نکات کلیدی
۱. منش شخصیت از آزمایشی شخصی یک مادر بر رشد فرزندانش نشأت گرفت
کاترین کوک بریگز پس از از دست دادن دو پسرش، دختر تنها و باقیماندهاش، ایزابِل را بهعنوان موضوع آزمایشهای شخصیتی خود انتخاب کرد. او باور داشت که با کنترل دقیق محیط رشد کودک و پرورش «اطاعت و کنجکاوی» میتوان شخصیت را شکل داد و نجات یافت. خانهی خانواده به آزمایشگاهی تبدیل شد که رفتار ایزابِل بهصورت سیستماتیک مشاهده و ثبت میشد. کاترین پرسشنامههای دوگزینهای اولیهای طراحی کرد تا ویژگیهای کودک را ارزیابی کند و تربیت فرزند را بهعنوان دانشی تخصصی برای یافتن «دانش حرفهای» متناسب با شخصیت هر کودک میدید. تأثیر ایدههای نژادپرستانه زمانه نیز در باور او به این بود که شخصیت ذاتی است اما با تربیت قابل «صیقل» دادن است و باید تواناییهای بالقوه هر کودک را شناخت و از «ابتذال اولیه» جلوگیری کرد؛ این دیدگاه بعدها پایهگذار مفهوم «شایستگی در جایگاه مناسب» در MBTI شد.
۲. نظریه یونگ واژگان و مأموریتی نوین به روانشناس آماتور بخشید
کاترین پس از تجربه بحران ایمان و افسردگی میانسالی، با کتاب «انواع شخصیت» یونگ آشنا شد و دریافت که علم قادر به توضیح روح نیست. مفاهیمی چون «درونگرایی» و «برونگرایی» و «تفکر» و «احساس» در نظریه یونگ، واژگان جذابی برای فهم خود و دیگران فراهم آورد. او یونگ را «خدای شخصی» خود میدانست و نظریهاش را راهی نوین برای رستگاری میدید. با اشتیاق آثار یونگ را رونویسی و مطالعه میکرد و مفاهیم انتزاعی را به زبان ساده تبدیل میکرد تا برای عموم قابل فهم باشد و شکاکان به «غیرعلمی بودن» نظریه یونگ را پاسخ دهد. کاترین خانهاش را به «آزمایشگاه خلقت جهان» بدل کرد، باشگاه مطالعه خواب برای دوستان تشکیل داد و به تحلیل خوابهای دیگران پرداخت؛ باور داشت حتی بدون آموزش تخصصی، با نیت خیر میتوان به کمک نظریه یونگ زندگی را غنی و کاملتر کرد.
۳. انواع شخصیت بهعنوان فنآوری مدرن خودشناسی و خودآفرینی شناخته شد
انواع شخصیت «فنآوری مدرنی برای بروز خود» است؛ یعنی سامانهای شخصی برای کشف و مراقبت از خود. این ابزار واژگان مشترکی فراهم میکند تا افراد بتوانند «خود واقعی» و دیگران را بازتاب دهند و بپذیرند. زندگی پیچیده و آشفته را به داستانی ساده تبدیل میکند که فرد بتواند بهروشنی برای خود و دیگران توضیح دهد «من کیستم» و تعادلی میان فردگرایی و تعلق برقرار کند. ایزابِل، الهامگرفته از رمانهایی چون «گتسبی بزرگ» که شخصیت را مجموعهای از ژستهای موفقیت میدانند، انواع شخصیت را فعالیتی خلاقانه میدید؛ باور داشت شخصیت ثابت نیست بلکه با تلاش و تمرین آگاهانه میتوان آن را شکل داد و به کمال رساند، درست مانند نویسندهای که شخصیت داستانش را میآفریند. کاترین و ایزابِل ابتدا این نظریه را در خانواده بهکار بردند تا روابط زناشویی و تربیت فرزند را بررسی کنند و بعدها ایزابِل مفهوم «یافتن شغل مناسب» را به محیط کار آورد؛ او معتقد بود انواع شخصیت میتواند به افراد کمک کند در کار تخصص خود را بهکار گیرند و رضایت شخصی بیابند که این اصل، اساس MBTI شد.
۴. نیازهای جنگی، ارزیابی شخصیت را به حوزه عمومی و مأموریتهای پرخطر کشاند
ایزابِل نخستین مشتریان خود را داشت که به او اجازه داد ادعا کند این آزمون شخصیت در جنگ جهانی دوم نقشی هرچند کوچک و ناچیز ایفا کرده است. با آغاز جنگ جهانی دوم و ورود گسترده زنان به بازار کار و افزایش نیاز دولت به ارزیابی روانی، فرصتهای کاربردی برای شاخص شخصیت ایزابِل فراهم شد. او با مشاور منابع انسانی های همکاری کرد و آزمون را به شرکتها معرفی نمود و بر پتانسیل آن در افزایش بهرهوری تأکید کرد. سازمان اطلاعات استراتژیک آمریکا (OSS) در ایستگاه S از MBTI و ابزارهای مشابه برای ارزیابی شخصیت مأموران مخفی استفاده کرد تا آنها را با مأموریتهای مناسب تطبیق دهد. اگرچه ایزابِل از کاربردهای دقیق آن بیاطلاع بود، این تجربه به او امکان داد MBTI را با مشارکت در جنگ پیوند دهد و اهمیت آن را افزایش دهد. ارزیابیهای OSS پیچیدگی «جاسوس کامل» را نشان داد که باید انعطافپذیر و سازگار باشد و بتواند نقشهای مختلف را بازی کند؛ این موضوع فرض ثبات شخصیت را به چالش کشید و محدودیتهای ارزیابی شخصیت در پیشبینی رفتارهای پرخطر را برجسته ساخت.
۵. ورود انواع شخصیت به شرکتها و آموزش، تأکید بر شایستگی و کارایی سازمانی
پس از جنگ، MBTI به سرعت در شرکتها و مؤسسات آموزشی رواج یافت. بسیاری از شرکتها آزمون شخصیت را بهعنوان ابزار استاندارد استخدام، ارتقا و تیمسازی بهکار گرفتند و معتقد بودند این آزمون میتواند رضایت و بهرهوری کارکنان را افزایش دهد و «سرمایهداری مردمی» را شکل دهد. کاربرد گسترده آزمون شخصیت مفهوم «کارمند سازمانی» را پدید آورد؛ یعنی کارمندی که هویت شخصیاش با نیازهای سازمان پیوند خورده است. ابزارهایی چون MBTI با ارائه توصیفهای مثبت از شخصیت، کارکنان را تشویق میکردند نوع خود را بپذیرند و باور کنند یافتن جایگاه «مناسب» در سازمان، خوشبختی و موفقیت به همراه دارد. در حوزه آموزش نیز MBTI برای پذیرش دانشگاه و مشاوره دانشجویی بهکار رفت تا به دانشجویان در انتخاب رشته، حل تعارضات بین فردی و یافتن «هماتاقی ایدهآل» کمک کند؛ این کاربرد، جایگاه MBTI را در جامعه مستحکمتر ساخت.
۶. جامعه علمی اعتبار و روششناسی شاخص شخصیت را به چالش کشید
ریشههای آماتوری MBTI که توسط دو زن بدون آموزش رسمی روانشناسی ابداع شده بود، باعث شد در محافل علمی و دانشگاهی مورد تردید قرار گیرد. آمارشناسان ETS نسبت به روششناسی، جمعآوری دادهها و پایههای نظری آن شک داشتند و معتقد بودند فاقد اعتبار علمی است. اگرچه ایزابِل به نظریه یونگ و مشاهدات خود ایمان داشت، تحلیل دادههای ETS از ادعاهای کلیدی MBTI مانند توزیع دو قلهای و ثبات شخصیت در طول عمر حمایت نکرد. این تضاد میان نظریه و شواهد، مانع اصلی گسترش MBTI در جامعه علمی بود. منتقدانی چون آدورنو نیز بر این باور بودند که انواع شخصیت حامل ایدئولوژیهای فاشیستی است که افراد پیچیده را به دستههای قابل مدیریت و کنترل ساده تقسیم میکند. منتقدان داخلی ETS نیز MBTI را «ایدهای آماتوری برای جلب رضایت عموم» میدانستند که نباید بهعنوان ابزار علمی جدی تلقی شود.
۷. با وجود انتقادات، انواع شخصیت بهدلیل چارچوب مثبت خود محبوبیت یافت
برخلاف بسیاری از آزمونهای شخصیت که به تشخیص اختلالات یا آسیبها میپردازند، MBTI چارچوبی مثبت برای درک تفاوتهای شخصیتی ارائه میدهد. این آزمون بر ارزش و نقاط قوت هر نوع تأکید میکند و افراد را به پذیرش یگانگی خود تشویق میکند؛ این پیام خودتأییدی، محبوبیت آن را افزایش داده است. MBTI با استفاده از واژگان ساده و روزمره، فهم و کاربرد آن را در زندگی شخصی، روابط و انتخاب شغل آسان میکند. این دسترسیپذیری باعث شده فراتر از جامعه علمی نفوذ کند و به ابزاری محبوب برای خودکاوی بدل شود. جذابیت MBTI فراتر از اعتبار علمی است؛ زیرا افراد را به تأمل در خود و درک دیگران وامیدارد و زبان مشترکی برای بحث درباره شخصیت فراهم میآورد و در دنیای پرابهام و متغیر، حس ثبات و تعلق ایجاد میکند.
۸. پس از تجاریسازی، شاخص شخصیت بهطور گستردهای رواج یافت
با خروج ETS از پروژه به دلیل عدم موفقیت در اثبات اعتبار علمی MBTI، راه برای تجاریسازی آن باز شد و این آزمون در محیط نشر انعطافپذیرتری فرصتهای تازهای یافت. انتشارات روانشناسی مشاورهای (CPP) حق نشر MBTI را بهدست آورد و برخلاف ETS، بیشتر بر نیاز بازار و قابلیت تجاری تمرکز کرد. نسخههای سادهشده آزمون را عرضه کرد و گزینه خودارزیابی را فراهم آورد تا دسترسی و استفاده از آن آسانتر شود. استراتژی تجاری CPP موفقیت چشمگیری داشت و فروش MBTI به سرعت افزایش یافت و به یکی از محبوبترین آزمونهای شخصیت در جهان تبدیل شد. این موفقیت مرهون پیام مثبت، سهولت کاربرد و کاربرد گسترده در حوزههای کسبوکار، آموزش و توسعه فردی بود.
۹. داستان شخصی مخترعان در برابر رواج آزمون، تضادی آشکار دارد
با وجود موفقیت تجاری چشمگیر MBTI، داستان شخصی و سهم کاترین و ایزابِل در اختراع آن کمتر شناخته شده است. بسیاری نمیدانند مخترعان زن بودهاند یا اینکه کارشان ریشه در تجربههای خانوادگی و شخصی دارد. آنها تمام عمر خود را وقف پژوهش و ترویج انواع شخصیت کردند و حتی از زندگی شخصی و آرزوهای حرفهای خود گذشتند. شور و استقامت آنها کلید تولد MBTI بود، اما پس از تجاری شدن آزمون، این فداکاریها به حاشیه رانده شد. میراث MBTI پیچیده است؛ ابزاری که به بسیاری در درک خود و دیگران و یافتن مسیر شغلی کمک کرده، اما بهدلیل تردیدهای علمی و سوءاستفادههای احتمالی در برخی زمینهها نیز مورد انتقاد قرار گرفته است. داستان شخصی مخترعان دیدگاهی مهم برای فهم این میراث پیچیده فراهم میآورد.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «کارگزاران شخصیت» به بررسی تاریخچهی شاخص تیپ شخصیتی مایرز-بریگز میپردازد، آزمونی که توسط یک مادر و دختر بدون آموزش رسمی در روانشناسی خلق شده است. این کتاب بهطور دقیق نشان میدهد که این آزمون فاقد اعتبار علمی است، در حالی که تأثیر گستردهی فرهنگی آن را نیز مورد بررسی قرار میدهد. خوانندگان بخشهای زندگینامهای کتاب را بسیار جذاب یافتند، هرچند برخی احساس کردند روایت گاهی پراکنده است. منتقدان نگارش و پژوهشهای امره را ستودند، اما به وجود تعصبات احتمالی نیز اشاره کردند. این کتاب پرسشهای تأملبرانگیزی دربارهی جذابیت و پیامدهای آزمونهای شخصیت مطرح میکند و خواننده را با درکی پیچیده و چندوجهی از میراث مایرز-بریگز تنها میگذارد.