نکات کلیدی
1. تسلط مالی بر کسبوکار: ظهور بهرهبرداران
مالی به مانعی برای رشد اقتصادی تبدیل شده است، نه کاتالیزوری برای آن.
تأثیر نامتناسب مالی. بخش مالی، هرچند که تنها بخش کوچکی از مشاغل را تشکیل میدهد، اکنون سهم نامتناسبی از سودهای شرکتی را در اختیار دارد که نشاندهندهی تغییراتی است که در آن مالی به خود خدمت میکند نه به اقتصاد واقعی. این تسلط منجر به سیستمی شده است که در آن "بهرهبرداران" (کسانی که ثروت را استخراج میکنند) غالباً بر "سازندگان" (کسانی که آن را خلق میکنند) پیروز میشوند و پیشرفت اقتصادی کلی را مختل میکنند.
- مالی حدود ۷ درصد از اقتصاد را نمایندگی میکند اما حدود ۲۵ درصد از تمام سودهای شرکتی را به خود اختصاص میدهد، در حالی که تنها ۴ درصد از تمام مشاغل را ایجاد میکند.
- این عدم تعادل منجر به "گرفتاری شناختی" مقامات دولتی، ناظران و مدیران عامل شده است که تدوین سیاستهایی که به نفع همه باشد را دشوار میسازد.
انتقال از خدمت به خودخواهی. مالی، که زمانی برای حمایت از کسبوکار و تسهیل سرمایهگذاری طراحی شده بود، به هدفی در خود تبدیل شده است که اولویت را به سودهای کوتاهمدت و حدس و گمانهای پرخطر میدهد به جای رشد پایدار و بلندمدت. این تغییر منجر به سیستمی شده است که در آن خلق ثروت در بازارهای مالی به هدفی در خود تبدیل شده است، نه وسیلهای برای دستیابی به رفاه اقتصادی مشترک.
- بحران مالی ۲۰۰۸ با طولانیترین و ضعیفترین بهبودی اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم همراه بود.
- نقش سنتی مالی در یک اقتصاد—نقشی که رشد ما به آن وابسته است—این است که پساندازهای خانوارها را به سرمایهگذاری تبدیل کند. اما آن پیوند حیاتی گم شده است.
نیاز به تعادل مجدد. برای اطمینان از رشد بهتر و پایدارتر، نیاز به تغییرات چشمگیری در تعادل قدرت بین مالی و اقتصاد واقعی است. این نیازمند بازنگری بنیادی در نحوه عملکرد سیستم بازار ما است، به دور از سیستمی که مهندسی مالی را بر نوآوری واقعی و ایجاد شغل ترجیح میدهد.
- دیدگاه وال استریت به دیدگاه متعارف در مورد نحوه عملکرد سیستم بازار و اقتصاد ما تبدیل شده است. و با این حال، این دیدگاه به شدت جانبدارانه و تحریف شده است.
- ما به تعادل قدرت بهطور چشمگیری متفاوتی بین مالی و اقتصاد واقعی—بین بهرهبرداران و سازندگان—نیاز داریم تا از رشد بهتر و پایدارتر اطمینان حاصل کنیم.
2. خطرات تفکر مالی: سقوط جنرال موتورز از مقام
این روش استیو جابز نبود.
معیارهای مالی به جای کیفیت محصول. داستان جنرال موتورز (GM) نشان میدهد که چگونه تمرکز بر معیارهای مالی و کاهش هزینهها، تحت فشارهای وال استریت، میتواند منجر به کاهش کیفیت محصول و نوآوری شود. بحران سوئیچ احتراق این شرکت، که منجر به جراحات و مرگهای زیادی شد، نتیجه مستقیم فرهنگی بود که سودهای مالی کوتاهمدت را بر ایمنی و رضایت مشتری در بلندمدت ترجیح میداد.
- فرهنگ جنرال موتورز فرهنگی از عدم پاسخگویی بود که در آن "هیچ فردی مالک هیچ تصمیمی نبود."
- این شرکت خودروها را به صورت عمده و با تخفیفهای زیاد به خریداران بزرگ مانند شرکتهای اجاره خودرو میفروخت—که هرگز نشانه خوبی نیست.
ظهور "حسابداران". صعود "حسابداران" (مدیران مالیمحور) بر "مردان خودرو" (مهندسان و توسعهدهندگان محصول) در جنرال موتورز منجر به فرهنگی شد که در آن معیارهای مالی بیشتر از کیفیت محصولات اهمیت داشت. این تغییر منجر به ساختاری شرکتی شد که با سیلوها مشخص میشد، جایی که اطلاعات به اشتراک گذاشته نمیشد و افراد از انتقال اخبار بد به بالاترین سطوح میترسیدند.
- این شرکت فرهنگی داشت که، همانطور که بارا خود در مصاحبهای به من گفت، کارمندانی داشت که "در این یا آن تخصص داشتند بدون اینکه درک کنند مردم این یا آن را نمیخرند—آنها یک خودرو میخرند و ما باید همه چیز را کنار هم بگذاریم و مردم باید صحبت کنند."
- تعداد عرضههای عمومی اولیه (IPO) جدید حدود یکسوم آنچه که بیست سال پیش بود، است.
میراث مکنامارا و بچههای نابغه. تأثیر رابرت مکنامارا و "بچههای نابغه"، که رویکردی مبتنی بر داده و مالیمحور به مدیریت آوردند، تسلط تفکر مالی را در آمریکا تقویت کرد. این رویکرد، هرچند در ابتدا در کاهش هزینهها موفق بود، در نهایت نوآوری و رشد بلندمدت را تضعیف کرد.
- وسواس مکنامارا با تحلیل سیستمها—که در آن دادهها درباره هر جنبهای از تلاش جنگی، از بمبها تا مواد شیمیایی و تلفات تا تعداد وسایل نقلیه دشمن که در هر حمله هوایی از کار افتاده بودند، جمعآوری میشد تا کارایی را به حداکثر برساند—واشنگتن را از نقصهای کلی در نحوه انجام جنگ کور کرد.
- بچههای نابغه پیشگام کلاس جدیدی در کسبوکار آمریکایی بودند. دانش آنها ملموس نبود، بلکه انتزاعی بود، درباره سیستمها—سیستمهایی که اگر به درستی استفاده شوند، میتوانند هر شرکتی را اداره کنند.
3. آموزش MBA: آموزش برای مالی، نه کسبوکار
فرهنگ مالی به دنبال رشد در حال حاضر است، از همین صبح، به موقع برای نشان دادن نتایج برای گزارشهای سود سهماهه بعدی.
تمرکز بر مهندسی مالی. مدارس کسبوکار، بهویژه در ایالات متحده، به طور فزایندهای بر آموزش مهندسی مالی و دستکاری ترازنامهها تمرکز کردهاند، اغلب به قیمت مهارتهای مدیریتی واقعی و نوآوری. این منجر به وضعیتی شده است که بسیاری از بهترین ذهنها به سمت مالی جذب میشوند، نه بخشهای تولیدیتر اقتصاد.
- تغییرات در سیستم مالی همزمان با تغییرات در فرهنگ کسبوکار بوده است.
- از آنجا که حقوقهای وال استریت به طور متوسط ۷۰ درصد بالاتر از هر صنعت دیگری است، بسیاری از بهترین ذهنها به صفوف آن جذب میشوند و از هر چیز مفیدتر برای جامعه دور میشوند.
ایدئولوژی "بازارها بهترین را میدانند". برنامههای MBA اغلب ایدهای را ترویج میدهند که بازارها کارآمد هستند و ارزش سهامداران هدف اصلی یک شرکت است. این ایدئولوژی، هرچند به ظاهر منطقی، اغلب منجر به تصمیمگیریهای کوتاهمدت و غفلت از سرمایهگذاریهای بلندمدت در تحقیق، توسعه و آموزش کارکنان میشود.
- نوعی تفکر کوتاهمدت و پرخطر که تقریباً اقتصاد جهانی را در سال ۲۰۰۸ به زمین زد، امروز فاصله بین ثروتمندان و فقیران را گسترش میدهد، پیشرفت اقتصادی را مختل میکند و آینده رویای آمریکایی را تهدید میکند.
- تغییرات در سیستم مالی همزمان با تغییرات در فرهنگ کسبوکار بوده است.
نیاز به دیدگاه وسیعتر. برای مقابله با مشکلات مالیسازی، آموزش کسبوکار نیاز دارد که تمرکز خود را از معیارهای مالی به رویکردی جامعتر که بر نوآوری، خلق ارزش بلندمدت و مسئولیت اجتماعی تأکید دارد، تغییر دهد. این نیازمند برنامه درسی است که بینشهایی از دیگر رشتهها، مانند روانشناسی، جامعهشناسی و اخلاق را در بر بگیرد.
- فرهنگ مالی به دنبال رشد در حال حاضر است، از همین صبح، به موقع برای نشان دادن نتایج برای گزارشهای سود سهماهه بعدی.
- علاوه بر این، مالیسازی فرهنگی کسبوکار را حول MBAها به جای مهندسان و کارآفرینان ایجاد کرده است.
4. سرمایهگذاران فعال: سودهای کوتاهمدت، دردهای بلندمدت
برای او و بسیاری دیگر در آمریکا، یک نوع خلاقیت به اندازه دیگری خوب است.
ظهور فعالان سهام. سرمایهگذاران فعال، که اغلب مدیران صندوقهای پوشش ریسک هستند، در آمریکا قدرت زیادی پیدا کردهاند و شرکتها را به اولویت دادن به سودهای کوتاهمدت و ارزش سهامداران به جای سرمایهگذاریهای بلندمدت و نوآوری تحت فشار قرار میدهند. این منجر به فرهنگی از مهندسی مالی شده است که در آن شرکتها بر خرید سهام و پرداخت سود سهام تمرکز میکنند به جای تحقیق و توسعه.
- از "سرمایهگذاران فعال" تا بانکهای سرمایهگذاری، از مشاوران مدیریت تا مدیران دارایی، از معاملهگران با فرکانس بالا تا شرکتهای بیمه، امروز، مالیگران شرایط را به کسبوکار آمریکایی تحمیل میکنند، نه برعکس.
- شرکتهای S&P 500 بهطور کلی بیش از ۶ تریلیون دلار در چنین پرداختهایی بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ هزینه کردهاند، در حالی که مشاغل و سرمایهگذاریها را کاهش میدهند.
خطرات کوتاهمدتگرایی. فشار از سوی سرمایهگذاران فعال برای ارائه نتایج سریع منجر به کاهش سرمایهگذاریهای بلندمدت و تمرکز بر دستکاریهای مالی کوتاهمدت شده است. این تأثیر منفی بر نوآوری، ایجاد شغل و رقابتپذیری کلی کسبوکارهای آمریکایی داشته است.
- در لابیگری برای مدیریتهای افزایشدهنده سهام در کوتاهمدت، مالی نیز بهطور عمده مسئول کاهش شدید هزینههای تحقیق و توسعه در آمریکا است، سرمایهگذاریهایی که بذر آینده هستند.
- در واقع، اگر افزایش هزینههای خرید سهام و کاهش هزینههای شرکتی در سرمایهگذاریهای تولیدی مانند تحقیق و توسعه را ترسیم کنید، دو خط یک X کامل را تشکیل میدهند.
نیاز به دیدگاه وسیعتر از ارزش. برای مقابله با تأثیر سرمایهگذاران فعال، شرکتها نیاز دارند که دیدگاه وسیعتری از ارزش را اتخاذ کنند که منافع تمام ذینفعان، از جمله کارکنان، مشتریان و جامعه را در نظر بگیرد. این نیازمند تغییر در فرهنگ شرکتی و رد ایدهای است که ارزش سهامداران تنها هدف یک شرکت است.
- خلق ثروت در بازارهای مالی به هدفی در خود تبدیل شده است، نه وسیلهای برای دستیابی به رفاه اقتصادی مشترک. دم در حال تکان دادن سگ است.
- گاهی اوقات صندوقهای بازنشستگی ما حتی با "فعالان" سرمایهگذاری میکنند که شرکتهایی را خریداری میکنند که ممکن است ما در آن کار کنیم—و سپس ما را اخراج میکنند. همه اینها رشد را تضعیف میکند، نه به ذکر معیشت خودمان.
5. شرکتها به عنوان بانکها: محو خطوط مرزی
به نظر میرسد که ما همه اکنون بانکدار هستیم.
تقلید از مالی. بسیاری از شرکتهای غیرمالی، از جمله غولهای فناوری مانند اپل و شرکتهای صنعتی مانند GE، شروع به تقلید از شیوههای بانکها کردهاند و در معاملات مالی پیچیده شرکت میکنند و مهندسی مالی را بر کسبوکارهای اصلی خود ترجیح میدهند. این منجر به محو خطوط مرزی بین بخش مالی و اقتصاد واقعی شده است.
- به عنوان مثال، اپل شروع به استفاده از بخش خوبی از نقدینگی خود برای خرید اوراق قرضه شرکتی به همان شیوهای کرده است که مؤسسات مالی انجام میدهند، که باعث شد عنوانی در بلومبرگ در سال ۲۰۱۵ اعلام کند، "اپل، پیمکو جدید است و تیم کوک، پادشاه جدید اوراق قرضه است."
- شرکتهای هواپیمایی اغلب از طریق هجینگ بر روی قیمتهای نفت بیشتر از فروش صندلیها درآمد کسب میکنند—در حالی که شرطبندیهای بد میتواند آنها را با میلیونها دلار ضرر مواجه کند.
خطرات فعالیتهای مالی بدون نظارت. رشد فعالیتهای مالی در شرکتهای غیرمالی خطرات جدیدی را در اقتصاد ایجاد کرده است، زیرا این شرکتها اغلب تحت همان مقررات بانکها قرار ندارند. این منجر به وضعیتی شده است که شرکتهای بزرگ میتوانند در معاملات مالی پرخطر بدون نظارت کافی شرکت کنند.
- آنها در واقع مانند بانکها عمل میکنند، اما مانند بانکها تحت نظارت نیستند.
- اگر فناوریهای بزرگ در هر زمانی تصمیم بگیرند که آن اوراق را بفروشند، میتواند یک رویداد بازارساز شود، موضوعی که در حال حاضر نگرانیهایی را در میان کارشناسان دفتر تحقیقات مالی، نهاد وزارت خزانهداری که پس از بحران مالی ۲۰۰۸ برای نظارت بر ثبات در بازارهای مالی تأسیس شده است، ایجاد کرده است.
نیاز به بازگشت به اصل. برای حل این مشکل، شرکتها نیاز دارند که بر کسبوکارهای اصلی خود تمرکز کنند و خلق ارزش بلندمدت را بر سودهای مالی کوتاهمدت اولویت دهند. این نیازمند تغییر در فرهنگ شرکتی و رد ایدهای است که مهندسی مالی جایگزینی برای نوآوری واقعی و بهرهوری است.
- در واقع، شرکتهای آمریکایی امروز بیشتر از هر زمان دیگری از طریق جابجایی پول درآمد کسب میکنند، بهطوری که حدود پنج برابر درآمد از فعالیتهای مالی خالص، مانند تجارت، هجینگ، بهینهسازی مالیاتی و فروش خدمات مالی، نسبت به دوره بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم کسب میکنند.
- هشت سال پس از بحران مالی ۲۰۰۸، ما بالاخره در حال بهبودی هستیم، اما این بهبودی طولانیترین و ضعیفترین بهبودی در دوران پس از جنگ است. دلیل؟ سیستم مالی ما دیگر به اقتصاد واقعی خدمت نمیکند و اکنون عمدتاً به خود خدمت میکند.
6. مشتقات: سلاحهای مالی کشتار جمعی
ارزش کل بورس نیویورک اکنون تقریباً هر نوزده ماه یک بار گردش میکند، نرخ که از دهه ۱۹۷۰ سه برابر شده است.
خطرات مشتقات. مشتقات، ابزارهای مالی پیچیدهای که ارزش خود را از داراییهای دیگر میگیرند، به منبع اصلی ریسک در سیستم مالی تبدیل شدهاند. این ابزارها، که اغلب خارج از بورس و با شفافیت کم معامله میشوند، میتوانند نوسانات بازار را تشدید کرده و به بحرانهای مالی کمک کنند.
- کمتر از نیمی از تمام مشتقات، آن سلاحهای مالی کشتار جمعی که بنزین را بر روی بحران ریختند، تحت نظارت قرار دارند، حتی پس از تصویب قانون اصلاح مالی دد-فرانک در سال ۲۰۱۰.
- ارزش کل بورس نیویورک اکنون تقریباً هر نوزده ماه یک بار گردش میکند، نرخ که از دهه ۱۹۷۰ سه برابر شده است.
دستکاری در بازارهای کالا. داستان گلدمن ساکس و دستکاری آن در بازار آلومینیوم نشان میدهد که چگونه بانکها میتوانند از کنترل خود بر مشتقات و کالاهای فیزیکی برای استخراج سود به هزینه مصرفکنندگان و کسبوکارها استفاده کنند. این نوع دستکاری بازار، هرچند اغلب قانونی است، یکپارچگی سیستم مالی را تضعیف کرده و ناپایداری در اقتصاد واقعی ایجاد میکند.
- این قانون بهطور مؤثر یکی از مهمترین بخشهای مقررات پس از بحران را به عقب برگرداند: ممنوعیت تجارت مشتقات بیمهشده توسط مالیاتدهندگان، آن "سلاحهای مالی کشتار جمعی"، همانطور که وارن بافت بهطور مشهور آنها را نامید، که بحران ۲۰۰۸ را آغاز کرد.
- با افزایش بخش اوراق بهادار و تجارت در صنعت، بدهی از هر نوع، عمومی و خصوصی، افزایش یافته است. بدهی خون حیات مالی است؛ جایی که صنعت مالی پول خود را به دست میآورد.
نیاز به شفافیت و نظارت. برای مقابله با خطرات مرتبط با مشتقات، ناظران نیاز دارند که شفافیت را در این بازارها افزایش دهند و قوانین سختگیرانهتری بر روی شیوههای معاملاتی وضع کنند. این نیازمند تلاشی جهانی است تا اطمینان حاصل شود که مؤسسات مالی نمیتوانند از خلأهای قانونی استفاده کرده و در رفتارهای پرخطر شرکت کنند که میتواند کل سیستم را بیثبات کند.
- ارزش کل بورس نیویورک اکنون تقریباً هر نوزده ماه یک بار گردش میکند، نرخ که از دهه ۱۹۷۰ سه برابر شده است.
- تعجبی ندارد که اندازه صنعت اوراق بهادار بهعنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی (GDP) بین سالهای ۱۹۸۰ تا اوایل ۲۰۰۰ پنج برابر شده است در حالی که سپردههای بانکی عادی از ۷۰ به ۵۰ درصد GDP کاهش یافته است.
7. سرمایهگذاری خصوصی: سود بردن از بحران مسکن
واقعیت این است که اپل، احتمالاً شناختهشدهترین شرکت در جهان و قطعاً یکی از مورد تحسینترینها، اکنون مقدار زیادی از زمان و تلاش خود را صرف فکر کردن به چگونگی کسب درآمد بیشتر از طریق مهندسی مالی به جای روشهای سنتی میکند، که به ما
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب سازندگان و بهرهبرداران بهطور عمده نقدهای مثبتی را برای تحلیل تأثیر مالیسازی بر اقتصاد آمریکا دریافت کرده است. خوانندگان از بررسی فوروهار در مورد اینکه چگونه تمرکز والاستریت بر سودهای کوتاهمدت به رشد و نوآوری بلندمدت کسبوکار آسیب میزند، قدردانی میکنند. بسیاری این کتاب را آموزنده و پژوهششده میدانند و از استفادهی آن از مثالها و توضیحات قابلفهم در مورد مفاهیم پیچیده مالی ستایش میکنند. برخی منتقدان بر این باورند که فوروهار موضوع خود را بیش از حد سادهسازی یا بزرگنمایی کرده است، اما بهطور کلی، خوانندگان این کتاب را یک کاوش مهم و روشنگر در رابطه بین مالی و اقتصاد کلان میدانند.