نکات کلیدی
1. از دست دادن خود: ریشهی رنج انسانی
از دست دادن خود، مسئولیت ناکام ما برای بودن خودمان است.
بیگانگی از خود واقعی. از دست دادن خود، احساس قطع ارتباط با آنچه که واقعاً هستید را به همراه دارد و منجر به عدم اصالت و ناهماهنگی در اعمال، احساسات و تصمیمات میشود. این قطع ارتباط به صورت جدایی از احساسات، بدن، افکار، باورها، روابط، معنا، آزادی و ارزشها بروز میکند. این تنها یک احساس زودگذر نیست، بلکه یک حالت فراگیر است که هر جنبهای از زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد.
عواقب از دست دادن خود. عواقب از دست دادن خود بسیار گسترده است و بر ارتباطات، تعیین مرزها، روابط، تصمیمگیری، خوددوستی و توانایی یافتن معنا و هدف تأثیر میگذارد. افرادی که از دست دادن خود را تجربه میکنند، اغلب خود را تخریب میکنند، در شناسایی نیازهای خود مشکل دارند، دیگران را در اولویت قرار میدهند، در روابط ناسالم باقی میمانند و احساس نارضایتی میکنند. این یک رنج خاموش است که توانایی وجود واقعی را محدود میکند.
بازپسگیری اصالت. غلبه بر از دست دادن خود شامل پذیرش مسئولیت زندگی خود، شناسایی زمانی که شما مشکل هستید و ایجاد تغییرات عمدی برای ایجاد فضایی برای نسخهای از خودتان که میخواهید باشید، میشود. این سفر نیازمند شناخت قفس انتظارات، مواجهه با تروماهای گذشته و پذیرش وظیفه مداوم بودن خودتان است. این به معنای انتخاب اینکه در هر لحظه چه کسی هستید و گفتن «بله» به آنچه که به شما معنا میدهد، است.
2. خود: یک خلق پویا، نه یک کشف ایستا
خود، رابطهای است که به خود مربوط میشود.
نگاه وجودی به خود. خود، جوهر از پیش تعیین شدهای نیست که کشف شود، بلکه یک خلق پویا است که توسط انتخابها، اعمال و تجربیات شکل میگیرد. این یک فرآیند مداوم از خودابرازی است که در آن اعمال ما درک ما از اینکه چه کسی هستیم را شکل میدهد. این دیدگاه بر اهمیت اراده، انتخابها و عمل تأکید میکند و اهمیت زندگی اصیل را برجسته میسازد.
آزادی و مسئولیت. وظیفه خلق خود با «ابزردی آزادی» همراه است که نیازمند انتخابها و مسئولیتهای مداوم است. اجتناب از این مسئولیت منجر به تسلیم آزادی به ساختارهای خارجی میشود و در نتیجه به خودفریبی و عدم اصالت منجر میگردد. پذیرش آزادی به معنای مالکیت بر تصمیمات و اعمال است، حتی در مواجهه با محدودیتها.
اصالت به عنوان یک وظیفه. اصالت یک مقصد نیست، بلکه یک فرآیند مداوم از مالکیت بر آنچه که انجام میدهیم و اینکه چه کسی هستیم در هر تقاطع منحصر به فرد وجود است. این شامل یافتن آرامش و همصدایی درونی، گفتن «بله» به آنچه که در لحظه حال هستیم و زندگی کردن در هماهنگی با ارزشها و باورهای ماست. خود مانند یک نقاشی است که با هر ضربهای به طور مداوم در حال تحول است و هرگز به آنچه که قبلاً بود، بازنمیگردد.
3. معنا: یک پاسخ شخصی به سوالات زندگی
اگر دلیل زندگیتان را داشته باشید، میتوانید با تقریباً هر چگونگی کنار بیایید.
معنا به عنوان انگیزه. معنا دلیلی است که ما برای زندگی انتخاب میکنیم، در حالی که اخلاقیات نحوه زندگی ما را تعیین میکند. این جهتگیری است که به سمت آن وجود خود را نشانهگذاری میکنیم. یافتن معنا به معنای کشف یک پاسخ از پیش موجود نیست، بلکه ایجاد آن از طریق اعمال و تعامل با جهان است.
زمان محدود و معنا. زمان محدود ما بر روی زمین، جستجوی معنا را فوری میسازد. اعمال معنادار زمانی رخ میدهند که ما با آگاهی کامل از محدودیتهای زندگی در آن شرکت میکنیم. زمان نامحدود میتواند منجر به رضایتمندی و بیمعنایی شود.
ایجاد معنا. به جای اینکه بپرسید «زندگی چه معنایی میتواند به من بدهد؟»، سوال را به «زندگی چه چیزی از من میخواهد؟» تغییر دهید. معنا یک عمل فداکاری در پاسخ به سوالات زندگی است—یک فرآیند مداوم برای درک جهان و پذیرش مسئولیت در نحوهای که انتخاب میکنیم در آن باشیم. این به معنای نحوه مراقبت از خود، دیگران، جامعه و سیارهمان است.
4. علل از دست دادن خود: رویدادها، الگوها و خیانت
واقعیت این است که من قربانی هستم.
رویدادهای تغییر دهنده زندگی. برخی رویدادها میتوانند حس خود را مختل کنند و منجر به از دست دادن خود شوند. این رویدادها میتوانند باعث شوند که ما خود را با درد شناسایی کنیم، در آشتی دادن خودهای گذشته و حال خود مشکل داشته باشیم یا با مشکلات سلامت روان مواجه شویم. مثالها شامل تروما، شکستهای رابطهای، تشخیصهای پزشکی و والد شدن است.
رفتار الگو و قوانین خانوادگی. درک ما از اینکه چه کسی هستیم تحت تأثیر قوانین و رفتارهایی است که در آنها بزرگ شدهایم. بزرگ شدن در سیستمهایی که فضای کمی برای خودابرازی فراهم میکنند میتواند منجر به از دست دادن خود شود. مهم است که این قوانین را زیر سوال ببریم و چرخههایی را که مانع از اصالت میشوند، بشکنیم.
خیانت به خود در روابط. خیانت به خود زمانی رخ میدهد که ما بخشی از خود را به خاطر شخص دیگری، شغل یا رابطهای انکار کنیم. این زمانی است که وفاداری خود را از خود به چیزی خارجی منتقل میکنیم. این میتواند منجر به روابط ناسالم و از دست دادن درک از خود شود.
5. نقش جامعه: انتظارات و «آنها»
جهان از شما میپرسد که چه کسی هستید، و اگر ندانید، جهان به شما خواهد گفت.
«آنها» در جامعه. جامعه اغلب سعی میکند بار انتخاب را از دوش ما بردارد و ما را در «آنها»ی جامعه گم کند. ما تحت تأثیر انتظارات و خواستههای اجتماعی قرار میگیریم و اراده خود را تسلیم میکنیم و به عدم اصالت میافتیم. مهم است که تفاوت بین «من» و «آنها» را شناسایی کنیم و به شرکتکنندگان فعالی در خلق آنچه که هستیم، تبدیل شویم.
پیشنیازهای داشتن حس خود. برای تجسم خود اصیلمان، به توجه، قدردانی و عدالت نیاز داریم. جامعه ممکن است این موارد را به گونهای ارائه دهد که تقویتکنندهی آنچه که میخواهد ما باشیم، باشد، نه آنچه که هستیم. مهم است که در جامعه یک آینه واضح پیدا کنیم—افرادی که مایلند ما را بشناسند و به درستی بازتاب دهند.
معایب اصالت. انتخاب برای بودن خود میتواند با مقاومت، انزوا و غم مواجه شود. طبیعی است که مردم در برابر هر چیز ناآشنا یا تهدیدآمیز مقاومت کنند. همچنین مهم است که انزوا را که میتواند با پیروی از مسیری متفاوت از اطرافیانمان به وجود آید، شناسایی کنیم.
6. مرزها: طرح کلی خود اصیل شما
چه چیزی گم میشود وقتی کارهایی انجام میدهم که من نیستند؟ من گم میشوم.
مرزها به عنوان خودابرازی. مرزها تنها به معنای محافظت از خود نیستند؛ آنها طرح کلی ما هستند. آنها ما را تعریف میکنند و به دیگران به گونهای ارتباط برقرار میکنند که به آنها کمک میکند ما را ببینند و درک کنند. مرزهای ضعیف اغلب نشانهای از حس ضعیف خود هستند.
تعیین مرزها. تعیین مرزها نیازمند خودآگاهی، صداقت و حس امنیت است. این به معنای تشخیص این است که کدام روابط با احساسات، نیازها و هویت ما همراستا هستند. همچنین به معنای آمادگی برای اجرای این مرزها، حتی در مواجهه با مقاومت است.
مرزهای انعکاسی. زمانی که مرزهای ما نقض میشوند، اغلب با مرزهای انعکاسی پاسخ میدهیم—واکنشهای مقابلهای که به منظور محافظت از ما در برابر آسیب طراحی شدهاند. این واکنشها میتوانند شامل فاصلهگیری، فعالیت بیش از حد، پرخاشگری و یخزدگی باشند. مهم است که از این واکنشها آگاه شویم و آنها را با مرزهای عمدی جایگزین کنیم.
7. دوباره ارتباط برقرار کردن با بدن خود: تجسم و آگاهی
بدن، رسانه عمومی ما برای داشتن یک جهان است.
بدن به عنوان منبع خود. حس اراده شخصی، انسجام و تداوم در زمان بر اساس تجسم است. بدن تنها یک ابزار نیست، بلکه بخشی جداییناپذیر از آنچه که هستیم، است. این از طریق بدنهای ماست که جهان را تجربه میکنیم و خود را میشناسیم.
موضوع بدن و شیء بدن. به عنوان انسان، ما هم موضوع و هم شیء تجربه خود هستیم. ما خود را به عنوان موضوع تجربه میکنیم، اما همچنین یک شیء در تجربههای ذهنی دیگران هستیم. مهم است که هر دو واقعیت را در نظر داشته باشیم.
دوباره ارتباط برقرار کردن با بدن. دوباره ارتباط برقرار کردن با بدن ما شامل نظارت بر گفتگوی درونی، کنجکاوی، برآورده کردن نیازهای آن، حرکت و تعامل با آن، جستجوی تنش و تنفس پویا است. این به معنای ساختن یک رابطه با بدن و احترام به آن است.
8. احساسات: پیامآوران دنیای درونی شما
راز وجود انسانها تنها زندگی کردن نیست، بلکه داشتن چیزی برای زندگی کردن است.
احساسات به عنوان حرکت درونی. احساسات تنها احساسات ذهنی نیستند، بلکه نبض وجود ما هستند. آنها تجربهای از حرکت و حرکت درونی وجود ما هستند. احساسات همیشه ریشه در دلیلی دارند و آنچه را که به طور فردی و ذاتی ارزشمند میدانیم، منتقل میکنند.
مشاهده احساسات. مشاهده احساسات اولین قدم به سوی درک آنهاست. به جای ارزیابی احساسات، باید آنها را به عنوان پیامآوران دنیای درونی خود ببینیم. مهم است که به این نکته توجه کنیم که احساسات واقعیت نیستند، بلکه نمایانگر واقعیت ذهنی ما هستند.
ابراز احساسات. ابراز احساسات به معنای مالکیت بر احساسات خود و تصمیمگیری در مورد چگونگی ابراز آنهاست. این به معنای سرکوب یا انکار احساسات نیست، بلکه به معنای یافتن راههای سالم و مناسب برای ابراز آنهاست. همچنین به معنای آمادگی برای رویارویی با احساسات و کاوش در آنچه که آنها سعی دارند به ما بگویند، است.
9. هنر بودن خود: یک سفر مادامالعمر
من همیشه و هنوز هم یک جستجوگر بودهام، اما دیگر به ستارهها و کتابها سوال نمیکنم.
سفر را در آغوش بگیرید. سفر خودشناسی و اصالت یک فرآیند مادامالعمر است، نه یک مقصد. این نیازمند تلاش مداوم، خوداندیشی و آمادگی برای پذیرش تغییر است. این به معنای انتخاب مداوم اینکه چه کسی هستید و گفتن «بله» به آنچه که به شما معنا میدهد، است.
مسئولیت را بپذیرید. پذیرش مسئولیت برای زندگیتان به معنای شناسایی زمانی است که شما مشکل هستید و ایجاد تغییرات عمدی برای ایجاد فضایی برای نسخهای از خودتان که میخواهید باشید. این به معنای شناخت قفس انتظارات، مواجهه با تروماهای گذشته و پذیرش وظیفه مداوم بودن خودتان است.
به خودتان وفادار باشید. هنر بودن خود به معنای زندگی کردن یک زندگی اصیل، آزاد و معنادار است. این به معنای تجربه واقعی هر جنبهای از زندگی، شرکت کامل و احساس همه آن—لحظات دردناک و بالا بردن همزمان—است. این به معنای ارتکاب اشتباهات و یادگیری از آنها و به طور کامل تجسم کردن آنچه که هستید، است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب "این به عهده من است" عمدتاً نقدهای مثبتی دریافت کرده است و خوانندگان به رویکرد قابل دسترس آن در زمینه روانشناسی وجودی و خودشناسی اشاره میکنند. بسیاری از افراد این کتاب را بینشزا، تحولآفرین و پر از ابزارهای عملی برای رشد شخصی میدانند. برخی از خوانندگان از آسیبپذیری نویسنده و مثالهای قابل ارتباط او قدردانی میکنند. با این حال، چند منتقد به تکرار و سطحی بودن در برخی بخشها اشاره کردهاند. بهطور کلی، خوانندگان این کتاب را به کسانی که به دنبال خوداندیشی، اصالت و درک عمیقتری از خود هستند، توصیه میکنند.