نکات کلیدی
۱. بنیانگذاری فیسبوک بر رشد و جمعآوری دادهها اولویت داشت
«دادهها قدرت بسیار زیادی دارند و مارک این را میدانست. آنچه مارک در نهایت میخواست، قدرت بود.»
تمرکز اولیه بر دادهها. از همان ابتدا در دانشگاه هاروارد، فیسبوک برای جمعآوری حجم عظیمی از اطلاعات شخصی طراحی شد؛ نه فقط برای ارتباط، بلکه برای استفادههای احتمالی آینده. تعاملات اولیه زاکربرگ نشاندهنده علاقهمندی او به میزان دادههایی بود که کاربران داوطلبانه ارائه میدادند و او آنها را بهعنوان «احمقهای ساده» میدید که به او اعتماد میکردند. این انگیزه بنیادین برای جمعآوری دادهها، محور دیدگاه او بود.
رشد به هر قیمت. هدف اصلی زاکربرگ توسعه سریع و اتصال همه کاربران اینترنت در جهان بود. این آرمان باعث شد او جذب کاربران و تعامل آنها را بر مسائلی چون حریم خصوصی یا سودآوری در سالهای اولیه ترجیح دهد و حتی پیشنهاد یک میلیارد دلاری یاهو برای تسلط جهانی را رد کند. فرهنگ شرکت مهندسان را تشویق میکرد که سریع محصول را عرضه کنند، حتی بدون در نظر گرفتن عواقب احتمالی.
نادیده گرفتن هشدارها. با وجود نشانههای اولیه نگرانی درباره حریم خصوصی، مانند واکنش منفی به FaceMash و News Feed، زاکربرگ عمدتاً این مسائل را نادیده گرفت. تمرکز او بر ساختن پلتفرمی بود که کاربران همه چیز را به اشتراک بگذارند و باور داشت که شفافیت به یک «هنجار اجتماعی» تبدیل شده و جمعآوری دادههای بیشتر برای درک جهان و ساخت محصولات مفید است.
۲. همکاری زاکربرگ و سندبرگ مدل کسبوکار دادهمحور و شکستناپذیری ساخت
«شریل شریک من در اداره فیسبوک بوده و نقش محوری در رشد و موفقیت ما در طول سالها داشته است.»
مهارتهای مکمل. همکاری بین مارک زاکربرگ، چشمانداز محصول و رشد، و شریل سندبرگ، مدیر باتجربه با دانش کسبوکار و سیاسی، برای تحول فیسبوک حیاتی بود. سندبرگ انضباط سازمانی و تخصص تبلیغات را به شرکت آورد تا از پایگاه کاربران رو به رشد زاکربرگ درآمدزایی کند و پلتفرم را به یک قدرت سودآور تبدیل نماید.
گسترش کسبوکار. سندبرگ با بهرهگیری از تجربهاش در گوگل، کسبوکار تبلیغات فیسبوک را از پایه ساخت و بر استفاده از دادههای منحصر به فرد کاربران برای تبلیغات هدفمند تمرکز کرد. او شرکت را حرفهای کرد، کارکنان مجرب استخدام نمود و بخشهایی مانند سیاستگذاری و ارتباطات را ایجاد کرد که زاکربرگ پیشتر به آنها توجهی نداشت.
داده بهعنوان ارز. مدل سندبرگ دادههای کاربران را به دارایی ارزشمندی تبدیل کرد که به تبلیغکنندگان امکان میداد مخاطبان خاصی را بر اساس جمعیتشناسی، علایق و رفتار هدفگیری کنند. این رویکرد «سرمایهداری نظارتی» که بسیار سودآور بود، انگیزههای شرکت را شکل داد و جمعآوری داده و تعامل را به قیمت حریم خصوصی و رفاه کاربران در اولویت قرار داد.
۳. نقایص اولیه در حریم خصوصی سیستماتیک بودند و اغلب نادیده گرفته میشدند
«تنها چیزی که جلوی سوءاستفاده کارکنان از دسترسی به اطلاعات خصوصی کاربران را میگرفت، حسن نیت خود آنها بود.»
دسترسی داخلی بدون کنترل. سیستمهای اولیه فیسبوک به هزاران کارمند دسترسی گسترده به دادههای خصوصی کاربران میداد، امری که ریشه در تمایل زاکربرگ به توسعه سریع محصول داشت. با وجود اخراج دهها نفر بهخاطر سوءاستفاده از این دسترسی (مانند بررسی تاریخها یا دنبال کردن شریکهای سابق)، سالها هیچ سازوکار سیستمی برای حفاظت از حریم خصوصی کاربران ایجاد نشد که نشاندهنده بیتوجهی بنیادین به این موضوع در طراحی شرکت بود.
آسیبپذیریهای Open Graph. معرفی Open Graph به توسعهدهندگان شخص ثالث اجازه دسترسی گسترده به دادههای کاربران و دوستانشان را داد و جریان عظیمی از اطلاعات شخصی خارج از فیسبوک ایجاد کرد. هشدارهای کارکنان داخلی درباره احتمال سوءاستفاده و شکلگیری بازار سیاه دادهها توسط مدیران ارشد که رشد و همکاریها را در اولویت داشتند، نادیده گرفته شد.
نقاط کور نظارتی. با وجود توافق تاریخی FTC در سال ۲۰۱۱ درباره شیوههای فریبنده حریم خصوصی، فیسبوک همچنان زیر ذرهبین و شکایتها درباره مدیریت دادهها بود. اما ناظران اغلب فاقد دانش فنی یا اراده سیاسی لازم برای نظارت مؤثر بودند و اجازه دادند تا اشتراکگذاری دادهها از طریق Open Graph تا ظهور رسواییهای بزرگ سالها بعد ادامه یابد.
۴. موتور تبلیغات فیسبوک با استخراج دادههای کاربران برای ایجاد تقاضا رونق گرفت
«اگر گوگل تقاضا را پر میکرد، فیسبوک آن را خلق میکرد.»
مدل تبلیغات هدفمند. برخلاف گوگل که با استفاده از جستجوهای کاربران، مخاطبان آماده خرید را هدف میگرفت، فیسبوک تلاش میکرد کاربران را زودتر در «قیف فروش» تحت تأثیر قرار دهد و با درک عمیق از زندگی و علایق آنها، تبلیغات بسیار شخصیسازی شده ارائه کند.
جمعآوری داده فراتر از سایت. ابزارهای تبلیغاتی فیسبوک مانند پیکسل و دکمه لایک که در سایتهای خارجی تعبیه شده بودند، امکان ردیابی فعالیت مرور کاربران در سراسر اینترنت را فراهم کردند. این ردیابی خارج از سایت، گنجینه دادههای فیسبوک را گسترش داد و به تبلیغکنندگان بینشهای عمیقتری درباره رفتار و ترجیحات مصرفکننده داد و تسلط آن را در بازار تبلیغات دیجیتال تثبیت کرد.
اولویتبخشی به درآمد تبلیغات. موفقیت کسبوکار تبلیغات به تمرکز اصلی شرکت تبدیل شد و تصمیمات محصول و تخصیص منابع را هدایت کرد. تیم سندبرگ برندهای بزرگ را متقاعد کرد که فیسبوک مؤثرترین پلتفرم برای ساخت آگاهی برند و تأثیرگذاری بر رفتار مصرفکننده است، حتی اگر کاربران فعالانه خرید نکنند، با تبدیل دادههای شخصی به «گاوداری نقدی».
۵. مخالفتهای داخلی درباره محتوای مضر و تعصب سیاسی سرکوب شد
«ما به جنبش زندگی سیاهپوستان اهمیتی نمیدادیم اما به محافظهکارانی مثل گلن بک دسترسی میدادیم؟ این تصمیمی بسیار بد بود.»
ناامیدی کارکنان. با رشد فیسبوک، کارکنان نگران نقش پلتفرم در انتشار اطلاعات نادرست، سخنان نفرتانگیز و محتوای حزبی شدند، بهویژه در دوره انتخابات ۲۰۱۶. تالارهای گفتگو پر از بحثها و پرسشهایی درباره مسئولیت شرکت و تعصب سیاسی ادراکشده بود.
اتهامات تعصب. جنجال «موضوعات داغ» که کارکنان سابق ادعا کردند اخبار محافظهکارانه سرکوب شده، اتهامات تعصب لیبرال از سوی راست را تقویت کرد. پاسخ فیسبوک، از جمله دیدار با رهبران محافظهکار، توسط برخی کارکنان بهعنوان مشروعیت دادن به افرادی که نظریههای توطئه و سخنان نفرتانگیز پخش میکردند، تلقی شد و نگرانیهای گروههای حقوق مدنی نادیده گرفته شد.
سرکوب مخالفت. فرهنگ فیسبوک، بهویژه تحت واحد «موشگیر»، فعالانه به شناسایی و مجازات کارکنانی میپرداخت که اطلاعات را به رسانهها میدادند و با ابزارهای نظارتی ارتباطات و فعالیتهای داخلی را زیر نظر داشت. این فضا باعث ترس و بازداشتن کارکنان از ابراز نگرانیهایشان چه در داخل و چه در خارج شرکت شد.
۶. تیم امنیتی فیسبوک دخالت روسیه را کشف کرد اما با مقاومت داخلی مواجه شد
«افشای دخالت روسیه در انتخابات آمریکا برای فیسبوک سودی نداشت اما وظیفه مدنی اطلاعرسانی به مردم و محافظت از دموکراسیهای دیگر بود.»
کشف زودهنگام. تیم اطلاعات تهدید فیسبوک به رهبری الکس استاموس از مارس ۲۰۱۶ فعالیتهای مرتبط با دولت روسیه را که هدفش شخصیتهای انتخاباتی آمریکا بود، شناسایی کرد. آنها هکرها و کمپینهای اطلاعات نادرست را با دقت دنبال کردند و شواهد دخالت بیسابقه خارجی را جمعآوری نمودند.
تأخیر و سرکوب داخلی. با وجود گزارشهای مکرر تیم امنیتی، مدیران ارشد، از جمله کسانی که به سندبرگ گزارش میدادند، به کندی اهمیت عملیات روسیه را درک کردند. نگرانیها اغلب نادیده گرفته یا کماهمیت جلوه داده شد و تلاشها برای افشای عمومی با مقاومت مواجه شد، زیرا مدیریت ترجیح میداد از جنجال سیاسی و نظارت دولتی جلوگیری کند.
ذهنیت «شرکت بر کشور». تصمیم به سرکوب یا کماهمیت جلوه دادن یافتهها درباره دخالت روسیه، بازتابدهنده اصل اساسی در فیسبوک بود: حفاظت از منافع و مسیر رشد شرکت در اولویت بود. افشای دخالت خارجی ریسک سیاسی و آسیب به کسبوکار تلقی میشد و باعث تأخیر در اعلام عمومی و کاهش شدت گزارشهای داخلی شد.
۷. رسوایی کمبریج آنالیتیکا ضعفهای عمیق در مدیریت داده و پاسخ رهبری را آشکار کرد
«نشت دادهها به شرکت اجازه داد فعالیتهای خصوصی کاربران آمریکایی را بهرهبرداری کند و تکنیکهایی را توسعه دهد که در کمپین ترامپ در ۲۰۱۶ به کار رفت.»
نشت گسترده داده. رسوایی کمبریج آنالیتیکا نشان داد که یک پژوهشگر ثالث دادههای تا ۸۷ میلیون کاربر فیسبوک را بدون رضایت صریح آنها جمعآوری کرده و این دادهها توسط یک شرکت مشاوره سیاسی مرتبط با کمپین ترامپ برای تبلیغات هدفمند استفاده شده است. این موضوع پیامدهای خطرناک نظارت ضعیف فیسبوک بر اکوسیستم توسعهدهندگانش را نشان داد.
پاسخ تأخیری و ناکافی. فیسبوک در سال ۲۰۱۵ از انتقال دادهها مطلع شد اما اطمینان حاصل نکرد که دادهها حذف شدهاند و تنها پس از افشای رسانهای در ۲۰۱۸ اقدام جدی انجام داد. واکنش اولیه رهبری بهعنوان بیتفاوت و متمرکز بر کنترل روایت به جای پذیرش کامل مسئولیت شکستهای سیستماتیک نقد شد.
بازرسی کنگره. این رسوایی موجب جلسات استماع شدید در کنگره شد که زاکربرگ را مجبور به شهادت و دفاع از مدل کسبوکار و سیاستهای حریم خصوصی کرد. هرچند زاکربرگ عمدتاً به نکات از پیش تعیینشده پایبند بود و اشتباهات بزرگ نکرد، این جلسات شکاف دانش قابل توجهی در میان قانونگذاران درباره عملکرد فیسبوک نشان داد و بخشی از خشم عمومی را به سمت واشنگتن معطوف کرد.
۸. خریدهای استراتژیک قدرت را متمرکز و وعدهها به بنیانگذاران را نقض کرد
«در نهایت شرکت خودم را فروختم، حریم خصوصی کاربرانم را به نفع بزرگتر فروختم. انتخاب و مصالحهای بود که هر روز با آن زندگی میکنم.» (اظهار نظر آکتون در مصاحبه با فوربز)
حذف رقبا. فیسبوک بهطور استراتژیک رقبای بالقوه مانند اینستاگرام و واتساپ را پیش از آنکه تهدید جدی شوند، خریداری کرد تا سلطه خود را در فضای شبکههای اجتماعی تثبیت کند. این معاملات میلیارد دلاری عمدتاً بدون چالش از سوی ناظران انجام شد که رشد آینده و ادغام آنها در کسبوکار اصلی فیسبوک را پیشبینی نمیکردند.
وعدههای شکستهشده. زاکربرگ و سندبرگ به بنیانگذاران اینستاگرام و واتساپ قول داده بودند که استقلال آنها حفظ شود و حریم خصوصی کاربران بهویژه در زمینه ادغام دادهها و درآمدزایی رعایت گردد. اما این وعدهها در نهایت نقض شد و فیسبوک تلاش کرد اپلیکیشنها را بیشتر ادغام کند، دادهها را به اشتراک بگذارد و تبلیغات را معرفی نماید که منجر به جدایی بنیانگذاران شد.
نگرانیهای ضدانحصار. ادغام فیسبوک، اینستاگرام و واتساپ در یک سیستم واحد و قابل تعامل، از سوی منتقدان بهعنوان حرکتی دفاعی برای دشوارتر کردن تجزیه احتمالی شرکت دیده شد. اساتید حقوق و ناظران استدلال کردند که تاریخچه خریدها و تلاشهای فیسبوک برای سرکوب رقبا، آن را به انحصاری تبدیل کرده که مشابه تراستهای تاریخی مانند استاندارد اویل است.
۹. سیاست سخنرانی سیاسی، تعامل و بیطرفی را بر بررسی واقعیت ترجیح داد
«ما سخنان سیاستمداران را به بررسیکنندگان مستقل واقعیتسنجی نمیسپاریم و معمولاً حتی وقتی خلاف قوانین محتوای معمول ما باشد، اجازه انتشار میدهیم.»
معافیت «اخبار مهم». فیسبوک سیاستی تدوین کرد که سخنرانی سیاسی را از قوانین محتوای استاندارد معاف میکرد و استدلال میکرد که مردم حق دارند دیدگاههای بدون ویرایش سیاستمداران را ببینند. این سیاست که ابتدا واکنشی به پستهای جنجالی دونالد ترامپ بود، به حمایت از اظهارات نادرست یا مضر سیاستمداران، از جمله تبلیغات پولی، تبدیل شد.
امتناع از واقعیتسنجی سیاستمداران. با وجود استخدام بررسیکنندگان واقعیت برای محتوای معمول، فیسبوک صراحتاً از بررسی تبلیغات سیاسی یا پستهای سیاستمداران خودداری کرد. این تصمیم به کمپینها، بهویژه کمپین ترامپ، اجازه داد اطلاعات نادرست و دروغ را از طریق تبلیغات هدفمند منتشر کنند و با استفاده از ابزارهای فیسبوک به بخشهای خاصی از رأیدهندگان پیامهای سفارشی و اغلب نادرست برسانند.
واکنش و انتقاد. این سیاست از سوی گروههای حقوق مدنی، دانشگاهیان و قانونگذاران بهشدت مورد انتقاد قرار گرفت که معتقد بودند تعامل و بیطرفی سیاسی را بر مقابله با اطلاعات نادرست و حفاظت از سلامت دموکراسی ترجیح داده است. مواردی مانند ویدیوی دستکاریشده نانسی پلوسی خطرات اجازه انتشار محتوای دستکاریشده را حتی وقتی بهراحتی قابل اثبات کذب بودن است، نشان داد.
۱۰. آسیبهای واقعی از نسلکشی تا شورشها، تأثیر خطرناک پلتفرم را برجسته کرد
«در مورد وضعیت میانمار، رسانههای اجتماعی یعنی فیسبوک و فیسبوک یعنی رسانههای اجتماعی.»
تقویت سخنان نفرتانگیز. در کشورهایی مانند میانمار که فیسبوک منبع اصلی اطلاعات بود، الگوریتمهای پلتفرم سخنان نفرتانگیز و اطلاعات نادرست علیه اقلیتها را تقویت کردند و به خشونتهای واقعی و نسلکشی کمک کردند. با وجود هشدارهای مکرر فعالان و کارشناسان، فیسبوک به کندی واکنش نشان داد، فاقد تعداد کافی ناظران محتوا به زبانهای محلی بود و رشد را بر ایمنی ترجیح داد.
امکان سازماندهی افراطیون. تلاش فیسبوک برای ایجاد گروههای خصوصی که هدف آن تقویت جامعه بود، بهطور ناخواسته فضایی برای سازمانهای افراطی، شبهنظامیان و نظریهپردازان توطئه فراهم کرد تا سازماندهی، جذب نیرو و انتشار ایدئولوژیهای خطرناک را در پوشش حریم خصوصی انجام دهند. این امر کار تیمهای امنیتی فیسبوک را برای شناسایی و حذف محتوای مضر پیش از وقوع خشونت دشوار کرد.
ارتباط با شورش کاپیتول. شورش ششم ژانویه در کاپیتول نشان داد که چگونه فیسبوک توسط گروههای افراطی برای برنامهریزی و هماهنگی اقداماتشان، از جمله بحث درباره لجستیک، سلاحها و اهداف، استفاده شده است. هرچند فیسبوک پس از رویداد اقدام به حذف گروهها و ممنوعیت افراد کرد، این حادثه نقش پلتفرم را در تسهیل بسیج افرادی که قصد خشونت و شورش داشتند، برجسته ساخت.
۱۱. زاکربرگ موضع «زمان جنگ» را برای تمرکز قدرت در بحرانها اعلام کرد
«تا کنون من رهبری در زمان صلح بودم
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «یک حقیقت زشت» نگاهی جامع به سازوکارهای درونی فیسبوک ارائه میدهد و اولویت این شرکت را بر رشد و تعامل کاربران، بهجای حفظ حریم خصوصی و تأثیرات اجتماعی، برملا میسازد. خوانندگان این اثر را بهخوبی تحقیقشده و جذاب توصیف کردهاند و از شرحهای دقیق آن درباره رسواییهای بزرگ فیسبوک و فرآیندهای تصمیمگیریاش تمجید نمودهاند. بسیاری از افشاگریها درباره سوءاستفاده از دادهها، انتشار اطلاعات نادرست و بیمیلی شرکت به پرداختن به این مشکلات، آنها را نگران ساخته است. اگرچه برخی معتقد بودند کتاب اطلاعات جدیدی ارائه نمیدهد، اما اکثریت بر این باور بودند که این اثر دیدگاههای ارزشمندی درباره عملکرد فیسبوک و چالشهای اخلاقی پیشروی پلتفرمهای شبکههای اجتماعی فراهم میآورد.
Similar Books






