نکات کلیدی
1. اخلاق: بررسی قضاوتها و اصول اخلاقی
وقتی فلسفه اخلاق را بررسی میکنیم، به این فکر میکنیم که چگونه باید زندگی کنیم.
سؤالات اساسی. اخلاق یا فلسفه اخلاق به سؤالات بنیادی دربارهی چگونگی زندگی ما میپردازد و اصولی را که راهنمای اعمال ما هستند و دلایل پشت آنها را بررسی میکند. این موضوع شامل درک درست و نادرست و چرایی انتخاب یک مسیر به جای دیگری است. این امر نیازمند تفکر انتقادی، ارزیابی دیدگاههای مختلف و ساختن استدلالهایی برای حمایت از باورهای اخلاقی ماست.
متااخلاق و اخلاق هنجاری. فلسفه اخلاق به دو شاخه اصلی تقسیم میشود: متااخلاق و اخلاق هنجاری. متااخلاق به بررسی ماهیت و روششناسی قضاوتهای اخلاقی میپردازد و به معنای اصطلاحاتی مانند "خوب" و "باید" و وجود حقایق اخلاقی میپردازد. از سوی دیگر، اخلاق هنجاری بر ایجاد اصولی برای چگونگی زندگی ما تمرکز دارد و به دنبال تعریف درست و نادرست، عدالت و فضیلت است.
رشد شخصی و فکری. مطالعه اخلاق به دلایل متعددی ارزشمند است. این مطالعه تفکر ما را دربارهی سؤالات اساسی زندگی عمیقتر میکند، استدلال اخلاقی ما را بهبود میبخشد و مهارتهای تفکر عمومی ما را تیزتر میکند. با درگیر شدن با نظریههای اخلاقی، میتوانیم رویکردی تأملی و منطقیتر به اخلاق پیدا کنیم که به ما امکان میدهد انتخابهای عاقلانهتر و مسئولانهتری داشته باشیم.
2. نسبیگرایی فرهنگی: اخلاق به عنوان تأیید اجتماعی
"X خوب است" به معنای "اکثریت (جامعه مورد نظر) X را تأیید میکند" است.
تأیید اجتماعی. نسبیگرایی فرهنگی ادعا میکند که اخلاق به فرهنگ وابسته است و "خوب" را به عنوان چیزی تعریف میکند که در یک جامعه خاص تأیید شده است. این دیدگاه پیشنهاد میکند که اصول اخلاقی ساختارهای فرهنگی هستند، مشابه آداب و رسوم، و در جوامع مختلف متفاوتاند. این رویکرد بر تحمل و درک هنجارهای فرهنگی متنوع تأکید میکند.
چالشهای نسبیگرایی فرهنگی. با وجود جذابیت اولیهاش، نسبیگرایی فرهنگی با چالشهای قابل توجهی مواجه است. این دیدگاه به این معناست که نمیتوانیم به طور مداوم با ارزشهای جامعهمان مخالفت کنیم، زیرا "خوب" به تأیید اجتماعی تعریف میشود. این دیدگاه همچنین در مواجهه با مسائل اخلاقی که فراتر از مرزهای فرهنگی هستند، مانند نقض حقوق بشر، با مشکل مواجه است و هیچ مبنایی برای انتقاد از رفتارهای مضر درون یک جامعه ارائه نمیدهد.
ارزشهای عینی. رد ارزشهای عینی یکی از اجزای کلیدی نسبیگرایی فرهنگی است. با این حال، این استدلال که اخلاق محصول فرهنگ است یا اینکه فرهنگها در مورد اخلاق به شدت اختلاف نظر دارند، لزوماً وجود حقایق اخلاقی عینی را نفی نمیکند. وجود ارزشهای عینی امکان پیشرفت اخلاقی و گفتوگوی بین فرهنگی را که به شناسایی اصول اخلاقی جهانی میانجامد، فراهم میکند.
3. سوبژکتیویسم: اخلاق به عنوان احساس شخصی
وقتی میگویم "این خوب است"، دربارهی احساسات خودم صحبت میکنم — میگویم "من این را دوست دارم".
ترجیحات فردی. سوبژکتیویسم ادعا میکند که قضاوتهای اخلاقی بیانگر احساسات شخصی هستند و "خوب" را معادل با پسند یا تأیید فردی میداند. این دیدگاه بر آزادی اخلاقی تأکید میکند و به افراد اجازه میدهد تا باورهای اخلاقی خود را بر اساس احساسات خود شکل دهند. این رویکرد تحمیل ارزشهای خارجی، مانند آنچه در نسبیگرایی فرهنگی وجود دارد، را رد میکند.
محدودیتهای سوبژکتیویسم. سوبژکتیویسم به دلیل پتانسیل خود برای توجیه اعمال مضر بر اساس ترجیحات شخصی مورد انتقاد قرار میگیرد. اگر "خوب" به سادگی به معنای "من این را دوست دارم" باشد، آنگاه اقداماتی مانند آسیب رساندن به دیگران میتواند از نظر اخلاقی قابل قبول تلقی شود اگر کسی از آن لذت ببرد. این دیدگاه همچنین در ارائه مبنایی برای اختلاف نظر یا انتقاد اخلاقی با مشکل مواجه است.
دیدگاه ناظر ایدهآل. برای پرداختن به محدودیتهای سوبژکتیویسم، دیدگاه ناظر ایدهآل پیشنهاد میکند که قضاوتهای اخلاقی منعکسکنندهی احساسی است که اگر ما به طور کامل مطلع و بیطرف بودیم، احساس میکردیم. این رویکرد احساسات را با عقلانیت ترکیب میکند و پیشنهاد میکند که اصول اخلاقی باید بر اساس احساسات آگاهانه و بیطرفانه، نه صرفاً ترجیحات شخصی، بنا شوند. این رویکرد چارچوبی برای توسعه احساسات اخلاقی منطقی از طریق دانش و همدلی فراهم میکند.
4. ماوراء الطبیعه: اخلاق به عنوان اراده الهی
"X خوب است" به معنای "خدا X را میخواهد" است.
پایهگذاری مذهبی. ماوراء الطبیعه اخلاق را در اراده خدا قرار میدهد و "خوب" را به عنوان چیزی تعریف میکند که خدا میخواهد. این دیدگاه اخلاق را به طور ذاتی به دین مرتبط میسازد و اصول اخلاقی را از دستورات الهی یا متون مذهبی استخراج میکند. این رویکرد مبنای واضح و عینی برای اخلاق فراهم میکند و به یک مقام بالاتر استناد میکند.
چالشها برای ماوراء الطبیعه. ماوراء الطبیعه با چالشهایی مواجه است، از جمله مشکل دانستن اراده خدا و احتمال تفسیرهای متضاد از متون مذهبی. این دیدگاه همچنین این سؤال را مطرح میکند که آیا اخلاق به وجود خدا وابسته است و آیا بیخدایان میتوانند قضاوتهای اخلاقی معناداری داشته باشند. سؤال سقراط به چالش میکشد که آیا چیزها خوب هستند زیرا خدا آنها را میخواهد، یا اینکه خدا آنها را میخواهد زیرا ذاتاً خوب هستند.
اخلاق و دین. با وجود چالشها، ماوراء الطبیعه ارتباط نزدیک بین اخلاق و دین را برای بسیاری از افراد برجسته میکند. دین اغلب انگیزه قوی برای رفتار اخلاقی فراهم میکند و چارچوبی برای آموزش اخلاقی و حس مسئولیت را ارائه میدهد. با این حال، ممکن است بتوان اخلاق و دین را بدون اینکه به طور کامل اخلاق را در اراده الهی قرار دهیم، مرتبط کرد و مبنای وسیعتری برای استدلال اخلاقی فراهم کرد.
5. شهودگرایی: اخلاق به عنوان حقیقت بدیهی
حقایق اخلاقی اساسی برای ذهنی بالغ بدیهی هستند.
حقایق اخلاقی عینی. شهودگرایی ادعا میکند که "خوب" یک مفهوم غیرقابل تعریف است و حقایق اخلاقی عینی به طور مستقل از نظر انسان وجود دارند. این حقایق، مانند اصول ریاضی، برای یک ذهن بالغ و منطقی بدیهی تلقی میشوند. دانش اخلاقی از طریق شهود، درک مستقیم اصول اخلاقی به دست میآید.
مشکلات شهودگرایی. شهودگرایی به دلیل وابستگی به شهودهای سوبژکتیو مورد انتقاد قرار میگیرد که میتواند در میان افراد و فرهنگها به شدت متفاوت باشد. عدم وجود یک روش واضح برای حل تعارضهای شهودی سؤالاتی را دربارهی عینیت و قابلیت اعتماد این رویکرد مطرح میکند. این دیدگاه همچنین در توضیح تأثیر شرطیسازی اجتماعی بر باورهای اخلاقی با مشکل مواجه است.
بازسازی شهودگرایی. با وجود چالشهایش، شهودگرایی اهمیت حقایق اخلاقی عینی را برجسته میکند. برای تقویت این دیدگاه، لازم است به دنبال اصول اخلاقی باشیم که دقیق و به طور گستردهای مورد پذیرش افراد باهوش قرار گیرد، یا عناصر دیدگاه ناظر ایدهآل را در نظر بگیریم و بر قضاوت آگاهانه و بیطرفانه تأکید کنیم. این بازسازی به دنبال ارائه یک پایه محکمتر برای دانش اخلاقی است.
6. عاطفیگرایی: اخلاق به عنوان بیان عاطفی
"X خوب است" به معنای "هورا برای X!" است.
شعارهای عاطفی. عاطفیگرایی ادعا میکند که قضاوتهای اخلاقی بیانگر احساسات شخصی هستند، نه بیانی از واقعیت. "خوب" معادل با شعارهای عاطفی مانند "هورا!" یا "بُو!" است. این دیدگاه وجود حقایق یا دانش اخلاقی را انکار میکند و زبان اخلاقی را به عنوان وسیلهای برای بیان و تأثیرگذاری بر احساسات میبیند.
پوزیتیویسم منطقی. عاطفیگرایی اغلب به پوزیتیویسم منطقی مرتبط است که ادعا میکند تنها بیانیههایی که از طریق تجربه حسی یا تحلیل منطقی قابل تأیید هستند، معنادارند. از آنجا که قضاوتهای اخلاقی نمیتوانند به طور تجربی تأیید شوند یا به طور منطقی تحلیل شوند، آنها به عنوان بیان احساسات تلقی میشوند. این دیدگاه به چالش کشیدن مفاهیم سنتی عینیت و عقلانیت اخلاقی میپردازد.
محدودیتهای عاطفیگرایی. عاطفیگرایی به دلیل ناتوانیاش در توضیح استدلال یا اختلاف نظر اخلاقی مورد انتقاد قرار میگیرد. اگر قضاوتهای اخلاقی صرفاً بیان احساسات باشند، آنگاه هیچ مبنایی برای بحث منطقی یا انتقاد وجود ندارد. این دیدگاه همچنین در توضیح عملکردهای اجتماعی زبان اخلاقی، مانند تأثیرگذاری بر رفتار و ترویج همکاری، با مشکل مواجه است.
7. تجویزگرایی: اخلاق به عنوان دستورات قابل جهانیسازی
"شما باید این کار را انجام دهید" یک تجویز قابل جهانیسازی است (نه یک ادعای حقیقت)؛ به این معناست که "این کار را انجام دهید و بگذارید همه در موارد مشابه همین کار را انجام دهند."
دستورات جهانی. تجویزگرایی قضاوتهای اخلاقی را به عنوان تجویزها یا دستورات قابل جهانیسازی میبیند، نه ادعاهای حقیقت. "شما باید این کار را انجام دهید" معادل با "این کار را انجام دهید و بگذارید همه در موارد مشابه همین کار را انجام دهند." این رویکرد بر آزادی شکلگیری باورهای اخلاقی تأکید میکند و در عین حال چارچوبی برای استدلال منطقی اخلاقی فراهم میآورد.
سازگاری و قاعده طلایی. تجویزگرایی بر اصول منطقی سازگاری تکیه میکند، از جمله اصل این که موارد مشابه باید به طور مشابه ارزیابی شوند و باورهای اخلاقی باید با اعمال همراستا باشند. این اصول به یک شرط سازگاری قاعده طلایی منجر میشود که از افراد میخواهد که بخواهند اعمالشان به طور جهانی اعمال شود، از جمله برای خودشان در شرایط مشابه. این چارچوب مبنایی برای انتقاد از باورهای اخلاقی ناسازگار یا غیرمنطقی فراهم میکند.
عقلانیت و آزادی. تجویزگرایی به دنبال تعادل بین آزادی اخلاقی و عقلانیت است. باورهای اخلاقی به عنوان بیانگر خواستههای فردی دیده میشوند، اما این خواستهها تحت بررسی منطقی از طریق سازگاری و قابلیت جهانیسازی قرار میگیرند. این رویکرد راهی برای درگیر شدن در استدلال اخلاقی بدون اتکا به مقامات خارجی یا حقایق اخلاقی عینی ارائه میدهد.
8. سازگاری: بنیاد استدلال اخلاقی
برای اینکه منطقی سازگار باشیم، باید ارزیابیهای مشابهی دربارهی موارد مشابه انجام دهیم.
چهار اصل سازگاری. سازگاری یکی از ارکان تفکر اخلاقی منطقی است و شامل منطقی بودن، سازگاری اهداف و وسایل، وجدان و بیطرفی است. این اصول ما را در شکلگیری باورهای اخلاقی منسجم و قابل دفاع راهنمایی میکنند. با اجتناب از ناسازگاریها، میتوانیم عقلانیت و یکپارچگی چارچوب اخلاقی خود را تقویت کنیم.
منطقی بودن و سازگاری اهداف و وسایل. منطقی بودن ایجاب میکند که باورهای ما از تناقضات آزاد باشند و ما پیامدهای منطقی باورهای خود را بپذیریم. سازگاری اهداف و وسایل ایجاب میکند که اعمال ما با اهدافمان همراستا باشد و اطمینان حاصل کند که ما مراحل لازم را برای دستیابی به نتایج مطلوب خود انجام میدهیم. این اصول همراستایی و کارایی را در تصمیمگیریهای اخلاقی ما ترویج میکنند.
وجدان و بیطرفی. وجدان ایجاب میکند که اعمال ما با باورهای اخلاقیمان همراستا باشد و از ریاکاری جلوگیری کند و یکپارچگی را ترویج دهد. بیطرفی ایجاب میکند که ما اعمال مشابه را به طور مشابه ارزیابی کنیم، صرفنظر از افرادی که درگیر هستند، و اطمینان حاصل کنیم که انصاف و عینیت رعایت میشود. این اصول یکپارچگی اخلاقی و انصاف را در تعاملات ما با دیگران ترویج میکنند.
9. قاعده طلایی: با دیگران همانطور رفتار کنید که میخواهید با شما رفتار شود
با دیگران فقط همانطور رفتار کنید که شما نیز در همان شرایط مایل به رفتار هستید.
معامله و همدلی. قاعده طلایی، یک اصل بنیادی در بسیاری از نظامهای اخلاقی، بر معامله و همدلی تأکید میکند. این قاعده از ما میخواهد که با دیگران همانطور رفتار کنیم که در همان شرایط میخواهیم با ما رفتار شود و انصاف و همدلی را ترویج میکند. با در نظر گرفتن دیدگاهها و احساسات دیگران، میتوانیم انتخابهای اخلاقی و مسئولانهتری داشته باشیم.
استنتاج از سازگاری. قاعده طلایی میتواند از اصول وجدان و بیطرفی استنتاج شود. اگر ما وجداندار و بیطرف باشیم، چیزی را به دیگری انجام نخواهیم داد مگر اینکه باور داشته باشیم که این کار درست است و بنابراین مایل به انجام آن در همان شرایط برای خودمان هستیم. این استنتاج اهمیت سازگاری را در استدلال اخلاقی برجسته میکند.
کاربرد عملی. برای اینکه قاعده طلایی را به طور مؤثر به کار ببریم، به دانش و تخیل نیاز داریم. ما باید تأثیر اعمال خود بر دیگران را درک کنیم و خود را به وضوح در جایگاه آنها تصور کنیم. این نیازمند همدلی و تمایل به در نظر گرفتن دیدگاههای مختلف است و به ما امکان میدهد تا قضاوتهای اخلاقی آگاهانهتر و همدلانهتری داشته باشیم.
10. عقلانیت اخلاقی: ترکیب سازگاری، دانش و همدلی
ما در قضاوتهای اخلاقیمان به اندازهای که سازگار، آگاه، تخیلی و چند چیز دیگر هستیم، عقلانی هستیم.
چهار رکن عقلانیت. عقلانیت اخلاقی شامل ترکیبی از سازگاری، دانش، تخیل و عوامل دیگر است. این عناصر به ما کمک میکنند تا باورهای اخلاقی عاقلانه و مسئولانهای شکل دهیم. با تلاش برای افزایش عقلانیت، میتوانیم کیفیت تصمیمگیریهای اخلاقی خود را بهبود بخشیم و رفتار اخلاقی را ترویج کنیم.
آگاه و تخیلی. آگاه بودن ایجاب میکند که ما حقایق یک وضعیت، دیدگاههای اخلاقی جایگزین و تعصبات خود را درک کنیم. تخیلی بودن شامل داشتن آگاهی واضح و دقیقی از وضعیت دیگران و تأثیر اعمال ما بر زندگی آنهاست. این عناصر درک و همدلی ما را افزایش میدهند و به ما امکان میدهند تا انتخابهای همدلانه و مسئولانهتری داشته باشیم.
عوامل اضافی. علاوه بر سازگاری، دانش و تخیل، عقلانیت اخلاقی همچنین شامل عواملی مانند آزادی فکر، نگرانی برای دیگران، گفتوگو و تواضع است. این عناصر تفکر انتقادی، همدلی و ذهن باز را ترویج میکنند و به ما امکان میدهند تا در بحثهای اخلاقی معنادار و سازندهتری شرکت کنیم.
11. پیامدگرایی: اخلاق بر اساس نتایج
ما باید همیشه هر چیزی را انجام دهیم که تعادل لذت را بر درد برای همه تحت تأثیر قرار گرفته از عمل ما حداکثر کند.
حداکثر کردن پیامدهای خوب. پیامدگرایی ادعا میکند که اخلاق یک عمل تنها به پیامدهای آن بستگی دارد. عمل درست، عملی است که بهترین نتایج را حداکثر کند، صرفنظر از ماهیت عمل خود. این دیدگاه بر اهمیت در نظر گرفتن تأثیر انتخابهای ما بر دیگران تأکید میکند.
فایدهگرایی کلاسیک. یک شکل برجسته از پیامدگرایی
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب اخلاق نوشتهی هری جی. گنسلر نظرات متفاوتی را به خود جلب کرده است. برخی آن را به عنوان یک مقدمهی جامع به فلسفهی اخلاق ستایش میکنند و بر توضیحات واضح آن در مورد دیدگاههای مختلف اخلاقی و نظریههای هنجاری تأکید میورزند. در عین حال، برخی دیگر آن را به خاطر تمایل به دیدگاههای شخصی نویسنده، به ویژه تأکید او بر قاعدهی طلایی، مورد انتقاد قرار میدهند. این کتاب به خاطر محتوای منظم و دسترسیپذیریاش برای دانشجویان غیر فلسفهای شناخته شده است. با این حال، برخی خوانندگان آن را بیش از حد ابتدایی یا فاقد عمق در برخی موضوعات میدانند. به طور کلی، نظرات در مورد کارایی آن به عنوان یک کتاب درسی اخلاق تقسیم شده است.