نکات کلیدی
1. تغییر قدرت: شورش تجاری سیاست آمریکا را دگرگون کرد
"یادداشت پاول شورش تجاری و شرکتی را برانگیخت که برای همیشه چشمانداز قدرت در واشنگتن را تغییر داد و حتی اکنون نیز بر سیاستها و اقتصاد ما تأثیر میگذارد."
آمریکای شرکتی بسیج میشود. در سال 1971، لوییس پاول، که بعدها قاضی دیوان عالی شد، یادداشتی نوشت که در آن از کسبوکارهای آمریکایی خواسته بود تا بهطور فعالتر در سیاست شرکت کنند. این امر منجر به بسیج گسترده منافع شرکتی در واشنگتن شد. در عرض چند سال:
- بیش از 2000 شرکت دفاتر خود را در واشنگتن تأسیس کردند
- اندیشکدههای محافظهکار جدیدی مانند بنیاد هریتیج و مؤسسه کاتو تأسیس شدند
- گروههای تجاری مانند میزگرد تجاری برای هماهنگی تلاشهای لابیگری شکل گرفتند
تأثیر سیاست. این قدرت سیاسی جدید به منافع تجاری اجازه داد تا سیاستها را به نفع خود شکل دهند:
- مقرراتزدایی از صنایعی مانند خطوط هوایی و حملونقل
- کاهش مالیات به نفع شرکتها و ثروتمندان
- تضعیف اتحادیههای کارگری و حفاظتهای کارگری
نتیجه، تغییر چشمگیری در توازن قدرت در واشنگتن بود که از منافع کارگری و مصرفکننده به سمت نخبگان تجاری و مالی تغییر یافت.
2. رفاه طبقه متوسط: ظهور و سقوط رشد اقتصادی مشترک
"فشردگی بزرگ موفق شد درآمدها را برای مدت طولانی - بیش از سی سال - برابر کند. و دوران برابری نیز زمانی از رفاه بیسابقه بود که هرگز نتوانستهایم آن را بازپس بگیریم."
رفاه پس از جنگ. از دهه 1940 تا 1970، ایالات متحده رشد اقتصادی گستردهای را تجربه کرد که به نفع طبقه متوسط بود:
- دستمزدها همگام با افزایش بهرهوری افزایش یافتند
- اتحادیههای کارگری قویتر دستمزد و مزایای بهتری مذاکره کردند
- مالیات و مقررات پیشرو نابرابری را محدود کردند
فروپاشی. از اواخر دهه 1970، این مدل فروپاشید:
- دستمزدها در حالی که بهرهوری همچنان افزایش مییافت، راکد ماندند
- عضویت در اتحادیهها به شدت کاهش یافت
- کاهش مالیات به نفع ثروتمندان و شرکتها بود
- مقرراتزدایی نیروهای بازار را آزاد کرد
نتیجه، واگرایی بین رشد اقتصادی کلی و استانداردهای زندگی طبقه متوسط بود، با افزایش سودها به طور فزایندهای در بالاترین سطح متمرکز شد.
3. اقتصاد جدید: چگونه استراتژیهای شرکتی نابرابری درآمد را گسترش دادند
"اقتصاد گوهای سرنوشت مدیران عامل را از سرنوشت کارکنانشان جدا کرد. وال استریت را از خیابان اصلی جدا کرد."
اولویت سهامداران. در دهههای 1980 و 90، اولویتهای شرکتی از تعادل منافع ذینفعان به حداکثر رساندن بازده سهامداران تغییر کرد:
- اخراجهای گسترده و برونسپاری برای کاهش هزینهها
- گزینههای سهام که پرداخت مدیران را به قیمت سهام متصل میکرد
- مهندسی مالی برای افزایش سود کوتاهمدت
برندگان و بازندگان. این مدل جدید تولید کرد:
- افزایش سرسامآور پرداخت مدیران عامل (از 40 برابر به 400 برابر پرداخت کارگر متوسط)
- دستمزدهای راکد برای اکثر کارگران
- ناامنی شغلی و کاهش مزایا
- سودهای سرشار و افزایش بازار سهام
"دایره فضیلت" رفاه مشترک با شکاف فزایندهای بین نخبگان شرکتی و کارگران متوسط جایگزین شد.
4. تغییر بار بزرگ: از مسئولیت شرکتی به فردی
"تغییر بار تعریف سنتی رویای آمریکایی را 'بر روی گوشش' قرار داده است."
ناامنی بازنشستگی. تغییر از حقوق بازنشستگی تعریفشده به طرحهای 401(k) ریسک بازنشستگی را به کارگران منتقل کرد:
- تنها 28% از شرکتهای بزرگ حقوق بازنشستگی ارائه میدهند در مقابل 83% در سال 1980
- موجودی معمولی 401(k) برای افراد 55-64 ساله: 120,000 دلار
- کارشناسان میگویند بیش از 1 میلیون دلار برای بازنشستگی امن لازم است
هزینههای بهداشتی. کارفرمایان مزایای بهداشتی را کاهش داده و هزینهها را به کارگران منتقل کردهاند:
- سهم کارمندان از حق بیمهها از سال 1999 سه برابر شده است
- طرحهای با کسر بالا اکنون 51% از کارگران را پوشش میدهند
بدهی تحصیلی. با کاهش بودجه دولتی، هزینههای دانشگاهی سر به فلک کشید:
- بدهی دانشجویی متوسط: 37,000 دلار
- کل بدهی دانشجویی: 1.7 تریلیون دلار
نتیجه این است که طبقه متوسط بار مالی و ناامنی بیشتری نسبت به نسلهای قبلی بر دوش دارد.
5. دموکراسی نابرابر: چگونه پول بر سیاست مدرن آمریکا تسلط دارد
"در مقایسه با گذشته، آنچه برای شرکتهای جهانی آمریکا خوب است، لزوماً برای مردم آمریکا خوب نیست."
تأمین مالی کمپین. سیل پول در سیاست بهطور چشمگیری افزایش یافته است:
- حکم شهروندان متحد در سال 2010 اجازه هزینههای نامحدود شرکتی را داد
- انتخابات ریاستجمهوری 2012 هزینه 2.6 میلیارد دلار در مقابل 540 میلیون دلار در سال 2000 داشت
قدرت لابیگری. منافع تجاری بر تلاشهای لابیگری تسلط دارند:
- 30 لابیگر شرکتی برای هر 1 لابیگر کارگری/منافع عمومی
- صنعت مالی 5 میلیارد دلار برای لابیگری و کمپینها در سالهای 2008-2012 هزینه کرد
نتایج سیاست. مطالعات نشان میدهند که سیاست بیشتر با ترجیحات نخبگان همسو است تا رأیدهندگان متوسط در مسائلی مانند:
- مالیات
- مقررات مالی
- برنامههای اجتماعی
نتیجه، سیستمی سیاسی است که بهطور فزایندهای به منافع پولی پاسخ میدهد تا اراده عمومی.
6. بحران مسکن: وامدهی استثماری و فرسایش ثروت طبقه متوسط
"بهجای اینکه به آمریکاییهای عادی کمک کنند تا به رویا برسند، استراتژیهایی ساختند که رویا را دزدیدند."
وامدهی استثماری. بانکها وامهای پرخطر را به وامگیرندگان تحمیل کردند:
- وامهای مسکن زیرمجموعه با نرخهای تیزری که بالاتر تنظیم میشدند
- وامهای بدون سند که نیازی به اثبات درآمد نداشتند
- تاکتیکهای فشار که جوامع اقلیت را هدف قرار میدادند
حباب میترکد. وقتی قیمت خانهها کاهش یافت:
- میلیونها نفر با سلب مالکیت مواجه شدند (6.7 میلیون 2007-2013)
- 7 تریلیون دلار از ارزش خانهها ناپدید شد
- ثروت سیاهپوستان و اسپانیاییتبارها 50%+ کاهش یافت
نجات بانکها، نه صاحبان خانه. دولت مؤسسات مالی را نجات داد اما کمک محدودی به صاحبان خانههای زیر آب ارائه کرد.
بحران مسکن منبع اصلی ثروت بسیاری از خانوادههای طبقه متوسط، بهویژه اقلیتها را از بین برد.
7. برونسپاری و برونسپاری: خالی شدن مشاغل آمریکایی
"در طول 8 سال گذشته، چین پایه تولید ما را خالی کرده و بیش از 43,400 کارخانه در ایالات متحده بسته شده و تقریباً 8 میلیون شغل تولیدی از دست رفته است."
کاهش تولید. از سال 2000:
- ایالات متحده 5 میلیون شغل تولیدی از دست داد
- 70,000 کارخانه بسته شد
- کسری تجاری با چین از 83 میلیارد دلار به 315 میلیارد دلار افزایش یافت
خروج فناوری پیشرفته. حتی صنایع پیشرفته تولید را منتقل کردند:
- شرکتهای بزرگ فناوری مانند اپل، آیبیام، اینتل مراکز تحقیق و توسعه در چین ساختند
- ایالات متحده در سال 2018 کسری تجاری 131 میلیارد دلاری در فناوری پیشرفته با چین داشت
ویزای H-1B. شرکتها از برنامههای کارگر مهمان برای جایگزینی کارگران آمریکایی استفاده میکنند:
- 85,000 ویزا سالانه صادر میشود
- منتقدان میگویند برای کاهش دستمزد کارگران فناوری آمریکایی استفاده میشود
برونسپاری مشاغل یقهآبی و یقهسفید فرصتهای شغلی برای طبقه متوسط آمریکایی را خالی کرده است.
8. قطببندی سیاسی: ناپدید شدن دوحزبیگرایی و مرکز
"در طول سی سال گذشته، احزاب مرکز را ترک کردهاند... به نفع بالها... اول، در سطح اعضای فردی کنگره، میانهروها در حال ناپدید شدن هستند. دوم، دو حزب از هم جدا شدهاند."
مرتبسازی ایدئولوژیک. احزاب از نظر ایدئولوژیک همگنتر شدهاند:
- جمهوریخواهان لیبرال و دموکراتهای محافظهکار عمدتاً منقرض شدهاند
- مرتبسازی جغرافیایی محلههای حزبی ایجاد کرده است
تغییرات نهادی. چندین عامل قطببندی را تقویت میکنند:
- ترسیم مجدد حوزهها کرسیهای امن ایجاد میکند و افراطگرایی را تشویق میکند
- انتخابات مقدماتی رأیدهندگان حزبی را ترجیح میدهد
- رسانههای اجتماعی و اخبار حزبی اتاقهای پژواک ایجاد میکنند
بنبست. نتیجه یک سیستم سیاسی ناکارآمد است:
- تعداد کمتری از لوایح دوحزبی تصویب میشود
- استفاده بیشتر از فیلیباسترها و تعطیلیهای دولتی
- دشواری در رسیدگی به چالشهای عمده مانند تغییرات آب و هوا، مهاجرت
ناپدید شدن مرکز سیاسی سازش و حکمرانی مؤثر را بهطور فزایندهای دشوار کرده است.
9. بازپسگیری رویای آمریکایی: فراخوانی برای اصلاحات اقتصادی و سیاسی
"برای معکوس کردن جریانات سیاسی و اقتصادی سه دهه گذشته و قوی و کامل کردن کشورمان، به یک دگرگونی سیاسی، یک رنسانس پوپولیستی، در آمریکا نیاز است."
اصلاحات اقتصادی. سیاستهای بالقوه برای بازسازی رفاه طبقه متوسط:
- افزایش حداقل دستمزد و حفاظتهای کارگری قویتر
- بهداشت همگانی و آموزش عالی مقرونبهصرفه
- مالیات پیشرو و بستن راههای فرار مالیاتی
- مشوقهایی برای شرکتها برای به اشتراک گذاشتن سود با کارگران
اصلاحات سیاسی. ایدههایی برای بازتعادل دموکراسی:
- اصلاحات تأمین مالی کمپین
- ترسیم مجدد حوزههای غیرحزبی
- رأیگیری انتخابی رتبهبندی شده برای توانمندسازی میانهروها
- محدودیتهایی بر درب گردان بین دولت و صنعت
مشارکت مدنی. در نهایت، تغییر نیاز به شهروندی فعال دارد:
- سازماندهی مردمی و جنبشهای اعتراضی
- افزایش مشارکت رأیدهندگان، بهویژه در انتخابات مقدماتی و محلی
- فشار بر مقامات منتخب از طریق تماسها، نامهها، جلسات عمومی
مسیر تجدید رویای آمریکایی نیازمند تغییرات سیاستی و احیای مشارکت دموکراتیک است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب چه کسی رؤیای آمریکایی را دزدید؟ عمدتاً نقدهای مثبتی به دلیل تحلیل دقیقش از نابرابری اقتصادی و فرسایش طبقه متوسط دریافت میکند. خوانندگان از نوشتار شفاف اسمیت، تحقیقات جامع و دیدگاه تاریخی او قدردانی میکنند. بسیاری این کتاب را روشنگر و خشمبرانگیز میدانند، زیرا نشان میدهد که چگونه منافع شرکتی و تغییرات سیاستی به نفع ثروتمندان بوده است. برخی به گرایش چپگرایانه آن انتقاد میکنند، در حالی که دیگران از راهحلهای پیشنهادی آن تمجید میکنند. بهطور کلی، منتقدان آن را اثری مهم و قابلفهم میدانند که مسائل پیچیده اقتصادی مؤثر بر آمریکاییهای عادی را روشن میکند.