نکات کلیدی
1. بیخانمانی یک مشکل مسکن است، نه یک شکست فردی
بیخانمانی یک مشکل مسکن است
ساختاری، نه فردی. با وجود روایتهای رایج که بیخانمانی را به شکستهای شخصی مانند بیماریهای روانی یا سوء مصرف مواد نسبت میدهند، دادهها نشان میدهد که شرایط بازار مسکن عامل اصلی افزایش نرخ بیخانمانی در شهرها است. آسیبپذیریهای فردی ممکن است تعیین کند که چه کسی در یک جامعه بیخانمان میشود، اما توضیح نمیدهد که چرا برخی شهرها نرخهای بسیار بالاتری دارند. علت اصلی کمبود مسکن مقرون به صرفه است، نه اختلالات شخصی.
تنوع علل را نمایان میکند. با بررسی تنوع قابل توجه در نرخهای بیخانمانی بین شهرهای ایالات متحده، میتوانیم عوامل واقعی را شناسایی کنیم. شهرهایی با نرخهای مشابه فقر، بیکاری، بیماریهای روانی و مصرف مواد معمولاً سطوح بیخانمانی بسیار متفاوتی دارند. چه چیزی به شدت با بیخانمانی بالا همبستگی دارد؟ بازارهای مسکن گران با نرخهای خالی پایین. این به مسکن مقرون به صرفه و در دسترس به عنوان عوامل کلیدی اشاره دارد.
2. دینامیکهای بازار مسکن باعث تنوع منطقهای در نرخهای بیخانمانی میشود
شرایط بازار مسکن توضیح میدهد که چرا سیاتل چهار برابر بیخانمانی به ازای هر نفر نسبت به سینسیناتی دارد.
عدم تعادل عرضه و تقاضا. در شهرهایی با نرخهای بالای بیخانمانی، عرضه مسکن نتوانسته است با رشد جمعیت و اشتغال همگام شود و قیمتها را افزایش داده است. عواملی مانند محدودیتهای جغرافیایی (مانند آب و کوهها) و زونبندیهای محدودکننده، ساخت و ساز جدید را محدود میکند. در عین حال، رونقهای اقتصادی تقاضای مسکن را افزایش میدهد. این عدم تعادل منجر به افزایش اجارهها و نرخهای خالی نزدیک به صفر میشود.
کشسانی اهمیت دارد. شهرها در پاسخدهی عرضه مسکن خود به تقاضای افزایش یافته متفاوت هستند - "کشسانی" آنها. مکانهایی مانند هیوستون و شارلوت دارای عرضه کشسان هستند و به سرعت مسکن جدید میسازند. اما شهرهای ساحلی مانند سانفرانسیسکو و سیاتل به دلیل جغرافیا و مقررات، عرضه غیرکشسان دارند. با عرضه غیرکشسان، رشد جمعیت به طور مستقیم به افزایش اجارهها تبدیل میشود و نه به افزایش واحدهای مسکونی. این امر باعث میشود افراد بیشتری به بیثباتی مسکن و بیخانمانی دچار شوند.
3. عوامل فردی و فرهنگ محلی تفاوتهای جغرافیایی را توضیح نمیدهند
بیخانمانی در جایی که فقر و بیکاری بیشتر است، پایین است؛ نه مصرف مواد و نه بیماریهای روانی به طور قابل اعتمادی تنوع منطقهای را توضیح میدهند؛ نژاد همچنان یک عامل خطر فردی برای بیخانمانی است که نمیتواند تفاوتهای بین شهرها را توضیح دهد.
رد توضیحات رایج. بسیاری فرض میکنند که شهرهایی با فقر، بیکاری، بیماریهای روانی یا مصرف مواد بیشتر، بیخانمانی بیشتری دارند. دادهها این را تأیید نمیکند. برخی از فقیرترین شهرها دارای پایینترین نرخهای بیخانمانی هستند. عوامل جوی و سیاسی نیز نمیتوانند تفاوتها را توضیح دهند.
عوامل خطر در مقابل علل ریشهای. در حالی که عواملی مانند بیماریهای روانی خطر بیخانمانی یک فرد را افزایش میدهند، اما نرخهای کلی را تحت تأثیر قرار نمیدهند. در غیر این صورت، شهرهایی که جمعیتهای آسیبپذیر بیشتری دارند، به طور مداوم باید نرخهای بالاتری از بیخانمانی داشته باشند. اینگونه نیست. این عوامل بهتر است به عنوان عوامل خطر در نظر گرفته شوند که با شرایط بازار مسکن تعامل دارند، نه به عنوان علل ریشهای.
4. اجارههای بالا و نرخهای خالی پایین پیشبینیکنندههای کلیدی بیخانمانی هستند
برای یک خانوار بسیار فقیر، احتمالاً دسترسی به مسکن در دیترویت یا سنتلوئیس، جایی که اجارههای میانگین بین 600 تا 700 دلار در ماه است، آسانتر از سانفرانسیسکو و شهرستان سانتا کلارا است که هزینهها سه تا چهار برابر بالاتر است.
سطح اجارهها مهمترین است. سطح مطلق اجارهها، نه بار هزینه مسکن (اجاره به عنوان درصدی از درآمد)، بهترین پیشبینیکننده نرخهای بیخانمانی است. برای فقیرترین خانوارها، یک کف سخت وجود دارد که اجاره نمیتواند پایینتر برود. در شهرهای گران، حتی ارزانترین واحدها نیز برای بسیاری در دسترس نیستند.
کمبود باعث بیثباتی میشود. نرخهای پایین خالی به معنای رقابت شدید برای واحدهای موجود است. وقتی نرخهای خالی به زیر حدود 5 درصد میرسد، تأمین مسکن برای خانوارهای آسیبپذیر بسیار دشوار میشود. هر گونه setback - از دست دادن شغل، مشکل سلامتی، مشکل خانوادگی - میتواند به معنای از دست دادن مسکن با امید کم برای پیدا کردن مکان جدید باشد.
5. شهرهای رونقدار با طوفان کامل برای بیثباتی مسکن مواجه هستند
این شهرها طوفان کامل برای بیثباتی مسکن و بیخانمانی را تجسم میکنند: رشد بالا، کشسانی پایین عرضه، هزینههای بالای مسکن و نرخهای خالی بسیار پایین.
رشد بدون مسکن کافی. مراکز فناوری در حال رونق مانند سانفرانسیسکو، سیاتل و بوستون شاهد رشد عظیم شغل و جمعیت بدون ساخت و ساز متناسب مسکن بودهاند. بازارهای مسکن غیرکشسان آنها نمیتوانند با تقاضا همگام شوند.
پارادوکس رفاه. این شهرها قربانی موفقیت خود هستند. اقتصادهای شکوفای آنها ساکنان بیشتری را جذب میکند و هزینههای مسکن را افزایش میدهد. اما بسیاری از شغلهای جدید به اندازه کافی پرداخت نمیکنند تا بتوانند مسکن محلی را تأمین کنند. نتیجه نابرابری شدید و بیثباتی گسترده مسکن در میان ثروت زیاد است.
6. درک عمومی باید به سمت دیدگاه ساختاری در مورد بیخانمانی تغییر کند
اگر بیخانمانی همچنان به عنوان یک مشکل شخصی و نه یک مشکل ساختاری دیده شود، تجویزهای سیاستی به طور طبیعی واکنشی باقی خواهند ماند.
فراتر از سرزنش فردی. تا زمانی که عموم مردم بیخانمانی را عمدتاً از منظر شکستهای شخصی ببینند، حمایت از راهحلهای سیستمی محدود خواهد بود. تغییر در درک لازم است تا اراده سیاسی برای تغییرات عمده سیاستی ایجاد شود.
مسکن به عنوان زیرساخت. همانطور که ما سیستمهای حمل و نقل یا انرژی را به عنوان زیرساختهای عمومی حیاتی میبینیم، مسکن نیز باید به عنوان یک کالای عمومی ضروری دیده شود، نه فقط یک کالای خصوصی. این دیدگاه از سرمایهگذاری و مداخله عمومی بیشتر در بازارهای مسکن حمایت میکند.
7. حل بیخانمانی نیاز به سرمایهگذاری عظیم در مسکن مقرون به صرفه دارد
به عبارت دیگر، پایان دادن به بیخانمانی در شهرستان کینگ نیاز به هزینهای دو تا چهار برابر حدود 260 میلیون دلار فعلی برای بیخانمانی و مسکن ELI در این منطقه دارد.
مقیاس سرمایهگذاری مورد نیاز. واقعاً پرداختن به بیخانمانی نیاز به هزینههای عمومی بسیار فراتر از سطوح کنونی دارد. در حالی که این ممکن است دلهرهآور به نظر برسد، با اراده سیاسی قابل دستیابی است. برای زمینه، بسیاری از مناطق بیشتر از زیرساختهای حمل و نقل هزینه میکنند.
چندین منبع تأمین مالی. راهحلها شامل:
- گسترش کوپنهای مسکن فدرال
- وامهای فدرال با بهره کم برای ساخت مسکن مقرون به صرفه
- افزایش اعتبار مالیاتی مسکن برای افراد کمدرآمد
- مالیاتهای ایالتی و محلی اختصاص یافته به مسکن (مانند مالیاتهای انتقال املاک)
- اعتمادهای عمومی به زمین برای ایجاد مسکن دائماً مقرون به صرفه
8. رویکرد سیستمی برای پیشگیری و پایان دادن به بیخانمانی ضروری است
بیخانمانی به طور تعریف دایرهای است، زیرا با مسکن آغاز و پایان مییابد.
سه مرحله کلیدی:
- ورود: جلوگیری از از دست دادن مسکن از طریق کمکهای اجارهای، حفاظت از اخراج و غیره.
- پاسخ به بحران: ارائه پناهگاه فوری و خدمات حمایتی
- خروج: ایجاد مسیرهایی به سمت مسکن پایدار و دائمی
تعادل اولویتها. در حالی که پناهگاههای اضطراری ضروری هستند، اما بیخانمانی را حل نمیکنند - فقط آن را کمتر قابل مشاهده میکنند. سرمایهگذاریها باید بین پاسخ به بحران و راهحلهای مسکن بلندمدت متعادل شوند. بهینهسازی سیستم پناهگاه کافی نیست؛ مسکن دائمی مناسب بسیار مهم است.
همکاری بینسکوتی. بیخانمانی با بسیاری از سیستمها - مسکن، بهداشت و درمان، عدالت کیفری، آموزش و غیره - تداخل دارد. راهحلهای مؤثر نیاز به هماهنگی بین آژانسها و بخشها برای پرداختن به علل ریشهای و ارائه حمایت جامع دارند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب بیخانمانی یک مشکل مسکن است به خاطر رویکرد مبتنی بر دادههایش در رد افسانههای رایج درباره بیخانمانی مورد تحسین قرار میگیرد. خوانندگان از استدلالهای واضح و شواهد آماری که نشان میدهد هزینهها و دسترسی به مسکن، عوامل اصلی مؤثر بر نرخ بیخانمانی در شهرها هستند، قدردانی میکنند. در حالی که برخی نوشتار را خشک و آکادمیک میدانند، بسیاری آن را کتابی ضروری برای درک و رسیدگی به مسئله بیخانمانی میدانند. توصیههای سیاستی کتاب و تمرکز بر علل ساختاری به جای علل فردی با استقبال خوانندگان مواجه شده است، هرچند برخی از آنها خواستار زمینه تاریخی بیشتر یا بحث در مورد استراتژیهای سیاسی هستند.