نکات کلیدی
1. یادگیری یک فرآیند مداوم و بدون زحمت است، نه یک کار سخت
یادگیری کار سختی نیست.
یادگیری ذاتی: ما همیشه در حال یادگیری هستیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم. این یادگیری مداوم نتیجهی تلاش عمدی نیست، بلکه محصول طبیعی تجربیات ماست. این مانند نفس کشیدن است؛ ما نیازی به تلاش آگاهانه برای انجام آن نداریم، بلکه به سادگی اتفاق میافتد. چالش واقعی در یادگیری نیست، بلکه در ایجاد شرایط مناسب برای وقوع یادگیری مطلوب است.
جذب بدون زحمت: عمیقترین و ماندگارترین یادگیریها اغلب بدون اینکه حتی متوجه شویم، اتفاق میافتند. به یاد بیاورید که چگونه زبان مادری خود را یاد گرفتید یا چگونه جزئیات فرهنگ محلی خود را فراگرفتید. اینها نتیجهی آموزش رسمی نبودند، بلکه فرآیند جذب بدون زحمت از محیط اطراف ما بودند. این نوع یادگیری دائمی است، بر خلاف حفظ موقتی که اغلب از مطالعهی اجباری ناشی میشود.
تغییر تمرکز: مشکل این نیست که مردم یاد نمیگیرند، بلکه در مورد آنچه که یاد میگیرند است. وقتی در یادگیری دچار مشکل میشویم، اغلب یاد میگیریم که یادگیری یک مبارزه است. تمرکز باید از اجبار به یادگیری به ایجاد محیطهایی که یادگیری به طور طبیعی و لذتبخش اتفاق میافتد، تغییر کند. این به معنای اولویت دادن به درک، علاقه و اعتماد به نفس به جای حفظ کردن و تلاش اجباری است.
2. هویت، نه فقط اطلاعات، محرک یادگیری واقعی است
تمام یادگیری بر اساس این است که ما خود را چگونه میبینیم و چه کسی میپنداریم میتوانیم بشویم.
خودپنداری: حس خود ما، هویت ما، پایهای است که تمام یادگیری بر آن بنا شده است. ما از افرادی و گروههایی که با آنها شناسایی میشویم یاد میگیریم و به آنها شبیه میشویم. به همین دلیل است که شرکت ما بسیار مهم است. این فقط به اطلاعاتی که دریافت میکنیم مربوط نمیشود، بلکه به نوع شخصی که خود را میدانیم مربوط است.
عضویت در باشگاه: ما به "باشگاهها" – جوامع افرادی با علایق و ارزشهای مشترک – میپیوندیم و در این فرآیند، هویت خود را شکل میدهیم و میسازیم. این باشگاهها میتوانند رسمی یا غیررسمی باشند، اما همهی آنها بر اینکه چه کسی هستیم و چه چیزی یاد میگیریم تأثیر میگذارند. ما به صورت غیرمستقیم یاد میگیریم، با مشاهده و شرکت در فعالیتهای باشگاه، و یادگیری ما دائمی است، زیرا این تجربیات بخشی از هویت ما میشوند.
یادگیری غیرمستقیم: یادگیری فقط به آنچه که خودمان انجام میدهیم مربوط نمیشود، بلکه به آنچه که دیگران انجام میدهند نیز مربوط است. ما با مشاهدهی اعمال و نگرشهای کسانی که با آنها شناسایی میشویم، یاد میگیریم. این یادگیری غیرمستقیم قوی و ماندگار است و به همین دلیل است که احاطه کردن خود با افرادی که ویژگیهایی را که میخواهیم پرورش دهیم، بسیار مهم است.
3. ما از کسانی که با آنها شناسایی میشویم یاد میگیریم، نه فقط از آموزش
شما از شرکت خود یاد میگیرید.
تأثیر دیگران: افرادی که زمان خود را با آنها میگذرانیم تأثیر عمیقی بر اینکه چه کسی میشویم دارند. ما عادات، نگرشها، باورها و مهارتهای آنها را یاد میگیریم، اغلب بدون اینکه حتی متوجه شویم. به همین دلیل است که والدین نگران شرکت فرزندانشان هستند و چرا ما همه تمایل داریم به سمت افرادی که علایق و ارزشهای مشترکی داریم، جذب شویم.
فراتر از آموزش رسمی: آموزش رسمی تنها بخشی کوچک از فرآیند یادگیری است. ما از تعاملات غیررسمی و روابطی که با دیگران داریم، بسیار بیشتر یاد میگیریم. به همین دلیل است که کارآموزیها، مشاورهها و محیطهای یادگیری مشارکتی بسیار مؤثر هستند. آنها به ما این امکان را میدهند که از تجربیات و تخصص دیگران یاد بگیریم.
قدرت شناسایی: ما از همهی افرادی که در اطراف ما هستند یاد نمیگیریم، بلکه از کسانی که با آنها شناسایی میشویم یاد میگیریم. این شناسایی کلید باز کردن قدرت یادگیری غیرمستقیم است. وقتی خود را به عنوان اعضای یک گروه میبینیم، احتمال اینکه رفتارها و نگرشهای آن گروه را بپذیریم بیشتر میشود. به همین دلیل است که ایجاد محیطهای یادگیری که در آنها همه احساس تعلق و ارتباط کنند، بسیار مهم است.
4. "نظریه رسمی" یادگیری یک اختراع اخیر و معیوب است
نظریه رسمی که یادگیری صرفاً یک مسئلهی تلاش است، به قدری ریشهدار است که به طور گستردهای به عنوان غیرقابل چالش، طبیعی و دیرینه در نظر گرفته میشود، موضوعی از "بازگشت به اصول". اما دیدگاه رسمی هیچیک از اینها نیست؛ این نظریه نسبتاً جدید و کاملاً مصنوعی است، نظریهای که صرفاً برای اهداف کنترل، ابتدا در آزمایشگاههای تجربی و سپس در کلاسها طراحی شده است.
ساختار مصنوعی: ایده اینکه یادگیری کار سختی است که نیاز به تلاش و کنترل دارد، حقیقتی نیست که از زمانهای قدیم وجود داشته باشد، بلکه اختراعی نسبتاً جدید است. این "نظریه رسمی" در آزمایشگاههای تجربی توسعه یافته و سپس بر کلاسها تحمیل شده است، عمدتاً به منظور کنترل. این نظریه بر اساس نحوهی یادگیری طبیعی مردم نیست، بلکه بر اساس نحوهی انطباق آنها طراحی شده است.
بر اساس بیمعنایی: نظریه رسمی بر اساس مطالعات یادگیری هجاهای بیمعنا، نه محتوای معنادار است. این بدان معناست که این نظریه به طور بنیادی معیوب است و نحوهی یادگیری مردم در شرایط واقعی را منعکس نمیکند. این نظریه همچنین واقعیت فراموشی را نادیده میگیرد که وقتی یادگیری بر اساس حفظ کردن باشد، اجتنابناپذیر است.
کنترل بر یادگیری: نظریه رسمی دربارهی ترویج یادگیری نیست، بلکه دربارهی کنترل آن است. این نظریه بر استانداردسازی، آزمونها و پاداشهای خارجی تأکید میکند که همهی اینها فرآیند طبیعی و بدون زحمت یادگیری را تضعیف میکند. این نظریه به قدری در سیستمهای آموزشی ما ریشه دوانده است که بسیاری از مردم نمیتوانند یک جایگزین را تصور کنند، حتی اگر به وضوح غیرموثر باشد.
5. آزمونها و کنترل، یادگیری طبیعی را تضعیف میکنند
نظریه رسمی که یادگیری صرفاً یک مسئلهی تلاش است، به قدری ریشهدار است که به طور گستردهای به عنوان غیرقابل چالش، طبیعی و دیرینه در نظر گرفته میشود، موضوعی از "بازگشت به اصول". اما دیدگاه رسمی هیچیک از اینها نیست؛ این نظریه نسبتاً جدید و کاملاً مصنوعی است، نظریهای که صرفاً برای اهداف کنترل، ابتدا در آزمایشگاههای تجربی و سپس در کلاسها طراحی شده است.
تمرکز بر نمرات: آزمونها به بخشی مرکزی از آموزش تبدیل شدهاند، اما اغلب بر آنچه که دانشآموزان نمیدانند تمرکز میکنند، نه بر آنچه که میدانند. این تأکید بر نمرات و درجات، فرهنگی از رقابت و اضطراب ایجاد میکند که فرآیند طبیعی یادگیری را تضعیف میکند. همچنین منجر به تمرکز باریک بر حفظ کردن به جای درک میشود.
تفکیک و تبعیض: آزمونها اغلب برای تفکیک دانشآموزان به گروههای توانایی مختلف استفاده میشوند که میتواند برای هر دو گروه دانشآموزان با نمرات بالا و پایین مضر باشد. دانشآموزان با نمرات پایین اغلب به عنوان "دارای ناتوانی یادگیری" برچسبگذاری میشوند و کمک و تشویق کمتری دریافت میکنند، در حالی که دانشآموزان با نمرات بالا اغلب تحت فشار قرار میگیرند تا عملکرد بهتری داشته باشند تا اینکه به کاوش علایق خود بپردازند. این سیستم تفکیک و تبعیض نتیجهی مستقیم نظریه رسمی یادگیری است.
حواسپرتی از یادگیری واقعی: تمرکز بر آزمونها و کنترل، از هدف واقعی آموزش که پرورش عشق به یادگیری و کمک به دانشآموزان برای توسعهی استعدادها و تواناییهای منحصر به فردشان است، حواسپرتی ایجاد میکند. وقتی یادگیری به یک سری آزمونها و تمرینات کاهش مییابد، به یک کار سخت تبدیل میشود نه یک لذت. به همین دلیل است که بسیاری از دانشآموزان پس از ترک مدرسه احساس ناامیدی و بیعلاقگی میکنند.
6. تفکر لجستیکی و "حل مسئله" به آموزش آسیب میزند
مشکل، اگر وجود داشته باشد، در کلاس نیست بلکه در نظریهی بنیادی طبیعت یادگیری و تدریس است که منجر به کنترل نامناسب کلاسها میشود.
مدل نظامی: به کارگیری تفکر لجستیکی در آموزش، الهامگرفته از ارتش پروس، منجر به سیستمی سخت و سلسلهمراتبی شده است که کنترل را بر یادگیری اولویت میدهد. این مدل دانشآموزان را به عنوان مواد خامی میبیند که باید پردازش شوند و معلمان را به عنوان تکنسینهایی که برنامههای از پیش تعیینشده را اجرا میکنند، در نظر میگیرد. این رویکرد عنصر انسانی یادگیری و اهمیت روابط شخصی را نادیده میگیرد.
تمرکز بر "مسئله": رویکرد "حل مسئله" در آموزش، دشواریها را به عنوان نقصهای جداگانه در سیستم میبیند، نه به عنوان نشانههایی از یک نظریه بنیادی معیوب. این منجر به تمرکز بر رفع مشکلات به جای پرداختن به علل ریشهای شکستهای آموزشی میشود. همچنین واقعیت را نادیده میگیرد که بسیاری از "مشکلات" در آموزش در واقع فاجعههایی هستند که نمیتوان با تعمیرات جزئی در سیستم حل کرد.
کنترل متمرکز: رویکرد لجستیکی به آموزش بر برنامهریزی و کنترل متمرکز تأکید میکند که قدرت و خودمختاری را از معلمان و دانشآموزان سلب میکند. این سیستم به گونهای طراحی شده است که یکنواختی و پیشبینیپذیری را تضمین کند، اما اغلب نمیتواند نیازهای متنوع یادگیرندگان فردی را برآورده کند. همچنین فرهنگی از تبعیت به جای خلاقیت و نوآوری ایجاد میکند.
7. فناوری به تنهایی نمیتواند جایگزین ارتباط انسانی در یادگیری شود
هیچکس برای یادگیرندگان وجود نخواهد داشت که با آنها شناسایی شوند زیرا تمام پیوندهای جسمی از بین خواهد رفت. تنها تصویری باقی خواهد ماند - صدایی، عکسی، حضوری که هیچگاه پایدارتر از چشمک زدن یک پیکسل نیست.
اطلاعات در مقابل تجربه: تمرکز بر فناوری در آموزش اغلب به کسب اطلاعات بر توسعهی درک و تجربه اولویت میدهد. در حالی که فناوری میتواند ابزاری مفید باشد، اما نمیتواند جایگزین ارتباط انسانی باشد که برای یادگیری معنادار ضروری است. یادگیری فقط به دست آوردن حقایق مربوط نمیشود، بلکه به توسعهی روابط، ارزشها و حس خود مربوط است.
از دست دادن عنصر انسانی: وابستگی فزاینده به فناوری در آموزش تهدیدی برای حذف عنصر انسانی یادگیری است. وقتی معلمان با کامپیوترها جایگزین میشوند، دانشآموزان فرصت یادگیری از تجربیات و حکمت دیگران را از دست میدهند. آنها همچنین فرصت توسعهی مهارتهای اجتماعی و عاطفی که برای موفقیت در زندگی ضروری است را از دست میدهند.
هوش مصنوعی: ظهور هوش مصنوعی در آموزش بر اساس فرضیهی معیوبی است که کامپیوترها میتوانند یادگیری انسانی را تکرار کنند. در حالی که کامپیوترها میتوانند اطلاعات را پردازش کنند، اما فاقد هوش، قضاوت و همدلی هستند که برای تدریس مؤثر ضروری است. تمرکز بر هوش مصنوعی یک گام دیگر به دور از دیدگاه کلاسیک یادگیری است که بر اهمیت ارتباط انسانی و همکاری تأکید میکند.
8. صداقت و همکاری کلید اصلاحات آموزشی هستند
اولین قدم، به طور خلاصه، این است که معلمان عواقب کارهایی که انجام میدهند را کشف کنند؛ چه چیزهایی خوب است و چه چیزهایی خوب نیست.
شفافیت و آگاهی: اولین قدم به سوی بهبود آموزش این است که معلمان، والدین و دانشآموزان از نقصهای نظریه رسمی یادگیری آگاه شوند. این نیازمند صداقت دربارهی محدودیتهای شیوههای کنونی و تمایل به پرسش از وضعیت موجود است. همچنین نیازمند تغییر تمرکز از آنچه که دانشآموزان باید یاد بگیرند به آنچه که آنها واقعاً یاد میگیرند، است.
پژوهش همکاری: تغییر نمیتواند از بالا به پایین تحمیل شود. این باید یک تلاش مشترک باشد که شامل معلمان، دانشآموزان، والدین و مدیران است. این به معنای ایجاد فرصتهایی برای گفتوگوی آزاد و تصمیمگیری مشترک است. همچنین به معنای ارزشگذاری دیدگاهها و تجربیات تمام ذینفعان است.
تمرکز بر عمل: تمرکز باید از تدریس و یادگیری به عمل تغییر کند. وقتی دانشآموزان در فعالیتهای معنادار مشغول هستند، احتمال یادگیری و رشد آنها بیشتر است. این به معنای ایجاد محیطهای یادگیری است که غنی از تجربه، همکاری و فرصتهای ابراز خود باشد. همچنین به معنای ارزشگذاری فرآیند یادگیری به جای محصول نهایی است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب کتاب یادگیری و فراموشی به چالش کشیدن روشهای سنتی آموزش را هدف قرار داده و رویکردی "کلاسیک" به یادگیری را ترویج میکند که بدون زحمت و بر اساس علاقه است. اسمیت به انتقاد از آزمونهای استاندارد و حفظ کردن مطالب میپردازد و بر اهمیت درگیری معنادار و یادگیری از طریق تعاملات اجتماعی تأکید میکند. بسیاری از خوانندگان این ایدهها را تحریککننده و بالقوه تحولآفرین برای نظام آموزشی دانستند، هرچند برخی از سبک نوشتاری را تکراری ارزیابی کردند. این کتاب با معلمان و والدین به خوبی ارتباط برقرار کرده و دیدگاهی تازه دربارهی چگونگی یادگیری و حفظ اطلاعات به طور طبیعی توسط انسانها ارائه میدهد.