نکات کلیدی
1. موج بزرگ جرم ناشی از ناامیدی اقتصادی و پیشرفتهای فناوری
هفتاد و پنج درصد از تمام جرایم امروزی با کمک خودرو انجام میشود.
ناامیدی و فرصت. سختیهای اقتصادی دوران رکود بزرگ، به همراه جذابیت کالاهای تولید انبوه، زمینهای برای بروز جرم فراهم کرد. سرقت از بانک به شغلی وسوسهانگیز برای افرادی تبدیل شد که به دنبال راهی سریع برای ثروت بودند، در حالی که کمبود فرصتها بسیاری را به حاشیه جامعه راند.
ظهور دزد خودرو. ورود خودروهای قابل اعتماد و قدرتمند، به ویژه آنهایی که دارای موتور V-8 بودند، جرم را متحول کرد. دزدان اکنون میتوانستند از دست نیروهای انتظامی محلی فرار کنند و به راحتی از مرزهای ایالت عبور کنند و دستگیری آنها را به شدت دشوار میکرد. این تحرک، روشهای سنتی اجرای قانون را منسوخ کرد و به افزایش تعداد "دزدان خودرو" کمک کرد.
نابرابری فناوری. سیستم قانونی در حفظ همگامی با پیشرفتهای فناوری با مشکل مواجه بود. مأموران قانون اغلب از دزدان مسلح به تفنگهای تامپسون و وسایل نقلیه پرسرعت عقب میماندند. این نابرابری حس مصونیت را در میان دزدان ایجاد کرد و به جرایم آنها جسارت بیشتری بخشید.
2. صعود جی. ادوارد هوور به قدرت در کورهراه جنگ با جرم
میخواهم مردم به اداره تحقیقات و وزارت دادگستری به عنوان گروهی از آقایان نگاه کنند.
از ناشناسی به قهرمان ملی. پیش از موج بزرگ جرم، جی. ادوارد هوور یک بوروکرات ناشناخته بود که رهبری یک سازمان پر از رسوایی را بر عهده داشت. جنگ با جرم به او فرصتی داد تا اداره تحقیقات را به یک نیروی مدرن و حرفهای در مبارزه با جرم تبدیل کند و او را به شهرت ملی برساند.
فرصتطلبی. هوور به طور ماهرانهای از ترس عمومی نسبت به جرم و تمایل دولت روزولت به یک دولت مرکزی قوی استفاده کرد تا قدرتها و منابع FBI را گسترش دهد. او تصویری از پاکدامنی و کارآمدی را در افکار عمومی پرورش داد که به شدت با فساد و ناکارآمدی perceived نیروهای محلی در تضاد بود.
ساخت یک نیروی پلیس ملی. چشمانداز هوور ایجاد یک نیروی پلیس ملی متمرکز بود که قادر به مبارزه با دزدان روزافزون و پیچیده باشد. او برنامههای آموزشی سختگیرانه، رویههای استاندارد و تأکید بر "پلیس علمی" مبتنی بر اثر انگشت و تحلیل شواهد را پیادهسازی کرد.
3. بانی و کلاید: بیشتر دزدانی ارزانقیمت تا شورشیان رمانتیک
آنها فقط یک جفت دزد ارزانقیمت از پمپ بنزین و خودرو بودند.
رد کردن افسانه. تصویر عمومی بانی و کلاید به عنوان شورشیان رمانتیک، بسیار دور از واقعیت است. آنها در واقع دزدان جزئی بودند که در حین و بین سرقتها، افراد بیگناه را به قتل میرساندند و به واسطه خودخواهی، عدم امنیت و تمایل به هیجان به این کار دست میزدند.
زندگی در جرمهای جزئی. بر خلاف همعصران موفقتر خود، بانی و کلاید عمدتاً به پمپ بنزینها و داروخانهها حمله میکردند و به ندرت مقادیر قابل توجهی پول به دست میآوردند. جرایم آنها با خشونت و عدم برنامهریزی مشخص میشد که نشاندهنده وضعیت آماتوری آنها در دنیای زیرزمینی جرم بود.
قدرت خودتبلیغی. شهرت بانی و کلاید تا حدی ناشی از تلاشهای خودشان برای پرورش یک تصویر جذاب بود. آنها با تفنگ و سیگار در مقابل دوربینها ژست میگرفتند و داستانی از خود به عنوان قانونشکنانی که به اقتدار بیاعتنا هستند، میساختند، داستانی که با عمومی که در دوران رکود بزرگ از نظام ناامید شده بود، همخوانی داشت.
4. کشتار کانزاس سیتی: نقطه عطفی برای FBI
[هر که این کار را کرده باید نابود شود و باید توسط ما نابود شود.]
کاتالیزوری برای تغییر. کشتار کانزاس سیتی، که در آن چهار مأمور قانون در تلاش برای نجات فرانک نش به قتل رسیدند، به عنوان یک لحظه کلیدی در تاریخ FBI عمل کرد. این حادثه نظر عمومی را به نفع یک نیروی پلیس فدرال قویتر جلب کرد و به هوور توجیهی برای گسترش قدرتهای اداره داد.
تولد G-Man. این کشتار منجر به تصویب قانونی شد که کشتن یک مأمور فدرال را به عنوان یک جرم فدرال معرفی کرد و به مأموران FBI اجازه داد تا سلاح حمل کنند و دستگیر کنند. این تغییر قابل توجهی از نقش قبلی اداره به عنوان یک سازمان جمعآوری اطلاعات بود و عصر "G-Man" را آغاز کرد.
یک تراژدی ملی. بیپروایی کشتار کانزاس سیتی کشور را شوکه کرد و نیاز به یک پاسخ مؤثرتر به موج رو به رشد جرم را برجسته کرد. این حادثه FBI را از یک سازمان دولتی ناشناخته به نمادی از قانون و نظم تبدیل کرد و به طور دائمی چشمانداز اجرای قانون در آمریکا را تغییر داد.
5. ناتوانی و خشونت اولیه FBI در جنگ با جرم
ما یک گروه تازهکار بودیم که هیچ ایدهای از آنچه انجام میدادیم نداشتیم.
ساعت آماتورها. در روزهای اولیه جنگ با جرم، FBI با بیتجربگی و ناتوانی دست و پنجه نرم میکرد. مأموران فاقد آموزش مناسب، مهارتهای تیراندازی و تخصص تحقیقاتی بودند که منجر به اشتباهات و فرصتهای از دست رفته زیادی شد.
ظهور کابویها. برای جبران کمبود تجربه "پسران کالج"، هوور به آرامی به یک گروه از مأموران کهنهکار جنوب غربی، معروف به "کابویها"، تکیه کرد که دارای هوش خیابانی و مهارتهای تحقیقاتی لازم برای ردیابی دزدان بودند. این مردان اغلب خارج از قوانین و مقررات سختگیرانه اداره عمل میکردند و برای انجام کار، قانون را زیر پا میگذاشتند یا میشکستند.
سوی تاریک عدالت. فشار برای حل پروندههای با پروفایل بالا منجر به مواردی از خشونت و سوءاستفاده از قدرت توسط مأموران FBI شد. مظنونان تحت تاکتیکهای سختگیرانه بازجویی قرار میگرفتند و گاهی شواهد برای تأمین محکومیتها جعل یا دستکاری میشد. این سوی تاریک جنگ با جرم بعدها به میراث اداره آسیب زد.
6. پریتی بوی فلوید: از قهرمان محلی به هدف FBI
من هیچکس را جز مردان ثروتمند سرقت نکردهام.
ساخت یک افسانه. صعود چارلز "پریتی بوی" فلوید به شهرت تا حد زیادی ناشی از هیاهوی رسانهای و تلاشهای خود او برای پرورش تصویری از رابین هود بود. او به قهرمان محلی بسیاری از اوکلاهماییهای ناامید تبدیل شد که او را به عنوان حامی فقرا در برابر نخبگان ثروتمند میدیدند.
قیمت شهرت. شهرت فلوید او را به هدفی برای نیروهای انتظامی تبدیل کرد و او در نهایت به جنگ FBI با جرم کشیده شد. با وجود تلاشهایش برای فرار از دستگیری، گذشتهاش او را تعقیب کرد و او به نمادی از عزم اداره برای سرنگونی حتی مشهورترین قانونشکنان تبدیل شد.
یک قربانی شرایط؟ داستان فلوید سؤالاتی درباره نقش نیروهای انتظامی در شکلگیری حرفههای جنایی مطرح میکند. ادعای او مبنی بر اینکه به دلیل آزار و اذیت پلیس به زندگی جرم کشیده شده، تعامل پیچیده بین انتخابهای فردی و نیروهای اجتماعی در شکلگیری یک دشمن عمومی را برجسته میکند.
7. ماشینگان کلی: گنگستر ناتوان که به یک حس رسانهای تبدیل شد
لعنتی هوور.
از دزد جزئی به دشمن عمومی. صعود جورج "ماشینگان" کلی به شهرت عمدتاً محصول جاهطلبی همسرش کاترین و نیاز FBI به یک دستگیری با پروفایل بالا بود. در واقع، کلی یک دزد بانک و آدمربا ناتوان بود که ماجراجوییهای جناییاش غالباً با ناتوانی و بدشانسی همراه بود.
قدرت یک لقب. لقب کلی، "ماشینگان"، مهارتها و تجربه واقعی او را پنهان میکرد. این یک برچسب جذاب بود که تخیل عمومی را به خود جلب کرد و به او کمک کرد تا به یک حس رسانهای تبدیل شود، با وجود نداشتن مهارتهای جنایی.
شوهر تحتفشار. تصویر هوور از کاترین کلی به عنوان مغز متفکر جنایات شوهرش عمدتاً بیاساس است. در حالی که کاترین بدون شک جاهطلب و خودمحور بود، شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد او همان نابغه جنایی است که FBI او را به تصویر کشیده است.
8. باند باکر-کارپی: حرفهایهای بیرحم که توسط مادری افسانهای تحتالشعاع قرار گرفتند
مغز جنایی وحشی، خطرناک و با منابع این کشور که در سالهای اخیر تولید شده، متعلق به شخصی به نام "مادر باکر" است.
افسانه مادر باکر. تصویر "مادر" باکر به عنوان مادری قاتل و مسلح به تفنگ در یک باند بدنام، یک ساختگی است که توسط FBI تداوم یافته است. در واقع، مادر باکر یک زن روستایی بیسواد بود که تنها به رفاه پسرانش اهمیت میداد.
آلوین کارپی: مغز متفکر. مغز واقعی پشت باند باکر-کارپی آلوین کارپی بود، یک جنایتکار سرد و محاسبهگر که بزرگترین طرحهای آنها را طراحی کرد. توانایی او در ایجاد اتحاد با باندهای جنایی شمالی و برنامهریزی آدمرباییهای پیچیده، این باند را به یک نیروی formidable در دنیای زیرزمینی تبدیل کرد.
میراث خشونت. باند باکر-کارپی به خاطر بیرحمی و تمایل به استفاده از خشونت شناخته شده بود. جرایم آنها با برنامهریزی دقیق و بیتوجهی به جان انسانها مشخص میشد و آنها را به یکی از چالشبرانگیزترین اهداف FBI تبدیل میکرد.
9. جان دیلینجر: دزد بانکی کاریزماتیک و استاد فرار
من هیچکس را جز مردان ثروتمند سرقت نکردهام.
قانونشکن تصادفی. مسیر جان دیلینجر به بدنامی با یک سرقت خشن و یک حکم زندان سخت آغاز شد. تجربیات او در زندان او را به یک جنایتکار سختگیر تبدیل کرد که مصمم بود به سیستمی که آن را ناعادلانه میدید، ضربه بزند.
حمله جذابیت. دیلینجر دارای کاریزمای طبیعی بود که او را به بسیاری نزدیک میکرد، حتی در حالی که بانکهای آنها را میزد. لبخند آسان، شوخطبعی سریع و حس سبک او را به یک قهرمان محلی برای برخی و نماد شورش در برابر نظام تبدیل کرد.
استاد فرار. توانایی دیلینجر در فرار از دستگیری افسانهای بود. او درک دقیقی از تاکتیکهای پلیس داشت، استعداد در تغییر چهره و شبکهای از همدستان وفادار که به او کمک میکردند یک قدم جلوتر از قانون بماند.
10. جنگ با جرم: میراث قدرت متمرکز و ابهام اخلاقی
این ملت خواستار اقدام است و اقدام اکنون.
ظهور دولت فدرال. جنگ با جرم نشانهای از گسترش قابل توجه قدرت فدرال به حوزههایی بود که به طور سنتی توسط مقامات ایالتی و محلی مدیریت میشد. این متمرکز شدن قدرت، در حالی که به منظور مبارزه با جرم بود، نگرانیهایی درباره احتمال سوءاستفاده و کاهش آزادیهای فردی ایجاد کرد.
آیا هدف توجیهکننده وسیله است؟ پیگیری دشمنان عمومی توسط FBI اغلب شامل تاکتیکهای مشکوک، از جمله شنود غیرقانونی، ورود به منازل و آزار گروههای حقوق مدنی بود. این اقدامات، هرچند به طور قابلتوجهی در دستیابی به اهداف خود مؤثر بودند، سؤالات اخلاقی درباره محدودیتهای قدرت اجرای قانون را مطرح کرد.
تأثیر ماندگار. جنگ با جرم FBI را به یک نهاد قدرتمند و تأثیرگذار تبدیل کرد و چشمانداز اجرای قانون در آمریکا را برای دههها شکل داد. میراث آن پیچیده است و شامل دستاوردهای قابل توجه و سوءاستفادههای نگرانکننده از قدرت است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب دشمنان عمومی به خاطر پژوهشهای جامع و روایت جذابش مورد تحسین قرار گرفته و نگاهی جامع به جرایم دهه 1930 و تولد FBI ارائه میدهد. خوانندگان از تلاش بارو برای زدودن افسانهها از چهرههای مشهور گنگستری و نیروهای انتظامی قدردانی میکنند و روایت تاریخی دقیقتری را در اختیار میگذارند. ساختار زمانی کتاب، هرچند گاهی گیجکننده است، به خوبی جو آن دوران را به تصویر میکشد. منتقدان به طولانی بودن و تکرارهای گاه و بیگاه آن اشاره میکنند، اما از توصیف دقیق شخصیتها و رویدادها تمجید میکنند. بهطور کلی، این کتاب به عنوان یک اثر قطعی در این زمینه شناخته میشود که هم سرگرمی و هم بینش تاریخی را ارائه میدهد.