نکات کلیدی
۱. صعود انسان به تسلط جهانی، هرچند بیسابقه، آسیبپذیریهای منحصر به فردی به همراه داشته است.
در میان تمام حیواناتی که در تاریخ طولانی زمین ظهور و سقوط کردهاند، دایناسورها بیش از همه تخیل عمومی را به خود جلب کردهاند.
موفقیت اوج، سپس افول. همانند دایناسورها، گونهها به اوج تسلط میرسند، اما این اوج اغلب پیشدرآمدی بر افول است. انسانها، هومو ساپینس، با رقابت یا جذب سایر گونههای انسانی و تغییرات عمیق در سیاره، به تسلط بینظیری دست یافتند. این موفقیت اما باعث حذف «رقبای مبارز» شد که محرک سازگاریهای تکاملیاند و این امر میتواند به رکود و افزایش آسیبپذیری در برابر تغییرات محیطی و ضعفهای درونی منجر شود.
آخرین انسان باقیمانده. حدود ۲۵ هزار سال پیش، هومو ساپینس تنها گونه انسانی باقیمانده بود که نئاندرتالها، دنیسوانها و دیگران را به انقراض کشانده بود. این لحظه، در حالی که اوج تسلط را نشان میدهد، انسان را در مسیری قرار داد که دیگر نمیتوانست از آمیزش با سایر گونههای انسانی قوی بهرهمند شود یا فشارهای انتخابی ناشی از رقابت را تجربه کند. گونه انسانی به جمعیتی واحد و به هم پیوسته در سراسر جهان تبدیل شد.
تأثیر بیسابقه بر سیاره. انسانها اکنون بخش عظیمی از تولید طبیعی زمین را در اختیار دارند و چشماندازها و اکوسیستمها را در سطح جهانی بازسازی میکنند. این سطح از تأثیر برای یک گونه در تاریخ زمین بینظیر است؛ قدرت ما را نشان میدهد اما همچنین فشار وارد بر سیستمهایی که به آنها وابستهایم را برجسته میکند و تعادلی شکننده ایجاد میکند که موفقیت ما پایههای وجودمان را تهدید میکند.
۲. تاریخچه عمیق تکاملی ما شامل گلوگاههای جمعیتی شدیدی است که ما را از نظر ژنتیکی آسیبپذیر کردهاند.
تنوع ژنتیکی در یک گروه شامپانزه در آفریقا بیشتر از کل گونه انسانی است.
تنوع ژنتیکی پایین. در مقایسه با نزدیکترین خویشاوندان میمونسان مانند شامپانزهها، گوریلها و اورانگوتانها، هومو ساپینس تنوع ژنتیکی بسیار کمی دارد. این همگنی نشانهای از گلوگاههای جمعیتی گذشته است؛ دورههایی که تعداد افراد تولیدمثلکننده به شدت کاهش یافته و بخش زیادی از تنوع ژنتیکی گونه را از بین برده است.
چندین نزدیک به انقراض. شواهد نشان میدهد انسانها نه تنها یک بار بلکه احتمالاً چندین بار در تاریخ خود، حتی پیش از ترک آفریقا، با گلوگاههای جمعیتی شدید مواجه شدهاند. یک مطالعه اخیر دورهای بین ۹۳۰ هزار تا ۸۱۳ هزار سال پیش را نشان میدهد که جمعیت تولیدمثلکننده ممکن است تنها ۱۲۸۰ نفر بوده باشد و بیش از ۱۰۰ هزار سال در آستانه نابودی قرار داشتهاند.
پیامدهای اثر بنیانگذار. فرزندان گروههای بنیانگذار کوچک به این معناست که برخی صفات ژنتیکی، از جمله استعداد به بیماریهای خاص، میتوانند در جمعیتهای انسانی به طور نامتناسبی شایع شوند. این کمبود مقاومت ژنتیکی، گونه را در برابر بیماریها یا چالشهای محیطی جدید نسبت به گونههای متنوعتر آسیبپذیرتر میکند.
۳. کشاورزی رشد جمعیت را تسریع کرد اما بحرانهای جدید بهداشتی و وابستگی به منابع را به همراه آورد.
فساد با نوآوری شگفتانگیز انسانی آغاز شد که تقریباً (اما نه کاملاً) در قلمرو حیوانات منحصر به فرد است.
زندگی ساکن، مشکلات نوین. اختراع کشاورزی حدود ۱۰ هزار سال پیش تحولی انقلابی از زندگی کوچنشینی و شکار و جمعآوری به زندگی مستقر بود. این گذار، در حالی که رشد نمایی جمعیت را ممکن ساخت، هزینه قابل توجهی برای سلامت انسان داشت و منجر به سوءتغذیه، کمبودهای غذایی و تغییر شکل استخوانها نسبت به نیاکان شکارچی-گردآورنده شد.
بیماری ناشی از تراکم. زندگی در جوامع متراکم و ساکن، اغلب در کنار حیوانات اهلی، شرایط ایدهآلی برای شیوع بیماریهای عفونی و انتقال آنها بین گونهها (زئونوزها) فراهم کرد. بیماریهایی مانند سل، طاعون و آنفلوآنزا گسترده شدند و شهرها را به تلههای مرگ تاریخی تبدیل کردند که برای حفظ جمعیت نیازمند مهاجرت مداوم بودند.
وابستگی به چند محصول. کشاورزی مدرن به شدت به تعداد محدودی از گونههای گیاهی ژنتیکی مشابه (گندم، برنج، ذرت و غیره) وابسته است. این وابستگی بیش از حد، آسیبپذیری در برابر قحطی را افزایش میدهد اگر یک پاتوژن یا شوک محیطی محصول اصلی را تحت تأثیر قرار دهد؛ خطری که با رویدادهای تاریخی مانند قحطی سیبزمینی ایرلند و تهدیدهای مداوم برای محصولاتی مانند موز برجسته شده است.
۴. پس از هزاران سال رشد، جمعیت انسانی اکنون در آستانه کاهش قابل توجه و احتمالاً سریع قرار دارد.
اینکه جمعیت انسانی در حال کاهش است، خود به اندازه کافی شگفتانگیز است.
رشد اوج گذشته. نرخ رشد جمعیت انسانی در دهه ۱۹۶۰ به اوج خود رسید و از آن زمان کاهش یافته است. اگرچه جمعیت کل هنوز در حال افزایش است، پیشبینیها نشان میدهد که احتمالاً در میانه قرن بیست و یکم (حدود ۹.۷ تا ۱۰.۴ میلیارد) به اوج میرسد و پس از آن شروع به کاهش میکند و ممکن است تا سال ۲۱۰۰ به زیر سطح فعلی برسد.
کاهش نرخ باروری. عامل کلیدی نرخ باروری کل (TFR) است، یعنی متوسط تعداد فرزندان هر زن. در بسیاری از کشورها، TFR به طور قابل توجهی زیر سطح جایگزینی (حدود ۲.۱) کاهش یافته است که منجر به پیر شدن جمعیت و کاهش نهایی میشود. تا سال ۲۰۵۰، بیش از ۱۵۰ کشور پیشبینی میشود که TFR زیر سطح جایگزینی داشته باشند.
تغییر جمعیتی جهانی. این کاهش نابرابر است؛ آفریقای زیر صحرا هنوز رشد جمعیت دارد اما پیشبینی میشود که نرخ باروری در اواخر قرن کاهش یابد. جمعیت جهانی در دهههای آینده پیرتر و نسبتاً بیشتر آفریقایی خواهد شد که چالشهایی برای اقتصادهایی که بر رشد مداوم و نیروی کار در حال گسترش متکی بودهاند، ایجاد میکند.
۵. تغییرات اقلیمی، ناشی از فعالیتهای انسانی، تهدیدی رو به افزایش برای زیستپذیری ما روی زمین است.
تغییرات اقلیمی از خانه آغاز میشود.
افزایش سطح دریاها و سواحل آسیبپذیر. گرمایش جهانی باعث افزایش سطح دریاها و افزایش فراوانی و شدت رویدادهای آب و هوایی شدید مانند طوفانها و سیلابها شده است. این امر مستقیماً جوامع ساحلی و شهرهای بزرگ ساخته شده در زمینهای کمارتفاع را تهدید میکند و ممکن است تا پایان قرن صدها میلیون نفر را مجبور به مهاجرت کند.
گرمای کشنده و رطوبت. افزایش دما، به ویژه همراه با رطوبت بالا (اندازهگیری شده با دمای مرطوب)، برخی مناطق را برای زندگی انسان به ویژه برای کارگران فضای باز به طور فزایندهای خطرناک میکند. مناطقی مانند خلیج فارس، بخشهایی از جنوب آسیا و سواحل غرب آفریقا ممکن است بدون مداخلات فناوری شدید به طور دورهای غیرقابل سکونت شوند.
تنشهای منابع. تغییرات اقلیمی کمبود منابع، به ویژه آب و زمینهای قابل کشت، را تشدید میکند، به خصوص در مناطقی که پیش از این فشار جمعیتی دارند. این فشارهای زیستمحیطی به طور فزایندهای با بیثباتی سیاسی، درگیری و مهاجرت اجباری مرتبط است و بحرانهای متعددی را به جهانی که پیشتر با تغییرات جمعیتی دست و پنجه نرم میکند، اضافه میکند.
۶. فشارهای ترکیبی کاهش جمعیت، فشار بر منابع و تخریب محیط زیست، «بدهی انقراض» ایجاد میکند.
برای درک زمان و دلیل انقراض گونهها در روند معمول، باید ببینید در اوج خود چه میکردند.
اوج تسلط، سپس افول. نظریه تکاملی نشان میدهد گونههایی که رقابت را حذف کرده و به اوج تسلط میرسند، در برابر عوامل محیطی خارجی و ضعفهای درونی آسیبپذیرتر میشوند. انسانها که این اوج را تجربه کردهاند، اکنون با پیامدهای موفقیت خود روبرو هستند.
بدهی انقراض ایجاد شده. مفهوم «بدهی انقراض» بیان میکند که تخریب شدید زیستگاه یا اختلال محیطی میتواند گونهای را برای انقراض اجتنابناپذیر محکوم کند، حتی اگر جمعیت در زمان آسیب ظاهراً سالم باشد. تأثیر عمیق انسان بر اکوسیستمهای زمین ممکن است چنین بدهیای را ایجاد کرده باشد.
داستان عبرتآموز نئاندرتالها. سرنوشت نئاندرتالها، نزدیکترین خویشاوندان منقرض شده انسان، الگویی است. آنها هرگز جمعیت زیادی نداشتند و از نظر ژنتیکی کمتر متنوع بودند، جمعیتهای پراکندهشان در برابر رویدادهای تصادفی و آمیزش خویشاوندی آسیبپذیر بودند. ورود هومو ساپینسهای پرجمعیتتر گروههای آنها را تکهتکه کرد، تبادل جفت را مختل نمود و انقراض آنها را از طریق انزوا یا جذب تسریع کرد.
۷. نبوغ انسانی، به ویژه در تولید غذا، بحرانهای گذشته را دفع کرده اما با محدودیتهای جدید و پیچیدهای روبرو است.
کتاب «بمب جمعیت» در زمان خود تأثیر قابل توجهی بر نگرانیها درباره اثرات جمعیت بیش از حد بر محیط زیست داشت...
موفقیت انقلاب سبز. پیشبینی پل ارلیش در سال ۱۹۶۸ درباره قحطی گسترده در کتاب «بمب جمعیت» عمدتاً توسط انقلاب سبز دفع شد. این نوآوری کشاورزی با استفاده از اصلاح نژادهای متعارف برای ایجاد محصولات با عملکرد بالا، تولید غذا و ظرفیت زمین را به طور چشمگیری افزایش داد و اجازه داد جمعیت انسانی بیش از دو برابر شود.
محدودیتهای روشهای متعارف. با این حال، دستاوردهای انقلاب سبز در حال کند شدن است. اصلاح نژادهای گیاهی متعارف به محدودیتهایی در افزایش بیشتر عملکرد رسیده و کشاورزی فشرده منابع طبیعی مانند آب و خاک را تحت فشار قرار میدهد. انسانها که اکنون بیش از ۸ میلیارد نفر هستند، با فشارهای تازهای بر امنیت غذایی مواجهاند.
نیاز به راهحلهای نوین. پاسخ به نیازهای غذایی آینده مستلزم «انقلاب سبز ۲.۰» است. این میتواند شامل مهندسی ژنتیکی گیاهان برای کارایی یا مقاومت بیشتر، توسعه فتوسنتز مصنوعی برای تولید غذا بدون محصولات سنتی، یا تغییر رژیمهای غذایی جهانی به سمت کاهش مصرف محصولات حیوانی پرمصرف باشد. اینها نیازمند توسعه فناوری و تغییرات اجتماعی گسترده است.
۸. توانمندسازی زنان و افزایش آموزش، عوامل کلیدی و جدید کاهش نرخ تولد و تغییر آینده جمعیتی هستند.
به نظر من، رهایی زنان بزرگترین عامل تعیینکننده سلامت و رفاه جوامع انسانی است.
تأثیر آموزش. دسترسی بیشتر به آموزش، به ویژه برای دختران و زنان، ارتباط قوی با کاهش نرخ باروری و بهبود نتایج سلامت در سراسر جهان دارد. آموزش زنان را توانمند میسازد تا کنترل بیشتری بر انتخابهای باروری خود داشته باشند و فرصتهایی فراتر از نقشهای سنتی صرفاً باروری برایشان فراهم میکند.
تحول تاریخی اخیر. افزایش گسترده آموزش زنان و دسترسی به کنترل بارداری پدیدهای بسیار جدید در تاریخ بشر است که عمدتاً در صد سال گذشته رخ داده است. این تغییر اجتماعی سریع عامل اصلی کاهش جهانی نرخ باروری و اوج و کاهش جمعیت قریبالوقوع است.
انتخاب و عوامل اقتصادی. زنان تحصیلکرده اغلب تصمیم میگیرند بارداری را به تأخیر بیندازند یا فرزندان کمتری داشته باشند، تحت تأثیر چشماندازهای اقتصادی، آرزوهای شغلی و نگرانیها درباره آینده. این انتخاب شخصی که در مقیاس میلیاردی تقویت میشود، به طور بنیادین جمعیتشناسی جهانی را بازتعریف میکند، مستقل از سیاستهای کنترل جمعیت اجباری.
۹. انسانها تاریخچه طولانی در تغییر محیطها و ایجاد زیستگاههای مصنوعی دارند، از مناظر پاکشده با آتش تا شهرها.
ساخت زیستگاه توسط انسانها نیروی تکاملی بزرگی در سیاره بوده و همچنان هست.
معماران کهن مناظر. انسانها هزاران سال پیش از تاریخ مکتوب محیطهای خود را تغییر دادهاند. انسانهای اولیه با استفاده از آتش جنگلها را پاک میکردند، اکوسیستمها و حتی احتمالاً اقلیم را تحت تأثیر قرار میدادند. آنچه امروز به عنوان مناظر «بکر» طبیعی میبینیم، اغلب نتیجه فعالیتهای گسترده انسانی در گذشته است.
ایجاد زیستگاههای مصنوعی. از پناهگاهها و پوشاک ساده که امکان گسترش به مناطق سردسیر را فراهم کرد، تا کشاورزی که مناطق وسیعی را بازسازی نمود، انسانها همواره با فناوری زیستگاههایی مناسب خود ساختهاند. شهرها، جایی که اکثر انسانها اکنون زندگی میکنند، نهایت زیستگاههای مصنوعیاند؛ محیطهایی کنترلشده و جدا از طبیعت بیرونی.
فناوری به عنوان گسترش زیستگاه. فناوری به انسانها اجازه میدهد در محیطهایی که به طور طبیعی خصمانهاند، مانند بیابانها (با تهویه مطبوع)، زیر آب (زیردریاییها) و ارتفاعات زیاد (هواپیماها) زندگی کنند. زیستگاههای فضایی ادامه منطقی این روند طولانی استفاده از فناوری برای جدا کردن و کنترل محیط اطراف ما هستند.
۱۰. فرار از انقراض اجتنابناپذیر نیازمند گسترش زیستگاه انسانی فراتر از زمین به فضا است که جهشهای فناوری بیسابقهای میطلبد.
از سوی دیگر، اگر هومو ساپینس به فضا مهاجرت کند، ممکن است برای میلیونها سال شکوفا و متنوع شود به گونهای که هنوز نمیتوان پیشبینی کرد.
مسیر احتمالی فرار. در حالی که انقراض سرنوشت محتمل همه گونههاست، ظرفیت منحصر به فرد انسان برای نبوغ فناوری امکان فرار را فراهم میکند: گسترش زیستگاه به فضا. ایجاد جمعیتهای خودکفا خارج از زمین میتواند انسان را در برابر فجایع زمینی محافظت کند و امکان بقا و تنوع بلندمدت را فراهم آورد.
نیازمند فناوری پیشرفته. سکونت پایدار در فضا فناوریهایی فراتر از توان فعلی میطلبد، از جمله سیستمهای پشتیبانی زندگی کاملاً بسته، جاذبه مصنوعی، محافظت مؤثر در برابر تشعشعات و تولید غذای مطمئن خارج از زمین (مانند فتوسنتز مصنوعی). این فناوریها در مراحل ابتداییاند و نیازمند سرمایهگذاری و نوآوری عظیم هستند.
فراتر از مأموریتهای کوتاهمدت. اکتشافات فضایی کنونی بر مأموریتهای کوتاهمدت یا ایستگاههای محدود مانند ایستگاه فضایی بینالمللی متمرکز است که به زمین برای تأمین نیازها وابستهاند. فرار واقعی نیازمند ایجاد زیستگاههایی است که بتوانند جمعیتهای بزرگ را به طور نامحدود و مستقل از زمین حمایت کنند؛ چالشی که در آزمایشهایی مانند بیوسفر ۲ به وضوح دیده شده است.
۱۱. پنجره زمانی برای ایجاد سکونت پایدار در فضا باریک است و نیازمند اقدام هماهنگ در یک یا دو قرن آینده است.
اگر انسانها در یک یا دو قرن آینده به طور قابل توجهی به فضا مهاجرت نکنند، ممکن است هرگز این اتفاق نیفتد.
پنجره پرتاب در حال بسته شدن. دوران کنونی با جمعیت جهانی زیاد، اوج توان مغزی و منابع برای نوآوری فناوری است. با آغاز کاهش جمعیت در دهههای آینده، ظرفیت انجام پروژههای عظیم و پیچیده مانند ایجاد مستعمرات خودکفا در فضا ممکن است کاهش یابد.
نوآوری نیازمند مقیاس است. ایجاد فناوریهای لازم برای سکونت پایدار در فضا نیازمند تمدنی با صدها میلیون یا حتی میلیاردها نفر است تا استعداد علمی و مهندسی
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «زوال و سقوط امپراتوری انسان» با نظرات متفاوتی از سوی خوانندگان مواجه شده است؛ بسیاری از آنها محتوای تأملبرانگیز و سبک نوشتاری روان کتاب را ستایش میکنند. عدهای به بررسیهای جالب نویسنده درباره تکامل انسان و احتمال انقراض او علاقهمند شدهاند و تحلیلهای تاریخی ارائهشده را جذاب میدانند. با این حال، برخی نقدهایی به تکرار برخی استدلالها وارد کرده و درباره عملی بودن راهحلهای مطرحشده، بهویژه استعمار فضا، تردید دارند. با وجود اختلاف نظرها درباره نتایج کتاب، خوانندگان عموماً آن را منبعی آموزنده و پژوهششده میدانند و توانایی نویسنده در ارائه مفاهیم علمی پیچیده به زبانی قابل فهم را تحسین میکنند.