نکات کلیدی
۱. بازتعریف هویت سیاهپوستان: پیشنهاد «شکلاتی»
نمیتوان چهرهی نژادپرستی را بدون تغییر نام تغییر داد.
پیشنهاد نامی نوین. لری ویلمور معتقد است که عبارت «آفریقایی-آمریکایی» قدیمی شده و با تجربهی سیاهپوستان در آمریکا همخوانی ندارد. او پیشنهاد میدهد این نام با «شکلاتی» جایگزین شود تا هویت سیاهپوستان جذابتر و کمتر به تاریخ دردناک بردهداری و آفریقا گره بخورد. این بازتعریف میتواند برداشتها را تغییر داده و تنشهای نژادی را کاهش دهد.
مزایای «شکلاتی». این واژه در سراسر جهان محبوب است و بهراحتی میتوان آن را با رنگها و نژادهای ترکیبی مختلف تطبیق داد (شکلات شیری، شکلات تلخ، شیر شکلاتی و غیره). این اصطلاح میتواند شناسایی نژادی در خارج از کشور را سادهتر کند و حتی تعامل با نیروهای انتظامی را کمتنشتر سازد. ویلمور با طنز پیشنهاد میکند که سفیدپوستان را «وانیلی» بنامند تا روند تغییر آسانتر شود.
جلب حمایت NAACP. ویلمور بارها به انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان (NAACP) نامه مینویسد و از آنها میخواهد «شکلاتی» را بهعنوان نام رسمی بپذیرند. او معتقد است حمایت آنها برای موفقیت این حرکت حیاتی است و حتی پیشنهاد میدهد نام انجمن به «انجمن ملی پیشرفت مردم شکلاتی» تغییر یابد. با وجود استدلالهای پرشور و پیشنهادات خلاقانهاش (مانند استفاده از این واژه در فرمهای مالیاتی یا گواهینامه رانندگی)، پاسخی دریافت نمیکند.
۲. به چالش کشیدن رهبری سنتی سیاهپوستان
برای اینکه یک رهبر مؤثر سیاهپوست باشی، باید بتوانی تقریباً همه چیز را به گردن «مرد» بیندازی.
رهبران خودخوانده. ویلمور مشروعیت رهبران خودخوانده سیاهپوست را زیر سؤال میبرد و با طنز، صلاحیتهای خود را برای این نقش معرفی میکند. او معتقد است سیاهپوستان باید برای رهبرانشان رأی دهند، اما چون این کار را نمیکنند، خودش وارد میدان شده چون سیاهپوست است و این شغل را میخواهد.
مهارتهای ضروری رهبری. صلاحیتهای طنزآمیز او شامل توانایی قافیهسازی برای مهم جلوه دادن مسائل، یافتن مقصر در جاهای غیرمنتظره (مثل ناهار مدرسه)، داشتن شغلی مرموز، کشیش بودن بدون کلیسا (برای فریاد زدن) و علاقه به حضور در دوربین است. او همچنین به تأثیر خشم فروخورده و دلخور در مواجهه با سفیدپوستان اشاره میکند.
فراخوان به عمل. با وجود طنز، ویلمور تمایل واقعی خود را برای کمک به رسیدن نژادش به «خط پایان» مبارزه برای برابری ابراز میکند. او سخنرانی رهبریاش را با انتصاب خود به این مقام به پایان میرساند و اذعان میکند که واقعاً نیازی به اجازه ندارد اما همچنان خواهان حمایت است.
۳. درک «مرد» بهعنوان نیروی سیستماتیک
من دوست ندارم برادری را زمینگیر ببینم، فقط از قرار دادن او در آن وضعیت لذت میبرم.
مصاحبه با «مرد». ویلمور مصاحبهای رادیویی با «مرد» انجام میدهد، شخصیتی که اغلب بهعنوان مسئول سرکوب سیستماتیک معرفی میشود. بهطور شگفتانگیز، «مرد» خود را فردی عادی، قابل درک با خانواده و مشکلات روزمره معرفی میکند و حتی به بحران میانسالی اعتراف میکند.
بازی موانع. «مرد» توضیح میدهد که او برادر بزرگ نیست و مسئول شکستهای بزرگ دولتی مانند کاترینا نیست. نقش او بیشتر فردی است، مانند یک «سرعتگیر مزاحم و همهجا حاضر». او از دیدن رنج مردم لذت نمیبرد، بلکه از «معمای» ایجاد موانع برای پایین نگه داشتن افراد، بهویژه کسانی که از خانوادههای پایدار هستند، لذت میبرد.
توطئه نژادی نیست. «مرد» انکار میکند که بخشی از توطئه نژادی باشد و میگوید این موضوع توسط دولت مدیریت میشود (اشاره به توطئه توسیگی، قوانین مواد مخدر، کاترینا). او تمرکز خود را بر اذیت کردن افراد از طریق روشهای سیستماتیک میگذارد که عمدتاً سیاهپوستان آمریکا را هدف قرار میدهد، اما فرانسویها در اروپا و احتمالاً گروههای مهاجر دیگر را نیز شامل میشود.
۴. تأثیر غیرمنتظره عادات فرهنگی سیاهپوستان
سیاهپوستان در همه جا به صفحهی سینما فریاد میزنند.
تروما پاسخگویی. ویلمور پدیدهی پاسخگویی تماشاگران سیاهپوست به فیلمها را از دیدگاه شخصیتهای روی صفحه بررسی میکند. او با شخصیتهایی که از «تروما پاسخگویی» رنج میبرند مصاحبه میکند؛ وضعیتی که مانع از حضور آنها در فیلمهایی میشود که برای مخاطبان سیاهپوست نمایش داده میشود، بهدلیل فریادها و توهینهای مکرر.
تجارب شخصیتها. شخصیتهایی مانند دختر شماره یک در فیلم ترسناک، نظافتچی در فیلم علمی-تخیلی و مردی در گذرگاه عابر پیاده در فیلم اکشن، تجربیات تلخ خود را به اشتراک میگذارند. آنها مرتباً توسط تماشاگران سیاهپوست که گویی فراموش میکنند آنها شخصیتهای خیالی هستند و طبق فیلمنامه عمل میکنند، مورد هشدار یا توهین قرار میگیرند. نظافتچی حاضر به حضور در سینماهای سیاهپوستان نیست، در حالی که مرد در گذرگاه به شنیدن نصیحت تماشاگران فکر میکند.
تحلیل فرهنگی. شخصیتها و تماسگیرندگان دلایل احتمالی این رفتار را از حس همبستگی تا صرفاً خندهدار بودن آن مطرح میکنند. با وجود ناامیدی شخصیتها و نژادپرستی درکشده توسط برخی تماسگیرندگان، این بخش تعامل منحصر بهفرد و گاه مختلکننده مخاطبان سیاهپوست با فیلم را برجسته میکند.
۵. نقش پیچیده و متناقض کلمه «N»
مردی که بیش از هر کس دیگری اینجا نژادپرستی را تجربه کرده، مردی که از متهم زخم خورده، از متهم بهعنوان واژهای محبتآمیز استفاده میکند.
مراسم تدفین نمادین. ویلمور در مراسم تدفین نمادین کلمه «N» شرکت میکند و مرثیهای میخواند که به یک مراسم پاسخ و بازخوانی تبدیل میشود و جمعیت را به «کشتن آن» تشویق میکند. او تاریخچه دردناک این کلمه را ثبت میکند اما همچنین به حضور مداوم آن، حتی بر لبان خود، اشاره دارد. مراسم بهطور جنجالی با ریختن آب روی قبر «برای نِگراهایی که اینجا نیستند» پایان مییابد.
دادگاه نمادین. ویلمور احساس میکند این کلمه بدون محاکمه عادلانه اعدام شده و جلسهای برگزار میکند. دادستان منشأ نفرتانگیز و استفاده تاریخی آن برای غیرانسانی کردن را برجسته میکند. دفاع ویلمور بر معناشناسی تمرکز دارد و استدلال میکند که کلمات دیگری که به «-agger» ختم میشوند ممنوع نیستند و این کلمه قربانی پروفایلینگ است.
شهادت شاهدان. دادگاه شاهدانی مانند استاد جامعهشناسی که تاریخچه کلمه را بررسی میکند و هنرمند هیپهاپ و کمدینی که از این کلمه در آثارشان استفاده میکنند و ادعا میکنند این کلمه زندگیشان را نجات داده یا برای طنزشان ضروری است، دارد. قدرتمندترین لحظه زمانی است که مرد سالخورده سیاهپوستی که از این کلمه زخمی شده، فاش میکند که آن را بهعنوان واژهای محبتآمیز برای نزدیکترین دوستش به کار میبرد و نشاندهنده استفاده پیچیده و متناقض آن در جامعه سیاهپوستان است.
۶. یافتن سیاهپوستی در مکانهای غیرمنتظره
در نهایت، مسئله این نیست که عیسی تیرهپوست بود یا نه، بلکه این است که آیا او سیاه بود یا خیر.
جستجوی عیسی سیاه. ویلمور با طنز سرنخهای کتاب مقدس را تحلیل میکند تا ثابت کند عیسی نه تنها پوست تیره داشت بلکه واقعاً «سیاه» بود. شواهد او شامل سؤال «پدر بچه کیه؟»، تولد در آخور (مانند ممنوعیت ورود به مهمانخانه)، داشتن پسرعمو با نام هیپهاپی (یوحنا تعمیددهنده)، راه رفتن روی آب (چون برادرها شنا بلد نیستند)، صحبت به زبان پیشابونیکس (موعظهها) و داشتن گروه بزرگی از همراهان است.
شواهد بیشتر عیسی. نکات دیگر شامل تبدیل آب به نوشیدنی خنک، تغذیه هزاران نفر با گامبو، درمان «آشیل آرنج»، نوشیدن از جام (قبل از اسنوپ داگ)، نداشتن شغل (بهخاطر نژادپرستی)، احتمالاً دوست داشتن دختری سفیدپوست، کسب اعتبار خیابانی پس از خیانت، مشهورتر شدن پس از مرگ (مانند توپاک)، نداشتن محاکمه عادلانه، رومیها که برای لباسهایش قمار میکردند، برخاستن در سه روز («زمان سیپی»)، مردم که به افتخار او جواهر میپوشند و ناپدید شدن به مدت دو هزار سال («مثل یک برادر»).
برادرها و یوفوها. ویلمور همچنین بررسی میکند چرا سیاهپوستان گزارشهای مشاهده یوفو را نمیدهند. نظریهها شامل تروماهای تاریخی (ترس از کشتیها)، مسدود شدن سیگنالهای بیگانه توسط ملانین، نگرانی از اعتبار خیابانی و تکرارپذیری (بیگانگان فقط «مرد» دیگری خواهند بود) است. او به بررسی شایعهای درباره سرپوش دولتی (پروژه کتاب سیاه) بر گزارشهای «سیاه» یوفو میپردازد که به جلسه هیپنوتیزم با شاهدی منجر میشود که به نظر میرسد داستانهای فیلم را با تجربهای تروماتیک در منطقه ۵۱ مخلوط کرده است.
۷. رویکردهای خلاقانه به جبران خسارت و عذرخواهی
سوپردوم را به ما بدهید.
فراتر از جبران خسارت مالی. ویلمور با اذعان به دشواری جبران خسارت مالی سنتی برای بردهداری، پیشنهاد میدهد که جبران به بیعدالتیهای اخیر مانند طوفان کاترینا مرتبط شود. راهحل او ساده و نمادین است: سوپردوم را به سیاهپوستان بدهند.
جبران خسارت برای بیعدالتیهای خاص. او این ایده را به بیعدالتیهای تاریخی و جاری دیگر گسترش میدهد و جبرانهای خاص و غیرمالی را پیشنهاد میکند:
- محرومیت از حق رأی در انتخابات فلوریدا: دیزنیورلد
- خشونت پلیس بدون فیلمبرداری: یک دوربین فیلمبرداری
- محرومیت از باشگاههای کشور: توپهای آزاد برای یک سال
- سیاهپوستان با خون هندی اما بدون کازینو: «هر چه در هر جا اتفاق بیفتد، همانجا میماند»
- رانندگی در حالی که سیاهپوست هستی: بزرگراه ۴۰۵ در لسآنجلس
- محکومیتهای ناعادلانه: گرند کنیون یک ماه در سال
استراتژیهای عذرخواهی. ویلمور همچنین به بیمیلی دولت برای عذرخواهی از بردهداری میپردازد و روشهای طنزآمیزی ارائه میدهد: عذرخواهی «اشتباه من بود»، عذرخواهی مبهم «دوست عزیز»، عذرخواهی «فراموشکار» (تظاهر به اینکه قبلاً انجام شده)، عذرخواهی «پنهان کردن موضوع» (مخفی کردن در اعلامیهای دیگر)، عذرخواهی «سلبریتی بیمسئولیت» (سرزنش سوءتفاهم)، عذرخواهی «تکان دادن گردن بوقلمون» (تظاهر به خشم)، عذرخواهی «تو اول برو» (منتظر ماندن برای عذرخواهی سیاهپوستان به خاطر چیز دیگری)، عذرخواهی «جیمی سوگارت اشکریز»، عذرخواهی «ستم من بدتر از ستم توست» و عذرخواهی «ریختن در کنار همه عذرخواهیها». با وجود این روشها، او اشاره میکند که سیاهپوستان هنوز میخواهند آن را بشنوند، حتی اگر باور نکنند.
۸. تحلیل نمایندگی سیاهپوستان در رسانهها
ما اکنون بیش از هر زمان دیگری به «سیاهپوست شتلند» نیاز داریم!
کاهش سریالهای کمدی سیاهپوستان. ویلمور از کاهش سریالهای کمدی سیاهپوستان ابراز تأسف میکند و معتقد است این فقط یک روند کلی نیست بلکه نشانهای است از اینکه آمریکا دیگر راحت نیست به سیاهپوستان بخندد، بخشی بهخاطر افزایش اتهامات نژادپرستی. او راهحلی پیشنهاد میکند تا شخصیتهای سیاهپوست دوباره امن و مورد پسند همه شوند.
«سیاهپوست شتلند». او مفهوم «سیاهپوست شتلند» را معرفی میکند، اصطلاحی برای شخصیتهای کودک سیاهپوست کوچک، شاد و زرنگ که شادی را به همه نژادها میآورند. نمونهها شامل رادنی آلن ریپی، گری کولمن (آرنولد جکسون)، امانوئل لوئیس (وبستر) و جلیل وایت (اورکل) هستند. جذابیت آنها به دلیل کوچکی و بامزگی دائمیشان بود.
مشکل رشد. محبوبیت این شخصیتها زمانی کاهش یافت که ناگزیر بزرگ شدند و ویژگی «شتلند» خود را از دست دادند. ویلمور معتقد است آمریکا وقتی این شخصیتها بالغ شدند احساس خیانت کرد. او باور دارد که «سیاهپوست شتلند» دوباره در دنیای پس از ۱۱ سپتامبر بهعنوان نوعی «غذای راحتی» تلویزیونی لازم است و پیشنهاد میکند آنها را بازگردانند تا سریالهای کمدی سیاهپوستان را احیا کرده و شادی غیرسیاسی فراهم کنند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «ترجیح میدهم کازینوها داشته باشیم» با نظرات متفاوتی روبهرو شد و میانگین امتیاز آن ۳.۳۲ از ۵ بود. خوانندگان طنز ویلمور را بیپرواتر و برانگیزانندهی فکر یافتند و دیدگاه منحصربهفرد او دربارهی روابط نژادی را ستودند. بسیاری از مقالات طنزآمیز و دیدگاههای کمدی کتاب لذت بردند، بهویژه فصلهایی که به موضوعاتی چون یوفوها، عیسی سیاهپوست و تغییر اصطلاح «آفریقایی-آمریکایی» به «شکلاتی» میپرداختند. با این حال، برخی احساس کردند طنز کتاب ناپیوسته است و بخشهایی از آن بیرمق یا تکراری به نظر میرسد. منتقدان اشاره کردند که هرچند کتاب لحظاتی خندهدار دارد، اما گاهی از درخشش اجراهای تلویزیونی ویلمور برخوردار نیست.