نکات کلیدی
۱. فیلمها زبان منحصربهفرد خود را دارند
بیش از هر چیز، فیلم زبان خاص خود را دارد که مانند هر زبان دیگری، قواعد و دستور زبان ویژهای بر آن حاکم است.
دستور زبان ویژهی فیلم. فیلمها صرفاً نمایشهای ضبطشده یا رمانهای تصویری نیستند؛ آنها رسانهای مستقل با زبان خاص خود هستند. این زبان قواعدی دارد که نحوهی ترکیب عناصر بصری و شنیداری را تعیین میکند.
رمزگشایی زبان فیلم. فهم این دستور زبان به ما امکان میدهد تا عملکرد فیلمها و چگونگی ایجاد تأثیراتشان را درک کنیم. این امر ما را از تماشاگر منفعل به خواننده فعال تبدیل میکند.
فراتر از داستان. اگرچه فیلم با دیگر هنرها اشتراکاتی دارد، ترکیب منحصربهفرد تصاویر، صدا، زمانبندی و چیدمان فضایی آن، ویژگی خاصی است. تسلط بر قواعد آن، لذت و درک عمیقتری به همراه دارد.
۲. تصاویر متن اصلی فیلم هستند
مگر اینکه مخاطب چیزی را واقعاً ببیند، آن چیز وجود ندارد.
نشان بده، نگو. فیلم اساساً رسانهای بصری است که اطلاعات باید نشان داده شوند، نه صرفاً توصیف. آنچه روی صفحه ظاهر میشود، متن اصلی برای تحلیل است.
پردازش دادههای بصری. انسانها در پردازش سریع و حفظ اطلاعات بصری مهارت بالایی دارند. فیلمسازان از این توانایی بهره میبرند تا ایدهها یا احساسات پیچیده را فوراً منتقل کنند.
نشانههای بصری اهمیت دارند. از رفتار شخصیتها تا اشیاء نمادین (مانند تفنگ چخوف)، جزئیات بصری حیاتیاند. اگر چیزی نشان داده شود، معمولاً مهم است؛ اگر نشان داده نشود، برای واقعیت فیلم بیاهمیت است.
۳. دوربین توجه شما را هدایت میکند
دوربین به جای ما فکر میکند.
دوربین بهعنوان انتخابگر. برخلاف تئاتر که مخاطب انتخاب میکند چه ببیند، دوربین عناصر صحنه را انتخاب و حذف میکند. این کنترل تمرکز و دید ما را تعیین میکند.
کنترل ادراک. جایگاه، زاویه، فاصله و حرکت دوربین نحوهی درک ما از عمل و شخصیتها را شکل میدهد. دوربین ذهنی ما را در جای شخصیت میگذارد، در حالی که دوربین عینی فاصله ایجاد میکند.
تصمیمگیری در هر نما. هر نما شامل انتخابهای متعددی دربارهی قاببندی، نورپردازی، فوکوس و مدت زمان است. این تصمیمها که اغلب در تدوین نهایی میشوند، تأثیر عمیقی بر معنا و واکنش مخاطب دارند.
۴. فیلم از نماها، صحنهها و سکانسها ساخته شده است
صحنهها از نماها تشکیل شدهاند، آنها به نوبهی خود در سکانسها جمع میشوند و سکانسها فیلمها را میسازند.
واحدهای بنیادی. واحد اصلی فیلم نما است (یک قطعهی بدون ویرایش). نماها کنار هم صحنهها را میسازند (عملی کامل در زمان و مکان مشخص) و صحنهها در سکانسها (زنجیرهای از صحنههای مرتبط با قوس داستانی کوچک) جمع میشوند.
پیوستگی از گسستگی. فیلم حس حرکت و روایت پیوسته را از فریمها و نماهای گسسته ایجاد میکند. تدوین این قطعات را به هم پیوند میدهد.
درک ساختار. شناخت این واحدها به تحلیل نحوهی ارائه و زمانبندی اطلاعات داستانی کمک میکند. مجموعهای سریع از نماها (مونتاژ) اطلاعات را متفاوت از نمای بلند منتقل میکند.
۵. نور و سایه داستان را روایت میکنند
حتی با تمام نوآوریهای رنگ و سهبعدی، فیلمسازی همچنان بر بازی نور و تاریکی استوار است.
فراتر از روشنایی. نور و سایه ابزارهای قدرتمندی برای انتقال حال و هوا، موضوع و شخصیتاند. آنها جو ایجاد میکنند و چشم بیننده را هدایت میکنند.
تاریکی نوآر. فیلم نوآر که به معنای «سیاه» است، نمونهای از استفاده حداقلی از نور و سایههای عمیق برای بازتاب موضوعات تاریک و ابهام اخلاقی است. شخصیتها اغلب در تاریکی واقعی و استعاری قرار دارند.
کنتراست و معنا. قرار دادن نور و تاریکی در کنار هم، یا شخصیتها در فضای آفتابگیر در مقابل فضاهای تنگ، بر مقیاس و حالات احساسی تأکید میکند. نور میتواند آشکار کند و سایه پنهان یا هشدار دهد.
۶. تصاویر بهیادماندنی فیلمها را تعریف میکنند
آنچه واقعاً در ذهن ما میماند و پس از ترک سینما همراه ماست، تصاویر هستند.
تصاویر در برابر نماها. هر فریم یک تصویر است، اما «تصویر» در سینما تصویری است که در ذهن حک میشود. تصویری برجسته که اغلب معنایی فراتر از ظاهرش دارد.
فراتر از بصری. تصاویر بهیادماندنی قدرت خود را از زمینه، نمادگرایی یا تأثیر احساسی میگیرند. آنها میتوانند ثابت یا متحرک، تکراری یا یگانه باشند.
ترکیب تصاویر. تصاویر اغلب در گفتوگو با هم کار میکنند، تضاد یا تجمع معنا را میسازند. موتیفهای بصری تکرارشونده مانند تمهای ادبی عمل میکنند و بر موضوعات یا ویژگیهای شخصیت تأکید دارند.
۷. فاصله و قاببندی ادراک را شکل میدهند
بخشی از جادوی فیلم در دیدگاه آن نهفته است.
کنترل دیدگاه. فاصله دوربین تا سوژه (نمای دور، نمای متوسط، نمای نزدیک) درک ما از مقیاس و صمیمیت را شکل میدهد. نماهای دور شخصیتها را کوچک میکنند و نماهای نزدیک احساسات را برجسته میسازند.
قابها در قابها. کارگردانها از قابهای طبیعی یا مصنوعی (درها، پنجرهها، آینهها) درون صفحه برای کنترل میدان دید استفاده میکنند. این قابهای داخلی میتوانند عناصر را محدود، برجسته یا جدا کنند.
روابط فضایی. نحوهی قرارگیری شخصیتها نسبت به یکدیگر و درون قاب، روابط و دینامیک قدرت را منتقل میکند. نزدیکی، دوری و ارتفاع نسبی همه حامل معنا هستند.
۸. ژانر قواعد و انتظارات را تعیین میکند
ژانر چارچوبی است که هم میتواند نعمت باشد و هم نفرین.
دستهبندی فیلمها. ژانرها (وسترن، نوآر، کمدی، علمیتخیلی و غیره) دستههایی بر اساس قراردادها، موضوعات و سبکهای بصری مشترکاند. آنها ساختاری آشنا برای فیلمسازان و مخاطبان فراهم میکنند.
قراردادها و انتظارات. هر ژانر قواعد نانوشتهای دارد که مخاطبان انتظار دارند. انحراف زیاد ممکن است مخاطب را دور کند و پیروی بیش از حد به کلیشه منجر شود.
نوآوری و پارودی. ژانرها از طریق نوآوری (وسترنهای بازنگریشده، نوآر نوین) یا پارودی تکامل مییابند. فیلمسازان قراردادها را قرض میگیرند، زیرپا میگذارند و ترکیب میکنند تا چیزی نو خلق کنند.
۹. اقتباسها اصل را دگرگون میکنند
هنر اقتباس با دشواریهای فراوانی همراه است.
فراتر از ترجمه. تبدیل کتاب به فیلم یک دگرگونی است، نه ترجمه ساده. فیلمسازان باید انتخابهای دشواری دربارهی حذف، حفظ یا تغییر به دلیل تفاوت رسانهها انجام دهند.
تغییرات اجتنابناپذیر. فشردهسازی صدها صفحه در دو ساعت نیازمند تغییرات قابل توجه است. شخصیتها، خطوط فرعی و تکنیکهای روایی کتاب ممکن است تغییر یا حذف شوند.
قضاوت درباره اقتباسها. اقتباس موفق ابتدا باید به عنوان فیلم کار کند. مقایسه با کتاب نیازمند دید دوگانه است؛ قدردانی از آنچه به دست آمده (بیان بصری فوری، تأثیر حسی) و آنچه در انتقال رسانه از دست رفته است.
۱۰. جادوی فیلم توهمی باورپذیر میآفریند
جادوی واقعی فیلمها این است که ما را وادار میکنند چیزهایی را ببینیم که هرگز وجود نداشتهاند.
تکنیک توهم میسازد. جادوی فیلم از تکنیکهای مختلفی، از ترفندهای ساده تدوین تا CGI پیچیده، برای خلق توهمهای باورپذیر بهره میبرد. هدف فریب چشم نیست، بلکه قانع کردن مغز است.
فراتر از جلوههای ویژه. جادو شامل بازیگران در نقش شخصیتهای غیرواقعی و جریان بیوقفه روایت است. این جادو ما را به واقعیت ساختهشدهی فیلم میکشاند.
تعلیق داوطلبانهی باور. مخاطبان با تعلیق داوطلبانهی شک و تردید در جادو شرکت میکنند. ما واقعیت فیلم را میپذیریم، هرچند مصنوعی است، تا از نظر احساسی و فکری با داستان همراه شویم.
۱۱. موسیقی صدای ضروری سینما است
سؤال هرگز این نیست که آیا این موسیقی خوب است یا نه، بلکه این است که آیا این موسیقی فیلم را بهتر میکند؟
فراتر از سکوت. حتی فیلمهای «صامت» همراه با موسیقی بودند و موسیقی را به بخشی جداییناپذیر تبدیل کردند. صدای همزمان امکان استفاده از موسیقی ساختهشده و جلوههای صوتی را فراهم کرد.
موسیقی متن و تمها. موسیقیهای اصلی و تمهای تکرارشونده حال و هوا را تقویت، عمل را برجسته و نشانههای احساسی ارائه میدهند. آهنگسازان اغلب سبک یا ارتباط خاصی با کارگردانها دارند.
استفاده از موسیقی موجود. فیلمها همچنین از موسیقی محبوب یا کلاسیک بهره میبرند، گاهی به عنوان موسیقی متن شخصیت یا برای ایجاد حس نوستالژیک. انتخاب و جایگذاری موسیقی تأثیر قابل توجهی بر معنا دارد.
۱۲. کارگردانها امضای متمایزی دارند
تعداد معدودی در دنیای فیلم، معمولاً کارگردانها، رویکردهایی دارند که کارشان را به ژانری مستقل تبدیل میکند.
نظریه آوتور. برخی کارگردانها دیدگاه و سبک منحصربهفردی دارند که در تمام فیلمهایشان قابل تشخیص است. آثارشان به ژانر شخصی تبدیل میشود که با تمها، موتیفهای بصری یا رویکردهای روایی تکرارشونده شناخته میشود.
شناخت سبک. امضای کارگردان در استفاده از مناظر، کار با دوربین، ریتم، دیالوگ یا نگرش به شخصیت دیده میشود. این صدای هنری ثابت پشت فیلم است.
فراتر از تکنیک. در حالی که تکنیک اهمیت دارد، سبک آوتور اغلب بازتابدهندهی جهانبینی یا حساسیت خاصی است. مطالعهی مجموعه آثارشان الگوها و نیتهای هنری عمیقتری را آشکار میکند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «خواندن پرده نقرهای» با نظرات متفاوتی روبهرو شد. بسیاری آن را تکراری، سادهانگارانه و بیشازحد متمرکز بر فیلمهای جریان اصلی دانستند. برخی از شور و اشتیاق فاستر و سبک نوشتاری قابلفهم او استقبال کردند، اما عدهای دیگر آن را تحقیرآمیز تلقی کردند. خوانندگان اشاره کردند که این کتاب زمانی بهتر عمل میکند که فیلمهای مورد اشاره را قبلاً دیده باشید. چندین منتقد ارزش روشهای تحلیلی فاستر را ستودند، درحالیکه برخی دیگر احساس کردند این کتاب لذت تماشای فیلم را کاهش میدهد. بهطور کلی، این کتاب بهعنوان یک مقدمهی پایه برای تحلیل فیلم شناخته شد که ممکن است برای مبتدیان مفید باشد، اما برای کسانی که دانش بیشتری در زمینهی سینما دارند، کمتر کارآمد است.