نکات کلیدی
1. چشمانداز رامسفلد: نیروی نظامی کوچکتر و سریعتر
جنگها باید با توجه به ماهیت انگیزهها و وضعیتهایی که به آنها منجر میشود، متفاوت باشند.
ایدئولوژی تحول. دونالد رامسفلد در پی آن بود که نیروی نظامی ایالات متحده را به نیرویی چابکتر و کشندهتر تبدیل کند و بر سرعت، دقت و فناوری به جای انبوهی و استقرارهای طولانی تأکید کند. این چشمانداز که "تحول" نامیده میشود، هدفش کاهش نیاز به ارتشهای بزرگ زمینی و سیستمهای "موروثی" بود.
چالش تفکر قدیمی. بیصبری رامسفلد نسبت به برنامهریزی نظامی سنتی زمانی نمایان شد که او طرح OPLAN 1003-98 مرکز فرماندهی مرکزی (CENTCOM) را که خواستار حضور 500,000 نیرو بود، به عنوان "محصول تفکر قدیمی" رد کرد. او بر نیرویی کوچکتر تأکید کرد و پیشنهاد داد که برای حمله به عراق به بیش از 125,000 نیرو نیاز نیست.
انقلاب در امور نظامی (RMA). رامسفلد به دیدگاههای اندرو مارشال علاقهمند بود که فناوری نظامی پیشرفته را به عنوان راهی برای شکست سریع دشمن میدید. این رویکرد، انقلابی در امور نظامی بود که نیاز به ارتشهای بزرگ زمینی را کاهش میداد.
2. رویکرد "برشها": هدفگذاری نقاط ضعف رژیم
کلید کار شناسایی نقاط ضعفی بود که میتوانستند برای افزایش پارانویا و از بین بردن حامیان صدام مورد بهرهبرداری قرار گیرند.
تجزیه رژیم. استراتژی رامسفلد شامل شناسایی "برشهای" کلیدی رژیم عراق، از جمله رهبری، امنیت داخلی، سایتهای تسلیحات کشتار جمعی، گارد جمهوری و زیرساختها بود و سپس به کارگیری قابلیتهای نظامی برای تأثیرگذاری یا خنثیسازی آنها. این رویکرد هدفش ایجاد شتاب برای تغییر رژیم بود.
ماتریس استراتژی کلان. برنامهریزان CENTCOM یک ماتریس ایجاد کردند که فرانکس آن را استراتژی کلان خود نامید. برشها در یک محور افقی فهرست شدند و شامل رهبری، امنیت داخلی، سایتهای تسلیحات کشتار جمعی فرضی عراق، گارد جمهوری صدام، ارتش منظم او، سرزمین، زیرساخت، جامعه مدنی و بخش تجاری بودند.
شگفتی، سرعت و شوک. نکات کلیدی رامسفلد بر نیاز به شگفتی، سرعت، شوک و ریسک تأکید داشت و همچنین اقداماتی که به شتاب برای تغییر رژیم کمک میکردند. او بر آغاز عملیات نظامی قبل از آماده شدن تمام نیروها تأکید کرد و اهمیت قطع سر رژیم عراق را در اوایل کار یادآور شد.
3. خطرات برنامهریزی محدود پس از جنگ
از روزهای نخست حمله نشانههایی از شورش و تاکتیکهای چریکی وجود داشت، اما در بالاترین سطوح در واشنگتن و فرماندهی مرکزی نادیده گرفته شد.
نادیده گرفتن پیامدها. در حالی که کمپین تحت رهبری آمریکا در سرنگونی رژیم صدام حسین موفق بود، اما نتوانست بهطور کافی برای مرحله پس از جنگ، از جمله امنیت، مدیریت سیاسی و بازسازی برنامهریزی کند. این کمبود برنامهریزی خلأ قدرت ایجاد کرد و شرایط را برای شورش بعدی فراهم کرد.
نگرانیهای زینی. ژنرال آنتونی زینی، فرمانده CENTCOM قبل از فرانکس، پتانسیل هرج و مرج در عراق پس از صدام را شناسایی کرده و طرح OPLAN 1003-98 را توسعه داده بود که خواستار نیروی زمینی بزرگ برای حفظ نظم و جلوگیری از تجزیه کشور به خطوط قومی بود. با این حال، مکمل غیرنظامی این طرح هرگز تکمیل نشد.
فرصتهای از دست رفته. شورش تلخی که نیروهای آمریکایی و بریتانیایی امروز با آن مواجهاند، از پیش تعیین شده نبود. در طول مسیر، فرصتهای نظامی و سیاسی از دست رفت. فرماندهان و نیروهایی که در جنگ شرکت کردند، این موارد را برای ما توضیح دادند.
4. محاسبات استراتژیک نادرست صدام
رهبر عراقی مسئولیت حملات 11 سپتامبر را بر عهده نگرفت. در حالی که برخی از مقامات وزارت امور خارجه آن را به عنوان لافزنی میدیدند، ولفوویتز سخنان صدام را به عنوان تهدیدی تلقی کرد.
تهدیدات داخلی در برابر خارجی. اولویت اصلی صدام حسین محافظت از رژیم خود در برابر کودتاهای احتمالی و تهدیدات داخلی، مانند شورش شیعیان بود. جنگ زمینی با آمریکاییها در مقام سوم قرار داشت.
بازدارندگی از طریق تردید. صدام هرگز راز وجود یک انبار پنهان از تسلیحات کشتار جمعی را برطرف نکرد. استراتژی سیاسی او این بود که تهران را تحت کنترل نگه دارد و مقداری ابهام در مورد تسلیحات کشتار جمعی عراق حفظ کند.
تفسیر نادرست عزم آمریکاییها. صدام معتقد بود که آمریکاییها تمایلی به جنگ خونین ندارند. او خروج ایالات متحده از سومالی پس از متحمل شدن تلفات را به عنوان نشانهای از عدم تمایل آمریکاییها به تلفات میدید.
5. طرح ترکیبی: یک سازش پرخطر
جنگ عراق داستانی از خودبزرگبینی و قهرمانی، از جادوگری فناوری پیشرفته و ناآگاهی فرهنگی است.
عمل متعادل. طرح ترکیبی، که به عنوان طرح 5-11-16-125 نیز شناخته میشود، تلاشی بود برای متعادل کردن تمایل رامسفلد به استقرار کوچکتر و سریعتر با نیاز نظامی به نیروهای کافی برای شکست عراق و تأمین صلح. این طرح خواستار نیروی اولیه 145,000 نفری برای حمله در مدت 90 روز بود که پس از آن تقویتها انجام میشد.
سازشها و خطرات. طرح ترکیبی شامل حمله همزمان زمینی و هوایی بود که از آنچه عراقیها از آمریکاییها انتظار داشتند، بهرهبرداری میکرد. با این حال، این همچنین به معنای حمله قبل از آماده شدن تمام نیروها بود که میتوانست جنگ را طولانیتر کند.
جاسوسان فیت. برای کمک به فرماندهی در کار خود، کارکنان برنامهریزی در پارکینگ CENTCOM گسترش یافتند تا شامل دو مقام از دفتر داگ فیت شوند. برخی از مقامات CENTCOM توصیف کمتری از آن داشتند: "جاسوسان فیت."
6. اهمیت حمایت متحدان و سیاستهای منطقهای
سؤال این بود که کجا و چه زمانی حمله کنیم.
ساخت ائتلاف. دولت بوش در پی تشکیل "ائتلافی از خواهان" برای حمایت از حمله به عراق بود. با این حال، تأمین حقوق استقرار و همکاری از متحدان کلیدی، مانند عربستان سعودی، اردن و ترکیه، چالشبرانگیز بود.
ماموریت دیپلماتیک چنی. معاون رئیسجمهور دیک چنی به یک تور پرشتاب در خاورمیانه رفت تا حمایت برای جنگ را تأمین کند. در حالی که برخی از کشورهای خلیج فارس، مانند قطر و بحرین، همکاری کردند، دیگران، مانند عربستان سعودی و اردن، بیشتر محتاط بودند.
معضل ترکیه. ترکیه، که عضو ناتو بود، بازیگر کلیدی در منطقه بود، اما افکار عمومی آن به شدت مخالف جنگ دیگری با عراق بود. ترکها همچنین نگران بودند که جنگ منجر به تأسیس یک دولت مستقل کرد شود.
7. هزینه انسانی "شوک و وحشت"
جنگ عراق داستانی از خودبزرگبینی و قهرمانی، از جادوگری فناوری پیشرفته و ناآگاهی فرهنگی است.
تلفات غیرنظامی. کمپین تحت رهبری آمریکا با استفاده از سلاحهای دقیق و سیستمهای فناوری پیشرفته مشخص شد، اما همچنین منجر به تلفات غیرنظامی و ناآگاهی فرهنگی شد. استراتژی "شوک و وحشت"، در حالی که هدفش فلج کردن دشمن بود، تأثیر ویرانگری بر جمعیت عراق داشت.
قوانین درگیری. قوانین درگیری بسیار سختگیرانه بودند. ما به این جنگ وارد شدیم با این فرض که قرار نیست چیزی شلیک کنیم. حالا ما تحت آتش توپخانه قرار داریم. همیشه به ما گفته شده بود که هرگز مورد قضاوت دوباره قرار نخواهیم گرفت.
مه جنگ. مه جنگ، هرج و مرج و عدم قطعیت میدان نبرد، اغلب منجر به حوادث آتشدوستی و عواقب ناخواسته میشد. سرنگونی یک جنگنده بریتانیایی توسط یک موشک پاتریوت و حمله به هتل الرشید نمونههایی از هزینه انسانی جنگهای با فناوری پیشرفته بودند.
8. شورش غیرمنتظره: عدم تطابق
شورش تلخی که نیروهای آمریکایی و بریتانیایی امروز با آن مواجهاند، از پیش تعیین شده نبود.
نادیده گرفتن نشانهها. از روزهای نخست حمله نشانههایی از شورش و تاکتیکهای چریکی وجود داشت، اما در بالاترین سطوح در واشنگتن و فرماندهی مرکزی نادیده گرفته شد.
عامل فدایی. فداییها، نیروی شبهنظامی وفادار به صدام حسین، نقش کلیدی در شورش ایفا کردند. آنها سازمانیافته، مجهز و مصمم به مقاومت در برابر اشغال آمریکایی بودند.
یک اشتباه استراتژیک. نیوبولد، از جایگاه خود به عنوان افسر ارشد عملیات ستاد مشترک، بعداً به برخی از همکارانش گفت که او تمرکز بر عراق را یک اشتباه استراتژیک و حواسپرتی از جنگ واقعی علیه تروریسم میدانست.
9. برخورد چشماندازها: کنترل نظامی در برابر غیرنظامی
موضوع امروز یک دشمن است که تهدیدی جدی برای امنیت ایالات متحده آمریکا به شمار میرود.
قدرت رامسفلد. رامسفلد با ارادهای آهنین مانند یک مدیر اجرایی سابق کنترل را اعمال میکرد. او ذهنی بیقرار داشت و به این افتخار میکرد که به طور ژنتیکی بیصبری است.
نظارت غیرنظامی. در میان تیم بوش این یک موضوع رایج بود که نظامیها به نظارت غیرنظامی قویتری نیاز دارند و رامسفلد با ارادهای آهنین مانند یک مدیر اجرایی سابق کنترل را اعمال میکرد.
مقاومت شلتون. شلتون، برای بخشی، احساس میکرد که رامسفلد بیشتر یک فرد محلی است تا یک visioner. رئیس ستاد مشترک به همکارانش گفت که رامسفلد، که یک خلبان جنگنده نیروی دریایی بود، به نیروی دریایی و تفنگداران دریایی تمایل داشت و نسبت به ارتش که نیروهای مکانیزه داشت و به مأموریتهای صلحkeeping بالکان پرداخته بود، تعصب داشت.
10. فرصت از دست رفته: پنجرهای برای ثبات
سفری در تاریخ پنهان جنگ نشان میدهد که چرا نیروهای آمریکایی و متحدان هنوز در جنگی در خطر هستند که رئیسجمهور آن را تقریباً پیروز اعلام کرد.
مزاحمت قابل مدیریت. دولت کلینتون با این باور که صدام یک مزاحمت قابل مدیریت است، دفتر را ترک کرد. بیشتر تیم جدید بوش وضعیت را به گونهای دیگر خواندند.
تمرکز بر القاعده. حمله به عراق به طور ناگهانی و ظاهراً بدون تحریک واضح، شلتون استدلال کرد، خاورمیانه را مختل کرده و تلاش برای ساخت ائتلاف را مختل میکند. همچنین، او افزود، هیچ دلیلی وجود نداشت که فکر کنیم عراق به حملات 11 سپتامبر مرتبط است.
تمرکز بر القاعده. رئیسجمهور تصمیم گرفت تمرکز را بر روی القاعده و از بین بردن پناهگاه آن در افغانستان حفظ کند و مشاوره اکثریت قریب به اتفاق مشاورانش را تأیید کرد. اما بوش نشان داده بود که عراق هنوز در ذهن اوست.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب کبرا II به عنوان یک روایت جامع از حمله به عراق در سال 2003 و پیامدهای آن مورد تحسین قرار گرفته است. خوانندگان از تحلیلهای دقیق نظامی و دیدگاههای داخلی در مورد برنامهریزی و اجرای عملیات قدردانی میکنند. این کتاب به شدت به دولت بوش، بهویژه دونالد رامسفلد، به خاطر برنامهریزی ناکافی پس از جنگ انتقاد میکند. در حالی که برخی آن را سنگین میدانند، بیشتر افراد آن را برای درک پیچیدگیهای جنگ ضروری میدانند. منتقدان به رویکرد متعادل نویسندگان و تحقیقات جامع آنها اشاره میکنند، هرچند برخی احساس میکنند که پوشش اشغال نسبت به روایت حمله محدود است.
Similar Books




