نکات کلیدی
1. وعدهی دموکراسی در برابر واقعیت: نگاهی انتقادی
سیاست شعر نیست، به خود گفتم، و در آن شرایط ایدهآل، ما میخواهیم آنارشیست باشیم، نه دموکرات.
ایدهآل در برابر واقعیت: بسیاری از استدلالهای فلسفی برای دموکراسی بر اساس شرایط ایدهآل است که شباهت کمی به سیاست واقعی دارد. نویسنده استدلال میکند که باید بر پیامدهای واقعی اشکال مختلف حکومت تمرکز کنیم، نه فقط ارزش نمادین آنها.
- فیلسوفان اغلب سیاست را رمانتیک میکنند و آن را نیرویی برای وحدت و فضیلت مدنی میدانند.
- در واقع، سیاست اغلب تقسیمکننده، فاسدکننده و ایجادکنندهی دشمنان مدنی است.
- نویسنده به چالش میکشد که مشارکت سیاسی به طور ذاتی شهروندان را شریف میکند.
کاهش مشارکت: نویسنده کاهش درگیری سیاسی را به عنوان یک روند مثبت میبیند و پیشنهاد میکند که به طور ایدهآل، سیاست باید تنها بخش کوچکی از توجه مردم را به خود اختصاص دهد.
- بسیاری از کاهش مشارکت رأیدهندگان ابراز تأسف میکنند، اما نویسنده آن را نشانهای میداند که مردم به جنبههای دیگر زندگی اولویت میدهند.
- هدف باید کاهش درگیری سیاسی باشد، نه افزایش آن.
- به طور ایدهآل، مردم باید بر هنر، فرهنگ و پیگیریهای شخصی تمرکز کنند نه سیاست.
سه نوع شهروند: نویسنده سه آرchetype را معرفی میکند: هابیتها (بیتفاوت و ناآگاه)، هولگانها (جانبدار و متعصب) و ولکانها (عاقل و آگاه).
- بیشتر شهروندان در دستههای هابیت یا هولگان قرار میگیرند.
- هدف از درگیری سیاسی باید تبدیل هابیتها به ولکانها باشد، اما این به ندرت اتفاق میافتد.
- نویسنده استدلال میکند که مشارکت سیاسی اغلب هابیتها را به هولگانها تبدیل میکند.
2. افسانهی رأیدهندهی آگاه: نادانی خوشبختی نیست
عمق نادانی اکثر رأیدهندگان فردی برای بسیاری از ناظران که با تحقیق آشنا نیستند، شگفتانگیز است.
نادانی سیاسی گسترده: نویسنده شواهد گستردهای ارائه میدهد که نشان میدهد اکثر شهروندان، از جمله رأیدهندگان، سطح شگفتانگیزی از دانش سیاسی پایین دارند.
- رأیدهندگان اغلب نمیتوانند نمایندگان کنگره خود را شناسایی کنند یا نمیدانند کدام حزب کنترل کنگره را در دست دارد.
- آنها از تغییرات عمدهی سیاست بیخبرند و درک ضعیفی از اقتصاد و علوم سیاسی دارند.
- غیر رأیدهندگان معمولاً از رأیدهندگان ناآگاهتر هستند.
محدودیتهای نظرسنجیها: نظرسنجیهای استاندارد از دانش رأیدهندگان اغلب بیش از حد نشان میدهند که مردم چقدر میدانند.
- آزمونهای چند گزینهای اجازه حدس زدن را میدهند و نظرسنجیها معمولاً سوالات آسان میپرسند.
- نظرسنجیها به ندرت درجات دانش یا درک مسائل پیچیده را آزمایش میکنند.
- رأیدهندگان اغلب دانش اجتماعی علمی لازم برای ارزیابی پیشنهادات سیاسی را ندارند.
نادانی منطقی: نویسنده توضیح میدهد که رأیدهندگان به طور منطقی ناآگاه هستند زیرا هزینههای به دست آوردن اطلاعات سیاسی بیشتر از منافع آن است.
- شانس تأثیرگذاری رأیهای فردی به طرز چشمگیری کم است.
- مردم انگیزه کمی برای صرف زمان و تلاش در آگاه شدن از سیاست دارند.
- به همین دلیل است که برخی افراد آگاه هستند: آنها انگیزههای دیگری دارند، مانند عشق به سیاست یا تمایل به جا افتادن.
3. مشارکت سیاسی: فاسدکننده، نه شریفکننده
رایجترین اشکال درگیری سیاسی نه تنها ما را آموزش نمیدهند یا شریف نمیکنند، بلکه تمایل دارند ما را خنثی و فاسد کنند.
فرضیهی میل در برابر شکایت شومپیتر: نویسنده اعتقاد میل به اینکه مشارکت سیاسی شهروندان را شریف میکند را با دیدگاه شومپیتر که میگوید آنها را ابتداییتر میکند، مقایسه میکند.
- میل امیدوار بود که درگیری سیاسی مردم را هوشمندتر و نگران خیر عمومیتر کند.
- شومپیتر استدلال کرد که شهروندان وقتی وارد میدان سیاسی میشوند، کمتر منطقی میشوند.
- نویسنده استدلال میکند که دیدگاه شومپیتر به حقیقت نزدیکتر است.
شکست دموکراسی مشورتی: نویسنده ایدهای را نقد میکند که مشاوره سیاسی شهروندان را روشن میکند.
- دموکراتهای مشورتی معتقدند که بحث سیاسی سازمانیافته به نتایج بهتری منجر میشود.
- با این حال، شواهد تجربی نشان میدهد که مشاوره اغلب تعصبات را تشدید کرده و به درگیریهای بیشتر منجر میشود.
- مردم تمایل دارند به استدلالهای انگیزشی بپردازند و اطلاعاتی را جستجو کنند که دیدگاههای موجود آنها را تأیید کند.
مشاوره به عنوان نیروی فاسدکننده: نویسنده استدلال میکند که مشاوره اغلب مردم را بدتر میکند، نه بهتر.
- مردم تمایل دارند پس از مشاوره با افراد همفکر، دیدگاههای خود را افراطیتر کنند.
- مشاوره اغلب به هیجانزدگی و هیستری منجر میشود، نه گفتگوی منطقی.
- مواجهه با دیدگاههای مخالف میتواند مردم را بیتفاوت کرده و احتمال مشارکت آنها را کاهش دهد.
4. توهم توانمندسازی: قدرت فردی در یک سیستم جمعی
حق رأی مانند سایر آزادیهای مدنی، مانند آزادی بیان، مذهب یا انجمن نیست.
استدلال رضایت: نویسنده ایدهای را رد میکند که دموکراسی به این دلیل توجیه میشود که بر اساس رضایت حاکم است.
- سیستمهای سیاسی واقعی شرایط رضایت واقعی را برآورده نمیکنند.
- دولتها قوانین و مقررات را بدون توجه به رضایت فردی تحمیل میکنند.
- رأیگیری نشاندهندهی رضایت آگاهانه نیست، زیرا اکثر رأیدهندگان دانش لازم را ندارند.
استدلال نتایج: نویسنده استدلال میکند که مشارکت سیاسی افراد را توانمند نمیکند تا منافع خود را پیش ببرند.
- رأیهای فردی تقریباً هیچ تأثیری بر نتایج سیاسی ندارند.
- بیشتر شهروندان تأثیر کمی بر سیاستهای دولتی دارند.
- مشارکت سیاسی بیشتر به بیان هویت گروهی مربوط میشود تا دستیابی به اهداف فردی.
استدلال خودمختاری: نویسنده به چالش میکشد که مشارکت سیاسی برای خودمختاری شخصی ضروری است.
- تصمیمات سیاسی به صورت جمعی اتخاذ میشوند، نه فردی.
- رأیهای فردی تأثیر کمی بر قوانین و سیاستهایی که زندگی مردم را اداره میکنند، دارند.
- مشارکت سیاسی به افراد کنترل معناداری بر شرایط خود نمیدهد.
5. دموکراسی به عنوان نماد: ارزش بیانی در برابر عملی بودن
دموکراسی چیزی جز یک چکش نیست. اگر بتوانیم چکش بهتری پیدا کنیم، باید از آن استفاده کنیم.
استدلال نشانهشناختی: نویسنده ایدهای را نقد میکند که دموکراسی به دلیل آنچه که بیان میکند یا نمادین است، ارزشمند است.
- برخی استدلال میکنند که دموکراسی ارزش برابر همه شهروندان را بیان میکند.
- دیگران ادعا میکنند که دموکراسی برای احترام به خود و شناسایی اجتماعی ضروری است.
- نویسنده استدلال میکند که این استدلالهای نمادین نشان نمیدهند که حقوق دموکراتیک ارزش واقعی دارند.
مسئلهی قدرت نابرابر: نویسنده استدلال میکند که قدرت سیاسی نابرابر به طور ذاتی ناعادلانه نیست.
- نابرابری سیاسی گذشته اغلب بر اساس دلایل اخلاقی دلخواه بوده است.
- با این حال، ممکن است دلایل خوبی برای محدود کردن یا کاهش قدرت سیاسی برخی شهروندان وجود داشته باشد.
- شایستگی ممکن است مبنای معتبری برای توزیع قدرت سیاسی باشد.
محدودیتهای استدلالهای نمادین: نویسنده استدلال میکند که استدلالهای نمادین برای دموکراسی اغلب بر اساس ساختارهای اجتماعی وابسته است.
- معنایی که ما به حقوق سیاسی میدهیم ثابت یا اساسی نیست.
- ما میتوانیم شیوههای فرهنگی و باورهای خود را در مورد آنچه که احترام را بیان میکند، تغییر دهیم.
- اگر اپیستوکراسی نتایج بهتری تولید کند، باید آماده باشیم تا دیدگاههای خود را در مورد ارزش نمادین دموکراسی تجدید نظر کنیم.
6. اصل شایستگی: حق فرضی برای حکومت شایسته
وقتی برخی شهروندان از نظر اخلاقی غیرمنطقی، ناآگاه یا ناتوان در سیاست هستند، این توجیه میکند که به آنها اجازه ندهیم بر دیگران قدرت سیاسی اعمال کنند.
اصل شایستگی: نویسنده اصل شایستگی را معرفی میکند که بیان میکند تصمیمات سیاسی با ریسک بالا باید به طور شایسته و با حسن نیت اتخاذ شوند.
- تصمیمات سیاسی بار توجیهی بیشتری نسبت به تصمیمات شخصی دارند.
- تحمیل تصمیمات ناتوان بر افراد بیگناه ناعادلانه است.
- حق رأی مانند سایر آزادیهای مدنی نیست؛ این حق برای اعمال قدرت بر دیگران است.
هیئت منصفه و شایستگی: نویسنده از مثال محاکمات هیئت منصفه برای نشان دادن اهمیت شایستگی در تصمیمگیری استفاده میکند.
- متهمان حق دارند هیئت منصفهای شایسته داشته باشند که با حسن نیت عمل کند.
- تصمیمات هیئت منصفه که در ناآگاهی، غیرمنطقی یا بد نیت اتخاذ میشوند، مشروعیت و اعتبار ندارند.
- همین اصل باید در تصمیمگیری سیاسی نیز اعمال شود.
اصل شایستگی و دموکراسی: نویسنده استدلال میکند که حق رأی عمومی اغلب اصل شایستگی را نقض میکند.
- رأیدهندگان دموکراتیک اغلب ناآگاه، غیرمنطقی و نادرست اطلاعاتی هستند.
- این بدان معناست که بسیاری از تصمیمات دموکراتیک به طور ناتوان اتخاذ میشوند.
- اصل شایستگی دلیلی فرضی برای ترجیح اپیستوکراسی بر دموکراسی فراهم میکند.
7. چالش شایستگی دموکراتیک: تئoremها و واقعیتها
دو حقیقت سادهای که من درباره توزیع اطلاعات سیاسی در رأیدهندگان مدرن میدانم این است که میانگین پایین و واریانس بالا است.
معجزهی تجمیع: نویسنده ایدهای را نقد میکند که دموکراسیهای بزرگ میتوانند تصمیمات هوشمندانهای بگیرند حتی اگر بیشتر رأیدهندگان ناآگاه باشند.
- تئوری معجزهی تجمیع بر این فرض استوار است که خطاها به طور تصادفی توزیع شدهاند.
- با این حال، رأیدهندگان اغلب خطاهای سیستماتیک میکنند، به این معنی که خطاهای آنها جبران نمیشود.
- رأیدهندگان با اطلاعات کم تمایلات سیستماتیکاً متفاوتی از رأیدهندگان با اطلاعات بالا دارند.
تئوری هیئت منصفهی کاندورست: نویسنده استدلال میکند که تئوری هیئت منصفهی کاندورست از دموکراسی حمایت نمیکند.
- این تئوری فرض میکند که رأیدهندگان بیشتر از آنکه نادرست باشند، درست عمل میکنند.
- با این حال، شواهد تجربی نشان میدهد که رأیدهندگان اغلب بیشتر احتمال دارد که نادرست عمل کنند تا درست.
- اگر رأیدهندگان به طور سیستماتیک نادرست باشند، این تئوری به این معناست که دموکراسی انتخاب نادرستی خواهد کرد.
تئوری هنگ-پیج: نویسنده به چالش میکشد که تنوع شناختی دموکراسی را هوشمند میکند.
- تئوری هنگ-پیج فرض میکند که تصمیمگیرندگان مدلهای متنوع و پیچیدهای از جهان دارند.
- با این حال، بیشتر رأیدهندگان مدلهای پیچیدهای ندارند و اغلب جانبدار و غیرمنطقی هستند.
- این تئوری به این معنا نیست که مشارکت عمومی همیشه بهتر از مشارکت محدودتر است.
8. اپیستوکراسی: بررسی گزینههای جایگزین برای دموکراسی
اپیستوکراسی به معنای حکومت آگاهان است.
تعریف اپیستوکراسی: نویسنده اپیستوکراسی را به عنوان یک رژیم سیاسی تعریف میکند که در آن قدرت سیاسی به طور رسمی بر اساس شایستگی، مهارت و حسن نیت برای عمل بر اساس آن مهارت توزیع میشود.
- اپیستوکراسی لزوماً به معنای پادشاهان فیلسوف یا طبقه نگهبان نیست.
- اشکال مختلفی از اپیستوکراسی وجود دارد، از جمله حق رأی محدود، رأیگیری چندگانه و حق وتوی اپیستوکراتیک.
- انتخاب بین دموکراسی و اپیستوکراسی در نهایت ابزاری است.
اشکال اپیستوکراسی: نویسنده راههای مختلفی برای پیادهسازی اپیستوکراسی را ترسیم میکند.
- حق رأی محدود: تنها شهروندانی که آزمون شایستگی را پاس کنند میتوانند رأی دهند.
- رأیگیری چندگانه: برخی شهروندان بر اساس شایستگی خود رأیهای اضافی دارند.
- قرعهکشی حق رأی: شهروندان به طور تصادفی انتخاب میشوند تا به عنوان رأیدهندگان پیشین انتخاب شوند، که سپس میتوانند حق رأی را به دست آورند.
- حق وتوی اپیستوکراتیک: یک نهاد اپیستوکراتیک حق وتوی قوانینی که توسط یک نهاد دموکراتیک تصویب شده است را دارد.
- رأیگیری وزنی: رأیها بر اساس دانش سیاسی عینی وزندهی میشوند.
اعتراض جمعیتی: نویسنده به نگرانی که اپیستوکراسی به طور نامتناسبی گروههای محروم را کنار میگذارد، میپردازد.
- دانش سیاسی به طور یکنواخت در میان همه گروههای جمعیتی توزیع نشده است.
- با این حال، این به این معنا نیست که اپیستوکراسی به طور ذاتی ناعادلانه است.
- هدف تولید نتایج بهتر است، نه ابراز بیاحترامی به هیچ گروهی.
9. سیاست به عنوان منبع درگیری: مشکل دشمنان مدنی
مشکل تنها این نیست که ما جانبدار و قبیلهای هستیم، بلکه تمایل داریم افرادی را که با ما مخالفند فقط به این دلیل که مخالفند، نفرت کنیم.
سیاست به عنوان یک بازی صفر-جمع: نویسنده استدلال میکند که سیاست روابط متخاصم ایجاد میکند و ما را به دشمنان موقعیتی تبدیل میکند.
- تصمیمات سیاسی اغلب به طور غیر ارادی از طریق خشونت تحمیل میشوند.
- انتخابهای سیاسی محدود و انحصاری هستند و فضای کمی برای ترجیحات فردی باقی میگذارند.
- این یک سیستم درگیری ایجاد میکند، جایی که سود یک طرف اغلب ضرر طرف دیگر است.
مشکل ناتوانی: نویسنده استدلال میکند که ناتوانی بیشتر رأیدهندگان به ما دلیلی برای نفرت از آنها میدهد.
- بیشتر رأیدهندگان ناآگاه، غیرمنطقی و نادرست اطلاعاتی هستند.
- آنها تصمیماتی میگیرند که خطر غیرموجهی بر دیگران تحمیل میکند.
- این وضعیت ایجاد میکند که ما دلایلی برای کینهتوزی نسبت به هموطنان خود داریم.
نیاز به کاهش سیاست: نویسنده نتیجهگیری میکند که باید درگیری خود را در سیاست کاهش دهیم و دامنهی جامعه مدنی را گسترش دهیم.
- سیاست تمایل دارد ما را فاسد و خنثی کند و ما را به افراد بدتری تبدیل کند.
- این ایجاد زمینههای واقعی برای درگیری و کینهتوزی میکند.
- ما باید تلاش کنیم تا جامعهای ایجاد کنیم که در آن سیاست نقش کمتری در زندگی ما ایفا کند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب بر ضد دموکراسی به این نکته اشاره میکند که دموکراسی به دلیل ناآگاهی و غیرمنطقی بودن رأیدهندگان دارای نقصهایی است. برنان، بهعنوان یک جایگزین ممکن، پیشنهاد میکند که قدرت رأیگیری بر اساس دانش سیاسی باشد که به آن اپیستوکراسی میگویند. در حالی که برخی از منتقدان این استدلال را جذاب و اندیشهبرانگیز دانستهاند، دیگران به ناآگاهی تاریخی و پتانسیل آن برای محروم کردن افراد از حق رأی انتقاد کردهاند. این کتاب بحثهایی را درباره مزایا و معایب دموکراسی به راه انداخت و منتقدان در مورد قابلیت و مطلوبیت اپیستوکراسی بهعنوان جایگزینی برای حق رأی عمومی اختلاف نظر داشتند.