته باشند. به عنوان مثال:
- هوش زبانی به سرعت در اوایل کودکی توسعه مییابد
- هوش منطقی-ریاضی در دوران نوجوانی توسعه قابل توجهی نشان میدهد
- هوشهای شخصی در طول بزرگسالی به توسعه ادامه میدهند
درک این مسیرهای توسعهای و پایههای عصبی منحصر به فرد میتواند به اطلاعرسانی به شیوههای آموزشی و مداخلات برای افرادی با نقاط قوت یا چالشهای خاص در هوشهای مختلف کمک کند.
9. زمینه فرهنگی شکلدهنده بیان و ارزشگذاری هوشها است
به طور قطع، جنبههای خاصی از زبان و قطعاً بسیاری از جنبههای شناخت و استفاده از نماد به عنوان یک عملکرد انسانی منحصر به فرد ظاهر میشوند. این به ما اجازه میدهد نظریهها و باورهایی درباره افراد دیگر فرموله کنیم و یک حساب پیشنهادی از شخص خودمان توسعه دهیم، که من در جای دیگر آن را "استعارهای از خود" نامیدهام.
تأثیر فرهنگی. بیان و ارزشگذاری هوشهای مختلف به طور قابل توجهی در فرهنگها متفاوت است. به عنوان مثال:
- فرهنگهای غربی اغلب هوشهای زبانی و منطقی-ریاضی را اولویت میدهند
- برخی فرهنگهای غیرغربی تأکید بیشتری بر هوشهای شخصی یا مهارتهای بدنی-جنبشی دارند
- برخی هوشها ممکن است بر اساس شیوههای فرهنگی و نیازهای محیطی بیشتر یا کمتر توسعه یابند
نمادها و شیوههای فرهنگی. هر فرهنگ سیستمهای نمادین و شیوههای منحصر به فردی ارائه میدهد که توسعه و بیان هوشها را شکل میدهند. این شامل:
- سیستمهای زبان و نوشتار
- سنتهای ریاضی و علمی
- شیوههای هنری و موسیقی
- هنجارهای اجتماعی و انتظارات بینفردی
درک زمینه فرهنگی هوش میتواند به جلوگیری از تعصبات قوممدارانه در ارزیابی و آموزش کمک کند و درک جامعتری از تنوع شناختی انسانی را ترویج دهد.
10. آموزش باید همه اشکال هوش را در بر گیرد و پرورش دهد
یک معلم که به ارتباط نظریه هوشهای چندگانه معتقد است باید فردیسازی و چندگانهسازی کند. با فردیسازی، منظورم این است که معلم باید تا حد ممکن درباره پروفایل هوشهای هر دانشآموزی که مسئولیت آن را دارد بداند؛ و تا حد ممکن، معلم باید به شیوههایی آموزش دهد و ارزیابی کند که تواناییهای آن کودک را به نمایش بگذارد.
پیامدهای آموزشی. نظریه هوشهای چندگانه گاردنر پیامدهای قابل توجهی برای آموزش دارد:
- شناخت و ارزشگذاری اشکال متنوع هوش
- تنظیم آموزش بر اساس پروفایل هوشهای فردی دانشآموزان
- ارائه نقاط ورود متعدد به محتوای یادگیری
- ارزیابی یادگیری از طریق روشهای متنوع که به هوشهای مختلف میپردازند
کاربردهای عملی. معلمان میتوانند نظریه هوشهای چندگانه را با:
- ارائه فعالیتهای یادگیری متنوع که هوشهای مختلف را درگیر میکند
- اجازه دادن به دانشآموزان برای نشان دادن درک از طریق روشهای مختلف
- ایجاد برنامههای درسی بینرشتهای که هوشهای مختلف را ادغام میکند
- توسعه ابزارهای ارزیابی که نقاط قوت فکری متنوع را شناسایی و اندازهگیری میکند
با در بر گرفتن هوشهای چندگانه در آموزش، میتوانیم محیطهای یادگیری فراگیرتر، جذابتر و مؤثرتری ایجاد کنیم که دانشآموزان را برای موفقیت در دنیای پیچیده و چندوجهی آماده کند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب چارچوبهای ذهن نظریهی هوشهای چندگانهی گاردنر را ارائه میدهد و به چالش آزمونهای سنتی IQ میپردازد. خوانندگان این مفهوم را جذاب مییابند اما با نوشتار پیچیدهی آن دست و پنجه نرم میکنند. بسیاری از آنها تأثیر این نظریه بر آموزش و درک پتانسیل انسانی را مورد تقدیر قرار میدهند. برخی نیز به پایههای علمی و طبقهبندی هوشها شک دارند. این کتاب بهعنوان یک اثر بنیادی شناخته میشود، هرچند که ممکن است قدیمی به نظر برسد. معلمان و روانشناسان آن را ارزشمند میدانند، در حالی که خوانندگان عمومی ممکن است در ارتباط با آن دچار مشکل شوند. بهطور کلی، این اثر بهعنوان یک کار مهم که راههای جدیدی برای تفکر دربارهی هوش و یادگیری را به وجود آورد، شناخته میشود.