نکات کلیدی
1. انسانها ذاتاً قبیلهای هستند و هویتهای گروهی ایجاد میکنند که میتواند به درگیری منجر شود
انسانها قبیلهای هستند. ما نیاز داریم که به گروهها تعلق داشته باشیم. ما به دنبال پیوندها و وابستگیها هستیم، به همین دلیل است که باشگاهها، تیمها، انجمنها و خانواده را دوست داریم. تقریباً هیچکس منزوی نیست. حتی راهبان و کشیشها به گروههایی تعلق دارند. اما غریزه قبیلهای فقط یک غریزه برای تعلق نیست. این همچنین یک غریزه برای طرد کردن است.
ریشههای تکاملی. غریزههای قبیلهای ما ریشههای عمیق تکاملی دارند. مطالعات نشان میدهد که حتی کودکان خردسال به سرعت ترجیحات درونگروهی و تعصبات برونگروهی را زمانی که به طور تصادفی به گروهها اختصاص داده میشوند، شکل میدهند. این تمایل به دستهبندی افراد به "ما" در مقابل "آنها" مسیرهای عصبی متمایزی را فعال میکند، به طوری که اعضای درونگروه به عنوان انسانتر و قابلفهمتر درک میشوند.
تجلیات مدرن. در دنیای معاصر، هویتهای قبیلهای به اشکال مختلفی ظاهر میشوند - قومی، مذهبی، سیاسی، فرهنگی. در حالی که این پیوندها میتوانند معنا و تعلق را فراهم کنند، اما زمانی که گروهها احساس تهدید میکنند، به درگیری دامن میزنند. انگیزههای طرد، غیرانسانیسازی بیگانگان و خشونت بینگروهی اغلب نتیجه وابستگیهای قوی قبیلهای هستند.
پیامدها. درک طبیعت قبیلهای روانشناسی انسان برای پرداختن به تقسیمات در جامعه ضروری است. رهبران و نهادها باید راههایی برای گسترش دایره نگرانی اخلاقی فراتر از مرزهای قبیلهای محدود پیدا کنند. پرورش همدلی بینگروهی و هویتهای مشترک میتواند به غلبه بر انگیزههای تاریک قبیلهگرایی کمک کند.
2. سیاست خارجی آمریکا اغلب پویاییهای قبیلهای مهم در خارج از کشور را نادیده میگیرد
اگر میخواهیم سیاست خارجی خود را درست انجام دهیم - اگر نمیخواهیم همیشه غافلگیر شویم، در جنگهای غیرقابلپیروزی گرفتار شویم و مجبور به انتخاب بین گزینههای سوم و چهارم شویم - ایالات متحده باید با قبیلهگرایی سیاسی در خارج از کشور کنار بیاید.
نقاط کور فرهنگی. سیاستگذاران آمریکایی اغلب چارچوبهای ایدئولوژیک خود را بر جوامع دیگر تحمیل میکنند و پویاییهای قومی، مذهبی و قبیلهای مهم را نادیده میگیرند. این "نابینایی گروهی" تا حدی از تاریخ متمایز آمریکا به عنوان یک ملت مهاجران ناشی میشود که هویت ملی قوی و فراگیر را شکل داده است.
پیامدهای فاجعهبار. عدم درک هویتهای گروهی محلی منجر به اشتباهات بزرگ در سیاست خارجی آمریکا شده است:
- نادرست خواندن انگیزههای ملیگرایانه در ویتنام
- دستکم گرفتن وفاداریهای قبیلهای در افغانستان
- نادیده گرفتن تقسیمات فرقهای در عراق
نیاز به رویکردی دقیق. سیاست خارجی مؤثر نیازمند:
- درک عمیق از پویاییهای گروهی محلی و تاریخها
- آگاهی از اقلیتهای غالب بازار و تنشهای قومی
- در نظر گرفتن چگونگی تشدید درگیریهای گروهی توسط اقدامات آمریکا
- استراتژیهایی متناسب با واقعیتهای پیچیده قبیلهای و قومی در محل
3. اقلیتهای غالب بازار تنشهای قومی را در کشورهای در حال توسعه تشدید میکنند
هنگامی که یک کشور در حال توسعه با اکثریت فقیر دارای یک اقلیت غالب بازار است، نتایج قابل پیشبینی به دنبال دارد. نفرت شدید قومی تقریباً همیشه وجود دارد و اغلب به مصادره داراییهای اقلیت، غارت، شورش، خشونت و متأسفانه پاکسازی قومی منجر میشود.
پدیده گسترده. بسیاری از کشورهای در حال توسعه دارای اقلیتهای قومی هستند که از نظر اقتصادی غالب هستند:
- چینیها در جنوب شرق آسیا
- هندیها در شرق آفریقا
- لبنانیها در غرب آفریقا
- سفیدپوستان در آفریقای جنوبی
منابع نفرت. اکثریت از ثروت و کنترل اقتصادی اقلیت ناراضی هستند و آنها را به عنوان بیگانگان استثمارگر میبینند. جدایی فرهنگی و اجتماعی اغلب تنشها را تشدید میکند.
چرخه واکنش. باز شدن دموکراتیک و اصلاحات بازار آزاد میتواند ثروت اقلیت را افزایش دهد و نفرت بیشتری را برانگیزد. رهبران پوپولیست از نارضایتیهای اکثریت بهرهبرداری میکنند و به مصادره داراییها، خشونت و پاکسازی قومی منجر میشوند. این امر اقلیت کارآفرین را فراری میدهد و اقتصاد را آسیب میزند و توسعهنیافتگی را تداوم میبخشد.
پیامدهای سیاستی. سیاستگذاران باید تشخیص دهند که چگونه اقلیتهای غالب بازار پویاییهای سیاسی را شکل میدهند. ترویج سادهانگارانه دموکراسی و سرمایهداری میتواند بدون پرداختن به نابرابریهای اقتصادی قومی زیربنایی نتیجه معکوس داشته باشد.
4. عدم درک پیچیدگیهای قومی ویتنام منجر به شکست ویرانگر شد
ما کاملاً جنبه قومی درگیری را نادیده گرفتیم. اگر میخواستیم مردم ویتنام را علیه خودمان تحریک کنیم، به سختی میتوانستیم فرمول بهتری پیدا کنیم.
اقلیت چینی نادیده گرفته شده. ایالات متحده نتوانست تشخیص دهد که طبقه سرمایهدار ویتنام توسط یک اقلیت قومی چینی که تنها 1٪ از جمعیت را تشکیل میداد اما تا 80٪ از اقتصاد را کنترل میکرد، تسلط داشت. این گروه به شدت توسط اکثریت ویتنامی مورد نفرت بود.
سیاستهای معکوس. مداخله آمریکا اقلیت چینی را غنی و قدرتمند کرد:
- کمکها و قراردادهای آمریکا به کسبوکارهای چینی سرازیر شد
- سرمایهداران چینی از بازار سیاه که به سربازان آمریکایی خدمت میکرد، سود بردند
- چینیها عمدتاً از خدمت نظامی با رشوهدادن اجتناب کردند
بیگانهسازی اکثریت. برای اکثر ویتنامیها، آمریکا به نظر میرسید که برای حفظ ثروت و قدرت یک اقلیت خارجی منفور میجنگد. این امر ادعاهای مبارزه برای آزادی و دموکراسی ویتنامی را تضعیف کرد.
درسهای نیاموخته. عدم توانایی آمریکا در درک پویاییهای قومی ویتنام پیشبینیکننده اشتباهات مشابه در مداخلات بعدی بود و نیاز به درک هویتها و تنشهای گروهی محلی را برجسته کرد.
5. عدم درک ساختارهای قبیلهای افغانستان تلاشهای آمریکا را تضعیف کرد
اگر میخواهیم به عنوان یک ملت به هم بپیوندیم، همه ما باید خود را ارتقا دهیم. ما باید راهی برای صحبت با یکدیگر پیدا کنیم اگر میخواهیم هر شانسی برای پل زدن تقسیمات داشته باشیم. ما باید به خود اجازه دهیم که دشمنان قبیلهای خود را به عنوان هموطنان آمریکایی ببینیم که در یک تلاش مشترک شرکت دارند.
نادیده گرفتن پویاییهای پشتون. سیاستگذاران آمریکایی نتوانستند اهمیت مرکزی هویت قبیلهای پشتون و رقابتهای بینقبیلهای را درک کنند. این امر منجر به اشتباهات کلیدی شد:
- قدرت دادن به جنگسالاران غیرپشتون و بیگانهسازی جمعیت پشتون
- نادرست خواندن طالبان به عنوان یک حرکت صرفاً ایدئولوژیک به جای قومی
- نادیده گرفتن روابط فرامرزی پشتونها با پاکستان
دستکاری قبیلهای پاکستان. پاکستان از ناآگاهی آمریکا بهرهبرداری کرد و کمکها را به پشتونهای اسلامگرا برای مقابله با ملیگرایی سکولار پشتون هدایت کرد. این امر به ظهور طالبان دامن زد.
فرصتهای از دست رفته. آگاهی بیشتر از قبیلهها میتوانست به آمریکا اجازه دهد:
- حمایت گستردهتری از پشتونها علیه افراطگرایان طالبان بسازد
- از ساختارهای قبیلهای برای حکومت و امنیت استفاده کند
- به مسائل فرامرزی پشتونها با پاکستان بپردازد
چالش پایدار. پویاییهای قبیلهای همچنان سیاست و امنیت افغانستان را شکل میدهند و نیاز مداوم به درک فرهنگی دقیق در سیاست آمریکا را برجسته میکنند.
6. دموکراتیزاسیون میتواند تقسیمات قومی را در کشورهای شکنندهای مانند عراق تشدید کند
در کشورهایی با تقسیمات قومی و مذهبی طولانیمدت، به ویژه جایی که هویت ملی ضعیف است، دموکراتیزاسیون سریع اغلب نفرت گروهی را برانگیخته میکند.
تشدید تنشها. دموکراتیزاسیون سریع در جوامع تقسیمشده قومی میتواند:
- به دموگها قدرت دهد که نارضایتیهای قومی را تحریک کنند
- به اکثریتهای طولانیمدت تحت ستم اجازه دهد که از اقلیتها انتقام بگیرند
- باعث شود اقلیتها به طور خشونتآمیز مقاومت کنند، از ترس استبداد اکثریت
مارپیچ فرقهای عراق. دموکراتیزاسیون به رهبری آمریکا در عراق به درگیری سنی-شیعه دامن زد:
- اکثریت شیعه پس از قرنها سلطه سنی قدرت گرفت
- پاکسازی بعثیها سنیها را از دولت و ارتش پاک کرد
- نارضایتی سنیها شورش و در نهایت داعش را تغذیه کرد
نیاز به جایگزینها. در کشورهای شکننده، لیبرالیزاسیون تدریجی و تقسیم قدرت ممکن است به دموکراتیزاسیون سریع ترجیح داده شود. نهادهایی برای حفاظت از حقوق اقلیتها و ترویج وحدت ملی باید قبل از دموکراسی کامل انتخاباتی ایجاد شوند.
الگوی گستردهتر. پویاییهای مشابه در یوگسلاوی سابق رخ داد، نشاندهنده چگونگی تحریک دموکراسی به درگیریهای قومی در جوامع عمیقاً تقسیمشدهای که فاقد هویتهای ملی قوی هستند.
7. نابرابری و تقسیمات فرهنگی قبیلهگرایی سیاسی را در آمریکا تشدید میکنند
ما در لحظهای بیسابقه در آمریکا هستیم. برای اولین بار در تاریخ ایالات متحده، آمریکاییهای سفیدپوست با چشمانداز تبدیل شدن به اقلیت در "کشور خودشان" مواجه هستند.
نگرانیهای اقتصادی. نابرابری رو به رشد و چشماندازهای رو به کاهش برای سفیدپوستان طبقه کارگر نارضایتی را تغذیه میکند:
- دستمزدهای راکد و از دست دادن شغل در تولید و معدن
- کاهش امید به زندگی برای سفیدپوستان کمتحصیل
- درک اینکه نخبگان و اقلیتها به هزینه آنها سود میبرند
بیگانگی فرهنگی. بسیاری از سفیدپوستان طبقه کارگر احساس میکنند که ارزشها و سبک زندگی آنها تحت حمله است:
- تغییرات جمعیتی سریع در جوامع سابقاً همگن
- درک تعصب لیبرال در رسانهها، آموزش و فرهنگ عامه
- احساس سرزنش برای بیعدالتیهای تاریخی و نابرابریهای کنونی
واکنش قبیلهای. این عوامل باعث احیای سیاست هویت سفیدپوست میشوند:
- حمایت از سیاستمداران پوپولیست که وعده بازگرداندن عظمت گذشته را میدهند
- خصومت نسبت به مهاجران و اقلیتهای نژادی/مذهبی
- رد گفتمان "سیاسی درست" در مورد نژاد و جنسیت
نارضایتیهای موازی. گروههای دیگر نیز احساس تهدید میکنند و چرخهای از سوءظن و نارضایتی متقابل در خطوط نژادی و طبقاتی ایجاد میکنند.
8. "قهوهای شدن آمریکا" در برخی از آمریکاییهای سفیدپوست اضطراب ایجاد میکند
ما نه تنها در یک بازی با مجموع صفر هستیم. ما در یک دایره معیوب هستیم. آیا راهی برای خروج وجود دارد؟
تغییر جمعیتی. پیشبینیهای سرشماری نشان میدهد که تا اواسط قرن، سفیدپوستان غیرهیسپانیک در ایالات متحده به اقلیت تبدیل خواهند شد. این تغییر بیسابقه در برخی از سفیدپوستان اضطراب در مورد از دست دادن وضعیت و تغییر فرهنگی ایجاد میکند.
تهدیدهای درکشده. بسیاری از سفیدپوستان، به ویژه طبقه کارگر، میترسند:
- رقابت اقتصادی از سوی مهاجران
- از دست دادن نفوذ سیاسی با افزایش قدرت رأیگیری اقلیتها
- فرسایش فرهنگ و ارزشهای سنتی آمریکایی
سیاستهای واکنشی. این اضطرابها در موارد زیر ظاهر میشوند:
- حمایت از سیاستهای محدودکننده مهاجرت
- مقاومت در برابر اقدام مثبت و ابتکارات تنوع
- پذیرش سیاستمداران پوپولیست که وعده حفظ فرهنگ اکثریت سفیدپوست را میدهند
واقعیت پیچیده. تأثیر واقعی تغییر جمعیتی پیچیده است:
- بسیاری از فرزندان مهاجران جذب میشوند و به عنوان سفیدپوست شناخته میشوند
- ازدواج بیننژادی در حال افزایش است و دستهبندیهای نژادی را محو میکند
- اثرات اقتصادی و فرهنگی مهاجرت مختلط است
9. سیاست هویتی در هر دو جناح چپ و راست درگیریهای قبیلهای را تشدید میکند
هر گروهی احساس میکند که مورد حمله قرار گرفته است، در مقابل گروههای دیگر نه تنها برای شغل و غنائم بلکه برای حق تعریف هویت ملت قرار گرفته است.
سیاست هویتی جناح چپ. جنبشهای پیشرو به طور فزایندهای بر موارد زیر تأکید میکنند:
- شناسایی هویتها و تجربیات گروهی متمایز
- تقاطعگرایی و دستهبندیهای هویتی خرد
- مفاهیمی مانند امتیاز سفیدپوست و نژادپرستی سیستماتیک
سیاست هویتی جناح راست. جنبشهای محافظهکار در حال پذیرش موارد زیر هستند:
- هویت سفیدپوست و برتری فرهنگی غربی
- ملیگرایی مسیحی
- احساسات ضد مهاجر و ضد مسلمان
مارپیچ قبیلهای. این امر یک چرخه خودتقویتی ایجاد میکند:
- سیاست هویتی هر جناح واکنش متقابل را برمیانگیزد
- گروهها احساس تهدید وجودی میکنند و مرزهای قبیلهای را سختتر میکنند
- سازش به عنوان خیانت به منافع گروهی دیده میشود
هزینه برای وحدت ملی. با تمرکز گروهها بر هویتهای محدودتر، هویت مشترک آمریکایی ضعیف میشود. این امر انسجام اجتماعی و ثبات دموکراتیک را تهدید میکند.
10. غلبه بر قبیلهگرایی سیاسی نیازمند پرورش هویت ملی وحدتبخش است
یک ابرگروه در درجه اول یک گروه است. این گروه جهانی نیست؛ شامل تمام بشریت نمیشود. این گروه دارای "ما" و "دیگران" است. اما یک ابرگروه نوع متمایزی از گروه است: گروهی که عضویت در آن برای افراد از تمام پیشینههای مختلف - قومی، مذهبی، نژادی، فرهنگی - باز است.
آمریکا به عنوان ابرگروه. ایالات متحده به طور تاریخی در ایجاد هویت ملی که از تقسیمات قومی و نژادی فراتر میرود، موفق بوده است. این هویت "ابرگروه" به زیرگروههای متنوع اجازه میدهد تا در حالی که وحدت کلی را حفظ میکنند، رشد کنند.
انسجام تهدید شده. روندهای اخیر این هویت وحدتبخش را تضعیف میکنند:
- نابرابری اقتصادی رو به رشد
- جداسازی جغرافیایی و فرهنگی
- قطبش حزبی فزاینده
- تغییرات جمعیتی که اضطراب اکثریت-اقلیت را ایجاد میکند
بازسازی هویت مشترک. تقویت وحدت آمریکایی نیازمند:
- پرداختن به نابرابریهای اقتصادی که نارضایتی را تغذیه میکند
- ایجاد فرصتهایی برای تماس مثبت بینگروهی
- تأکید بر ارزشهای مشترک و هدف ملی مشترک
- اجازه بیان هویتهای زیرگروهی در چارچوب هویت گستردهتر آمریکایی
اقدام فردی. شهروندان میتوانند با:
- تلاش برای درک افرادی از پیشینههای مختلف
- مقاومت در برابر
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب قبیلههای سیاسی به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه غرایز قبیلهای بر سیاست جهانی و جامعه آمریکایی تأثیر میگذارد. چوا استدلال میکند که ایالات متحده در سیاست خارجی خود نسبت به دینامیکهای قبیلهای نابینا بوده و این امر منجر به ناکامیهایی در ویتنام، افغانستان و عراق شده است. او به بررسی چگونگی بروز قبیلهگرایی در سیاست آمریکایی میپردازد و نشان میدهد که هر دو جناح چپ و راست به طور فزایندهای تقسیم شدهاند. این کتاب درباره خطرات قبیلهگرایی سیاسی هشدار میدهد و در عین حال امیدی برای پل زدن بر شکافها ارائه میدهد. خوانندگان به بینشها و سبک نوشتاری چوا ارج مینهند، هرچند برخی از آنها راهحلهای پیشنهادی را برای مقابله با تمایلات عمیقاً ریشهدار قبیلهای ناکافی میدانند.