نکات کلیدی
1. قضات، کارگران در یک بازار کار غیرمعمول
قضات آمریکایی، حداقل، فرمالیست نیستند و یا (اصطلاحی که من ترجیح میدهم، زیرا بار معنایی کمتری دارد) قانونیگرا هستند.
دینامیکهای بازار کار. قضات، بهویژه در سیستم فدرال ایالات متحده، در یک بازار کار منحصر به فرد فعالیت میکنند. "خریداران" این بازار، رئیسجمهور و سناتورها هستند که به دنبال افرادی برای حل و فصل اختلافات قانونی میباشند. "فروشندگان" نیز وکلا هستند که نقش قاضی را به سایر گزینههای شغلی ترجیح میدهند.
مشوقها و انگیزهها. بر خلاف مشاغل معمولی، قضات فدرال از امنیت شغلی بالایی برخوردارند و فرصتهای محدودی برای ترفیع دارند. این ساختار غیرمعمول انگیزههای آنها را شکل میدهد و بر پاداشهای غیرمالی مانند قدرت، اعتبار و رضایت درونی از بودن به عنوان یک قاضی "خوب" تأکید میکند.
خودانتخابی و رفتار شغلی. بازار کار قضایی افرادی را جذب میکند که به تفریح، شناخت عمومی و پرهیز از ریسک اهمیت میدهند. تمایل به دیده شدن به عنوان یک قاضی شایسته و اخلاقی رفتار آنها را تحت تأثیر قرار میدهد و منجر به ایجاد "اخلاق کاری قضایی" میشود که غالباً از انگیزههای استاندارد خودخواهی فراتر میرود.
2. استقلال قضایی تعادلبخش اهداف سیاسی است
بررسی قضایی توسط مقامات منتخب تأسیس و حفظ میشود.
تنش بین استقلال و سیاست. مقامات منصوب به دنبال قضاتی هستند که بهطور بیطرفانه قوانین را اجرا کنند، اما همچنین با اهداف سیاسی آنها همراستا باشند. این موضوع تنشی ایجاد میکند، زیرا قضاتی که دارای سمت مادامالعمر هستند، پس از انتصاب انگیزه کمی برای پیروی از خط سیاسی دارند.
نفوذ سیاسی از طریق انتصابات. رئیسجمهورها و سناتورها سعی میکنند با انتصاب قضاتی که با گرایشهای سیاسی آنها همراستا هستند، بر قوه قضائیه تأثیر بگذارند. با این حال، فرآیند غربالگری و تمایل به دیده شدن به عنوان یک قاضی "خوب" غالباً رفتار حزبی را تعدیل میکند.
مسئولیتپذیری دموکراتیک. ماهیت سیاسی انتصابات قضایی میتواند بهعنوان ابزاری برای تضمین مسئولیتپذیری دموکراتیک تلقی شود. قضاتی که با ایدئولوژی رئیسجمهور منصوب همراستا هستند، ممکن است انتخاب مردم را تقویت کنند، هرچند این دیدگاه بحثبرانگیز است.
3. قضات تجدیدنظر، قانونگذاران گاهبهگاه هستند
بهویژه اگر آنها قضات تجدیدنظر باشند، حتی قضات میانه، آنها "قانونگذاران گاهبهگاه" هستند.
فراتر از داوران. دیدگاه قانونیگرا درباره قضات بهعنوان "داوران" صرفاً برای اعلام قوانین و مقررات غیرواقعی است. قضات تجدیدنظر بهویژه با ایجاد قانون از طریق تصمیمات خود، بهویژه در مواردی که قوانین موجود نامشخص هستند، قدرت قانونگذاری را اعمال میکنند.
محدودیتها و آزادیها. فعالیتهای قانونگذاری قضات تحت تأثیر قوانین ایستایی، محدودیتهای مشاوره و هنجارهای حرفهای قرار دارد. با این حال، آنها از آزادیهایی برخوردارند که برای قانونگذاران در دسترس نیست، مانند عدم فشار از سوی نمایندگان.
وظیفه تصمیمگیری. قضات وظیفه دارند که به پروندهها رسیدگی کنند، حتی زمانی که روشهای قانونیگرا نتوانند پاسخ روشنی ارائه دهند. این امر نیازمند اعمال اختیار و اتخاذ قضاوتهای سیاسی است که مرز بین قضاوت و قانونگذاری را محو میکند.
4. تصمیمات قضات تحت تأثیر پیشفرضها قرار دارد
ما ممکن است سعی کنیم چیزها را بهطور عینی ببینیم. با این حال، هرگز نمیتوانیم آنها را با چشمان غیر از چشمان خود ببینیم.
نظریه تصمیمگیری بیزی. تصمیمات قضات تحت تأثیر پیشفرضها یا "پیشداوریها" قرار دارد که ناشی از تجربیات، خلق و خوی و ایدئولوژی آنهاست. این پیشفرضها بر نحوه تفسیر شواهد و ارزیابی اعتبار شهود تأثیر میگذارد.
نفوذهای ناخودآگاه. قضات ممکن است از میزان تأثیر پیشفرضهای خود بر تصمیماتشان آگاه نباشند. نظریه بیزی کمک میکند تا توضیح دهد چگونه قضات میتوانند با نیت خوب عمل کنند در حالی که هنوز الگوهای رفتاری سازگار با مدل نگرشی را نشان میدهند.
اختیار در واقعیت. حتی در یافتن واقعیت، پیشفرضهای قضات میتواند نقش مهمی ایفا کند. در حالی که قضات تلاش میکنند بیطرف باشند، زمینههای شخصی و تجربیات آنها بهطور اجتنابناپذیری بر ادراکات و قضاوتهایشان تأثیر میگذارد.
5. محدودیتهای خارجی بر قضات کاهش یافته است
تابع کارایی قضایی بسیاری از آرگومانهای تابع کارایی سایر کارگران را ندارد، اما یکی که باقی میماند، همانطور که میدانیم، تفریح است.
کنترلهای خارجی محدود. قضات فدرال بهطور عمده از فشارهای خارجی مصون هستند. آنها بهراحتی نمیتوانند از سمت خود برکنار شوند، حقوق آنها کاهش نمییابد و فرصتهای ترفیع آنها محدود است.
اخلاق کاری قضایی. با وجود عدم وجود مشوقهای قوی خارجی، بسیاری از قضات اخلاق کاری قوی از خود نشان میدهند. این نشان میدهد که انگیزههای درونی، مانند تمایل به بودن به عنوان یک قاضی "خوب"، نقش مهمی در شکلدهی رفتار آنها ایفا میکند.
نقش ارزیابیهای عینی. ارزیابیهای عینی از عملکرد قضایی میتواند بهعنوان یک محدودیت خارجی عمل کند. با این حال، دشواری در بهدست آوردن اطلاعات قابل اعتماد و ماهیت مورد مناقشه معیارهای قضایی، انجام چنین ارزیابیهایی را چالشبرانگیز میکند.
6. محدودیتهای دورهای و حقوق قضات بر رفتار قضایی تأثیر میگذارد
ذهنیت قضایی کمترین جذابیتی نخواهد داشت اگر قضات تنها به اجرای قوانین واضحی که توسط قانونگذاران ایجاد شدهاند، بپردازند.
محدودیتهای دورهای. اعمال محدودیتهای دورهای بر قضات فدرال میتواند پاسخگویی آنها به نظرات عمومی را افزایش دهد و از شانهخالی کردن آنها بکاهد. با این حال، این امر میتواند به بیثباتی و سیاسیسازی قوه قضائیه منجر شود.
حقوق قضات. افزایش حقوق قضات میتواند افراد بااستعداد بیشتری را به سمت قضاوت جذب کند. با این حال، این امر میتواند منجر به جذابیت بیشتر سمتهای قضایی برای افرادی شود که بهدنبال منافع مالی هستند تا تمایل واقعی به خدمت.
تعادل. محیط قضایی بهینه نیازمند تعادل دقیقی بین استقلال و مسئولیتپذیری است. سیاستهایی که ساختارهای دورهای و حقوق را تغییر میدهند، باید با دقت مورد بررسی قرار گیرند تا از عواقب ناخواسته جلوگیری شود.
7. قانونیگرایی یک تاکتیک است، نه یک استراتژی جامع
قانونیگرایی به قانون بهعنوان یک رشته مستقل، یک "حوزه محدود" نگاه میکند.
محدودیتهای قانونیگرایی. قانونیگرایی، دیدگاهی که تصمیمات قضایی را صرفاً بر اساس قوانین پیشین تعیین میکند، توصیف کاملی از رفتار قضایی نیست. در بسیاری از موارد، قوانین قانونی نامشخص یا متضاد هستند و نیاز به اعمال اختیار از سوی قضات دارند.
قانونیگرایی بهعنوان یک استراتژی عملی. قانونیگرایی میتواند بهعنوان یک استراتژی عملی برای مدیریت عدم قطعیت و ترویج پیشبینیپذیری قانونی درک شود. با این حال، همیشه مؤثرترین یا مطلوبترین رویکرد نیست.
منطقه باز قضاوت. زمانی که روشهای قانونیگرا ناکام میمانند، قضات وارد "منطقه باز" میشوند که باید از منابع دیگر قضاوت، از جمله نظرات سیاسی خود، ترجیحات سیاستی و تجربیات شخصی استفاده کنند.
8. نقد آکادمیک از قوه قضائیه بیگانه است
رفتار قضایی را نمیتوان با واژگانی که خود قضات استفاده میکنند، گاهی بهطور شیطنتآمیز، درک کرد.
فاصله بین نظریه و عمل. فاصلهای رو به رشد بین آکادمی حقوق و قوه قضائیه وجود دارد. انتقادات آکادمیک از قضات غالباً به دلیل فرضیات غیرواقعی و عدم درک فرآیند قضایی به گوش نمیرسد.
کاهش مدل سنتی. تغییرات در آموزش حقوقی تمرکز را از مهارتهای عملی به سمت پژوهشهای بینرشتهای تغییر داده است. این امر منجر به کاهش تعداد آکادمیکهایی شده است که تجربهای در عمل حقوقی دارند.
نیاز به نقد واقعگرایانه. برای مؤثر بودن، نقد آکادمیک باید بر اساس درک واقعگرایانه از محدودیتها و مشوقهایی که رفتار قضایی را شکل میدهند، بنا شود. همچنین باید سازنده باشد و پیشنهادات عملی برای بهبود ارائه دهد.
9. قضاوت عملی غالباً اجتنابناپذیر است
یک قاضی عملی پیامدهای تصمیمات قضایی را برای تأثیر آنها بر سیاست عمومی بهعنوان آنطور که او تصور میکند، ارزیابی میکند.
پیامدها مهم هستند. قضاوت عملی بر پیامدهای تصمیمات قضایی برای سیاست عمومی تأکید میکند. این شامل ارزیابی اثرات احتمالی نتایج مختلف و انتخاب نتیجهای است که بهترین نتایج را به همراه داشته باشد.
عملگرایی محدود. قضات عملی بدون محدودیت نیستند. آنها به هنجارهایی که بیطرفی، پیشبینیپذیری و احترام به کلمات مکتوب را الزامی میکند، متعهد هستند. آنها همچنین باید پیامدهای نهادی تصمیمات خود را در نظر بگیرند.
محدودیتهای عینیت. در حالی که قضات عملی تلاش میکنند تا قضاوتهای سیاسی معقولی انجام دهند، تصمیمات آنها بهطور اجتنابناپذیری تحت تأثیر ارزشها، تجربیات و تمایلات سیاسی خود قرار میگیرد. این موضوع اهمیت وجود یک قوه قضائیه متنوع و نماینده را برجسته میکند.
10. دیوان عالی یک نهاد سیاسی است
بنابراین در دیوان عالی، بهویژه زمانی که در حال تصمیمگیری در مورد موارد قانونی است، ما انتظار داریم و مییابیم که تلاشهای شدید و کمنتیجهای برای نشان دادن اینکه قضات قانونیگرا هستند یا میتوانند باشند، صورت میگیرد.
یک دادگاه سیاسی. دیوان عالی ایالات متحده، بهویژه در موارد قانونی، بهعنوان یک نهاد سیاسی عمل میکند. قضات تحت تأثیر ترجیحات سیاسی خود قرار دارند و تصمیمات آنها غالباً منعکسکننده ملاحظات ایدئولوژیک است.
محدودیتهای کمتر. قضات دیوان عالی با محدودیتهای کمتری نسبت به قضات فدرال پایینتر عمل میکنند. این به آنها آزادی بیشتری میدهد تا قانون را بر اساس دیدگاههای خود شکل دهند.
اهمیت نظرسنجی عمومی. نظرسنجی عمومی نقش مهمی در شکلدهی به تصمیمات دیوان عالی ایفا میکند. قضات از پتانسیل واکنش سیاسی آگاه هستند و ممکن است تصمیمات خود را بر این اساس تعدیل کنند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب چگونه قضات فکر میکنند به بررسی فرآیند تصمیمگیری قضایی میپردازد و تعادل میان عوامل سیاسی، شخصی و قانونی را مورد تحلیل قرار میدهد. پوزنر به نقد رویکردهای مختلف قضایی میپردازد و از عملگرایی حمایت میکند. خوانندگان این کتاب را آموزنده اما گاهی پراکنده و سنگین توصیف کردهاند. این اثر دیدگاه دقیقی از فرآیند قضایی ارائه میدهد و تصورات سادهانگارانه درباره قضات بهعنوان داوران بیطرف را به چالش میکشد. در حالی که برخی از نویسندگی و تحلیل پوزنر تمجید کردهاند، دیگران آن را خودشیفته دانستهاند. این کتاب برای علاقهمندان به حقوق و فلسفه قضایی توصیه میشود، هرچند که پیچیدگی آن ممکن است خوانندگان عادی را دلسرد کند.