نکات کلیدی
۱. حقیقت قابل انعطاف است: ساختن داستان زندگی
«چه حقیقی میتوانم بگویم که به اندازهی این دروغی که آنها باور دارند، خوب باشد؟»
روایت شکلگرفته از کودکی. زندگی ابتدایی ایلین می، که با سفرهای مکرر در تئاتر ییدیش همراه با والدینش، جک و آیدا برلین، و مرگ ناگهانی پدرش در ده سالگی مشخص میشد، درک عمیقی از اجرا و ناپایداری به او آموخت. این محیط که در آن مرز میان داستان و واقعیت محو بود، قدرت روایتگری و کاربرد اغراق را به او نشان داد.
- پدر جک: بازیگر، کارگردان و ستارهی تئاتر ییدیش درجه دوم.
- مادر آیدا: مسئول امور مالی، پس از مرگ جک با مشکلات اقتصادی روبرو شد.
- جابهجایی مداوم: بیش از ۵۰ مدرسه تا سن ده سالگی.
- فقدان زودهنگام: پدر در ۴۷ سالگی بر اثر حمله قلبی درگذشت.
- خیانت: خانوادهی جک آیدا و ایلین را ترک کردند.
اسطورهسازی به عنوان دفاع. ایلین که در میان تئاتر و سختیها بزرگ شده بود، یاد گرفت روایتهایی دربارهی خود بسازد که اغلب واقعیتها را با «اختراعات بیپایه» درهم میآمیخت تا هالهای از رمز و راز ایجاد کند یا توجه ناخواسته را منحرف سازد. این اسطورهسازی خودساخته به عادتی مادامالعمر تبدیل شد.
- ادعای تولد در صندوق عقب یک خودرو در آمریکای جنوبی.
- اختراع تسلط به زبان پرتغالی.
- ارائهی اندازهگیریهای فیزیکی غیرمنطقی.
- تغییر شهر تولد از فیلادلفیا به شیکاگو.
حقیقت در هنر در برابر زندگی. در حالی که ایلین در کارهای خلاقانهاش به دنبال حقیقت و اصالت بود، واقعیتهای زندگی خود را قابل انعطاف میدانست. این پارادوکس نشاندهندهی بیاعتمادی او به دیگران و تمایلش به کنترل نحوهی دیده شدنش است؛ ترجیح میداد نسخهای از خود را اجرا کند تا هستهی آسیبپذیرش را آشکار سازد.
۲. بداههپردازی به مثابه زندگی: یافتن همراهی و صدا
«تنها چیز ایمن، ریسک کردن است.»
مرکز فکری شیکاگو. ایلین در سال ۱۹۵۲ با اتکا به خود به شیکاگو رفت، جذب فضای بوهمی و سختگیری دانشگاه شیکاگو شد. اگرچه هرگز به طور رسمی ثبتنام نکرد، اما «رشتهاش را در حضور داشتن» انتخاب کرد، در کلاسها شرکت میکرد و در مباحثات تند شرکت داشت و به سرعت به خاطر ذهن تیز و نظرات غیرمتعارفش شناخته شد.
- دانشگاه شیکاگو: جزیرهای از فرهنگ بیتنیک و مرکز فکری.
- دانشجوی غیرمتعارف: بدون ثبتنام در کلاسها حاضر میشد و با اساتید بحث میکرد.
- شهرت: در میان همسالانش نابغه، ترسناک و جهاندیده بود.
دیدار با مایک نیکولز. دیدار افسانهای نخست او با مایک نیکولز که با خصومت متقابل و شوخیهای زیرکانه همراه بود، پیشدرآمد ارتباط منحصر به فردشان بود. دیدار دومشان، هنگام بداههپردازی شخصیتها در قطار، پیوندی بر پایهی آسیبهای مشترک، رقابت فکری و درک عمیق از دفاعهای یکدیگر ایجاد کرد.
- برداشت اول: نفرت متقابل.
- دیدار دوم: بداههپردازی در قطار.
- پیوند: مادران دشوار مشترک، نخبهگرایی فکری، امنیت متقابل.
- رابطه: عشق افلاطونی بر پایهی «من تو را میشناسم.»
آغاز بازیگران کامپس. با پیوستن به باشگاه نمایشنامهنویسان پاول سیلز که بعدها به بازیگران کامپس تبدیل شد، ایلین خانهای خلاق یافت. او عضو اصلی شد، بازیهای بداهه را آموزش داد، به طور گسترده نوشت و صدای منحصر به فرد خود را در محیطی تجربی و مشارکتی که حقیقت و مشاهده را بر کمدی سنتی ترجیح میداد، پرورش داد.
- نقش: مربی بازیگری، نویسنده، کارگردان، بازیگر.
- قوانین بداهه: اصولی مانند «انکار نکن»، «انتخاب قوی داشته باش» را توسعه داد.
- تمرکز خلاق: طرحهای مشاهداتی، عمق روانشناختی، موضوعات تابو.
- تأثیر: نیرویی پیشرو در شکستن مرزهای کمدی شد.
۳. صعود ناگهانی: نیکولز و می به صحنه میآیند
«ما بلافاصله شگفتانگیز بودیم.»
آغاز در نیویورک. پس از انحلال کامپس، مایک نیکولز ایلین را متقاعد کرد تا به نیویورک بپیوندد. با تنها ۴۰ دلار پول، برای مدیر جک رولینز تست دادند و بداههپردازی کردند. رولینز جذب استعداد منحصر به فردشان شد و پتانسیل موفقیت در جریان اصلی را علیرغم سبک غیرمتعارفشان تشخیص داد.
- مدیر: جک رولینز، اجرای «عجیب و شگفتانگیز» آنها را دید.
- اولین اجراها: ویلیج وانگارد (پیشنمایش برای مورت سال)، بلو آنجل.
- سبک: فکری، مشاهداتی، محور بر شخصیت، نه شوخیهای معمول.
پیشرفت در تلویزیون. حضورشان در برنامهی امبینیوس شبکهی انبیسی در سال ۱۹۵۸ نقطه عطفی بود. با وجود اضطراب اولیه و شروع کند، طرحهایشان به ویژه «نوجوانان» و «تلفن» با مخاطبان ملی ارتباط برقرار کرد و آنها را به شهرت یک شبه رساند و به «داغترین پدیده شهر» تبدیل کرد.
- امبینیوس: برنامهی ویژه در ساعت پربیننده، پانزده دقیقه، بدون ویرایش.
- طرحها: «نوجوانان»، «تلفن»، «مادر و پسر».
- تأثیر: نقدهای درخشان، شناخت ملی، تقاضای ناگهانی.
موفقیت در برادوی. با بهرهگیری از شهرت، نیکولز و می نمایش خود را در برادوی با عنوان «شبی با مایک نیکولز و ایلین می» به روی صحنه بردند. این نمایش تجاری موفقی بود، تمام بلیتها فروخته شد و تحسین منتقدان را برانگیخت و جایگاه آنها را به عنوان نمادهای فرهنگی که کمدی را برای نسل جدید تعریف کردند، تثبیت کرد.
- نمایش: «شبی با مایک نیکولز و ایلین می.»
- محتوا: طرحهای باشگاهی پالایش شده، بداههپردازی با پیشنهادات مخاطب.
- استقبال: موفقیت فوری، فروش کامل، تحسین منتقدان.
- تأثیر: تعریف کمدی آن دوره، تأثیر بر نسلهای بعدی.
۴. بهای شهرت: یکپارچگی هنری در برابر تکرار
«او خیلی خسته شد. همه کمدینها در نقطهای میخواهند تغییر کنند. اجرای تو دشمن تو میشود.»
محدودیتهای شهرت. صعود سریع به شهرت فشارهای غیرمنتظرهای به همراه داشت. تقاضا برای اجرای همان مواد بارها و بارها، محدودیتی خلاقانه بود که با تمایل ایلین به بداههپردازی و کاوش در تضاد بود. کاری که زمانی منبع کشف بود، به تکرار و «غیرانسانی» شدن تبدیل شد.
- تکرار: اجرای همان طرحها هر شب.
- فشار: ارائهی موفقیتهای اثبات شده برای جمعیتهای بزرگتر.
- خستگی: ایلین از نبود مواد جدید کلافه شد.
ناراحتی از شهرت. ایلین با جنبههای شهرت به شدت ناراحت بود و توجه را مزاحم و غیرصادقانه میدانست. او از پیروی از هنجارهای هالیوود خودداری میکرد و ناشناسی و اصالت را به بازی نقش ستاره ترجیح میداد.
- مقاومت: اجتناب از تبلیغات، رویدادهای اجتماعی، ظاهر متعارف.
- بیاعتمادی: نسبت به مصاحبهکنندگان و نظارت عمومی مشکوک بود.
- آرزو: ناپدید شدن، عدم وجود در عرصه عمومی.
جدایی. رکود خلاقانه و فشارهای شخصی ایلین را در سال ۱۹۶۱ به پایان همکاری واداشت، هرچند موفقیت عظیم داشتند. این تصمیم، هرچند دوستانه، پایان یک دوره بود و هر دو هنرمند را به مسیرهای جداگانه برای پیگیری علایق فردی، به ویژه بازگشت ایلین به نویسندگی، فرستاد.
- دلیل: خستگی، رکود خلاقانه، فشار شخصی.
- انتخاب ایلین: استفاده از بند قرارداد برای ترک همکاری.
- تأثیر: پایان اجرای نیکولز و می، آغاز کارهای مستقل.
۵. آغاز کارگردانی مستقل: هرج و مرج و موفقیت غیرمنتظره
«تو باعث نگرانی گروه میشوی.»
بازگشت به نویسندگی. پس از جدایی، ایلین بر نمایشنامهنویسی تمرکز کرد، اما تلاشهای اولیهی مستقلش مانند «طناب کافی نیست» و «مسئله موقعیت» با شکست مواجه شد، زیرا انرژی مشارکتی و ویرایش مایک را نداشت. دیدگاه بیتعارف او با خواستههای تولید تئاتر سنتی در تضاد بود.
- نمایشنامهها: «طناب کافی نیست»، «مسئله موقعیت.»
- استقبال: نظرات متناقض تا منفی، ساختار ضعیف یا تاریک بودن بیش از حد.
- تعارض: برخورد با کارگردانان و تهیهکنندگان بر سر اصلاحات و دیدگاه.
فرصت هالیوود. با وجود مشکلات تئاتری، شهرت ایلین به عنوان نابغه فرصتی تاریخی در هالیوود فراهم کرد: نوشتن و کارگردانی «برگ جدید». پارامونت که به دنبال تصویر پیشرو بود، او را برای سه نقش استخدام کرد، هرچند قرارداد مالی به نفع او نبود و بیشتر ناشی از راحتی بود تا باور واقعی به تجربه کارگردانیاش.
- قرارداد: نوشتن، کارگردانی و بازی در «برگ جدید.»
- انگیزه: تصویر پارامونت و صرفهجویی در هزینه.
- مالی: دستمزد بسیار کمتر از همتایان مرد.
چالشهای تولید. بیتجربگی ایلین در کارگردانی فیلم، همراه با کمالگرایی و روشهای غیرمتعارفش، منجر به تولیدی پر هرج و مرج و پرهزینه شد. نداشتن دانش فنی و ناتوانی در واگذاری وظایف، گروه را نگران کرد و نشاندهندهی شیب تند یادگیری فیلمسازی استودیویی بود.
- بیتجربگی: ناآشنا با جنبههای فنی مانند جایگاه دوربین.
- روش: تکیه بر شهود، برداشتهای طولانی، بداههپردازی.
- تعارض: برخورد با گروه، تهیهکنندگان و بازیگر والتر متو.
- هزینه: تولید به طور قابل توجهی از بودجه و زمان فراتر رفت.
۶. بچه دلشکسته: تسلط بر هنر، مواجهه با واکنشها
«اگر برایش دل نسوزانند، واقعاً خرابش کردهایم.»
فرصت دوم. با وجود مشکلات «برگ جدید»، موفقیت انتقادی آن ایلین را به فرصت دوم کارگردانی با «بچه دلشکسته» رساند. این بار فقط کارگردانی کرد و با فیلمنامه نیل سایمون و بازیگرانی چون چارلز گرودین و دخترش جینی برلین همکاری داشت.
- نقش: فقط کارگردان.
- فیلمنامه: نوشته نیل سایمون، بر اساس داستان بروس جی فریدمن.
- بازیگران: چارلز گرودین، جینی برلین، سیبیل شپرد.
هرج و مرج کنترلشده. با محدودیتهای مالی و زمانی سختتر در این تولید مستقل، روشهای ایلین محدودتر بود. او بازیگران را برای اجرای اصیل از طریق بداههپردازی در صحنهها تشویق میکرد و به جزئیات دقیق توجه داشت، که رشد او به عنوان فیلمساز را نشان میداد.
- روند: بداههپردازی در برداشتها، تمرکز بر زیرمتن شخصیت.
- جزئیات: دقت در ظرافتهای اجرا و جزئیات بصری.
- حمایت: همکاری با تیم مورد اعتماد که امور لجستیکی را مدیریت میکرد.
تحسین و جنجال. فیلم موفقیت انتقادی کسب کرد، به خاطر طنز تاریک، عمق روانشناختی و اجراهای ظریف تحسین شد و نامزد جوایز اسکار برای جینی برلین و ادی آلبرت گردید. با این حال، به دلیل نمایش کلیشههای یهودی و تصویر ظاهراً سختگیرانه از زنان، به ویژه شخصیت جینی، جنجالبرانگیز شد.
- استقبال: تحسین تقریباً یکپارچه منتقدان، نامزدی جوایز.
- موضوعات: همگونسازی، خودتنفر، روابط معیوب.
- جنجال: اتهامات ضدیهودیت و زنستیزی.
- دفاع: ایلین استدلال کرد که این فیلم هجو رفتار انسانی است، نه هویت.
۷. مایکی و نیکی: تولید افسانهای و هزینههای آن
«چرا باید به کوه بزرگی با چند ستاره اطرافش وفادار باشم؟»
پروژه شخصی. «مایکی و نیکی» داستان دو گانگستر سطح پایین و دوستی پرتنش آنها بود که یکی از نخستین و شخصیترین فیلمنامههای ایلین به شمار میرفت و از تجربیات کودکیاش در اطراف سندیکا در شیکاگو الهام گرفته بود. او آن را تصویری واقعگرایانه از وفاداری و خیانت میدید.
- منشاء: بر اساس افراد واقعی از کودکیاش.
- موضوعات: دوستی، وفاداری، خیانت، کد افتخار منحرف شده.
- ارتباط شخصی: کاوش بیاعتمادی و نیاز به کنترل خود.
افراط در تولید. با وجود طرح ساده به نظر میرسید، تولید فیلم به خاطر تجملگرایی و تأخیرها بدنام شد. کمالگرایی ایلین همراه با سبک بداههپردازی بازیگران جان کازاوتس و پیتر فالک منجر به حجم بیسابقهای از فیلم خام (۱.۴ میلیون فوت) شد.
- بازیگران: جان کازاوتس، پیتر فالک.
- روش: سه دوربین به طور مداوم فعال، آزادی حرکت بازیگران.
- بداههپردازی: تمرکز بر عمل فیزیکی و زیرمتن، نه تغییر دیالوگ.
- فیلمبرداری: ۲۵۹ ساعت فیلم، بسیار فراتر از استانداردهای صنعت.
تضاد با استودیو و سرقت. پارامونت از افزایش بودجه و تأخیرها به شدت ناراضی شد. وقتی تلاش کردند فیلم را برای تکمیل ویرایش بگیرند، ایلین مقاومت کرد که منجر به شکایتها و سرقت ادعایی دو حلقه فیلم منفی شد و شهرت او در هالیوود را بیشتر خدشهدار کرد.
- تضاد: پارامونت در برابر ایلین بر سر بودجه و تکمیل.
- مقاومت: ایلین از تحویل فیلم خودداری کرد.
- حادثه: سرقت ادعایی حلقههای فیلم، شکایتها، اتهامات کیفری.
- نتیجه: مجبور به تکمیل ویرایش در محوطه پارامونت شد.
۸. ایشتر: فاجعه بدنام و پیامدهای آن
«اگر همه کسانی که از ایشتر متنفرند آن را دیده بودند، امروز زن ثروتمندی بودم.»
مفهوم جاهطلبانه. فیلم بعدی ایلین، «ایشتر»، کمدی موزیکال بزرگی بود که از فیلمهای «راه به...» الهام گرفته شده و با بازی وارن بیتی و داستین هافمن دربارهی دو ترانهسرای بیاستعداد گرفتار در یک درگیری خاورمیانهای ساخته شد. این تلاش او برای موفقیت تجاری در عصر بلاکباسترها بود.
- ژانر: کمدی موزیکال، ماجراجویی، هجو سیاسی.
- بازیگران: وارن بیتی، داستین هافمن.
- الهام: فیلمهای «راه به...»، سیاستهای دوران ریگان.
- موضوعات: شهرت، سیاست خارجی آمریکا، فقدان استعداد.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «خانم می وجود ندارد» با نظرات متفاوتی روبهرو شده است و امتیازات آن از یک تا پنج ستاره متغیر است. این اثر بهخاطر پژوهشهای گسترده و سبک نوشتاری ساده و روان مورد تحسین قرار گرفته و برخی خوانندگان از دیدگاههای ارائهشده درباره زندگی و حرفه الین می قدردانی میکنند. با این حال، منتقدان معتقدند کتاب از عمق کافی برخوردار نیست، بیش از حد بر حدس و گمان تکیه دارد و لحنی بیش از حد ستایشآمیز نسبت به موضوع خود دارد. بسیاری از نقدها به دشواری نویسنده در مواجهه با حفظ حریم خصوصی می و عدم تمایل او به همکاری اشاره میکنند که در نهایت منجر به اثری شده است که برخی آن را ناقص یا جانبدارانه میدانند.