نکات کلیدی
1. انقلاب «آزادی طبیعی» آدام اسمیت در اقتصاد
ثروت ملل، شلیک فکری بود که در سراسر جهان طنینانداز شد.
عصر جدید. پیش از سال 1776، تفکر اقتصادی تحت سلطهی مکتب مرکانتیلیسم بود که بر انباشت طلا و نقره از طریق محدودیتهای تجاری و استعمار تأکید میکرد. آدام اسمیت، فیلسوف اسکاتلندی، با کتاب خود، ثروت ملل، این دیدگاه را به چالش کشید و از سیستمی با عنوان «آزادی طبیعی» دفاع کرد که بر اساس بازارهای آزاد، دولت محدود و آزادی اقتصادی فردی بنا شده بود.
- کار اسمیت یک انحراف رادیکال از وضعیت موجود بود و پیشنهاد میکرد که ثروت از طریق تولید و تبادل ایجاد میشود، نه فقط از طریق انباشت فلزات گرانبها.
- او استدلال کرد که افراد با پیگیری منافع شخصی خود در یک بازار رقابتی، بهطور ناخواسته به نفع جامعه بهطور کلی عمل میکنند، مفهومی که به «دست نامرئی» معروف است.
- این دیدگاه جدید وعدهی جهانی از فراوانی و رفاه برای همه، نه فقط ثروتمندان و قدرتمندان را میداد.
تقسیم کار. اسمیت بر اهمیت تقسیم کار و تخصص در افزایش بهرهوری تأکید کرد. او از مثال یک کارخانه سنجاق استفاده کرد تا نشان دهد که چگونه تقسیم تولید به وظایف کوچکتر میتواند بهطور چشمگیری خروجی را افزایش دهد.
- او استدلال کرد که گسترش بازارها از طریق تجارت آزاد، تخصص و تقسیم کار را بیشتر تقویت خواهد کرد.
- مدل اسمیت تنها به کارایی اقتصادی مربوط نمیشد؛ بلکه به آزادی فردی و حق پیگیری منافع اقتصادی خود نیز مربوط میشد.
- او معتقد بود که آزادی اقتصادی یک حق انسانی اساسی است که برای رفاه مادی و تحقق شخصی ضروری است.
دولت محدود. اسمیت از نقش محدود دولت در اقتصاد دفاع کرد و عمدتاً بر دفاع ملی، ادارهی عدالت و تأمین کارهای عمومی ضروری تمرکز داشت. او منتقد سرسخت مداخلهی دولت بود و استدلال میکرد که این مداخلات غالباً به ناکارآمدی، فساد و سرکوب ابتکار فردی منجر میشود.
- او موانع تجاری، انحصارات و سایر اشکال مداخلهی دولت را محکوم کرد و استدلال کرد که این موارد رشد اقتصادی را مختل کرده و به مصرفکنندگان آسیب میزند.
- چشمانداز اسمیت یک سیستم بازار خودتنظیم بود که در آن افراد آزاد بودند تا منافع اقتصادی خود را دنبال کنند و به جامعهای هماهنگ و مرفه منجر شوند.
- کار او پایهگذار سرمایهداری مدرن و اصول کارآفرینی آزاد بود.
2. اقتصاد کلاسیک: از خوشبینی به «علم غمانگیز»
آن مرد توانمند اما نادرست، دیوید ریکاردو، واگن علم اقتصاد را به خط نادرستی هدایت کرد.
لایزسفیر فرانسوی. پس از اسمیت، اقتصاددانان فرانسوی مانند ژان-باتیست سی و فردریک باستیات از تجارت آزاد و دولت محدود حمایت کردند و بر نقش کارآفرین و ایدهی «عرضه تقاضای خود را ایجاد میکند» تأکید کردند.
- قانون بازارهای سی بیان میکرد که تولید منبع مصرف است و پساندازها برای رشد اقتصادی مفید هستند.
- باستیات مدافع پرشور تجارت آزاد و منتقد مداخلهی دولت بود و استدلال میکرد که این مداخلات غالباً به عواقب منفی ناخواسته منجر میشود.
- این اقتصاددانان فرانسوی بر اساس دیدگاه خوشبینانهی اسمیت، بر پتانسیل پیشرفت اقتصادی نامحدود از طریق بازارهای آزاد تأکید کردند.
مالتوس و ریکاردو. با این حال، مدل کلاسیک با کار توماس مالتوس و دیوید ریکاردو به سمت بدبینی گرایش پیدا کرد. مالتوس استدلال کرد که رشد جمعیت همیشه از منابع زمین پیشی خواهد گرفت و به فقر و بدبختی منجر میشود.
- ریکاردو بر توزیع ثروت تمرکز کرد و استدلال کرد که دستمزدها همیشه به سطوح معیشتی تمایل خواهند داشت به دلیل فشارهای جمعیتی.
- او همچنین نظریهی ارزش کار را توسعه داد که بیان میکرد ارزش یک کالا به میزان کار لازم برای تولید آن بستگی دارد.
- مدل ریکاردو بر تضاد طبقاتی بین کارگران، مالکان زمین و سرمایهداران تأکید داشت، نه «هماهنگی طبیعی» منافع اسمیت.
جان استوارت میل. جان استوارت میل، اقتصاددان کلاسیک بعدی، سعی کرد مدل کلاسیک را با اصلاحات اجتماعی آشتی دهد. در حالی که او از بازارهای آزاد و آزادی فردی حمایت میکرد، همچنین عدالت مالکیت خصوصی و توزیع ثروت را مورد سؤال قرار داد.
- کار میل منعکسکنندهی ناآرامیهای اجتماعی در دوران انقلاب صنعتی و ظهور ایدههای سوسیالیستی بود.
- او استدلال کرد که قوانین تولید عینی هستند، اما قوانین توزیع موضوع انتخاب انسانی هستند و این امر درهای مداخلهی دولت را باز میکند.
- چشمانداز بدبینانهی مالتوس، ریکاردو و میل منجر به نامگذاری اقتصاد به عنوان «علم غمانگیز» شد.
3. نقد مارکس: سرمایهداری به عنوان سیستمی از استثمار
جنی! اگر بتوانیم روحهای خود را به هم پیوند دهیم، آنگاه با تحقیر دستکش خود را به صورت جهان پرتاب میکنم، سپس از میان ویرانیها به عنوان یک خالق قدم میزنم!
چشمانداز انقلابی. کارل مارکس، فیلسوف و اقتصاددان آلمانی، نقدی رادیکال بر سرمایهداری ارائه داد و استدلال کرد که این سیستم به طور ذاتی استثماری است و به سرنگونی آن توسط یک انقلاب سوسیالیستی محکوم است.
- کاپیتال مارکس مدلی جدید از اقتصاد را بر اساس نظریهی ارزش کار و مفهوم «ارزش اضافی» ارائه داد که او استدلال میکرد بهطور ناعادلانهای از کارگران توسط سرمایهداران استخراج میشود.
- او سرمایهداری را سیستمی از مبارزهی طبقاتی بین بورژوازی (مالکان سرمایه) و پرولتاریا (طبقه کارگر) میدید.
- مارکس معتقد بود که سرمایهداری به طور ذاتی ناپایدار و مستعد بحران است که در نهایت به سقوط آن منجر خواهد شد.
ماتریالیسم تاریخی. مارکس نظریهای از «ماتریالیسم تاریخی» توسعه داد که استدلال میکرد نیروهای اقتصادی محرکهای اصلی تغییرات تاریخی هستند. او تاریخ را به عنوان مجموعهای از مبارزات طبقاتی میدید که هر کدام به یک شیوهی تولید جدید منجر میشود.
- او پیشبینی کرد که سرمایهداری در نهایت با سوسیالیسم، یک جامعهی بیطبقه که در آن وسایل تولید متعلق به جامعه خواهد بود، جایگزین خواهد شد.
- مانیفست کمونیست مارکس خواستار سرنگونی خشونتآمیز سیستم سرمایهداری و تأسیس دیکتاتوری پرولتاریا شد.
- ایدههای او الهامبخش جنبشهای انقلابی در سراسر جهان بود و تأثیر عمیقی بر قرن بیستم گذاشت.
میراث مارکس. در حالی که پیشبینیهای مارکس دربارهی سقوط اجتنابناپذیر سرمایهداری به وقوع نپیوسته است، نقد او بر سرمایهداری تأثیر ماندگاری بر تفکر اجتماعی و سیاسی داشته است.
- ایدههای او دربارهی استثمار، بیگانگی و مبارزهی طبقاتی همچنان با کسانی که خود را از سیستم سرمایهداری بینصیب میبینند، طنینانداز است.
- کار مارکس همچنین به توسعهی جامعهشناسی، علوم سیاسی و سایر علوم اجتماعی کمک کرده است.
- با وجود ناکامیهای رژیمهای کمونیستی، نقد مارکس بر سرمایهداری همچنان نیرویی قوی در گفتمان فکری معاصر باقی مانده است.
4. انقلاب حاشیهای: ارزش ذهنی و هماهنگی بازار
موفقیت انقلاب حاشیهای بهطور نزدیکی با حرفهای شدن اقتصاد در ربع آخر قرن نوزدهم مرتبط است.
رویکرد جدید. انقلاب حاشیهای در دهه 1870 نقطهی عطفی در تفکر اقتصادی بود که تمرکز را از نظریههای عینی هزینه تولید به نظریههای ذهنی مبتنی بر تقاضای مصرفکننده و سود حاشیهای تغییر داد.
- کارل منگر، ویلیام استنلی جیوونز و لئون والراس بهطور مستقل مفهوم سود حاشیهای را توسعه دادند که بیان میکرد ارزش یک کالا به رضایت حاصل از آخرین واحد مصرف شده بستگی دارد.
- این رویکرد جدید پارادوکس الماس-آب را که اقتصاددانان کلاسیک را گیج کرده بود، حل کرد و توضیح داد که ارزش به کمبود و ترجیحات ذهنی بستگی دارد.
- انقلاب حاشیهای بر نقش انتخاب فردی و حاکمیت مصرفکننده در شکلدهی به نتایج بازار تأکید کرد.
دقت ریاضی. حاشیهگرایان همچنین روشهای ریاضی را به اقتصاد معرفی کردند و آن را به یک رشتهی علمی و دقیقتر تبدیل کردند.
- والراس مدلی از تعادل عمومی توسعه داد که نشان میداد چگونه قیمتها و مقادیر در یک سیستم بازار پیچیده تعیین میشوند.
- ویلفردو پارتو مفهوم بهینگی پارتو را معرفی کرد که وضعیتی را توصیف میکند که در آن منابع بهطور کارآمد تخصیص یافته و هیچکس نمیتواند بهتر شود مگر اینکه شخص دیگری بدتر شود.
- این ابزارهای ریاضی به اقتصاددانان اجازه داد تا رفتار بازار را با دقت و سختگیری بیشتری تحلیل کنند.
رد مارکس. انقلاب حاشیهای همچنین نظریهی ارزش کار مارکس و نظریهی ارزش اضافی او را تضعیف کرد.
- اوژن فون بوم-باورک، اقتصاددان اتریشی، استدلال کرد که سود و بهره نتیجهی استثمار نیست، بلکه پاداشی برای زمان و ریسک مربوط به سرمایهگذاری است.
- او بر نقش کارآفرین در ایجاد محصولات و فرآیندهای جدید و اهمیت پسانداز و سرمایهگذاری برای رشد اقتصادی تأکید کرد.
- انقلاب حاشیهای چارچوب نظری جدیدی برای درک سرمایهداری فراهم کرد که بر انتخاب فردی، کارایی بازار و هماهنگی منافع تأکید داشت.
5. اقتصاد کینزی: مداخله دولت برای تثبیت سرمایهداری
کینز سوسیالیست نبود—او برای نجات سرمایهداری آمده بود، نه برای دفن آن.
کسادی بزرگ. کسادی بزرگ دهه 1930 دیدگاه کلاسیک مبنی بر اینکه بازارها خودتنظیم هستند را به چالش کشید و منجر به ظهور اقتصاد کینزی شد. جان مینارد کینز، اقتصاددان بریتانیایی، استدلال کرد که سرمایهداری به طور ذاتی ناپایدار و مستعد دورههای بیکاری بالا است.
- او قانون سی را رد کرد و استدلال کرد که تقاضا ممکن است برای ایجاد اشتغال کامل کافی نباشد.
- کینز بر نقش تقاضای کل در تعیین تولید ملی و اشتغال تأکید کرد.
- او استدلال کرد که مداخلهی دولت برای تثبیت اقتصاد و ترویج اشتغال کامل ضروری است.
سیاست مالی. کینز از استفاده از سیاست مالی—هزینههای دولتی و مالیات—برای مدیریت تقاضای کل حمایت کرد.
- او استدلال کرد که در دوران رکود، دولت باید هزینهها را افزایش دهد و مالیاتها را کاهش دهد تا اقتصاد را تحریک کند.
- او همچنین مفهوم ضریب را معرفی کرد که بیان میکرد افزایش هزینههای دولتی تأثیر مضاعفی بر درآمد ملی خواهد داشت.
- اقتصاد کینزی پس از جنگ جهانی دوم به پارادایم غالب در اقتصاد کلان تبدیل شد.
نقش جدید دولت. اقتصاد کینزی منجر به گسترش قابل توجه نقش دولت در اقتصاد شد.
- دولتها شروع به استفاده از سیاست مالی برای مدیریت چرخهی کسب و کار و ترویج اشتغال کامل کردند.
- دولت رفاه گسترش یافت و دولتها تأمین اجتماعی، بیمه بیکاری و سایر اشکال کمکهای اجتماعی را فراهم کردند.
- اقتصاد کینزی به عنوان راهی برای نجات سرمایهداری از ناپایداری ذاتی خود و ایجاد جامعهای عادلانهتر و برابرتر دیده میشد.
6. مکتب پولگرایی و تأکید دوباره بر اصول کلاسیک
تورم همیشه و در همه جا پدیدهای پولی است.
چالش پولگرایی. در دهههای 1960 و 1970، اقتصاد کینزی تحت حملهی پولگرایان قرار گرفت که رهبری آن را میلتون فریدمن بر عهده داشت. فریدمن استدلال کرد که سیاست پولی از سیاست مالی در تأثیرگذاری بر اقتصاد قویتر است.
- او نظریهی مقدار پول را احیا کرد که بیان میکرد تغییرات در عرضهی پول، محرکهای اصلی تورم هستند.
- فریدمن استدلال کرد که مداخلهی دولت در اقتصاد غالباً به عواقب منفی ناخواسته، مانند تورم و ناپایداری اقتصادی منجر میشود.
- او از یک سیاست پولی پایدار حمایت کرد که در آن عرضهی پول با نرخ ثابتی رشد کند.
منحنی فیلیپس. فریدمن همچنین دیدگاه کینزی را که بین تورم و بیکاری یک رابطهی پایدار وجود دارد، به چالش کشید، همانطور که در منحنی فیلیپس نشان داده شده است.
- او استدلال کرد که در بلندمدت، هیچ رابطهای وجود ندارد و تلاشها برای کاهش بیکاری زیر «نرخ طبیعی» تنها به افزایش تورم منجر خواهد شد.
- کار فریدمن به توضیح رکود تورمی دهه 1970 کمک کرد، زمانی که هم تورم و هم بیکاری به طور همزمان افزایش یافتند.
- ایدههای او منجر به تأکید دوباره بر اهمیت سیاست پولی و نیاز به ثبات قیمت شد.
بازگشت به لایزسفیر. چالش پولگرایی منجر به تأکید دوباره بر اصول کلاسیک، از جمله اهمیت بازارهای آزاد، دولت محدود و پول سالم شد.
- کار فریدمن تأثیر عمیقی بر سیاست اقتصادی داشت و منجر به کاهش مقررات، کاهش مالیات و تأکید بیشتر بر ثبات پولی شد.
- ضدانقلاب پولگرایی نقطهی عطفی در تفکر اقتصادی بود که تمرکز را به اهمیت آزادی فردی و کارایی بازار بازگرداند.
- این همچنین به شک و تردید بیشتر دربارهی توانایی دولت در مدیریت مؤثر اقتصاد منجر شد.
7. بحث پایدار: بازارها، دولت و مسیر به سوی رفاه
تلاش یکنواخت، ثابت و بیوقفهی هر انسان برای بهبود وضعیت خود... غالباً به اندازهای قوی است که میتواند پیشرفت طبیعی امور به سمت بهبود را حفظ کند، با وجود هر دو، افراط دولت و بزرگترین اشتباهات مدیریت.
نقش دولت. بحث بین رویکردهای بازار آزاد و مداخلهگرانه در اقتصاد تا به امروز ادامه دارد.
- اقتصاددانان بازار آزاد بر اهمیت آزادی فردی، رقابت و دولت محدود تأکید میکنند و استدلال میکنند که اینها کلیدهای رشد اقتصادی و رفاه هستند.
- اقتصاددانان مداخلهگر استدلال میکنند که دولت نقش حیاتی در تثبیت اقتصاد، ترویج عدالت اجتماعی و رسیدگی به ناکامیهای بازار دارد.
- بحث دربارهی نقش مناسب دولت در اقتصاد یک موضوع مرکزی در تفکر اقتصادی مدرن است.
محدودیتهای بازار. منتقدان بازارهای آزاد به مشکلات نابرابری، تخریب محیط زیست و ناپایداری بازار به عنوان شواهدی اشاره میکنند که بازارها همیشه کارآمد یا عادلانه نیستند.
- آنها استدلال میکنند که مداخلهی دولت برای اصلاح این ناکامیهای بازار و اطمینان از اینکه منافع رشد اقتصادی بهطور عادلانهتری تقسیم شود، ضروری است.
- آنها همچنین بر اهمیت شبکههای ایمنی اجتماعی و سایر اشکال کمکهای دولتی برای حمایت از آسیبپذیران تأکید میکنند.
- بحث دربارهی محدودیتهای بازار و نیاز به مداخلهی دولت یک موضوع پیچیده و در حال انجام است.
اهمیت نهادها. هر دو طرف بحث بر اهمیت نهادهای سالم، از جمله حاکمیت قانون، حقوق مالکیت و یک سیستم پولی پایدار تأکید میکنند.
- این نهادها چارچوبی برای فعالیت اقتصادی فراهم میکنند و برای کارایی بازار و عدالت اجتماعی ضروری هستند.
- بحث دربارهی نقش مناسب دولت در اقتصاد تنها به کارایی اقتصادی مربوط نمیشود، بلکه به نوع جامعهای که میخواهیم ایجاد کنیم نیز مربوط میشود.
- چالش این است که
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
خوانندگان نظرات متفاوتی دربارهی سهگانهی بزرگ در اقتصاد دارند. برخی آن را به عنوان یک مرور اطلاعاتی از تاریخ اقتصادی ستایش میکنند، در حالی که دیگران به تعصب نویسنده نسبت به سرمایهداری بازار آزاد و انتقاد از مارکس و کینز اشاره میکنند. این کتاب به عنوان اثری قابل دسترس برای مبتدیان شناخته میشود، اما از نظر بیطرفی دچار کمبود است. بسیاری به تمایل قوی نویسنده به ایدههای آدام اسمیت و برخورد سختگیرانهاش با مارکس اشاره میکنند. برخی ارزش زمینه تاریخی ارائه شده را مییابند، در حالی که دیگران معتقدند کتاب نظریههای اقتصادی مخالف را بهطور نادرست نمایان میسازد.