نکات کلیدی
1. مسیر حقیقت نیازمند پذیرش تناقض است
این اشکال نه تنها از یکدیگر متمایز هستند، بلکه بهطور متقابل یکدیگر را جایگزین میکنند و با هم ناسازگارند. با این حال، در عین حال، ماهیت سیال آنها لحظاتی از یک وحدت ارگانیک را ایجاد میکند که در آن نه تنها با یکدیگر در تضاد نیستند، بلکه هر یک به اندازه دیگری ضروری است و این ضرورت متقابل تنها زندگی کل را تشکیل میدهد.
حقیقت یک فرآیند است. درک فلسفی یک حالت ایستا از داشتن حقیقت نیست، بلکه یک فرآیند پویا از حرکت از طریق تناقضات و فراتر از آنهاست. هر مرحله از تفکر، در حالی که به نظر میرسد با مرحله قبلی ناسازگار است، لحظهای ضروری در گشایش درک کاملتر است.
منفی را بپذیرید. مسیر حقیقت خطی مستقیم نیست، بلکه سفری دیالکتیکی است که شامل نفی، مخالفت و فراتر رفتن از مواضع قبلی است. منفی چیزی نیست که باید از آن اجتناب کرد، بلکه بخشی اساسی از فرآیند رشد و توسعه است.
- جوانه توسط شکوفه نفی میشود، اما شکوفه مرحلهای ضروری در توسعه میوه است.
- میوه شکوفه را نفی میکند، اما میوه حقیقت گیاه است.
- هر مرحله برای کل ضروری است.
فراتر از پذیرش یا رد ساده. سیستمهای فلسفی نباید بهعنوان صرفاً درست یا نادرست دیده شوند، بلکه باید بهعنوان مراحل در گشایش تدریجی حقیقت در نظر گرفته شوند. فیلسوف واقعی تنها پذیرش یا رد نمیکند، بلکه به دنبال درک ضرورت درونی هر موضع و چگونگی هدایت آن به مرحله بعدی است.
2. یقین حسی: توهم دانش فوری
همه آنچه که درباره آنچه میداند میگوید، فقط این است که وجود دارد؛ و حقیقت آن چیزی جز وجود خالص چیز [Sache] نیست.
جاذبه immediacy. یقین حسی، ابتداییترین شکل دانش، ادعا میکند که جهان را در فردیت غنیاش بدون هیچ واسطه یا تفسیر درک میکند. به نظر میرسد که دسترسی مستقیم و بدون آلودگی به واقعیت را ارائه میدهد.
فقر "این". با این حال، زمانی که سعی میکنیم محتوای یقین حسی را مشخص کنیم، متوجه میشویم که به طرز شگفتانگیزی خالی است. "این" که سعی میکنیم درک کنیم همیشه زودگذر و فرار است و مدام در حال تغییر و ناپدید شدن است.
- "اکنون" همیشه به گذشته میگذرد.
- "اینجا" همیشه در حال تغییر و تحول است.
- "این" همیشه به چیزی دیگر تبدیل میشود.
جهانی در خاص. آنچه که سعی میکنیم بهعنوان یک "این" منحصر به فرد و فردی درک کنیم، همیشه بهعنوان یک کلیت، یک دسته عمومی که به بسیاری از چیزها تعلق دارد، ظاهر میشود. تلاش برای بیان فردی در زبان همیشه منجر به بیان عمومی میشود. بنابراین، یقین حسی بهطور ذاتی با ادعای غنای کیفی و فردیت فوری خود نقص دارد.
3. ادراک: چیز بهعنوان ترکیبی از ویژگیها
ثروت دانش حسی به ادراک تعلق دارد، نه به یقین فوری، که تنها منبع نمونهها بود؛ زیرا تنها ادراک شامل نفی، یعنی تفاوت یا کثرت، در ذات خود است.
فراتر از صرف وجود. ادراک فراتر از ادعای خالی وجود در یقین حسی حرکت میکند و شروع به تمایز ویژگیها و کیفیتها در آنچه بهطور فوری داده شده میکند. این تلاش میکند تا شیء را بهعنوان یک کل یکپارچه متشکل از جنبههای مختلف درک کند.
چیز بهعنوان وحدت ویژگیها. شیء ادراک شده یک موجود ساده و بدون تمایز نیست، بلکه مجموعهای از ویژگیهای مختلف، مانند رنگ، شکل، طعم و بو است. این ویژگیها تنها بهصورت جمعی اضافه نمیشوند، بلکه در یک وحدت توسط خود چیز نگهداشته میشوند.
- نمک سفید، ترش و مکعبی است.
- این ویژگیها همه در همان "اینجا" حاضرند.
- آنها بر یکدیگر تأثیر نمیگذارند، بلکه توسط "همچنین" بیتفاوت به هم متصل هستند.
محدودیتهای ادراک. با این حال، ادراک نمیتواند این ویژگیهای جداگانه را بهطور کامل در یک کل یکپارچه ادغام کند. این در تلاش است تا تنوع ویژگیها را با وحدت چیز سازگار کند. چیز هم یک و هم بسیاری است و ادراک نمیتواند این دو جنبه را سازگار کند.
4. فهم: جهان بهعنوان یک سیستم نیروها
اما قلمرو ضروری و تدبیری بهدلیل ناتوانیاش در توضیح همپوشانی جامع طبیعتهای ضروری، نیروها و قوانین به یکدیگر، بهگونهای که تنها یک سیستم از ضروریات متعامل را تشکیل دهد، بهطور دیالکتیکی نقص دارد.
فراتر از سطح. فهم فراتر از ظاهر فوری چیزها حرکت میکند و بهدنبال درک نیروها و قوانینی است که رفتار آنها را هدایت میکند. این جهان را بهعنوان یک سیستم از نیروهای متعامل میبیند، نه صرفاً بهعنوان مجموعهای از اشیاء جداگانه.
جهان بهعنوان یک سیستم از نیروها. فهم بهدنبال کشف مکانیزمهای پنهانی است که جهان را به حرکت در میآورد، نیروهایی که باعث تعامل و تغییر چیزها میشوند. این جهان را بهعنوان یک سیستم پویا از علت و معلول میبیند، نه صرفاً بهعنوان یک مجموعه ایستا از اشیاء.
- چیزها بهعنوان داشتن یک طبیعت دائمی، یک ذات خاص، یک نیرو و یک قانون دیده میشوند.
- فهم بهدنبال کشف قوانینی است که تعاملات این نیروها را هدایت میکند.
محدودیتهای فهم. با این حال، فهم نمیتواند وحدت جامع جهان را توضیح دهد. این جهان را بهعنوان مجموعهای از نیروها و قوانین جداگانه میبیند، اما نمیتواند توضیح دهد که چگونه این نیروها و قوانین همه به هم مرتبط هستند و یک سیستم واحد و یکپارچه را تشکیل میدهند. این نمیتواند وحدت جهان را توضیح دهد.
5. خودآگاهی: مبارزه برای شناخت
خودآگاهی در و برای خود وجود دارد زمانی که و بهدلیل اینکه، برای دیگری وجود دارد؛ یعنی، تنها در صورت شناخته شدن وجود دارد.
تولد خودآگاهی. خودآگاهی نه از یک بازتاب تنها، بلکه از برخورد با یک خودآگاهی دیگر به وجود میآید. در نگاه دیگری است که ما برای اولین بار بهعنوان یک موجود متمایز و مستقل از خود آگاه میشویم.
مبارزه برای شناخت. این برخورد با یک خودآگاهی دیگر نه یک برخورد صلحآمیز، بلکه یک مبارزه برای شناخت است. هر خودآگاهی بهدنبال این است که تنها مرکز فعال جهانی باشد و دیگری را به یک شیء صرف تنزل دهد.
- این مبارزه به یک نبرد زندگی و مرگ منجر میشود، جایی که هر خودآگاهی برای اثبات ادعاهایش همه چیز را به خطر میاندازد.
- نتیجه این مبارزه ظهور رابطه ارباب و بنده است.
پارادوکس اربابیت. ارباب، که بهدنبال این است که تنها مرکز شناخت باشد، متوجه میشود که شناخت او توخالی و نارضایتبخش است. او تنها توسط یک بنده، موجودی که بهطور کامل بهعنوان یک خودآگاهی شناخته نمیشود، شناخته میشود. بنده، از سوی دیگر، در کار و خدمت خود، درک عمیقتری از خودآگاهی پیدا میکند.
6. عقل: وحدت موضوع و شیء
بهنظر من، که تنها با تبیین خود سیستم قابل توجیه است، همه چیز به درک و بیان حقیقت بستگی دارد، نه تنها بهعنوان ماده، بلکه بهعنوان موضوع نیز.
محدودیتهای تفکر متمرکز بر شیء. عقل فراتر از محدودیتهای آگاهی و خودآگاهی حرکت میکند و بهدنبال درک جهان بهعنوان یک وحدت از موضوع و شیء است. این میشناسد که جهان تنها یک مجموعه از اشیاء نیست، بلکه یک سیستم از موضوعات متعامل است که هر یک هم یک داننده و هم یک شناخته شده است.
جهان بهعنوان بازتاب خود. عقل همان جهانی را در جهان میبیند که در تفکر ذهنی مییابد. این میشناسد که جهان چیزی بیگانه و خارجی نیست، بلکه بازتاب خود آن است.
- جهان تنها یک مجموعه از اشیاء نیست، بلکه یک سیستم از موضوعات متعامل است.
- موضوع تنها یک ناظر منفعل نیست، بلکه یک شرکتکننده فعال در جهان است.
مسیر به سوی دانش واقعی. عقل بهدنبال غلبه بر دوگانگی موضوع و شیء است و بهدنبال دستیابی به دانشی است که هم شخصی و هم جهانی، هم ذهنی و هم عینی باشد. این فلسفهای است که همان جهانی را در جهان کشف میکند که در تفکر ذهنی وجود دارد.
7. روح: نظم اخلاقی و نارضایتیهای آن
فقط روح است که واقعی است؛ این ذات است، یا آنچه که در خود وجود دارد؛ این چیزی است که به خود مربوط میشود و تعیینشده است، این دیگر بودن و بودن برای خود است و در این تعیین، یا در خود خارجیاش، در درون خود باقی میماند؛ به عبارت دیگر، این در و برای خود است.
جهان اخلاقی. روح، بهعنوان وحدت موضوع و شیء، در جهان اخلاقی تجلی مییابد، جهانی از ارزشها، آداب و قوانین مشترک. جهان اخلاقی جامعهای است که در آن افراد خود را در جهانی میشناسند و جهانی را در فرد.
تنش بین قانون انسانی و الهی. جهان اخلاقی نه یک کل ایستا و هماهنگ، بلکه یک کل پویا و متعارض است. این بین قانون انسانی، که بر اساس اراده جامعه است، و قانون الهی، که بر اساس ذات درونی فرد است، پارهپاره میشود.
- قانون انسانی قانون دولت است، قانون جامعه است.
- قانون الهی قانون خانواده است، قانون دل است.
محدودیتهای جهان اخلاقی. جهان اخلاقی، با تأکید بر ارزشها و آداب مشترک، نمیتواند بهطور کامل خواسته فرد را برای ابراز خود و خودمختاری برآورده کند. این جهانی است که در آن فرد همیشه در تنش با جهانی است. بنابراین، جهان اخلاقی همیشه در خطر مختل شدن بهدلیل خواسته فرد برای خود-ادعایی است.
8. دین: جستجوی مطلق در تفکر تصویری
فقط روح است که واقعی است؛ این ذات است، یا آنچه که در خود وجود دارد؛ این چیزی است که به خود مربوط میشود و تعیینشده است، این دیگر بودن و بودن برای خود است و در این تعیین، یا در خود خارجیاش، در درون خود باقی میماند؛ به عبارت دیگر، این در و برای خود است.
نیاز به فراتر رفتن. دین از نیاز انسانی به فراتر رفتن از محدودیتهای جهان اخلاقی و یافتن ارتباطی با چیزی مطلق و ابدی به وجود میآید. این جستجویی برای واقعیتی است که فراتر از دسترس عقل و عمل انسانی است.
زبان تفکر تصویری. دین درک خود از مطلق را بهصورت تفکر تصویری بیان میکند و از نمادها، اسطورهها و آیینها برای نمایندگی الهی استفاده میکند. این نمایندگیها نباید بهطور لفظی گرفته شوند، بلکه بهعنوان استعارههایی برای آنچه که نمیتوان بیان کرد، در نظر گرفته شوند.
- دین ایرانی نور
- پانتئیسمهای هندی
- دین مصری فهم
- دین هنر یونان
محدودیتهای تفکر تصویری. با این حال، تفکر تصویری نمیتواند بهطور کامل ماهیت مطلق را درک کند. این همیشه محدود به اتکای خود به تصاویر و نمادهاست و همیشه در خطر افتادن به خرافات و بتپرستی است. دین مسیحی، دین مطلق و آشکار، برای اولین بار ظهور کرد، رویکردی دینی که در آن روحانیت انسانی به سمت بالا تلاش میکند و با روحانیتی که فراتر از انسان است یکی میشود، در حالی که دومی نیز بهعنوان نازل شدن به درون و دگرگون کردن روحانیت انسانی دیده میشود.
9. شناخت مطلق: اوج سفر روح
خودشناسی خالص در دیگر بودن مطلق، این اتر بهعنوان چنین، زمین و خاک علم یا دانش بهطور کلی است.
پایان سفر. شناخت مطلق اوج سفر روح است، نقطهای که در آن بهطور کامل خود و رابطهاش با جهان را درک میکند. این درک این است که همه اشکال عینیت با آنچه که به موضوع تفکر مربوط است، یکسان هستند.
وحدت موضوع و شیء. در شناخت مطلق، تمایز بین موضوع و شیء در نهایت غلبه مییابد. خود دیگر بهعنوان چیزی جدا از جهان دیده نمیشود، بلکه بهعنوان ذات خود جهان است.
- موضوع جهانی فعال یا خود-فعال است.
- شیء خاص و فردی است.
- موضوع اشیاء خود را به خود میسازد و بدین ترتیب قادر است به خود بازگردد و به آگاهی از خود دست یابد.
پایان بیگانگی. شناخت مطلق پایان بیگانگی است، نقطهای که در آن روح در نهایت با خود در خانه است. این درک این است که همه اشکال وجود در نهایت بیانگر همان روح جهانی هستند. بنابراین، موضوع یا خود برای هگل نه آن چیزی است که ما معمولاً بهعنوان یک اندیشمند شخصی درک میکنیم، بلکه عملکرد منطقی جهانیگرایی در نوعی جدایی خاص از گونه و نمونههای آن است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب پدیدارشناسی روح بهعنوان یک اثر فلسفی پیچیده و غنی شناخته میشود، هرچند نظرات در مورد قابلیت خواندن و انسجام آن متفاوت است. بسیاری از منتقدان تلاش بلندپروازانهی هگل برای پیگیری توسعهی آگاهی و دانش انسانی را ستایش میکنند و مفاهیم تأثیرگذاری مانند دیالکتیک آقا-برده را مورد توجه قرار میدهند. دشواریهای این کتاب بهطور مکرر ذکر میشود و برخی آن را بدون مواد تکمیلی تقریباً غیرقابل درک مییابند. با وجود چالشهایش، بسیاری از خوانندگان آن را اثری عمیق و دگرگونکننده میدانند که تأثیر قابلتوجهی بر فلسفههای بعدی گذاشته و نیاز به چندین بار خواندن برای درک کامل ایدههایش دارد.