نکات کلیدی
1. اشتیاق ولفنسون: نیرویی در برابر فقر جهانی
"این تنها چیزی است که به آن فکر میکنم"، او در اوایل دورهی ریاستش گفت؛ "صبحها با این فکر بیدار میشوم و شبها با این فکر به خواب میروم."
اشتیاق فراگیر. دورهی ریاست جیمز ولفنسون در بانک جهانی با اشتیاق عمیق او برای کاهش فقر جهانی تعریف میشود. او این موضوع را بزرگترین بیعدالتی زمانهی ما میدانست، یک وظیفهی اخلاقی که هر اقدام او را هدایت میکرد. این اشتیاق تنها یک تعهد حرفهای نبود، بلکه یک تعهد شخصی عمیق بود.
امنیت و فقر. ولفنسون ارتباط پیچیدهای بین فقر جهانی و امنیت جهانی را درک میکرد. او استدلال میکرد که فقر، دولتهای ناکام را ایجاد میکند که به پناهگاههای تروریستها تبدیل میشوند و بیماریها، آسیبهای زیستمحیطی و فشارهای مهاجرتی را پرورش میدهند. بنابراین، پرداختن به فقر تنها یک نگرانی انسانی نبود، بلکه یک ضرورت استراتژیک بود.
وظیفهای نیکو. ولفنسون مأموریت بانک جهانی را به عنوان یک وظیفهی نیکو میدید که به کاهش فقر، بهبود زندگیها و فراهم کردن فرصتی برای صلح و امید برای کودکان پرداخته است. این باور، عزم او را برای تحول در این نهاد و تبدیل آن به نیرویی مؤثرتر برای خیر در جهان تقویت کرد.
2. مأموریت در حال تحول بانک جهانی: از بازسازی پس از جنگ تا امنیت جهانی
هدف بنیانگذاران دوگانه بود: قطعاً کاهش رنج انسانی، اما در عین حال کنترل هرج و مرج اقتصادی که امنیت دنیای ثروتمند را تهدید میکرد.
ریشههای برتون وودز. بانک جهانی در پی جنگ جهانی دوم با هدف بازسازی اقتصادهای ویرانشده و جلوگیری از بیثباتی اقتصادی که به ظهور فاشیسم و کمونیسم دامن میزد، تأسیس شد. مأموریت بانک، توسعهی اقتصادهای آسیبدیده بود.
استراتژی جنگ سرد. در دوران جنگ سرد، مأموریت بانک جهانی به جلوگیری از همپیمانی کشورهای در حال توسعه با اتحاد جماهیر شوروی تغییر یافت. توسعهی اقتصادی به ابزاری برای مهار کمونیسم تبدیل شد.
امنیت مدرن. در دوران پس از جنگ سرد، بانک جهانی به عنوان یک بازیگر کلیدی در تلاشهای ملتسازی و جلوگیری از گسترش دولتهای ناکام که به پناهگاههای تروریسم تبدیل میشوند، ظاهر شد. کاهش فقر اکنون به عنوان ابزاری برای مقابله با تهدیدات جهانی مانند بیماری، قاچاق مواد مخدر و تخریب محیط زیست دیده میشود.
3. زندگی اولیه ولفنسون: جاهطلبی شکلگرفته در استرالیا
او در وضعیتی از نگرانی مالی زندگی میکرد و با افراد زیادی در ارتباط بود.
آغازهای humble. زندگی اولیهی جیمز ولفنسون در استرالیا با شرایطی متواضع و آرزوهای ناکام پدرش مشخص میشد. این موضوع در او جاهطلبی وسیع و خامی را برای موفقیت و غلبه بر محدودیتهای تربیتش ایجاد کرد.
انتظارات پدری. پدر ولفنسون، هایمن، انتظارات فوقالعادهای از پسرش داشت و او را به برتری در تحصیل و حرفهاش تشویق میکرد. این فشار، هرچند گاهی طاقتفرسا بود، در نهایت به انگیزهی ولفنسون برای دستیابی به عظمت کمک کرد.
روح المپیک. شرکت ولفنسون در الماس المپیک ملبورن در سال 1956 به عنوان شمشیرباز به او آموخت که میتواند در یک صحنهی بزرگ رقابت کند. این تجربه، همراه با تحصیلاتش در مدرسهی کسب و کار هاروارد، او را به یک حرفهی موفق در مالی سوق داد و آرزوی تأثیرگذاری جهانی را در او ایجاد کرد.
4. برنامههای تعدیل ساختاری بانک: میراثی جنجالی
هیچ چیزی نمیتواند این کشورها را سریعتر به نوعی ایسم—کمونیسم یا چیز دیگری—بکشاند، جز کمبود سرمایه.
بلندگوهای بازار. برنامههای تعدیل ساختاری بانک جهانی که برای ترویج اصلاحات بازار آزاد در کشورهای در حال توسعه طراحی شده بودند، به منبعی از جنجال تبدیل شدند. در حالی که این اصلاحات اغلب ضروری بودند، بلاغت بازار و وعدههای بیش از حد خوشبینانهی بانک، موجب نارضایتی شد.
هزینههای اجتماعی. تدابیر صرفهجویی بودجه و کاهش ارزش ارز مرتبط با تعدیل ساختاری اغلب بر روی مردم فقیر سختی مینهاد و منجر به شورشها و ناآرامیهای اجتماعی میشد. بانک به تجویز داروهای سمی برای فقرا متهم شد.
وامدهی ژئوپلیتیکی. اعتبار بانک همچنین به دلیل وامدهی به متحدان جنگ سرد آمریکا، بدون توجه به تعهد آنها به اصلاحات اقتصادی، آسیب دید. این دوگانگی متقابل اعتبار بانک را تضعیف کرد و به بدبینی نسبت به انگیزههای آن دامن زد.
5. ظهور سازمانهای غیردولتی: چالشگری برای اعتبار بانک جهانی
تقریباً همهی افرادی که با یک سازمان غیردولتی مرتبط هستند، نوشتند، "میگویند که تعدیل یک فاجعهی اجتماعی و زیستمحیطی بینظیر است."
سازمانهای غیردولتی پرشور. ظهور سازمانهای غیردولتی (NGO) به عنوان بازیگران تأثیرگذار در صحنهی بینالمللی، چالشی جدید برای بانک جهانی به وجود آورد. این سازمانهای کارآفرین اغلب به انتقاد از سیاستها و پروژههای بانک میپرداختند و آن را به آسیب به محیط زیست و جوامع بومی متهم میکردند.
فعالیتهای زیستمحیطی. سازمانهای غیردولتی زیستمحیطی بر روی پروژههای خاص بانک جهانی، مانند پولونورسته در برزیل، که منجر به جنگلزدایی و آسیب به جوامع بومی شد، تمرکز کردند. این جنجالها اعتبار بانک را تضعیف کرد و آن را مجبور به ایجاد یک دپارتمان زیستمحیطی کرد.
تهدید لیلیپوتی. حملات مداوم سازمانهای غیردولتی بانک جهانی را در تنگنا قرار داد و اغلب تلاشهای آن را برای مبارزه با فقر ناکام گذاشت. با وجود اندازهی کوچکشان، لیلیپوتیها در حال پیروزی بودند. مگر اینکه به این خطر بیدار شویم، پتانسیل خوبی که سازمانهای بزرگ ارائه میدهند را از دست خواهیم داد.
6. سبک رهبری ولفنسون: ترکیبی از جذابیت و طوفان
شما باید اشتیاقی برای توسعه داشته باشید و من اشتیاقی دارم که روز به روز بیشتر میشود.
شخصیت مغناطیسی. جیمز ولفنسون دارای شخصیتی مغناطیسی و جذابیتی قوی بود که به او این امکان را میداد تا روابطی با رؤسای شرکتها، رهبران جهانی و شخصیتهای فرهنگی برقرار کند. او یک شنوندهی ماهر و یک مذاکرهکنندهی زبردست بود.
بیصبری و خواستههای بالا. بیصبری ولفنسون و انتظارات بالای او اغلب منجر به تنش با همکاران ارشدش میشد. او به خاطر خشم انفجاریاش و تمایلش به فشار بیش از حد برای تغییر شناخته شده بود.
احیای بانک. با وجود نقصهایش، انرژی و دیدگاه ولفنسون به احیای بانک جهانی کمک کرد و آن را از یک دورهی تاریک خارج کرد. او ساختار و مأموریت این نهاد را تغییر داد و برنامهی توسعه را به روی بازیگران و موضوعات جدید گشود.
7. قدرت ارتباطات شخصی: ساخت اتحاد برای تغییر
او یکسوم روانشناس، یکسوم پیشخدمت و یکسوم مشاور تجاری است.
توانایی شبکهسازی. موفقیت ولفنسون بخشی ناشی از توانایی او در ساخت و بهرهبرداری از ارتباطات شخصی بود. او روابطی با شخصیتهای تأثیرگذار در مالی، موسیقی و سیاست برقرار کرد و شبکهی وسیعی ایجاد کرد که میتوانست در مواقع نیاز به آن مراجعه کند.
فعالیتهای خیریه. مشارکت ولفنسون در امور خیریه، مانند حمایت از ژاکلین دو پر و ریاست بر کارنگی هال، به او فرصتهایی برای ملاقات و ارتباط با افراد تأثیرگذار فراهم کرد. این روابط اغلب به فرصتهای تجاری تبدیل میشدند.
فراتر از سود. شرکت ولفنسون، جیمز دی. ولفنسون اینک، وفاداری مشتری و رفتار اخلاقی را بر سودهای کوتاهمدت ترجیح میداد. این تعهد به صداقت، اعتماد مشتریان را به او جلب کرد و او را از شرکتهای بزرگ وال استریت متمایز کرد.
8. تراژدی فرصتهای از دست رفته: مورد نیجریه
دوربین در داخل یقهی کت او پنهان شده بود و به اندازهی یک جعبهی کبریت بود.
درسهای اولیه. تجربهی اولیهی ولفنسون در نیجریه، جایی که به مدت کوتاهی به خاطر عکاسی زندانی شد، به او احساس چالشهای پیش روی بانک جهانی در کشورهای تازه تأسیس را داد. گفتن این که کشورهای در حال توسعه اگر فقط سرمایهی کافی داشته باشند، به رشد خودکفا خواهند رسید، آسان بود.
تقلید استعماری. ولفنسون متوجه شد که وزیر بهداشت میخواهد او را ببیند. این کمی عجیب به نظر میرسید؛ او قصد نداشت دارو بفروشد. وزیر توضیح داد که او "مسئول" پروژهی ولفنسون است زیرا "نوبت او" است؛ او مشاهده کرد که برای ساخت یک کارخانه، ولفنسون قطعاً به زمین نیاز خواهد داشت؛ او زمین مناسبی برای او داشت.
شرایط برای سرمایهگذاران. کارشناسان توسعه باید استدلال را به مرحلهی بعدی ببرند: چگونه میتوان شرایطی را ایجاد کرد که به سرمایهگذاران اجازه دهد کسب و کار کنند؟
9. اهمیت مالکیت محلی: درسهایی از اوگاندا
وضعیت مردم در حال توسعه—دو سوم بشریت که در تلاشند تا از آستانهی مدرنیزاسیون عبور کنند—درام مرکزی زمانهی ماست.
قدرت در حال تغییر. آزمایش اوگاندا اهمیت مالکیت محلی در توسعه را نشان داد. با توانمندسازی جوامع و دولتهای محلی برای به عهده گرفتن برنامههای توسعهی خود، بانک جهانی میتوانست به نتایج پایدارتر و مؤثرتری دست یابد.
مشارکت جامعه. موفقیت برنامهی اقدام برای ریشهکنی فقر اوگاندا، که شامل مشارکت گسترده از سازمانهای غیردولتی و جامعهی مدنی بود، ارزش مشارکتهای پایهای در برنامهریزی توسعه را برجسته کرد.
توانمندسازی فقرا. کلید غنیسازی یک دهقان ممکن است این نباشد که او را به یک کارخانهی فولاد منتقل کنیم؛ بلکه ممکن است این باشد که به او بذرهای بهتر، مشاوره در مورد تکنیکهای کشاورزی یا حق مالکیت زمین بدهیم.
10. خطرات وعدههای بیش از حد: محدودیتهای نهادهای چندجانبه
ما باید تلاش کنیم تا فقر را تا پایان این قرن ریشهکن کنیم.
جاهطلبی مکنامارا. هدف جاهطلبانهی رابرت مکنامارا برای ریشهکن کردن فقر تا پایان قرن، بار بالایی برای بانک جهانی تعیین کرد. در حالی که تلاشهای او منجر به پیشرفتهای قابل توجهی شد، عدم موفقیت در دستیابی به این هدف جاهطلبانه، محدودیتهای قدرت بانک را نمایان کرد.
هدفهای غیرواقعی. جهان به مجموعهای از هدفها به نام اهداف توسعهی هزاره متعهد شده است، که شامل ثبتنام عمومی در مدارس ابتدایی و کاهش دو سوم مرگ و میر کودکان میشود. وقتی این اهداف محقق نشوند، بانک جهانی و سایر نهادهای توسعه به عنوان ناکام شناخته خواهند شد.
محدودیتهای قدرت. شکستها در عراق، محدودیتهای قدرت آمریکا را به وضوح نشان داد و تحقیر از نهادهای بینالمللی کاهش یافت. در عین حال، با این حال، چندجانبهگرایان گاهی اشتباه معکوس را مرتکب میشدند و اصرار میکردند که بانک جهانی باید فقر را به گونهای جادویی حل کند.
11. چالش پایدار فساد: سرطانی بر توسعه
هیچ چیزی نمیتواند این کشورها را سریعتر به نوعی ایسم—کمونیسم یا چیز دیگری—بکشاند، جز کمبود سرمایه.
سرطان فساد. ولفنسون فساد را به عنوان یک مانع عمده برای توسعه شناسایی کرد. او علیه آن سخن گفت و تابویی دیرینه در بانک جهانی را شکست و خواستار شفافیت و پاسخگویی بیشتر در شیوههای وامدهی شد.
تضعیف پیشرفت. فساد رشد اقتصادی را تضعیف میکند، سرمایهگذاری را فراری میدهد و فقرا را از خدمات اساسی محروم میکند. همچنین میتواند اثربخشی برنامههای کمک را تضعیف کند، همانطور که تجربهی اندونزی نشان داد.
ساخت نهادها. کلید مبارزه با فساد در ساخت نهادهای قوی، ترویج حکمرانی خوب و توانمندسازی جامعهی مدنی نهفته است. بانک جهانی میتواند در حمایت از این تلاشها نقش ایفا کند، اما در نهایت، موفقیت به تعهد کشورهای وامگیرنده بستگی دارد.
12. قدرت پایدار چندجانبهگرایی: نیرویی برای خیر
"هیچ دیواری وجود ندارد"، ولفنسون اعلام کرد. "ما از طریق تجارت، سرمایهگذاری، مالی، سفر و ارتباطات، بیماری، جرم، مهاجرت، تخریب محیط زیست، مواد مخدر، بحرانهای مالی و ترور به هم متصل هستیم."
وابستگی جهانی. ولفنسون درک میکرد که در دنیای بههمپیوستهی روزافزون، مشکلات جهانی نیاز به راهحلهای جهانی دارند. نهادهای چندجانبه مانند بانک جهانی برای پرداختن به چالشهایی مانند فقر، بیماری و تخریب محیط زیست ضروری هستند.
محدودیتهای قدرت. شما نمیتوانید به تنهایی با ایدز، مهاجرت یا چالشهای زیستمحیطی مبارزه کنید.
دفاع از بانک. من بیشتر به روایت مبارزات ولفنسون پرداختهام تا از لذت داستان، بلکه همچنین برای نشان دادن اینکه اگر بانک جهانی شایستهی انتقاد است، به این دلیل است که بسیار شایستهی دفاع نیز هست.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب بانکدار جهانی نظرات متنوعی را به خود جلب کرده و میانگین امتیاز آن ۳.۸۰ از ۵ است. خوانندگان از بینشهای ارائه شده در مورد تاریخ و عملکرد بانک جهانی، بهویژه در دوران ریاست جیمز ولفنسون، قدردانی میکنند. این کتاب به خاطر روایت جذاب و تصویر متعادل از رهبری ولفنسون مورد ستایش قرار گرفته است. منتقدان به تعصب نویسنده و گاهی سطحی بودن بررسیهای انتقادی خارجی اشاره میکنند. بسیاری از بررسیکنندگان این کتاب را آموزنده میدانند و آن را به افرادی که به توسعه بینالمللی علاقهمندند، توصیه میکنند، با وجود برخی نقصها در سبک نوشتاری و تحلیل.