نکات کلیدی
1. شهود در برابر عقل: پیمایش تنفر اخلاقی
چالش اخلاق مدرن امروز تنها نشستن با شهود ما نیست، زیرا شهود ما لزوماً راهنمای قابل اعتمادی برای آنچه باید انجام دهیم نیستند.
عامل "یخ!" واکنشهای غریزی ما، که اغلب به صورت "یخ!" بیان میشوند، راهنماهای قدرتمند اما غیرقابل اعتمادی برای اخلاق هستند. این احساسات، که ریشه در زیستشناسی و یادگیری اجتماعی دارند، میتوانند به عنوان قواعد سریع مفید باشند، اما در موقعیتهای پیچیده اغلب اشتباه میکنند. به عنوان مثال، تنفر از زناشویی، در حالی که ریشه در نگرانیهای تکاملی درباره ناهنجاریهای ژنتیکی دارد، ممکن است در مواردی که آزمایشهای ژنتیکی در دسترس است، مرتبط نباشد.
عقل بر احساسات. تصمیمگیری اخلاقی نیاز به تأمل انتقادی فراتر از واکنشهای احساسی فوری ما دارد. اخلاق سکولار، برخلاف کدهای دینی، به دنبال دلایلی است که بر پایه رفاه، حقوق و آزادی استوار باشد، نه فقط احساسات شهودی. ما باید واکنشهای "یخ!" خود را بررسی کنیم، ریشههای آنها را درک کنیم و تصمیم بگیریم که آیا در زمینه زندگی مدرن معتبر هستند یا خیر.
گفتگوی اخلاقی. گفتگوی اخلاقی باید به دنبال استدلالهای منطقی باشد، نه فقط رأیگیری دموکراتیک درباره اینکه یک عمل خاص چقدر "یخ!" ایجاد میکند. ما باید از سطوح ابتدایی و شهودی گفتگوی اخلاقی فراتر برویم، همانطور که با همجنسگرایی انجام دادیم، و در گفتگوی منطقی شرکت کنیم تا واکنشها و شهودهای احساسی خود را بررسی کنیم. این امر به ویژه زمانی مهم است که پیشرفتهای رادیکال در علم و فناوری چالشهایی برای تصورات سنتی ما از طبیعت انسان ایجاد میکند.
2. نسبیگرایی اخلاقی: نقشهای معیوب از اخلاق
نسبیگرا به این موضوع عدالت نمیدهد زیرا میگوید «شما حقیقت خود را دارید و من حقیقت خود را»—پایان داستان. اما مشکل این است که این پایان داستان نیست زیرا هر یک از ما در تلاشیم تا سیاستی را بر دیگری تحمیل کنیم.
ذاتیگرایی در برابر نسبیگرایی. نسبیگرایی اخلاقی، ایدهای که اخلاق را ذاتی و متغیر بین افراد یا فرهنگها میداند، نمیتواند اختلافات و تعارضات واقعی اخلاقی را در نظر بگیرد. در حالی که ذاتیگرایی ادعا میکند که بیانیههای اخلاقی صرفاً ابراز احساسات شخصی هستند، نسبیگرایی تأکید میکند که حقایق اخلاقی نسبت به یک گروه یا فرهنگ خاص نسبی هستند.
تعارض و اختلاف. اختلافات اخلاقی مانند تفاوتهای سلیقهای نیستند؛ آنها اغلب به تعارض و نیاز به حل و فصل منجر میشوند. اگر یک نفر معتقد باشد که شکار روباه نادرست است و دیگری آن را ستودنی بداند، آنها یک اختلاف سیاسی دارند که نیاز به بیشتر از «زندگی کن و بگذار زندگی کنند» دارد. نسبیگرایی، با گفتن «شما حقیقت خود را دارید و من حقیقت خود را»، نیاز به یک چارچوب اخلاقی مشترک را نادیده میگیرد.
نسبیگرایی شبهواقعی. رویکردی عملیتر، مانند نسبیگرایی شبهواقعی، واقعیت اختلافات اخلاقی و نیاز به یافتن راهحلها را به رسمیت میشناسد، بدون اینکه ادعا کند که یک واقعیت اخلاقی عینی «در آنجا» وجود دارد. این رویکرد جدیت ما را در مورد اختلافات اخلاقی و نیاز به حل آنها دفاع میکند، در حالی که به این نکته توجه دارد که اخلاق یک بیان عمیق از شخصیت و برنامههای زندگی است.
3. اخلاق حیوانات: گسترش دایره نگرانی ما
مسئله اصلی درباره حیوانات و چگونگی رفتار با آنها این است که آنها قادر به رنج کشیدن هستند. من فکر نمیکنم که موضوع در مورد نادرستی کشتن آنها باشد.
شخصیت در برابر احساس. در حالی که "شخصیت" (آگاهی از وجود خود در طول زمان) از نظر اخلاقی مهم است، ظرفیت رنج کشیدن اصلیترین ملاحظه اخلاقی در مورد حیوانات است. بسیاری از حیوانات، حتی آنهایی که به عنوان "شخص" در نظر گرفته نمیشوند، قادر به تجربه درد و ناراحتی هستند.
نژادپرستی گونهای. نژادپرستی گونهای، تعصبی است که به منافع حیوانات غیرانسانی وزن کمتری میدهد فقط به این دلیل که آنها اعضای گونه ما نیستند. این شامل اولویت دادن به منافع انسانی بر منافع دیگر موجودات حساس است، بدون در نظر گرفتن ظرفیتها یا نیازهای فردی آنها. این مشابه نژادپرستی است، جایی که وضعیت اخلاقی بر اساس عضویت گروهی تعیین میشود نه ویژگیهای فردی.
کشاورزی صنعتی. کشاورزی صنعتی نمونهای واضح از رنج غیرضروری است که به حیوانات به خاطر غذای ارزان تحمیل میشود. شرایطی که حیوانات در مزارع صنعتی در آن محبوس هستند، اغلب miserable است و مانع از برآورده شدن نیازهای فیزیکی و روانی اساسی آنها میشود. این عمل نمیتواند با منافع آن برای انسانها توجیه شود.
4. بهبود ژنتیکی: خطرات کمال
اعتراض اصلی من به استفاده از درمانهای ژنتیکی تقویتکننده عملکرد، به عنوان مثال، به نگرانی مربوط میشود که این امر ورزش و رقابت ورزشی را به عنوان جایی که ما پرورش و نمایش استعدادهای طبیعی را تحسین میکنیم، فاسد خواهد کرد.
درمان در برابر بهبود. در حالی که بیوتکنولوژی برای اهداف پزشکی مفید است، بهبودهای غیرپزشکی، مانند تقویت عملکرد در ورزشکاران یا انتخاب ویژگیهای ژنتیکی در کودکان، نگرانیهای اخلاقی را به همراه دارد. تمایز در ایده بازگرداندن یا حفظ قابلیتهای انسانی طبیعی در برابر فراتر رفتن از آنچه که به عنوان طبیعی در نظر گرفته میشود، نهفته است.
فاسد کردن ورزش. بهبود ژنتیکی در ورزش خطر فاسد کردن تحسین از استعدادهای طبیعی و تلاش انسانی را به همراه دارد. اگر ورزشکاران بیونیک شوند، ممکن است ما مهندسان و داروسازان را تحسین کنیم، اما نه خود ورزشکاران را. بعد انسانی ورزش، نمایش برتری طبیعی انسانی، از دست خواهد رفت.
اخلاق استعداد. اخلاق استعداد پیشنهاد میکند که همه چیز درباره ما در اختیار ما نیست و تحت اراده ما برای تسلط یا دستکاری طبیعت قرار ندارد. این به اهمیت اخلاقی تواضع و خودداری در برابر آنچه که به ما داده شده اشاره دارد و به این نکته توجه دارد که استعدادها و تواناییهای ما تنها محصول اراده خود ما نیستند.
5. دوستی: هنر تبدیل شدن به خودمان
دوستان ما حتی از این هم مهمتر هستند. آنها نه تنها به ما اجازه میدهند، بلکه ما را به سمت آنچه که باید باشیم هدایت میکنند و برای تبدیل شدن به یک نوع شخص به جای نوع دیگر، حیاتی هستند.
فراتر از اخلاق. دوستی یک رابطه ارزشمند است که نمیتوان آن را به طور کامل از طریق لنز اخلاق درک کرد. در حالی که اخلاق بر برابری در رفتار با همه تأکید میکند، دوستی شامل ترجیح دادن به دوستان ما و رفتار بهتر با آنها نسبت به دیگران است. ارزش دوستی در مشارکت آن در فردیت ما نهفته است، نه فقط در مشترکات ما.
شکلدهی به هویت. دوستان نقش حیاتی در شکلدهی به شخصیت و هویت ما دارند. آنها ما را به سمت آنچه که باید بشویم هدایت میکنند و برای تبدیل شدن به یک نوع شخص به جای نوع دیگر ضروری هستند. دوستی یک رابطه صرفاً داوطلبانه نیست؛ بلکه به حوادث و شرایط وابسته است.
زمان و درک. دوستی در طول زمان شکل میگیرد و درک یک دوست نیاز به دیدن آنها در مجموعهای از موقعیتها دارد. دوستان الگوی خاصی در اعمال یکدیگر میبینند، الگویی که تنها با گذشت زمان قابل تشخیص است. این الگو شخصیت و هویت آنها را فاش میکند.
6. جهانیگرایی: پذیرش شهروندی جهانی
جهانیگرایان فکر میکنند که خوب و جالب و مناسب است که مردم سبکهای زندگی متفاوتی داشته باشند؛ آنها نمیخواهند که همه یکسان شوند.
جهانیگرایی و تفاوت. جهانیگرایی ایدهای را ترکیب میکند که ما همه بخشی از یک جامعه اخلاقی واحد هستیم با شناخت این که مردم حق دارند بر اساس سبکهای زندگی متفاوت زندگی کنند. این به هر دو جنبه انسانیت مشترک و تنوع فرهنگی ما ارزش میدهد.
گفتگو و درک. جهانیگرایی بر اهمیت گفتگو و دیالوگ محترمانه در میان تفاوتهای فرهنگی تأکید میکند. این به دنبال یافتن زمین مشترک و حل تعارضات از طریق بحث منطقی است، نه تحمیل یک مجموعه از ارزشها. این به این نکته توجه دارد که تغییر اغلب از طریق تجربیات زندگی و تعامل اجتماعی به وجود میآید، نه فقط از طریق اقناع منطقی.
مسئولیت جهانی. جهانیگرایی مسئولیت جمعی ما را برای یکدیگر به رسمیت میشناسد، اما همچنین اجازه میدهد که به خانواده و جامعه خود اولویت بدهیم. این خواستار حداقل تعهداتی است تا اطمینان حاصل شود که همه امکان زندگی شایستهای دارند، در حالی که به این نکته توجه دارد که ما حق داریم بیشتر به کسانی که به ما نزدیکترند اهمیت بدهیم.
7. بیعدالتی شناختی: قدرت باور
شناخته شدن به عنوان یک دانای واقعی به معنای شناخته شدن به عنوان یک فرد منطقی است؛ و ما همه به ایده عمومی در تاریخ فلسفه عادت کردهایم که عقلانیت ما به انسانها کرامت خاص و ارزش ویژهای میدهد.
بیعدالتی شهادتی. بیعدالتی شهادتی زمانی رخ میدهد که شنونده اعتبار گوینده را به دلیل تعصب کاهش میدهد. این به گوینده در ظرفیت او به عنوان یک منبع دانش آسیب میزند و نوعی بیعدالتی خاص است. این تنها یک سؤال تجربی نیست بلکه یک سؤال فلسفی است که به نحوه عملکرد ما به عنوان دانایان و جستجوگران مربوط میشود.
کسر اعتبار. تعصب میتواند منجر به کسر اعتبار شود، جایی که کلام یک گوینده به اندازهای که شایسته است جدی گرفته نمیشود. این میتواند حتی زمانی که گوینده شواهدی ارائه میدهد که با کلیشههای شنونده در تضاد است، اتفاق بیفتد. بیعدالتی در نحوه تضعیف گوینده در ظرفیت او به عنوان یک دانای واقعی نهفته است، ظرفیتی که برای ارزش انسانی ضروری است.
فضایل اصلاحی. برای مقابله با خطر تعصب، ما نیاز به پرورش فضایل اصلاحی داریم که به ما امکان میدهد فراتر از تعصبات خود گوش دهیم. این شامل توسعه عادات ادراک اجتماعی و انتساب اعتبار است که از تعصب آزاد باشد. همچنین نیاز به آگاهی از راههای ظریف دارد که تعصب میتواند بر قضاوتهای ما تأثیر بگذارد.
8. چندفرهنگی: فراتر از کلیشههای فرهنگی
من برای آنچه که به طور جدی چندفرهنگی بدون فرهنگ مینامم، استدلال میکنم؛ چندفرهنگی که دیگر بر اساس مفاهیم تثبیتشده فرهنگ که کلیشههای فرهنگی را تشویق و ترویج میکند، بنا نشده است.
فرهنگ به عنوان یک فرایند. چندفرهنگی نباید بر اساس یک دیدگاه محدود و یکپارچه از فرهنگ بنا شود، بلکه باید بر اساس درک تأثیرات فرهنگی به عنوان متنوع و پویا باشد. ما باید از ایدهای که فرهنگها میتوانند توسط چند سخنگو نمایندگی شوند، دور شویم و تنوع درون گروههای فرهنگی را به رسمیت بشناسیم.
تحمل و آسیب. در حالی که تحمل مهم است، نباید به اقداماتی که آسیب جسمی یا روانی ایجاد میکنند یا افراد را به طور نابرابر رفتار میکنند، گسترش یابد. چالش در تفسیر "آسیب" و "برابری" در یک جامعه فرهنگی متنوع نهفته است. ما باید از کلیشههای فرهنگی محتاط باشیم و تنوع درون گروههای فرهنگی را به رسمیت بشناسیم.
گوش دادن و انتخاب. در نهایت، ما باید به آنچه مردم درباره زندگی و انتخابهای خود میگویند گوش دهیم. در حالی که ما مسئولیت داریم که از کودکان محافظت کنیم، باید به انتخابهای بزرگسالان آگاه احترام بگذاریم، حتی اگر با آنها مخالف باشیم. ما همچنین باید اطمینان حاصل کنیم که افراد گزینههای واقعی دارند و صرفاً به دلیل کمبود گزینهها انتخاب نمیکنند.
9. حقوق اقلیت: عدالت در دنیای متنوع
بسیاری از آنچه که ما در تلاش برای انجام آن از طریق سیاستهای چندفرهنگی هستیم، اعطای همان سطح احترام و سازگاری به اقلیتها است که اکثریتها به راحتی آن را میپذیرند و از طریق فرآیندهای عادی اکثریتی به آن دست مییابند.
حقوق خاص گروه. دموکراسیهای لیبرال چندفرهنگی باید حقوق خاص گروهها را به رسمیت بشناسند تا بیعدالتیهای خاصی را که گروههای مختلف اغلب متحمل میشوند، جبران کنند. این حقوق امتیاز نیستند بلکه تلاشهایی برای اطمینان از برابری و انصاف برای همه هستند.
انواع اقلیتها. سه نوع اصلی اقلیت وجود دارد: مردم بومی، اقلیتهای تاریخی منطقهای و گروههای مهاجر. هر گروه ادعاهای متفاوتی برای حقوق بر اساس رابطه تاریخی منحصر به فرد خود با دولت دارد. به عنوان مثال، مردم بومی ادعاهایی بر اساس استعمار دارند، در حالی که مهاجران ادعاهایی بر اساس ادغام خود در جامعه دارند.
ارزشهای لیبرال. ادعاهای حقوق اقلیت باید بر اساس ارزشهای اصلی لیبرال از آزادی فردی، برابری فرصت و شهروندی دموکراتیک ارزیابی شوند. حقوقی که این ارزشها را تقویت نمیکند، با یک قانون اساسی دموکراتیک لیبرال سازگار نیست. چندفرهنگی درباره تحمل عدم تحمل نیست، بلکه درباره اطمینان از عدالت و برابری برای همه است.
10. تحمل: نگاهی انتقادی به یک فضیلت گرانبها
تحمل همیشه درباره مدیریت یک شیء از تنفر است، که متفاوت است و با یک انگ همراه است—مختلف به عنوان یک مشکل.
تحمل به عنوان مدیریت. تحمل اغلب درباره مدیریت چیزی نامطلوب یا بیگانه است، نه پذیرش تفاوت. این به یک دینامیک قدرت اشاره دارد که در آن "تحملکننده" در موقعیت برتری قرار دارد و "تحملشده" به عنوان یک مشکل دیده میشود. تحمل همانند آزادی، برابری یا عدالت نیست.
تحمل به عنوان یک جایگزین. تحمل میتواند به عنوان یک جایگزین برای برابری و عدالت واقعی استفاده شود. به عنوان مثال، گفتن "ما برای تحمل افراد همجنسگرا هستیم، اما نه برای ازدواج همجنسگرایان" راهی برای انکار برابری در حالی است که به نظر میرسد پذیرش میکند. تحمل همچنین میتواند برای توجیه عدم تحمل استفاده شود، همانطور که در گفتمان پس از 11 سپتامبر مشاهده میشود که غرب به عنوان تحملکننده و شرق به عنوان عدم تحملکننده به تصویر کشیده میشود.
محدودیتهای تحمل. تحمل مشروط است؛ میتواند زمانی که گروه تحملشده به عنوان عبور از یک خط در نظر گرفته میشود، پس گرفته شود. ما باید از نحوه استفاده از تحمل برای توجیه سرکوب کسانی که "عدم تحمل" تلقی میشوند، محتاط باشیم. ما باید برای جامعهای تلاش کنیم که در آن افراد تنها تحمل نشوند بلکه به خاطر تفاوتهایشان مورد احترام و ارزش قرار گیرند.
11. بینهایت: مفهوم ذهنخراش بیحد و حصر
من فکر میکنم که جذابیت ما به بینهایت ناشی از حس مبهمی است که چیزی در آنجا وجود دارد که با محدودیتهای خود ما در تضاد است.
طبیعت پارادوکسیکال. بینهایت مفهومی است که تعریف آن دشوار است، زیرا نمیتوان آن را محدود یا محصور کرد. این مفهوم اغلب با محدودیت در تضاد است، اما همچنین به عنوان همهجانبه درک میشود و همه چیز را در بر میگیرد. این یک پارادوکس ایجاد میکند، زیرا بینهایت نمیتواند در برابر هیچ چیز دیگری قرار گیرد.
بینهایت ریاضی. ریاضیدانان از پارادوکسها برای تعریف بینهایت استفاده میکنند، مانند ایدهای که یک مجموعه بینهایت میتواند با یک زیرمجموعه از خود جفت شود. این با هتل هیلبرت نشان داده میشود، جایی که تعداد بینهایتی از مهمانان حتی زمانی که همه
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب فلسفه در لقمههای کوچک به ارائهی بحثهای فلسفی مختصر در موضوعات مختلف از طریق مصاحبه با فیلسوفان معاصر میپردازد. نظرات دربارهی این کتاب متفاوت است؛ برخی به خاطر دسترسی آسان و محتوای تحریککنندهی تفکر آن را ستایش میکنند، در حالی که دیگران به کمبود عمق آن انتقاد میکنند. بسیاری از خوانندگان از نمای کلی کتاب دربارهی فلسفهی مدرن و توانایی آن در معرفی ایدههای پیچیده به شکلی قابل فهم قدردانی میکنند. با این حال، برخی فرمت کوتاه آن را محدودکننده و نارضایتبخش میدانند. بهطور کلی، این کتاب بهعنوان یک مقدمهی خوب برای فلسفه برای مبتدیان شناخته میشود، اما ممکن است خوانندگان با تجربهتر را به دنبال محتوای عمیقتری بفرستد.