نکات کلیدی
۱. ترامپ از شکاف عمیق و رو به گسترش میان نخبگان ساحلی و قلب آمریکا بهره برد.
کارشناسان سیاسی معمولاً کشور را به ایالتهای قرمز و آبی تقسیم میکنند: ایالتهای قرمز برای جمهوریخواهان و ایالتهای آبی برای دموکراتها.
شکاف نوین. تقسیمبندی سنتی ثروتمندان و فقرا جای خود را به شکافی نگرانکننده میان نخبگان ساحلی و طبقه متوسط داخلی داده بود که در عرصههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی نمود یافته بود. این شکاف یادآور جدالهای باستانی مانند آتن و اسپارت بود؛ سواحل جهانوطنی در برابر سرزمینهای سنتگرا. ترامپ این شکاف را به ارث برد، شکافی که سیاستهای اوباما آن را گسترش داده بود؛ سیاستهایی که با وجود شعارهای فراگیر اولیه، با نگاهی یکجانبه و تقریباً پیروزمندانه به ایالتهای آبی حکومت میکردند.
بهرهبرداری از شکاف. ترامپ ریسک کرد که مناطق داخلی فراموششده بتوانند در کالج انتخاباتی از سواحل پیشی بگیرند. برخلاف جمهوریخواهان پیشین که ایالتهای آبی را به طور مکرر از دست میدادند، ترامپ هدفش تصاحب ایالتهای نوساندار مانند میشیگان، پنسیلوانیا و ویسکانسین بود؛ با فعالسازی رأیدهندگان سفیدپوست طبقه کارگر ناامید، بسیاری بدون مدرک دانشگاهی، که احساس میکردند توسط هر دو حزب نادیده گرفته شدهاند. موفقیت او در این ایالتها، اغلب با اختلاف اندک، اثباتی بر کارآمدی این استراتژی بود.
تحقیر نخبگان. یکی از عوامل کلیدی، تحقیر آشکار نخبگان ساحلی نسبت به قلب آمریکا بود؛ تحقیری که در اظهاراتی مانند «سبد نکبتبارها» هیلاری کلینتون یا دیگر اظهارنظرهای تحقیرآمیز درباره هوش، فرهنگ و حتی بهداشت طرفداران ترامپ تجلی یافت. این تحقیر که پس از انتخابات بیشتر علنی شد، موجب ایجاد نفرت متقابل در میان رأیدهندگان ترامپ گردید که احساس میکردند ارزشها و مشکلاتشان به تمسخر گرفته شده است و رفتار بیپروای ترامپ را واکنشی موجه به این تحقیر میدانستند.
۲. ترامپیسم برنامهای پوپولیستی با تمرکز بر تجارت، مهاجرت و به چالش کشیدن هنجارهای سیاست خارجی ارائه داد.
وقتی کشوری (ایالات متحده) میلیاردها دلار در تجارت با تقریباً همه شرکای تجاریاش ضرر میکند، جنگهای تجاری خوب و آسان برای پیروزی هستند.
مسائل شاخص. ترامپ بر موضوعاتی تمرکز کرد که با طبقه کارگر همصدا بود: پایان دادن به جنگهای پرهزینه و بینتیجه، بازنگری در توافقهای تجاری ناعادلانه و تأمین مرزها در برابر مهاجرت غیرقانونی. او این مسائل را به عنوان بازیهای برد-باختی معرفی کرد که آمریکا به دلیل رهبران ناتوان و «متقلبان» خارجی در حال باختن است، در مقابل دکترین جهانیگرایانه حاکم.
بر هم زدن هنجارها. ترامپ به اجماع دوحزبی درباره:
- سیاست خارجی: تردید در ناتو، سازمان ملل و مداخلاتی مانند عراق و لیبی، با این استدلال که این جنگها به نفع دیگران و به هزینه آمریکاییها بوده است. او ملیگرایی جکسونی را تبلیغ کرد؛ پاسخ شدید اما اجتناب از جنگهای اختیاری.
- تجارت: رد دکترین تجارت آزاد و تأکید بر «تجارت عادلانه»، تهدید به وضع تعرفه برای گرفتن امتیاز از کشورهایی مانند چین، مکزیک و آلمان، با این استدلال که کسری تجاری باعث از دست رفتن مشاغل آمریکایی شده است.
- مهاجرت: درخواست ساخت دیوار مرزی و اجرای سختگیرانه، با این استدلال که مهاجرت غیرقانونی دستمزدها را پایین میآورد، جرم را افزایش میدهد و حاکمیت را تضعیف میکند، در مقابل «اصلاح جامع» که به عنوان عفو تلقی میشد.
ثبات و نتایج. برخلاف بسیاری از سیاستمداران، ترامپ تلاش کرد وعدههای انتخاباتی خود را اجرا کند و منتقدان را شگفتزده کرد. تمرکز او بر این مسائل که اغلب توسط رقبایش نادیده گرفته یا بد مدیریت شده بود، پایگاهش را فعال کرد و اهداف سیاستی ملموسی برای دولتش فراهم آورد.
۳. شخصیت و سبک ارتباطی غیرمتعارف ترامپ جداییناپذیر از موفقیت سیاسی او بود.
استفاده من از رسانههای اجتماعی ریاستجمهوری نیست—ریاستجمهوری مدرن است.
فراتر از مسائل. شخصیت منحصر به فرد ترامپ که در تلویزیون واقعنما شکل گرفته بود، محور جذابیت او بود. کاریزما، شوخطبعی و حضور او همراه با زرق و برق و اصالت درکشدهاش، با رأیدهندگانی که از سیاستمداران صیقلخورده خسته شده بودند، همصدا شد. زبان رکیک و درگیریهایش، هرچند برای برخی دورکننده بود، توسط هوادارانش شفاف و نقطه مقابل زبان دوپهلو و سیاستبازی معمول تلقی میشد.
استفاده استراتژیک از رسانه. ترامپ در بهرهبرداری از جنجال برای جلب توجه رسانهای رایگان مهارت داشت؛ توجهی که در طول کمپین حدود یک میلیارد دلار ارزشگذاری شده است. اظهارات و توییتهای جنجالی او، هرچند اغلب مورد انتقاد بودند، او را در صدر اخبار نگه میداشت و به او امکان میداد روایت را کنترل کند و رقبایش را وادار به واکنش کند. این تاکتیکی عمدی برای متمایز شدن و بازدارندگی حملات بود.
«ضربهزننده متقابل». ترامپ اغلب توهینها و حملات خود را واکنشی به انتقادهای اولیه میدانست. این دینامیک «او شروع کرد» با هوادارانش که او را مبارزی در برابر رسانه و نظام خصمانه میدیدند، همصدا شد. توانایی او در درگیریهای لفظی، حتی با تاکتیکهای خشنتر، اغلب رقبایش را بیثباتتر از خود او نشان میداد.
۴. گرایش پیشرو حزب دموکرات و اتکای آن به سیاست هویتی، رأیدهندگان کلیدی را از خود دور کرد.
برای ما که در ایالتهایی زندگی میکنیم که ترامپ برد، واقعاً قدردان خواهیم بود اگر او با دقت بیشتری رفتار کند و به همه رأیدهندگان آمریکایی احترام بگذارد، نه فقط کسانی که به او رأی دادهاند.
میراث اوباما. اگرچه اوباما دو دوره پیروز شد، اما حکومت پیشروی او، بهویژه در دوره دوم، حزب دموکرات را به سمت چپ سوق داد. این امر رأیدهندگان سنتی طبقه کارگر را از خود دور کرد و منجر به شکستهای گسترده در انتخاباتهای پایینتر شد و حزب را در سطوح ایالتی و فدرال ضعیفتر از هر زمان دیگری از دهه ۱۹۲۰ کرد.
هویت بر طبقه. حزب به طور فزایندهای سیاست هویتی را در اولویت قرار داد و بر مسائل نژاد، جنسیت و گرایش جنسی تمرکز کرد، اغلب از طریق مفاهیمی مانند «امتیاز سفیدپوستان» و «برتری سفید». این رویکرد، هرچند برخی گروهها را فعال کرد، توسط بسیاری از رأیدهندگان طبقه کارگر، بهویژه سفیدپوستان، به عنوان تفرقهافکن و نادیدهگیرنده مشکلات اقتصادیشان تلقی شد.
شکست هیلاری. کمپین ۲۰۱۶ هیلاری کلینتون، برخلاف تلاش میانهروانهاش در ۲۰۰۸، بر تمهای پیشرو و سیاست هویتی دوچندان تأکید کرد تا بر برنی سندرز غلبه کند. اظهارنظر مشهور او درباره «سبد نکبتبارها» نماد تحقیر حزب نسبت به رأیدهندگان ترامپ بود که بسیاری از آنها دموکراتهای سابق بودند. این ناتوانی در ارتباط با طبقه کارگر در ایالتهای نوساندار کلیدی، سرنوشتساز بود.
۵. پایبندی نهاد جمهوریخواهان به دکترینهای منسوخ، نگرانیهای پایگاه خود را نادیده گرفت.
پایگاه محافظهکار خشمگین معتقد بود که سیاست به یک جنگ داخلی قرمز-آبی نزدیک شده که زندگیشان را در بر گرفته و فضای خصوصی کمی باقی گذاشته است.
بردن اما باختن. با وجود کنترل کنگره و بسیاری از دولتهای ایالتی، جمهوریخواهان در کسب ریاستجمهوری ناکام بودند و در پنج انتخابات از شش انتخابات پیش از ۲۰۱۶ رأی مردمی را از دست دادند. پایگاه از رهبرانی که در واشنگتن ترسو و ناکارآمد به نظر میرسیدند، ناامید شده بود.
دکترین کهنه. نهاد حزب به دکترینهای سختگیرانه بازار آزاد پایبند بود که از مشکلات طبقه کارگر جدا به نظر میرسید:
- تجارت آزاد بیقید و شرط بدون توجه به کسریها یا از دست رفتن مشاغل.
- تعهدات جهانی و مداخلات ساختملت بدون پرسش.
- «اصلاح جامع مهاجرت» که اغلب به عنوان عفو تلقی میشد.
کمبود مبارزان. رأیدهندگان محافظهکار احساس میکردند رهبرانشان بیش از حد مودب و بیمیل به درگیری در «جنگ داخلی» سیاسی هستند. نامزدهایی مانند مککین و رامنی خیلی میانهرو و ناتوان در مقابله مؤثر با حملات دموکراتها دیده میشدند. سبک تهاجمی و درگیرانه ترامپ، هرچند برای برخی زننده بود، برای کسانی که خواهان رهبری جنگجو بودند جذاب بود.
۶. بوروکراسی «دولت عمیق» که عمدتاً پیشرو است، نیروی مهمی در مخالفت با ترامپ شد.
این کار دولت به اصطلاح دولت عمیق نیست. کار دولت پایدار است.
دولتی در دل دولت. بوروکراسی دائمی فدرال، همراه با منصوبان سیاسی چرخشی و نهادهای وابسته (اندیشکدهها، رسانهها، دانشگاهها) به نیرویی قدرتمند تبدیل شده بود که اغلب در برابر تغییر مقاومت میکرد و با دیدگاههای پیشرو و بینالمللی همسو بود. این «دولت اداری» قدرت قابل توجه و اغلب غیرقابل پاسخگویی بر مالیات، مقررات، نظارت و امنیت ملی داشت.
مقاومت در برابر ترامپ. این نهاد عمدتاً به دلیل وضعیت بیرونی ترامپ، سبک غیرمتعارف و وعده «خشکاندن مرداب» با او مخالفت میکرد. آنها او را تهدیدی برای هنجارها، نفوذ و ایدئولوژی خود میدیدند. این مخالفت در قالب نشت اطلاعات، تضعیف دستورات و انتقادات علنی از مقامات سابق بروز یافت.
سیاستزدگی و جانبداری. منتقدان مدعی شدند که بخشهایی از افبیآی، وزارت دادگستری و دیگر نهادها سیاسی شدهاند و ممکن است از قدرت خود برای هدف قرار دادن مخالفان سیاسی استفاده کنند، همانطور که در جنجالهای مربوط به تحقیقات ایمیل کلینتون، استفاده از پرونده استیل و ترکیب تیم مولر که عمدتاً شامل افراد مرتبط با دموکراتها یا ضدترامپ بود، دیده شد.
۷. ترامپ افول آمریکا را نتیجه سیاستهای نخبگان و جهانیگرایی دانست.
ثروت طبقه متوسط ما از خانههایشان ربوده شده و سپس در سراسر جهان توزیع شده است.
سرنوشت محتوم نیست، انتخاب شده است. برخلاف دیدگاههای سنتی که افول را چرخهای طبیعی یا نتیجه فساد اخلاقی میدانستند، ترامپ استدلال کرد که این افول انتخابی عمدی از سوی گروه کوچکی از نخبگان واشنگتن است که از سیاستهایی سود میبرند که به بقیه کشور آسیب میزند.
سرزنش دیگران. ترامپ کشورهای خارجی را به تقلب در تجارت و گرفتن مشاغل آمریکایی متهم کرد و رهبران آمریکایی را به انجام «معاملات احمقانه» که این وضعیت را ممکن ساختهاند. او این را در مقابل تمایل اوباما به سرزنش آمریکاییها برای کوتاهی یا تنبلیشان قرار داد.
سیستم دستکاریشده. روایت ترامپ با کسانی که احساس میکردند از جهانیسازی جا ماندهاند، همصدا شد. او استدلال کرد که نخبگان اولویت را به ثروتمند کردن صنایع و کارگران خارجی دادهاند به قیمت کارخانههای بستهشده و افول طبقه متوسط در قلب آمریکا. وعده او بازگرداندن این سیستم دستکاریشده و احیای رفاه آمریکایی بود.
۸. رسواییهای شخصی و عدم اصالت درکشده هیلاری کلینتون به طور غیرمستقیم به نفع ترامپ تمام شد.
نبودن هیلاری کلینتون حداقل تا نوامبر ۲۰۱۶ بهتر از نبودن دونالد ترامپ بود.
رقیب معیوب. سابقه سیاسی گسترده هیلاری کلینتون با تاریخچهای طولانی از رسواییهای شخصی و حرفهای (وایتواتر، فایلگیت، تراولگیت، سرور ایمیل، بنیاد کلینتون، اورانیوم وان) مقابله میشد. این مسائل که اغلب با توضیحات متغیر و سنگاندازی درک میشد، اعتماد عمومی را تضعیف کرد.
خنثیسازی نقاط ضعف ترامپ. آسیبپذیریهای خود کلینتون، بهویژه در زمینه اخلاق و صداقت، به طور غیرمستقیم بسیاری از نقاط ضعف ترامپ را خنثی کرد. وقتی او به شیوههای تجاری یا رسواییهای گذشته ترامپ حمله میکرد، ترامپ میتوانست با برجسته کردن رسواییهای خود او که اغلب جدیتر بودند، پاسخ دهد.
کمبود پیام قوی. فراتر از اینکه ممکن است اولین رئیسجمهور زن باشد و نبودن ترامپ، کلینتون در بیان پیامی روشن و تأثیرگذار که به نگرانیهای اقتصادی رأیدهندگان ایالتهای نوساندار پاسخ دهد، ناکام بود. عدم اصالت درکشده و اظهارات گاه تحقیرآمیزش، هواداران بالقوه را بیشتر از خود دور کرد.
۹. سبک جنجالی ترامپ، هرچند مورد انتقاد، توسط هوادارانش به عنوان واکنشی ضروری علیه نظام دیده شد.
واقعاً زشتی در نظر آنها تسلیم شدن به هیولایی کشنده مانند کیم و پدر و پدربزرگش در طول تقریباً هفتاد سال گذشته بود.
فراتر از شخصیت. در حالی که رکگویی، درگیریها و گذشته جنجالی ترامپ به شدت مورد انتقاد قرار گرفت، هوادارانش اغلب نقصهای شخصی او را از هدف سیاسیاش جدا میکردند. آنها رفتار غیرمتعارف او را نه به عنوان نقطه ضعف، بلکه به عنوان ابزاری ضروری برای به چالش کشیدن نظام فاسد و بیارتباط میدیدند.
مبارزه متقابل. تمایل ترامپ به حمله مستقیم به رسانهها، رقبای سیاسی و دشمنان فرضی، اغلب با زبان صریح و رک، نقطه مقابل ترس و تردید سیاستمداران سنتی تلقی میشد. هوادارانش احساس میکردند او بالاخره آنچه را که آنها فکر میکردند میگوید و به نمایندگی از آنها در برابر کسانی که آنها را تحقیر میکردند، مبارزه میکند.
نتایج بر گفتار. برای بسیاری از رأیدهندگان ترامپ، اثربخشی ادراکشده سیاستهای او در اقتصاد، مهاجرت و سیاست خارجی، نگرانیها درباره خلقوخو یا رفتار شخصیاش را تحتالشعاع قرار میداد. آنها دستیابی به نتایج ملموس و برهم زدن وضع موجود را بر آداب سنتی ریاستجمهوری ترجیح میدادند.
۱۰. تلاشهای بیسابقه برای بیاعتبار کردن و برکناری ترامپ بلافاصله پس از انتخابات آغاز شد.
هرگز در تاریخ ریاستجمهوری آمریکا چنین تلاش فوری و مستمری از سوی مخالفان برای برکناری رئیسجمهور منتخب پیش از پایان دوره اولش دیده نشده است.
مقاومت فوری. برخلاف روسای جمهور پیشین که با مخالفت مواجه بودند، ترامپ با تلاشهای شدید و چندوجهی برای بیاعتبار کردن و برکناریاش حتی پیش از مراسم تحلیف روبرو شد. این شامل اعتراضات، فراخوان برای تغییر رأیدهندگان کال
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «دفاع از ترامپ» با نظرات متفاوتی روبهرو شده است؛ طرفداران آن تحلیلهای عمیق نویسنده دربارهی صعود و دوران ریاستجمهوری ترامپ را ستایش میکنند، در حالی که منتقدان معتقدند کتاب از دقت واقعی برخوردار نیست و دیدگاهی جانبدارانه ارائه میدهد. بسیاری از خوانندگان به زمینهی تاریخی که هانسون فراهم کرده و توضیحش دربارهی جذابیت ترامپ برای طبقهی متوسط آمریکا ارج مینهند. با این حال، برخی کتاب را تکراری و بیش از حد همدلانه با ترامپ میدانند. منتقدان به سبک نوشتاری هوشمندانهی هانسون اشاره میکنند، اما در مورد اثربخشی استدلالهای او اختلاف نظر دارند. در مجموع، این کتاب بحثبرانگیز است و دیدگاهی محافظهکارانه دربارهی ریاستجمهوری ترامپ ارائه میدهد.
Similar Books




