نکات کلیدی
1. جستجوی روسیه برای هویت ملی جدید، مسیر پساسوسیالیستی آن را شکل داد
اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1990 فروپاشید، اما ایدئولوژیای که بر اساس آن بنا شده بود، مدتها قبل از آن به شدت خسته شده بود.
بحران هویت. سقوط اتحاد جماهیر شوروی روسیه را با بحران عمیق هویتی مواجه کرد. با بیاعتباری کمونیسم، روسیه به ملیگرایی و دین روی آورد تا خلأ ایدئولوژیک را پر کند. این جستجو برای "ایده روسی" جدید به مفاهیم پیش از انقلاب مانند ارتدوکسی، خودکامگی و ملیگرایی متکی بود. همچنین علاقه به متفکرانی مانند ایوان ایلیین که خواستار یک دولت قوی خودکامه بود، دوباره زنده شد.
چشماندازهای متضاد. گروههای مختلف چشماندازهای متضادی برای آینده روسیه ترویج کردند:
- غربگرایان خواستار پذیرش دموکراسی لیبرال و ادغام با غرب بودند
- اسلاووفیلها و اوراسیاگرایان استدلال کردند که روسیه باید مسیر منحصر به فرد خود را دنبال کند
- ملیگرایان به دنبال بازگرداندن وضعیت قدرت بزرگ و شکوه امپراتوری روسیه بودند
این مبارزه ایدئولوژیک، انتقال پرآشوب روسیه در دهه 1990 و اوایل 2000 را شکل داد و در نهایت راه را برای نظام خودکامه پوتین که ریشه در ملیگرایی و دولتگرایی داشت، هموار کرد.
2. ظهور پوتین به قدرت، نشانهای از تغییر به سمت حکومت خودکامه و ایدئولوژی ملیگرایی بود
پوتین اکنون رئیسجمهور بود، اما اطلاعات کمی درباره نظرات او وجود داشت. آیا او در دل یک اصلاحطلب بود که با لیبرالها همدردی میکرد یا یک محافظهکار؟
پیشینه KGB. پیشینه پوتین در KGB، جهانبینی و سبک حکمرانی او را شکل داد. او بالاتر از همه چیز، به نظم، ثبات و یک دولت قوی اهمیت میداد. در ابتدا خود را به عنوان یک اصلاحطلب عملگرا معرفی کرد، اما به تدریج قدرت را متمرکز کرده و نهادهای دموکراتیک را از بین برد.
قدرت عمودی. پوتین سیستمی از "قدرت عمودی" را ایجاد کرد که تصمیمگیری در آن در بالاترین سطح متمرکز بود. ویژگیهای کلیدی شامل:
- تمرکز قدرت در ریاستجمهوری
- محدودیتهای آزادی رسانهها و جامعه مدنی
- همپیمانی یا سرکوب نیروهای مخالف
- پرورش ایدئولوژی میهنپرستانه متمرکز بر عظمت روسیه
محبوبیت پوتین بر اساس رشد اقتصادی ناشی از قیمتهای بالای نفت و تصویر او به عنوان یک رهبر قوی که موقعیت جهانی روسیه را پس از دهه 1990 پرآشوب بازمیگرداند، استوار بود. نظام خودکامه او که "دموکراسی مدیریتشده" نامیده میشود، ظاهری از مشروعیت دموکراتیک را فراهم کرد در حالی که ثبات رژیم را تضمین میکرد.
3. کلیسای ارتدوکس به عنوان یک ارکان هویت روسی و قدرت دولتی دوباره به prominence رسید
کلیسای ارتدوکس اکنون نقش بسیار بزرگتری نسبت به گذشته ایفا میکند، اما مشخص نیست که آیا قادر خواهد بود این موقعیت را برای مدت طولانی حفظ کند یا خیر.
احیای دوباره. پس از دههها سرکوب شوروی، کلیسای ارتدوکس تحت رهبری پوتین احیای چشمگیری را تجربه کرد. این کلیسا نقش خود را به عنوان نگهبان هویت ملی روسیه و ارزشهای سنتی دوباره تأکید کرد. کلیسا مشروعیت ایدئولوژیک به رژیم ارائه داد و مفاهیم مأموریت روحانی منحصر به فرد روسیه را ترویج کرد.
همزیستی کلیسا و دولت. رابطه بین کلیسا و دولت به طور فزایندهای در هم تنیده شد:
- تأمین مالی دولتی برای ساخت و بازسازی کلیساها
- تدریس آموزههای ارتدوکس در مدارس عمومی
- حمایت رهبران کلیسا از سیاستهای دولتی
- تصویرسازی پاتریارک کیریل از پوتین به عنوان منصوب الهی
با این حال، این همراستایی نزدیک با دولت به هزینه اعتبار اخلاقی کلیسا تمام شده است. بسیاری از روسها نسبت به دین سازمانیافته بدبین هستند و کلیسا را به عنوان یک نهاد فاسد که به منافع نخبگان خدمت میکند، نه نیازهای روحانی، میبینند.
4. وابستگی اقتصادی روسیه به صادرات نفت و گاز، احیای آن را تقویت کرد اما آسیبپذیریهایی ایجاد کرد
اگر به جای گورباچف و یلتسین (یا هر عضو دیگری از حزب اصلاحطلب)، یگور لیگاشف، که زمانی رقیب اصلی گورباچف بود، به قدرت میرسید، او از این تغییر به نفع خود بهرهمند میشد.
رونق منابع. بهبودی اقتصادی روسیه در دهه 2000 عمدتاً ناشی از افزایش قیمتهای جهانی نفت و گاز بود. این درآمد اضافی به پوتین اجازه داد تا:
- بدهیهای خارجی را پرداخت کند
- هزینههای دولتی را افزایش دهد
- سطح زندگی را بالا ببرد
- نوسازی نظامی را تأمین مالی کند
بیماری هلندی. با این حال، وابستگی بیش از حد به صادرات انرژی، ضعفهای ساختاری بلندمدتی ایجاد کرد:
- عدم تنوع اقتصادی
- آسیبپذیری در برابر نوسانات قیمت
- فساد و رفتارهای رانتطلبانه
- توسعه محدود سایر صنایع
سقوط قیمت نفت در سال 2014 و تحریمهای غربی این آسیبپذیریها را نمایان کرد و منجر به رکود اقتصادی شد و نیاز به تنوع و اصلاحات را برجسته کرد. مدل پترو-دولت روسیه همچنان منبعی از قدرت و آسیبپذیری است.
5. اوراسیاگرایی و ژئوپولیتیک به عنوان ایدئولوژیهای تأثیرگذار در سیاست خارجی روسیه پس از شوروی ظهور کردند
نئو-اوراسیاگرایی، یکی از اصول مهم دکترین جدید روسیه، از نظر ماهیت کاملاً متفاوت است. ریشههای آن به زمانهای دور برمیگردد، اما نسخه بهروز شده آن—یعنی نئو-اوراسیاگرایی—کاملاً متفاوت است.
تفکر ژئوپولیتیک. اوراسیاگرایی بر این باور است که روسیه یک تمدن منحصر به فرد است که از هر دو قاره اروپا و آسیا متمایز است. این ایدئولوژی که توسط متفکرانی مانند الکساندر دوگین ترویج شده، استدلال میکند که روسیه باید بر سرزمین اوراسیا تسلط یابد تا به هژمونی جهانی غرب (به ویژه آمریکا) پاسخ دهد.
مفاهیم کلیدی نئو-اوراسیاگرایی شامل:
- روسیه به عنوان یک قدرت زمینی در مقابل قدرت دریایی انگلوساکسون
- نیاز به یک نظم جهانی چندقطبی
- بدبینی نسبت به دموکراسی لیبرال و جهانیسازی
- تأکید بر ارزشهای سنتی و حکمرانی خودکامه
اگرچه این ایدهها سیاست رسمی نیستند، اما بر سیاست خارجی روسیه تأثیر گذاشتهاند، به ویژه در تلاش برای ادغام اوراسیا از طریق نهادهایی مانند اتحادیه اقتصادی اوراسیا. این جهانبینی، خودآگاهی روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ با حوزهای از منافع ویژه در نزدیکی خود را شکل داده است.
6. کاهش جمعیت و جمعیت پیر، چالشهای قابل توجهی برای آینده روسیه ایجاد میکند
بر اساس آمار روسی، جمعیت تنها به حدود 130 میلیون کاهش خواهد یافت. تخمینهای زیادی در این بین وجود دارد. پیشبینیهای خوشبینانهتر بر اساس تعدادی از فرضیات مانند مهاجرت قابل توجه به میزان 400,000 یا بیشتر در سال و بهبود خدمات بهداشتی (که باعث میشود مردم عمر بیشتری داشته باشند) است.
بحران جمعیت. روسیه با بحران جمعیتی مواجه است که با نرخهای پایین زاد و ولد، مرگ و میر بالا (به ویژه در میان مردان در سن کار) و جمعیت پیر مشخص میشود. این روند تهدیدی برای رشد اقتصادی، نیروی نظامی و توانایی روسیه در حفظ کنترل بر سرزمین وسیع خود است.
عوامل مؤثر در کاهش جمعیت:
- میراث فروپاشی اقتصادی دهه 1990
- نرخهای بالای الکلیسم و نتایج بهداشتی ضعیف
- مهاجرت جوانان تحصیلکرده
- نرخهای پایین باروری
دولت سیاستهای حمایت از زاد و ولد را اجرا کرده و مهاجرت، به ویژه از جمهوریهای سابق شوروی را تشویق کرده است. با این حال، این تدابیر در معکوس کردن روند کلی موفقیت محدودی داشتهاند. چالش جمعیتی، آرزوهای قدرت بزرگ روسیه را تضعیف کرده و ممکن است در دهههای آینده انتخابهای دشواری درباره تخصیص منابع و اولویتهای ژئوپولیتیکی ایجاد کند.
7. روابط روسیه با غرب در حالی که به دنبال بازپسگیری وضعیت قدرت بزرگ خود بود، تیره و تار شد
پوتین هشدار لازم را داده بود. چرا اروپاییها بیشتر در اقتصاد روسیه سرمایهگذاری نکردند؟ او میتوانست چینیها را بیشتر سرزنش کند وقتی که نگاهی به اقتصاد روسیه انداختند و تصمیم به سرمایهگذاری نگرفتند، اما این کار را نمیتوانست انجام دهد.
افزایش خصومت. در ابتدا به دنبال شراکت با غرب، روسیه به تدریج ناامید و خصمانهتر شد. شکایات کلیدی شامل:
- گسترش ناتو به شرق اروپا
- انتقادات غرب از پسرفت دموکراتیک روسیه
- حمایت ادعایی غرب از "انقلابهای رنگی" در کشورهای پساشوروی
- اختلاف نظرها در مورد مداخلات در یوگسلاوی، عراق و لیبی
سیاست خارجی قاطع. پوتین سیاست خارجی قاطعی را دنبال کرد که هدف آن:
- بازگرداندن وضعیت قدرت بزرگ روسیه
- مقابله با نفوذ غرب در "نزدیکی" روسیه
- به چالش کشیدن نظم بینالمللی لیبرال تحت رهبری ایالات متحده بود
این منجر به افزایش تنشها شد که به بحران اوکراین در سال 2014 و یک دوره جدید از رویارویی با غرب انجامید. اقدامات روسیه در اوکراین، سوریه و جاهای دیگر نشاندهنده تمایل آن برای استفاده از نیروی نظامی به منظور دفاع از منافع خود و به چالش کشیدن تسلط غرب بود.
8. الحاق کریمه نشاندهنده تمایل روسیه به استفاده از زور برای حفاظت از منافع خود بود
پوتین حداقل ثبات لازم را فراهم کرد، اما این به تنهایی کافی نبود. این اقدام نه به عنوان نتیجه یک بیداری روحانی یا به دلیل اینکه روسیه ناگهان اعتماد به نفس و حس هدف خود را بازیافت، بلکه به دلایل عادیتر—تقاضای فزاینده از بازارهای جهانی برای نفت و گاز و افزایش شدید قیمتهای این مواد خام—اتفاق افتاد.
لحظه سرنوشتساز. الحاق کریمه در سال 2014 نقطه عطفی در سیاست خارجی پساشوروی روسیه بود. این اقدام نشاندهنده تمایل روسیه به استفاده از نیروی نظامی برای بازنگری مرزهای پس از جنگ سرد و به چالش کشیدن نظم بینالمللی تحت رهبری غرب بود.
انگیزههای عملیات کریمه:
- حفاظت از روسهای قومی و منافع استراتژیک روسیه
- جلوگیری از گسترش ناتو به اوکراین
- افزایش محبوبیت داخلی پوتین
- بازپسگیری وضعیت قدرت بزرگ روسیه
این الحاق، نظم امنیتی پس از جنگ سرد در اروپا را در هم شکست و منجر به تیرهتر شدن روابط روسیه با غرب شد. در حالی که با محکومیت و تحریمهای بینالمللی مواجه بود، این اقدام به طور گستردهای در داخل کشور محبوب بود و اعتبار ملیگرایانه پوتین را تقویت کرده و قدرت او را متمرکز کرد.
9. روسیه با آیندهای نامشخص در تعادل بین آرزوهای امپریالیستی و چالشهای داخلی مواجه است
سیاست روسیه برای بازپسگیری برخی یا تمام سرزمینهای از دست رفته با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان یک تقویتکننده روحیه عمل کرده و به محبوبیت دولت آن افزوده است. اما این امر هزینههایی دارد.
اولویتهای متضاد. رهبری روسیه با معضلی بین پیگیری یک سیاست خارجی قاطع برای بازگرداندن وضعیت قدرت بزرگ و پرداختن به چالشهای داخلی فوری مواجه است. هزینههای آرزوهای امپریالیستی شامل:
- تحریمهای اقتصادی و انزوا بینالمللی
- افزایش هزینههای نظامی به قیمت برنامههای اجتماعی
- فرار مغزها و خروج سرمایه
ضعفهای ساختاری. چشماندازهای بلندمدت روسیه به دلیل:
- وابستگی بیش از حد به صادرات منابع طبیعی
- کاهش جمعیت و فرار مغزها
- نهادهای ضعیف و فساد فراگیر
- عقبماندگی فناوری در بخشهای کلیدی
مشروعیت رژیم به طور فزایندهای بر اساس ملیگرایی و بلاغت قدرت بزرگ به جای عملکرد اقتصادی یا مشروعیت دموکراتیک استوار است. این وضعیت ناپایدار، ممکن است دولت را به سمت اقداماتی در سیاست خارجی تهاجمی سوق دهد تا از مشکلات داخلی منحرف شود، که ممکن است به رویارویی بیشتر با غرب و بیثباتی نظم بینالمللی منجر شود.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب پوتینیسم به بررسی تاریخ، سیاست و فرهنگ روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین میپردازد. منتقدان تحلیل لاکوئر از ایدئولوژی، اقتصاد و جاهطلبیهای ژئوپلیتیکی روسیه را تحسین کردند. بسیاری کتاب را بینشافزا یافتند، اگرچه برخی به مشکلات ساختاری و اشتباهات تایپی اشاره کردند. خوانندگان از بررسی لاکوئر دربارهی رابطه روسیه با غرب، سبک حکومتی پوتین و چشماندازهای آینده کشور قدردانی کردند. این کتاب به عنوان اثری بهموقع و مرتبط دیده شد که زمینهی ارزشمندی برای درک روسیهی معاصر ارائه میدهد، با وجود اینکه در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است.