نکات کلیدی
1. سیاستهای اقتصادی باید اثرات بلندمدت و گسترده را در نظر بگیرند
هنر اقتصاد در این است که نه تنها به اثرات فوری بلکه به اثرات بلندمدت هر عمل یا سیاست نگاه کند؛ و این شامل بررسی پیامدهای آن سیاست نه تنها برای یک گروه بلکه برای همه گروهها میشود.
تحلیل جامع ضروری است. سیاستهای اقتصادی اغلب پیامدهای ناخواستهای دارند که ممکن است بلافاصله آشکار نشوند. سیاستگذاران و شهروندان باید هم اثرات کوتاهمدت و هم بلندمدت تصمیمات اقتصادی را در نظر بگیرند و همچنین تأثیر آنها بر تمام بخشهای جامعه، نه فقط گروههای خاص.
نمونههایی از سیاستهای کوتاهنگر:
- حمایت از قیمتهای کشاورزی که به نفع کشاورزان است اما هزینههای غذا را برای مصرفکنندگان افزایش میدهد
- تعرفههایی که از صنایع خاصی محافظت میکنند اما قیمتها را افزایش داده و انتخابها را برای عموم مردم کاهش میدهند
- قوانین حداقل دستمزد که ممکن است به برخی کارگران کمک کند اما منجر به بیکاری برای دیگران شود
با اتخاذ دیدگاهی جامعتر، میتوانیم از اجرای سیاستهایی که منافع کوتاهمدت برای عدهای به هزینه رفاه بلندمدت برای بسیاری فراهم میکنند، اجتناب کنیم.
2. مغالطه پنجره شکسته: تخریب باعث ایجاد رفاه نمیشود
سود کسبوکار شیشهبر، به طور خلاصه، تنها زیان کسبوکار خیاط است. هیچ "اشتغال" جدیدی اضافه نشده است.
تخریب محرک اقتصادی نیست. مغالطه پنجره شکسته نشان میدهد که چگونه مردم اغلب بر مزایای قابل مشاهده یک اقدام اقتصادی تمرکز میکنند و هزینههای نادیده را نادیده میگیرند. وقتی یک پنجره شکسته میشود، کار برای شیشهبر ایجاد میشود، اما پولی که برای تعمیرات خرج میشود میتوانست برای اهداف دیگری استفاده شود که به اقتصاد سود میرساند.
نکات کلیدی:
- تخریب منابع را از استفادههای تولیدی دیگر منحرف میکند
- بازسازی پس از بلایا ممکن است برخی بخشها را تحریک کند، اما به هزینه رشد اقتصادی کلی
- پیشرفت واقعی اقتصادی از ایجاد ثروت جدید ناشی میشود، نه جایگزینی آنچه از دست رفته است
این اصل در بسیاری از موقعیتهای اقتصادی کاربرد دارد و به ما یادآوری میکند که هزینههای فرصت را در نظر بگیریم و فراتر از اثرات فوری و قابل مشاهده نگاه کنیم.
3. کارهای عمومی و هزینههای دولتی شغل خالص ایجاد نمیکنند
برای هر شغل عمومی که توسط پروژه پل ایجاد میشود، یک شغل خصوصی در جای دیگری از بین رفته است.
هزینههای دولتی اشتغال را جابجا میکند. در حالی که پروژههای کارهای عمومی و هزینههای دولتی میتوانند شغلهای قابل مشاهده ایجاد کنند، این کار را با منحرف کردن منابع از بخش خصوصی انجام میدهند. پولی که برای این پروژهها استفاده میشود باید از جایی بیاید، معمولاً از طریق مالیات یا وامگیری، که هزینهها و سرمایهگذاریهای بخش خصوصی را کاهش میدهد.
اثرات هزینههای دولتی:
- ایجاد شغل قابل مشاهده در بخشهای هدف
- از دست دادن شغلهای نامرئی در سایر بخشهای اقتصاد
- پتانسیل ناکارآمدی به دلیل تخصیص منابع بر اساس سیاست به جای بازار
- پیامدهای بلندمدت افزایش بدهی در صورت تأمین مالی از طریق وامگیری
به جای تمرکز بر ایجاد شغل از طریق هزینههای دولتی، سیاستگذاران باید شرایطی را ایجاد کنند که به بخش خصوصی اجازه دهد شکوفا شود و اشتغال پایدار ایجاد کند.
4. مالیاتها و سیاستهای اعتباری میتوانند تولید و سرمایهگذاری را دلسرد کنند
بار بزرگ مالیاتهای درآمدی بر درصد کمی از درآمد ملی تحمیل میشود؛ و این مالیاتهای درآمدی باید با مالیاتهای دیگر تکمیل شوند. این مالیاتها به طور اجتنابناپذیر بر اقدامات و انگیزههای کسانی که از آنها گرفته میشود تأثیر میگذارند.
انگیزهها در اقتصاد مهم هستند. نرخهای بالای مالیات و سیاستهای اعتباری محدودکننده میتوانند فعالیت اقتصادی تولیدی را با کاهش پاداشهای کار، پسانداز و سرمایهگذاری دلسرد کنند. وقتی افراد و کسبوکارها با مالیاتهای بیش از حد یا دشواری در دسترسی به سرمایه مواجه میشوند، ممکن است عملیات خود را کاهش دهند یا به دنبال فرصتهای دیگر باشند.
پیامدهای مالیاتهای بالا و اعتبار محدودکننده:
- کاهش گسترش کسبوکار و ایجاد شغل
- کاهش سرمایهگذاری در فناوریها و تجهیزات جدید
- فرار سرمایه به حوزههایی با سیاستهای مطلوبتر
- رشد اقتصادی کندتر و کاهش نوآوری
سیاستگذاران باید نیاز به درآمد دولتی را با اهمیت حفظ محیط مالیاتی و نظارتی که پویایی و رشد اقتصادی را تشویق میکند، متعادل کنند.
5. ماشینآلات و فناوری در نهایت شغلهای بیشتری نسبت به آنچه از بین میبرند ایجاد میکنند
علت واقعی افزایش چشمگیر دستمزدهای واقعی در نیم قرن گذشته (به ویژه در آمریکا) به تکرار، انباشت سرمایه و پیشرفت عظیم فناوری است که توسط آن ممکن شده است.
نوآوری رفاه را به ارمغان میآورد. در حالی که پیشرفتهای فناوری ممکن است در ابتدا برخی کارگران را جابجا کند، در نهایت منجر به افزایش بهرهوری، کاهش هزینهها و ایجاد صنایع و فرصتهای شغلی جدید میشود. ترس از بیکاری ناشی از فناوری اغلب به سیاستهای نادرستی منجر میشود که سعی در حفاظت از شغلهای منسوخ به هزینه پیشرفت اقتصادی کلی دارند.
مزایای پیشرفت فناوری:
- افزایش بهرهوری و تولید اقتصادی
- کاهش قیمت کالاها و خدمات
- ایجاد صنایع و دستههای شغلی کاملاً جدید
- استانداردهای زندگی بالاتر و افزایش زمان فراغت
به جای مقاومت در برابر تغییرات فناوری، جوامع باید بر کمک به کارگران برای تطبیق با واقعیتهای اقتصادی جدید از طریق آموزش، آموزش و سیاستهایی که انعطافپذیری بازار کار را تسهیل میکنند، تمرکز کنند.
6. تعرفهها و محدودیتهای تجاری به رفاه اقتصادی کلی آسیب میزنند
برپایی دیوارهای تعرفهای همان اثر برپایی دیوارهای واقعی را دارد. قابل توجه است که حمایتگرایان به طور معمول از زبان جنگ استفاده میکنند.
تجارت آزاد به نفع همه است. سیاستهای حمایتگرایانه مانند تعرفهها و سهمیههای وارداتی ممکن است به نظر برسد که به صنایع یا کارگران خاصی کمک میکنند، اما در نهایت کارایی اقتصادی را کاهش داده و به مصرفکنندگان از طریق قیمتهای بالاتر و کاهش انتخاب آسیب میزنند. تجارت آزاد به کشورها اجازه میدهد در زمینههایی که مزیت نسبی دارند تخصص پیدا کنند و منجر به افزایش بهرهوری و رفاه برای همه شرکای تجاری شود.
اثرات منفی محدودیتهای تجاری:
- قیمتهای بالاتر برای مصرفکنندگان
- کاهش رقابت و نوآوری
- تلافی از سوی شرکای تجاری، آسیب به صنایع صادراتی
- تخصیص نادرست منابع به صنایع کمبازدهتر
به جای برپایی موانع تجاری، کشورها باید بر سیاستهایی تمرکز کنند که به کارگران و صنایع کمک میکنند تا با شرایط اقتصادی جهانی در حال تغییر سازگار شوند و در عین حال از مزایای تجارت بینالمللی بهرهمند شوند.
7. کنترل قیمتها منجر به کمبود و ناکارآمدی اقتصادی میشود
وقتی قیمتها به طور خودسرانه توسط اجبار دولت پایین نگه داشته میشوند، تقاضا به طور مزمن از عرضه بیشتر است.
بازارها به سیگنالهای قیمتی نیاز دارند. کنترل قیمتها، چه به صورت سقف یا کف، در توانایی بازار برای تخصیص منابع به طور کارآمد دخالت میکند. وقتی قیمتها اجازه ندارند برای انعکاس شرایط واقعی عرضه و تقاضا تنظیم شوند، کمبود یا مازاد به طور اجتنابناپذیر رخ میدهد.
پیامدهای کنترل قیمتها:
- کمبود کالاها (سقف قیمت) یا نیروی کار (کف قیمت مانند حداقل دستمزد)
- بازارهای سیاه و فعالیتهای اقتصادی غیرقانونی
- کاهش کیفیت کالاها و خدمات
- تخصیص نادرست منابع و ناکارآمدی اقتصادی
به جای اعمال کنترل قیمتها، سیاستگذاران باید بر رفع علل اصلی قیمتهای بالا یا دستمزدهای پایین تمرکز کنند، مانند افزایش رقابت یا بهبود بهرهوری کارگران.
8. تورم یک مالیات پنهان است که اقتصاد را تحریف میکند
خود تورم نوعی مالیات است. شاید بدترین شکل ممکن، که معمولاً بر کسانی که کمترین توانایی پرداخت را دارند، سنگینتر است.
ثبات پولی حیاتی است. تورم، به ویژه زمانی که غیرمنتظره یا شدید باشد، به عنوان یک مالیات پنهان بر پسانداز و درآمدهای ثابت عمل میکند و تصمیمگیری اقتصادی را تحریف میکند. میتواند منجر به سرمایهگذاری نادرست، کاهش پسانداز و تخصیص نادرست منابع در سراسر اقتصاد شود.
اثرات تورم:
- کاهش قدرت خرید، به ویژه مضر برای کسانی که درآمد ثابت دارند
- دلسردی از پسانداز و سرمایهگذاری بلندمدت
- "هزینههای منو" به دلیل تنظیم مداوم قیمتها توسط کسبوکارها
- پتانسیل برای ابر تورم در صورت عدم کنترل
حفظ سیاست پولی پایدار برای تقویت رشد اقتصادی پایدار و حفاظت از ارزش پساندازها و سرمایهگذاریها ضروری است.
9. اتحادیهها و قوانین حداقل دستمزد میتوانند بیکاری را افزایش دهند
اعتقاد به اینکه آنها [اتحادیهها] این کار را [افزایش دستمزدهای واقعی] انجام میدهند بر اساس یک سری توهمات است. یکی از اینها مغالطه پس از این، بنابراین به دلیل این است، که افزایش عظیم دستمزدها در نیم قرن گذشته، عمدتاً به دلیل رشد سرمایهگذاری و پیشرفت علمی و فناوری، را میبیند و آن را به اتحادیهها نسبت میدهد زیرا اتحادیهها نیز در این دوره در حال رشد بودند.
مداخلات بازار کار دارای مبادلات هستند. در حالی که اتحادیهها و قوانین حداقل دستمزد ممکن است به برخی کارگران سود برسانند، میتوانند منجر به افزایش بیکاری، به ویژه در میان کارگران کممهارت شوند. این سیاستها میتوانند برخی کارگران را از بازار کار خارج کنند و کسبوکارها را کمتر رقابتی کنند.
اثرات منفی بالقوه:
- کاهش فرصتهای شغلی، به ویژه برای کارگران کممهارت
- کاهش رقابتپذیری کسبوکارها
- خودکارسازی یا برونسپاری شغلها برای اجتناب از هزینههای بالاتر نیروی کار
- کاهش انعطافپذیری در بازارهای کار
به جای تکیه صرف بر اتحادیهها یا قوانین حداقل دستمزد، سیاستگذاران باید بر سیاستهایی تمرکز کنند که بهرهوری کارگران و رشد اقتصادی کلی را افزایش دهند، که به طور طبیعی منجر به دستمزدهای بالاتر میشود.
10. سودها نقش اقتصادی حیاتی در هدایت تولید دارند
سودها، به طور خلاصه، ناشی از روابط هزینهها با قیمتها، نه تنها به ما میگویند که کدام کالاها اقتصادیترین برای ساختن هستند، بلکه کدام روشها اقتصادیترین برای ساختن آنها هستند.
انگیزه سود کارایی را هدایت میکند. در یک اقتصاد بازار، سودها به عنوان سیگنالی عمل میکنند که تخصیص منابع را به ارزشمندترین استفادههای آنها هدایت میکند. پیگیری سود کسبوکارها را تشویق میکند تا نوآوری کنند، هزینهها را کاهش دهند و به طور کارآمد به تقاضای مصرفکنندگان پاسخ دهند.
وظایف سود:
- تشویق به ریسکپذیری و کارآفرینی
- هدایت سرمایهگذاری به سمت بنگاههای تولیدی
- تشویق به کاهش هزینهها و بهبود کارایی
- سیگنالدهی به ترجیحات مصرفکنندگان به تولیدکنندگان
سیاستهایی که به طور ناعادلانه سودها را محدود یا شیطانسازی میکنند میتوانند منجر به کاهش پویایی اقتصادی و تخصیص نادرست منابع شوند.
11. پسانداز و سرمایهگذاری برای رشد اقتصادی حیاتی هستند
"پسانداز" به طور خلاصه، در دنیای مدرن، تنها شکل دیگری از هزینه است. تفاوت معمول این است که پول به شخص دیگری داده میشود تا برای افزایش تولید هزینه کند.
تشکیل سرمایه پیشرفت را تغذیه میکند. پسانداز و سرمایهگذاری برای رشد اقتصادی ضروری هستند، زیرا آنها اجازه انباشت سرمایه را میدهند که بهرهوری و استانداردهای زندگی را افزایش میدهد. سیاستهایی که پسانداز را دلسرد یا سرمایهگذاری را به اشتباه هدایت میکنند میتوانند پیشرفت اقتصادی بلندمدت را مختل کنند.
مزایای پسانداز و سرمایهگذاری:
- افزایش بهرهوری از طریق ابزارها و فناوریهای بهتر
- ایجاد صنایع و فرصتهای شغلی جدید
- دستمزدهای بالاتر به دلیل افزایش بهرهوری کارگران
- بهبود استاندارد زندگی در طول زمان
سیاستگذاران باید تعادلی بین مصرف و پسانداز تشویق کنند، با شناخت اینکه هر دو نقشهای مهمی در یک اقتصاد سالم ایفا میکنند. سیاستهایی که به طور ناعادلانه مصرف را بر پسانداز ترجیح میدهند میتوانند منجر به کاهش رشد اقتصادی در بلندمدت شوند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب اقتصاد در یک درس نظرات متفاوتی را به خود جلب کرده است. بسیاری آن را به عنوان یک مقدمهی ضروری برای اقتصاد بازار آزاد ستایش میکنند و توضیحات روشنی از مفاهیم پیچیده ارائه میدهد. حامیان به تأکید هزلت بر در نظر گرفتن تأثیرات بلندمدت و اثرات آن بر تمامی گروهها توجه دارند. منتقدان بر این باورند که کتاب مسائل را بیش از حد سادهسازی کرده، عوامل مهم را نادیده میگیرد و دیدگاهی جانبدارانه به نفع سیاستهای آزادسازی ارائه میدهد. برخی آن را قدیمی میدانند، در حالی که دیگران معتقدند اصول آن همچنان مرتبط است. این کتاب واکنشهای قوی را برمیانگیزد، به طوری که خوانندگان یا ایدههای آن را میپذیرند یا آنها را به عنوان ایدئولوژی معیوب رد میکنند.