نکات کلیدی
1. تقابل جهانبینیها: زمان در برابر فضا
بومیان آمریکا زمینهای خود را به عنوان مکانهایی با بالاترین معنا در نظر میگیرند و تمام بیانات آنها با این نقطه مرجع شکل میگیرد. مهاجران حرکت نیاکان خود در سراسر قاره را به عنوان یک پیشرفت پیوسته از رویدادها و تجربیات بنیادی خوب بررسی میکنند و بدین ترتیب تاریخ—زمان—را در بهترین حالت ممکن قرار میدهند.
دیدگاههای متفاوت. هستهی این تعارض در نحوهی درک واقعیت توسط فرهنگهای مختلف نهفته است: مردم بومی فضا را در اولویت قرار میدهند و زمین را مقدس و مرکزی برای هویت خود میدانند، در حالی که فرهنگهای غربی بر زمان تأکید دارند و تاریخ را به عنوان یک پیشرفت خطی با سرنوشتی خاص میبینند. این تفاوت بنیادین ارزشها، باورها و اقدامات آنها را شکل میدهد.
- بومیان: زمین یک موجود زنده است، منبع هویت فرهنگی و روحانی.
- غربیها: تاریخ یک روایت خطی است، با تمرکز بر پیشرفت و سرنوشت خاص.
عواقب تفکر زمانی. تأکید غرب بر زمان منجر به جستجوی بیپایان پیشرفت شده است، که اغلب به قیمت محیط زیست و فرهنگهای دیگر تمام میشود. این دیدگاه خطی از تاریخ، استعمار، استثمار و بیتوجهی به ارتباط متقابل همه چیزها را تغذیه کرده است.
- استعمار: توجیه شده توسط باور به یک تمدن برتر که مقدر به تسلط بر دیگران است.
- تخریب محیط زیست: ناشی از دیدگاه طبیعت به عنوان منبعی برای استثمار.
آشتی دادن شکاف. پر کردن این فاصله نیازمند تغییر در دیدگاه است، به رسمیت شناختن اعتبار هر دو درک زمانی و فضایی. این به معنای اذعان به اهمیت مکان، احترام به حکمت فرهنگهای بومی و فراتر رفتن از محدودیتهای یک دیدگاه صرفاً خطی از تاریخ است.
2. روایت ناقص آفرینش مسیحی
برای مسیحیان به نظر میرسد که اهمیت رویداد آفرینش در این است که صحنه را برای درک ورود گناه به جهان فراهم میکند.
گناه اصلی و دنیای سقوط کرده. داستان آفرینش مسیحی، با تأکید بر گناه اصلی و سقوط بشریت، سایهای بر دنیای طبیعی میافکند و آن را به عنوان چیزی ذاتاً معیوب و نیازمند رستگاری میبیند. این دیدگاه به استثمار طبیعت و تسلط بر فرهنگهای دیگر توجیه میدهد.
- طبیعت به عنوان فاسد: به عنوان نتیجهای از گناه انسانی دیده میشود.
- تسلط انسانی: توجیه شده توسط ایدهای که انسانها بر زمین سلطه دارند.
هماهنگی بومیان با طبیعت. در مقابل، داستانهای آفرینش بومیان بر ارتباط متقابل همه موجودات زنده و خوبی ذاتی دنیای طبیعی تأکید دارند. انسانها به عنوان بخشی از یک اکوسیستم بزرگتر دیده میشوند و مسئولیت حفظ تعادل و هماهنگی را بر عهده دارند.
- آفرینش به عنوان یک اکوسیستم زنده: همه اجزا به هم متصل و وابستهاند.
- انسانها به عنوان نگهبانان: با مسئولیتی برای حفاظت و احترام به طبیعت.
نیاز به یک روایت جدید. داستان آفرینش مسیحی، با تأکید بر تسلط انسانی و دنیای سقوط کرده، دیگر برای پرداختن به بحرانهای زیستمحیطی که امروز با آن مواجهایم، کافی نیست. ما به یک روایت جدید نیاز داریم که ارزش ذاتی طبیعت و مسئولیت ما برای حفاظت از آن را به رسمیت بشناسد.
3. تاریخ به عنوان ابزاری برای تسلط
تاریخ غرب به گونهای نوشته شده است که گویی مشعل روشنگری مقدر بود از مدیترانه به خلیج سانفرانسیسکو حرکت کند.
روایت غربی. تاریخ غرب اغلب به عنوان یک پیشرفت خطی از پیشرفت ارائه میشود، با تمدن غربی در اوج آن. این روایت برای توجیه استعمار، امپریالیسم و تسلط بر فرهنگهای دیگر استفاده شده است.
- یوروسنترالیسم: قرار دادن تاریخ و ارزشهای اروپایی در مرکز روایت جهانی.
- توجیه فتح: استفاده از تاریخ برای مشروعیت بخشیدن به تسلط بر دیگر فرهنگها.
حذف تاریخهای بومی. روایت غربی اغلب تاریخهای مردم بومی را حذف یا حاشیهای میکند و آنها را به عنوان ابتدایی یا غیرمتمدن به تصویر میکشد. این حذف به از دست رفتن دانش فرهنگی و تداوم کلیشههای مضر کمک کرده است.
- حاشیهای کردن صداهای بومی: خاموش کردن دیدگاههای جایگزین در مورد تاریخ.
- تداوم کلیشهها: تقویت تصاویری مضر از مردم بومی.
بازپسگیری روایتهای بومی. ضروری است که اعتبار تاریخهای بومی را به رسمیت بشناسیم و روایت غالب غربی را به چالش بکشیم. این شامل گوش دادن به صداهای بومی، اذعان به بیعدالتیهای گذشته و تلاش برای درک جامعتر و عادلانهتر از گذشته است.
4. مکانهای مقدس: لنگرهای هویت بومی
مکانهایی که در آنها تجلیات تجربه شدهاند، به یاد سپرده شده و به عنوان مکانهایی که از طریق آیینها و مراسم، مردم میتوانند دوباره با ارواح ارتباط برقرار کنند، کنار گذاشته شدهاند.
اهمیت مکان. برای مردم بومی، مکانهای مقدس تنها مکان نیستند بلکه موجودات زندهای هستند که با قدرت روحانی آمیختهاند. این مکانها اغلب به رویدادها، داستانها و مراسم خاصی مرتبط هستند و به عنوان لنگرهایی برای هویت فرهنگی و عمل روحانی عمل میکنند.
- سایتهای مقدس به عنوان موجودات زنده: دارای قدرت و اهمیت روحانی.
- ارتباط با نیاکان: به عنوان پیوندی به نسلهای گذشته و حکمت آنها.
تهدیدات علیه مکانهای مقدس. گسترش بیرحمانه تمدن غربی منجر به تخریب و بیاحترامی به بسیاری از سایتهای مقدس شده است و آسیبهای روحانی و فرهنگی عظیمی به جوامع بومی وارد کرده است.
- توسعه و استثمار: تهدیدی برای یکپارچگی مکانهای مقدس.
- بیتوجهی به باورهای بومی: منعکسکننده عدم درک و احترام.
حفاظت از مکانهای مقدس. حفاظت از مکانهای مقدس تنها به معنای حفظ مکانهای فیزیکی نیست بلکه به معنای حفظ میراث روحانی و فرهنگی مردم بومی نیز هست. این نیازمند تغییر در دیدگاه است، به رسمیت شناختن ارزش ذاتی این مکانها و اهمیت احترام به حقوق بومیان.
5. توهم دین جهانی
سوالی که به اصطلاح ادیان جهانی نتوانستهاند به طور رضایتبخشی حل کنند این است که آیا تجربه دینی میتواند از زمینه فرهنگی اصلی خود جدا شود و به یک اصل انتزاعی تبدیل شود که برای همه مردم در مکانها و زمانهای مختلف قابل اعمال باشد یا خیر.
مسئله انتزاع. ایده دین جهانی، که برای همه مردم در همه مکانها قابل اعمال است، یک ساختار غربی است که اغلب تنوع تجربه انسانی را نادیده میگیرد. تلاشها برای تحمیل یک چارچوب دینی واحد بر تمام فرهنگها منجر به درگیری و سرکوب شده است.
- تحمیل ارزشهای غربی: نادیده گرفتن اعتبار دیگر سنتهای دینی.
- از دست رفتن تنوع فرهنگی: ناشی از همگنسازی باورهای دینی.
اهمیت زمینه. تجربه دینی به شدت در زمینه فرهنگی، زمان و مکان ریشه دارد. تلاشها برای انتزاع اصول دینی از محیطهای اصلی خود اغلب منجر به از دست رفتن معنا و اصالت میشود.
- زمینه فرهنگی: شکلدهنده بیان و درک باورهای دینی.
- زمان و مکان: تأثیرگذار بر اشکال و شیوههای خاص دین.
پذیرش تنوع. یک رویکرد جامعتر به دین، اعتبار مسیرهای روحانی متنوع و اهمیت احترام به تفاوتهای فرهنگی را به رسمیت میشناسد. این شامل فراتر رفتن از محدودیتهای یک چارچوب جهانی واحد و پذیرش غنای تجربه دینی انسانی است.
6. دو نوع انسان: طبیعی در برابر هیبریدی
من در این ویرایش تجدید نظر شده پیشنهاد میکنم که ما در این سیاره دو نوع انسان داریم—مردم طبیعی و مردم هیبریدی. مردم طبیعی نماینده یک سنت باستانی هستند که همیشه به دنبال هماهنگی با محیط زیست بودهاند. مردم هیبریدی محصول آنچه در فصل 9 به عنوان مهندسی ژنتیکی باستانی اشاره میکنم، هستند که به طور غیرقابل برگشتی نحوه دید این مردم به سیارهمان را تغییر داده است.
دوگانگی بحثبرانگیز. نویسنده یک تمایز بحثبرانگیز بین "مردم طبیعی"، که در هماهنگی با طبیعت زندگی میکنند، و "مردم هیبریدی"، که جهانبینی آنها تحت تأثیر مهندسی ژنتیکی باستانی و تمایل به استثمار سیاره شکل گرفته است، پیشنهاد میکند. این تمایز به عنوان یک طبقهبندی بیولوژیکی نیست بلکه به عنوان راهی برای درک نگرشهای فرهنگی مختلف نسبت به محیط زیست است.
- مردم طبیعی: تأکید بر هماهنگی با طبیعت و حس تعلق.
- مردم هیبریدی: تحت تأثیر تمایل به کنترل و استثمار دنیای طبیعی.
ریشههای استثمار. نویسنده پیشنهاد میکند که جهانبینی هیبریدی، با تأکید بر تسلط انسانی و استثمار طبیعت، ریشه در خاورمیانه دارد و توسط ادیان ابراهیمی تداوم یافته است.
- ریشههای خاورمیانهای: ردیابی ریشههای جهانبینی هیبریدی به سنتهای فرهنگی و دینی خاص.
- توجیه دینی برای استثمار: استفاده از دکترینهای دینی برای مشروعیت بخشیدن به تسلط بر طبیعت.
فراخوانی برای تحول. نویسنده استدلال میکند که یک تغییر رادیکال در نگرشهای ما نسبت به طبیعت برای بقای ما ضروری است. این شامل پذیرش حکمت مردم طبیعی، شناخت ارتباط متقابل ما با محیط زیست و فراتر رفتن از الگوهای مخرب جهانبینی هیبریدی است.
7. بازپسگیری حکمت بومی
بر ما باقی مانده است که دوباره بیاموزیم که ما بخشی از طبیعت هستیم، نه یک گونه فراتر از آن که هیچ مسئولیتی نسبت به دنیای طبیعی ندارد.
راه پیش رو. نویسنده در پایان بر نیاز به یادگیری از فرهنگهای بومی و درک عمیق آنها از دنیای طبیعی تأکید میکند. این شامل شناخت ارتباط متقابل ما با همه موجودات زنده و پذیرش حس مسئولیت برای سیاره است.
- یادگیری از حکمت بومی: به رسمیت شناختن ارزش دانش سنتی.
- ارتباط متقابل با طبیعت: درک جایگاه ما در اکوسیستم بزرگتر.
فراخوانی برای عمل. نویسنده خواستار یک تغییر رادیکال در نگرشهای ما نسبت به طبیعت است، فراتر از زیباییشناسی صرف به یک درک عمیق روحانی از نقش مکانهای مقدس در زندگی انسانی. این شامل به چالش کشیدن جهانبینی غالب غربی و پذیرش یک روش زندگی پایدارتر و هماهنگتر است.
- فراتر رفتن از زیباییشناسی: جستجوی یک ارتباط روحانی عمیقتر با طبیعت.
- پذیرش مسئولیت: به رسمیت شناختن نقش ما به عنوان نگهبانان سیاره.
امید به آینده. نویسنده ابراز امیدواری میکند که یک گروه رو به رشد از صداها منجر به بازبرنامهریزی جامعه آمریکایی شود و از تخریب غیرقابل برگشت زمین جلوگیری کند. این نیازمند تلاش جمعی برای به چالش کشیدن وضعیت موجود و پذیرش یک دیدگاه جدید از رابطهمان با دنیای طبیعی است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب خدا قرمز است به بررسی انتقادی مسیحیت از منظر بومیان آمریکا میپردازد و فرضیات دینی غربی را به چالش میکشد و خواستار بازگشت به معنویت قبیلهای است که ریشه در مکان و طبیعت دارد. دلوریا استدلال میکند که تمرکز مسیحیت بر زمان و تاریخ منجر به تخریب محیط زیست و مسائل اجتماعی شده است. در حالی که برخی از خوانندگان این کتاب را تحریککننده و روشنگر یافتند، دیگران منطق دایرهای آن و کمبود عمق در باورهای بومیان آمریکا را مورد انتقاد قرار دادند. بسیاری از منتقدان به ارتباط این کتاب با نگرانیهای زیستمحیطی و اجتماعی مدرن اشاره کردند.