نکات کلیدی
1. کار ناتمام 1991، زمینهساز حمله 2003
"فکر نمیکنم بتوانید اوضاع OIF را درک کنید... بدون اینکه پایان جنگ '91 را بفهمید، بهویژه بیاعتمادی به آمریکاییها که نتیجه آن بود."
پایان ناتمام: جنگ خلیجفارس در سال 1991 بهطور زودهنگام به پایان رسید و صدام حسین را در قدرت نگه داشت و بیاعتمادی عمیقی را در میان عراقیها، بهویژه شیعیان و کردها که به شورش تشویق شده بودند اما سپس رها شدند، ایجاد کرد. این کار ناتمام حس بیعدالتی و بیثباتی را به وجود آورد که بعدها به حمله 2003 کمک کرد.
- ایالات متحده شورشها را تشویق کرد اما از ارائه حمایت ناکام ماند.
- گارد جمهوری صدام بهطور عمده دست نخورده باقی ماند.
- دولت ایالات متحده فرض کرد که سقوط صدام اجتنابناپذیر است که این فرض نادرست بود.
بذرهای درگیری آینده: عدم توانایی در حذف صدام بهطور قاطع در سال 1991 بذرهای درگیری آینده را کاشت، زیرا به او اجازه داد تا قدرت را حفظ کند و همچنان منبع بیثباتی در منطقه باشد. این حس کار ناتمام بعدها برای توجیه حمله 2003 مورد استفاده قرار گرفت. بیاعتمادی ایجاد شده توسط جنگ 1991 نیز اشغال ایالات متحده را دشوارتر کرد.
نقد ولفوویت: پل ولفوویت، که در آن زمان یکی از مقامات میانهپایه پنتاگون بود، منتقد سرسخت پایان جنگ 1991 بود و استدلال میکرد که ایالات متحده باید بیشتر برای حمایت از شورشیان اقدام میکرد و صدام را برمیداشت. این دیدگاه، هرچند در آن زمان اقلیت بود، بعدها به نیروی محرکهای برای حمله 2003 تبدیل شد. عزم او برای عدم تمکین به قضاوتهای نظامی درباره اجتناب از گرفتار شدن در عراق، عاملی مهم در تلاشهای دولت بوش برای جنگ بود.
2. مهار صدام: سیاست ابهام و سیگنالهای از دست رفته
"ما صدام را مهار کردیم. ما شاهد کاهش نیروی نظامی او به کمتر از نصف از آغاز جنگ خلیجفارس تا زمانی که من فرماندهی را ترک کردم، بودیم."
یک دهه مهار: برای بیش از یک دهه پس از جنگ 1991، ایالات متحده سیاست مهار را دنبال کرد و از مناطق پرواز ممنوع، تحریمها و تمرینات نظامی برای محدود کردن قدرت صدام استفاده کرد. در حالی که این سیاست تواناییهای نظامی او را کاهش داد، همچنین حس کینه و بیثباتی در منطقه ایجاد کرد.
- عملیات نظارت شمالی و عملیات نظارت جنوبی هزینهبر و عمدتاً نادیده گرفته شده توسط عموم مردم آمریکا بود.
- این سیاست بهعنوان "سروصدای سفید ثابت" توسط نظامیان ایالات متحده دیده میشد.
- هزینه مهار تقریباً 1.5 میلیارد دلار در سال بود.
موضع مبهم صدام: رفتار صدام حسین در دوره مهار بهدقت تنظیم شده بود تا نافرمانی را نشان دهد بدون اینکه واکنش کامل ایالات متحده را تحریک کند. او موجودیهای شیمیایی و بیولوژیکی خود را از بین برد اما اجازه نداد بازرسان بینالمللی این موضوع را ثابت کنند، احتمالاً برای ترساندن همسایگان و شهروندانش. این ابهام توسط دولت ایالات متحده بهدرستی تفسیر نشد.
نقد ولفوویت: پل ولفوویت مهار را غیراخلاقی و ناکارآمد میدانست و آن را با تلاش برای مهار هیتلر مقایسه میکرد. او استدلال میکرد که این یک استراتژی پرهزینه است که هیچ کمکی به مردم عراق نمیکند و به اسامه بن لادن ابزاری بزرگ برای جذب نیرو میدهد. او معتقد بود که تنها راهحل تغییر رژیم است.
3. چشمانداز ولفوویت: یک جنگ صلیبی برای دموکراسی، کور به واقعیت
"بیش از هر یک از دیگر شخصیتهای دراماتیک در واشنگتن معاصر، ولفوویت تجسم اعتقادات مرکزی است که ایالات متحده در عصر بوش به آنها پایبند است."
ایدهآلیسم در برابر واقعگرایی: پل ولفوویت، یکی از معماران کلیدی جنگ عراق، بهدلیل اعتقاد قوی به درستی اقدامات آمریکایی و کارایی قدرت آمریکایی برای گسترش دموکراسی، به شدت تحت تأثیر قرار داشت. این چشمانداز ایدهآلیستی اغلب با دیدگاههای عملیتر رهبران نظامی و دیگر سیاستگذاران در تضاد بود.
- ولفوویت صدام را بهعنوان هیتلر مدرن میدید و مهار را غیراخلاقی میدانست.
- او معتقد بود که هر کشوری قادر به دموکراتیک شدن است.
- او "اطمینان فوقالعادهای در درستی اقدامات آمریکایی و اطمینان فوقالعادهای در کارایی تسلیحات آمریکایی" داشت.
نادیده گرفتن واقعیتهای میدانی: ایدهآلیسم ولفوویت او را به این نتیجه رساند که پیچیدگیهای عراق و پتانسیل مقاومت در برابر اشغال تحت رهبری ایالات متحده را دست کم بگیرد. او تصویری از سرزمینی مملو از سلاحهای کشتار جمعی و مشتاق به آزادی توسط نیروهای آمریکایی ساخت و واقعیتهای میدانی را نادیده گرفت.
سادهلوحی خطرناک: حمایت ولفوویت از سرنگونی صدام از طریق حمایت از شورشیان عراقی، توسط برخی بهعنوان رویکردی خطرناک و سادهلوحانه تلقی شد که عواقب آن بهخوبی مورد بررسی قرار نگرفته بود. پیشینه علمی و رفتار آرام او، عزم سختکوشی را پنهان میکرد که بسیار عمیقتر از آنچه در واشنگتن متمایل به مصالحه معمول است، بود.
4. 11 سپتامبر: کاتالیزوری برای جنگ پیشگیرانه
"ما نمیتوانیم به کارهای عادی بازگردیم. نمیتوانیم فکر کنیم که این مشکل تروریسم مبتنی بر افراطگرایی اسلامی ما را تنها خواهد گذاشت."
یک فرصت سیاسی: حملات 11 سپتامبر فرصت سیاسی را فراهم کرد که پل ولفوویت، ریچارد پرل و دیگران برای پیشبرد سیاست خارجی تهاجمیتر، از جمله تغییر رژیم در عراق نیاز داشتند. آنها استدلال کردند که 11 سپتامبر ناشی از واقعگرایی کوتاهمدت و نادرست بود که بهطور نادرستی به دنبال سازش با شر بود.
- ولفوویت بر حمله به عراق در پاسخ به 11 سپتامبر تأکید کرد و استدلال کرد که این کشور حامی تروریسم است.
- رامسفلد و ولفوویت مواد توجیهی را به کمپ دیوید آوردند که سه هدف در جنگ علیه تروریسم را ارائه میداد: القاعده، طالبان افغانستان و عراق.
- این حملات فرصتی جدید برای کسانی ایجاد کرد که استدلال میکردند تحلیلگران حرفهای اطلاعات، تهدید عراق را دست کم گرفتهاند.
تغییر اولویتها: در حالی که رئیسجمهور بوش در ابتدا بر افغانستان تمرکز داشت، حملات فرصتی جدید برای کسانی ایجاد کرد که استدلال میکردند تحلیلگران حرفهای اطلاعات، تهدید عراق را دست کم گرفتهاند. تردیدهای جدید درباره اطلاعات، همراه با احتیاط افسران ارشد نظامی، به شدت رامسفلد را ناامید کرد.
آغاز برنامهریزی جنگ عراق: بررسی رسمی پنتاگون درباره چگونگی حمله به عراق در نوامبر 2001، بلافاصله پس از سقوط کابل آغاز شد. تا اوایل دسامبر، ژنرال ارتش تامی آر. فرانکس در حال بررسی برنامهریزی برای حمله به عراق بود. از همان ابتدا، تنش بین نظامیان و دفتر وزیر دفاع درباره اینکه آیا باید به عراق حمله کرد و اگر بله، چه تعداد نیرو باید استفاده شود، وجود داشت.
5. برنامهریزی معیوب و بذرهای شکست اشغال
"هیچ بررسی و تجمیع سیستماتیک و معتبر از دیدگاهها بین تولیدکنندگان اطلاعات و سیاستگذاران ارشد وجود نداشت."
تنش بین نظامیها و غیرنظامیها: از همان ابتدا، تنش بین نظامیان و دفتر وزیر دفاع (OSD) درباره اینکه آیا باید به عراق حمله کرد و اگر بله، چه تعداد نیرو باید استفاده شود، وجود داشت. نظامیان به یک نیروی بزرگتر تمایل داشتند، در حالی که رامسفلد بر یک حمله سریعتر و کوچکتر تأکید میکرد.
- ژنرال فرانکس به نقطه تکیهگاه در برنامهریزی جنگ تبدیل شد و به دیدگاه رامسفلد گرایش پیدا کرد.
- نظامیان با نیروی بزرگتری حدود 350,000 نیرو راحت بودند، اما رامسفلد نیروی کوچکتر و سریعتری را میخواست.
- مداخله رامسفلد، بهویژه درخواست او برای تولید سه نسخه متوالی از طرح حمله، برنامهریزی را بهبود نبخشید و در واقع آن را تضعیف کرد.
نادیده گرفتن برنامهریزی پس از جنگ: در حالی که دولت بوش بهطور جدی بر روی طرح حمله تمرکز داشت، به برنامهریزی جدی برای اشغال پس از جنگ توجه کمی داشت. این کمبود برنامهریزی عواقب فاجعهباری برای موقعیت ایالات متحده در عراق پس از جنگ داشت.
- فرماندهی مرکزی بیش از یک سال را صرف figuring out how to take down a reeling, hollow regime کرد و تقریباً هیچ فکر جدی به چگونگی جایگزینی آن نکرد.
- تمرکز تقریباً تمام انرژیهای آنها بر روی آسانترین کار، با عواقب فاجعهبار برای موقعیت ایالات متحده در عراق پس از جنگ بود.
- مطالعه زینی پس از عملیات Desert Fox، که حمله به عراق با سه تیپ زرهی سنگین را تصور میکرد، کنار گذاشته شد.
داستان میلار: گزارشگری جودیت میلار در نیویورک تایمز، که بر اساس اطلاعات معیوب و حسابهای فراریان بود، به پیشبرد کشور به سمت جنگ کمک کرد. داستانهای او درباره برنامههای تسلیحات کشتار جمعی عراق بعداً نادرست بودن آنها ثابت شد.
6. جنگ واژهها: فروش جنگ بر اساس پیشفرضهای نادرست
"هیچ شکی نیست که صدام حسین اکنون سلاحهای کشتار جمعی دارد. هیچ شکی نیست که او در حال جمعآوری آنها برای استفاده علیه دوستان، متحدان و علیه ما است."
اطمینان چنی: معاون رئیسجمهور چنی بهطور قاطع تأکید کرد که "هیچ شکی نیست" که عراق سلاحهای کشتار جمعی دارد و بحث را بهگونهای شکل داد که بهطور قوی به دولت کمک کرد. موضع سختگیرانه او در عدم بحث، توسط دیگران در دولت پذیرفته شد.
- سخنرانی چنی مانند یک حمله پیشگیرانه بود که گزینههای رئیسجمهور را محدود کرد.
- اطمینان او شک و تردید در جامعه اطلاعاتی را کاهش داد.
- او مخالفان را در موضع دفاعی قرار داد و بهطور مؤثر گفت: اگر فکر میکنید من اشتباه میکنم، ثابت کنید.
یک NIE معیوب: برآورد ملی اطلاعات (NIE) درباره برنامههای تسلیحات کشتار جمعی عراق، که در سپتامبر 2002 تهیه شد، سندی معیوب بود که تهدید را بیش از حد بزرگ جلوه داد و شک و تردیدهای داخلی را کم اهمیت جلوه کرد. این سند بهطور مؤثر نظر را بهعنوان واقعیت ارائه میداد و نمایشی جدی از دیدگاهها در جامعه اطلاعاتی بود.
- NIE بهطور غیرمعمول سریع، در عرض چند هفته منتشر شد.
- کمیته اطلاعات سنا بعداً دریافت که "بیشتر قضاوتهای کلیدی [در NIE] یا بیش از حد بزرگنمایی شده بودند یا از گزارشهای اطلاعاتی زیرین پشتیبانی نمیشدند."
- اشتباهات و بزرگنماییها تصادفی نبودند، بلکه همه به سمت ایجاد استدلالی پیش میرفتند که عراق تهدیدی رو به رشد است.
تعریف مجدد اطلاعات: ریچارد پرل و دیگران در پنتاگون استدلال کردند که آنها در تجزیه و تحلیل دادهها بهتر از مخالفان خود در جامعه اطلاعاتی هستند. آنها حقایق فردی را جمعآوری کرده و به فهرستهای طولانی تبدیل کردند و سپس بهدلیل طولانی بودن فهرست، آن را معتبر دانستند. این منجر به یک خلأ اطلاعاتی شد که در آن ادعاهای وحشیانهای درباره برنامههای تسلیحاتی صدام در سال 2002 مطرح شد که بعداً نادرست بودن آنها ثابت شد اما در آن زمان نمیتوانستند رد شوند.
7. حمله: موفقیت تاکتیکی، شکست استراتژیک
"من معتقدم که تخریب قدرت نظامی حسین و آزادسازی عراق یک کار آسان خواهد بود."
حملهای سریع: حمله تحت رهبری ایالات متحده به عراق در مارس 2003 یک پیروزی نظامی سریع و قاطع بود، با این که نیروهای آمریکایی به سرعت کنترل بغداد را به دست آوردند و رژیم صدام حسین را سرنگون کردند. با این حال، این موفقیت تاکتیکی یک شکست استراتژیک عمیقتر را پنهان کرد.
- حمله با یک بارش موشکهای کروز و بمبهای نفوذی به پناهگاهها در مزارع دورا آغاز شد، که گروهی از خانهها بود که گاهی توسط صدام حسین استفاده میشد.
- حمله زمینی در صبح روز 21 مارس آغاز شد و تیپ سوم پیادهنظام پیشتاز حمله بود.
- نیروی حمله نسبتاً کوچک بود و شامل کمتر از سه تیپ ارتش، بهعلاوه یک تیپ بزرگ دریایی و یک تیپ بریتانیایی بود.
هدف محدود: طرح جنگ بر روی هدف نسبتاً محدود تغییر رژیم تمرکز داشت و چالشهای پیچیدهتر تثبیت و بازسازی پس از جنگ را نادیده گرفت. این کمبود دیدگاه استراتژیک عواقب فاجعهباری برای اشغال ایالات متحده داشت.
- طرح بهگونهای طراحی شده بود که هدف "تغییر رژیم" را محقق کند.
- طرح بر تخریب ارتش عراق و دستگاه دولتی تمرکز داشت.
- طرح به عواقب بلندمدت حمله توجهی نداشت.
توهمات متناقض: دولت بوش دو توهم متناقض را دنبال کرد: بزرگنمایی تهدید تسلیحات کشتار جمعی عراق در حالی که دشواری اشغال و بازسازی کشور را دست کم میگرفت. این ترکیب از بدبینی و خوشبینی به جنگ کمک کرد.
- دولت بر سناریوهای بدترین حالت برای تسلیحات کشتار جمعی تأکید کرد و شواهد متضاد را نادیده گرفت.
- در عین حال، دولت بر سناریوهای بهترین حالت برای عراق پس از جنگ تأکید کرد و فرض کرد که مردم بهگرمی از حضور ایالات متحده استقبال خواهند کرد و انتقالی سریع به دموکراسی خواهد داشت.
- هم بدبینی ارزیابی تهدید و هم خوشبینی ارزیابی پس از جنگ به جنگ کمک کرد.
8. اشغال: سقوط به هرج و مرج و سوءاستفاده
"شما قرار است مالک افتخار بیست و پنج میلیون نفر باشید. شما تمام امیدها، آرزوها و مشکلات آنها را خواهید داشت.... این همه اکسیژن را از همه چیز خواهد گرفت.... این اولین دوره خواهد شد."
یک خلأ قدرت: پیروزی سریع نظامی ایالات متحده در عراق، خلأ قدرتی ایجاد کرد، زیرا رژیم قدیمی بدون برنامهای واضح برای جایگزینی آن از بین رفت. این منجر به غارت گسترده، خشونت و فروپاشی قانون و نظم شد.
- نظامیهای ایالات متحده برای چالشهای عراق پس از جنگ آماده نبودند.
- عدم وجود یک برنامه واضح برای عراق پس از جنگ منجر به هرج و مرج و بیثباتی شد.
- دولت ایالات متحده فرض کرد که عراقیها بهگرمی از حضور ایالات متحده استقبال خواهند کرد که این فرض نادرست بود.
رسوایی ابوغریب: سوءاستفاده از بازداشتشدگان در زندان ابوغریب، که در سال 2004 فاش شد، به نمادی از نواقص اخلاقی اشغال ایالات متحده تبدیل شد. این رسوایی نتیجه ترکیبی از عوامل، از جمله آموزش ضعیف، نظارت ناکافی و عدم وجود راهنمایی واضح در مورد رفتار با بازداشتشدگان بود.
- این سوءاستفادهها تنها حوادثی جداگانه نبودند، بلکه نتیجه ناکامیهای سیستماتیک بودند.
- این رسوایی تصویر ایالات متحده را آسیبپذیر کرده و اعتبار آن را تضعیف کرد.
- این سوءاستفادهها نتیجه مستقیم عدم برنامهریزی برای عراق پس از جنگ بود.
بیتوجهی رامسفلد: نگرش بیتوجهی رامسفلد به غارت و امتناع او از پذیرش مشکلات در عراق
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب فیاکسو بهعنوان یک روایت قطعی از سالهای اولیه جنگ عراق بهطور گستردهای مورد تحسین قرار گرفته است. ریکز نقدی تند و تیز بر تصمیمگیریها و استراتژی نظامی دولت بوش ارائه میدهد و به کمبود برنامهریزی و سوءمدیریتهایی که منجر به یک شورش طولانیمدت شد، میپردازد. این کتاب بهخاطر تحقیقات جامع، نوشتار قابلفهم و دیدگاه متعادلش مورد ستایش قرار گرفته است. خوانندگان از بینشهای ریکز در مورد عملیات نظامی و پیامدهای رهبری ضعیف قدردانی میکنند. در حالی که برخی سطح جزئیات را بیش از حد میدانند، بیشتر افراد آن را یک مطالعه ضروری برای درک پیچیدگیهای درگیری عراق میدانند.