نکات کلیدی
۱. دستگاه عصبی شما واقعیت ادراکشدهتان را برنامهریزی میکند
ویلسون در ابتدا تأکید میکند که تمامی شاخههای علمی باید با پیشوند «عصبی» (نورو) معرفی شوند؛ مانند «نوروفیزیک»، «نوروشیمی»، «نوروستارهشناسی» و غیره.
واقعیتی با پیشوند نورونی. هر ادراک، اندازهگیری و فهم ما از جهان از طریق دستگاه عصبی انسان فیلتر میشود. ما «واقعیت عمیق» را مستقیماً تجربه نمیکنیم، بلکه تنها «واقعیت وجودی» را که توسط حواس و ابزارهای ما پردازش شده است، میبینیم. بنابراین، درک ما از فیزیک، شیمی یا نجوم همیشه نوروفیزیک، نوروشیمی، نورواستارهشناسی و امثال آن است.
هیچ مشاهدهی خالصی وجود ندارد. حتی مطالعهی خود دستگاه عصبی نیز از طریق همان دستگاه عصبی انجام میشود که منجر به «نورونوروعلوم» میشود. این نکته نشان میدهد که ناظر بهطور جداییناپذیری با مشاهده مرتبط است؛ اصلی بنیادین که در فیزیک کوانتوم و علوم اعصاب مشترک است. سختافزار و نرمافزار زیستی ما (زبان، فرهنگ) بر هر آنچه ادراک میکنیم، تأثیر و سوگیری میگذارند.
علم مغز و فیزیک کوانتوم همراستا هستند. فهم چگونگی پردازش اطلاعات توسط مغز، با فیلترها و تفسیرهای ذاتیاش، پایهای بهتر برای درک عجایب نظریه کوانتوم نسبت به فیزیک کلاسیک فراهم میکند. هر دو حوزه نشان میدهند که تصورات سنتی ما از واقعیت عینی و بیرونی ناقص یا گمراهکننده است.
۲. ادراک، تفسیر فعال است نه دریافت منفعل
ویلسون بارها و به شیوههای مختلف تأکید میکند که ادراک فرایندی منفعل نیست، بلکه «تفسیر فعالی از سیگنالها» است.
پردازش خلاقانهی حسی. آنچه میبینیم، میشنویم، میچشیم، لمس میکنیم و احساس میکنیم صرفاً دادههای خامی نیستند که وارد مغز میشوند؛ بلکه عمل خلاقانهای است که مغز بهطور فعال سیگنالهای ورودی را تفسیر میکند. هر فرد هنرمندی است که پیوسته دیدگاه خود از جهان را بر اساس این تفسیرها میسازد.
جهان ساختهشده توسط ناظر. این تفسیر فعال مشابه اصل فیزیک کوانتوم است که «ناظر نمیتواند از توصیف مشاهده حذف شود.» برخی فیزیکدانان، مانند دکتر جان ای. ویلر، حتی معتقدند ناظر «جهان مشاهده را خلق میکند.» ابزارهای ما، مانند حواس، نیز شکلدهندهی آنچه ادراک میشود هستند.
شرطبندیهای احتمالی، نه قطعیت. ادراک بر اساس ارزیابیهای ناخودآگاه احتمالات است و اساساً هر ادراک یک شرطبندی است. ما سیگنالها را به حدسهایی سازماندهی میکنیم که آنقدر سریع انجام میشود که متوجه حدس زدن نمیشویم و این منجر به اطمینان زودهنگام دربارهی آنچه «میبینیم» میشود، حتی وقتی دیگران همان رویداد را متفاوت میبینند.
۳. زبان، بهویژه «بودن»، تلههای ذهنی میآفریند
برای مثال، بخش عمدهای از این کتاب تلاش میکند نشان دهد که هر جملهای که شامل کلمهی بیگناه «است» باشد، دربردارندهی یک مغالطهی پنهان است.
اشتباه گرفتن نقشه با سرزمین. انسانها مستعد این خطا هستند که کلمات (نقشه) را با دنیای غیرکلامی (سرزمین) اشتباه بگیرند. ما به برچسبها واکنش نشان میدهیم گویی خودِ چیزها هستند، که این امر به توهمات معنایی و درگیریهای ناشی از مفاهیم انتزاعی تعریفشده توسط زبان منجر میشود.
مغالطهی هویت. کلمهی «است» در معنای هویت (مثلاً «ایکس یک ایگرگ است») دلالت بر وجود «ذات» یا «ماهیت» ثابتی دارد که در جهان پویا و احتمالاتی توصیفشده توسط علم مدرن و هستیشناسی وجود ندارد. این عادت ارسطویی به تفکر دگماتیسمی میانجامد و مانع درک تغییر و دیدگاههای متعدد میشود.
نمونههایی از تلههای «بودن»:
- بحث دربارهی اینکه آیا جنین «یک انسان است» یا نه.
- طبقهبندی کسی بهعنوان «همجنسگرا» یا «دزد» بر اساس رفتارهای گذشته، بدون توجه به امکان تغییر.
- باور به اینکه شهری «واقعاً» دِری یا لاندری است که به خشونت میانجامد.
- فرض اینکه چیزی «ناشایست» یا «مقدس» است بر اساس تابوی زبانی.
۴. ای-پرایم: ابزاری برای تفکر غیرارسطویی
در سال ۱۹۳۳، آلفرد کورزیبسکی در کتاب «علم و سلامت عقل» پیشنهاد داد که باید «بودن هویتی» را از زبان انگلیسی حذف کنیم.
انگلیسی بدون «بودن». ای-پرایم (English-Prime) نسخهای از زبان انگلیسی است که تمام اشکال فعل «بودن» («است»، «هستم»، «هستند»، «بود»، «بودند» و غیره) را حذف میکند. این امر سخنرانان و نویسندگان را مجبور میکند از زبان عملیاتی و وجودی بیشتری استفاده کنند و تجربیات و روابط را توصیف کنند، نه اینکه هویتها یا ذاتهای ثابت را اثبات نمایند.
فرار از متافیزیک قرون وسطایی. حذف «بودن» تفکر را از چارچوب ارسطویی اشیاء ثابت با «ارواح» درونذاتی به چارچوب علمی-وجودی مدرن فرآیندها، روابط و تجربیات در فضا-زمان منتقل میکند. این کمک میکند تا از بحثهای بیمعنی دربارهی اینکه «چیزها چیستند» اجتناب شود.
شفافسازی ادراک و تعارض. بازنویسی جملات به زبان ای-پرایم اغلب تناقضات ظاهری را حل میکند و تعارض را کاهش میدهد. برای مثال، به جای «جان ناراضی است»، میتوان گفت «جان در دفتر به نظر ناراضی میرسد» که ادراک ناظر و زمینه را به رسمیت میشناسد، نه اینکه حالت ثابتی را اثبات کند.
۵. ما چندین «خود» و تونلهای واقعیت متعدد داریم
عارف روس گوردجیف ادعا میکرد که همهی ما چندین شخصیت داریم. بسیاری از پژوهشگران روانشناسی و علوم اعصاب اکنون این دیدگاه شگفتانگیز را پذیرفتهاند.
سیستمهای اطلاعاتی وابسته به حالت. روانشناسی و علوم اعصاب مدرن نشان میدهند که انسانها یک «خود» یا «ایگو» ثابت و واحد ندارند، بلکه چندین «خود» یا «سیستم اطلاعاتی» بالقوه دارند. این سیستمها به حالات مختلف مغزی مرتبطاند و به خاطرات و دیدگاههای متفاوت دسترسی دارند.
چهار سیستم اصلی:
- زیستی-بقای دهانی: تأثیرات دوران نوزادی (ترس یا علاقه به نو)، مرتبط با امنیت و اعتماد پایهای.
- قلمروی تحلیلی: تأثیرات دوران کودکی (سلطه/تسلیم)، مرتبط با قدرت و کنترل.
- بندبست معنایی-زمانی: کسب زبان، مرتبط با منطق، نمادگرایی و تونلهای واقعیت فرهنگی.
- اجتماعی-جنسی: تأثیرات بلوغ، مرتبط با جفتگیری، نقشهای اجتماعی و اخلاق.
تغییر واقعیتها. وقتی یکی از این سیستمهای درونی غالب میشود، ادراک فرد از جهان (تونل واقعیت او) متناسب با آن تغییر میکند. این توضیح میدهد که چرا فرد در موقعیتها یا حالات مختلف ممکن است مانند شخصی متفاوت به نظر برسد و خاطرات و باورهایش ناسازگار به نظر آیند.
۶. باورها و انتظارات واقعیت فیزیکی را شکل میدهند
پژوهشگران پزشکی میدانند که هر درمان نوآورانه بهترین نتایج را زمانی به دست میدهد که تازه باشد و برخی درمانها فقط زمانی مؤثرند که جدید باشند.
پیشگوییهای خودتحققبخش. باورها و انتظارات ما، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه، میتوانند بهطور قابلتوجهی نتایج دنیای فیزیکی را تحت تأثیر قرار دهند، بهویژه در حوزه سلامت و رفتار. رفتار کردن با کسی بهعنوان مجرم میتواند او را ناراحت کند؛ انتظار مؤثر بودن درمان میتواند فرایندهای بهبودی را فعال کند.
همافزایی روانتنی. مسئلهی سنتی «ذهن-بدن» زمانی حل میشود که از منظر وحدت روانتنی و تبدیل اطلاعات نگاه کنیم. باورها (اطلاعات پردازششده معنایی در قشر مغز) میتوانند به سیگنالهای بیوشیمیایی و هورمونی (اطلاعات پردازششده بدنی از طریق هیپوتالاموس و نوروپپتیدها) تبدیل شوند و سیستم ایمنی و سلامت جسمی را تحت تأثیر قرار دهند.
تأثیرات پلاسبو و نوسبو. قدرت باور در اثر پلاسبو (انتظار مثبت منجر به بهبودی) و نوسبو (انتظار منفی منجر به آسیب یا مرگ، مانند نفرین «استخوان مرگ») آشکار است. مطالعات نشان میدهند پلاسبوها میتوانند بیش از ۵۰٪ اثربخشی داروهای واقعی در تسکین درد داشته باشند و خوشبینی با طول عمر مرتبط است.
۷. عدم قطعیت و احتمال، بنیاد تجربهاند
فیزیکدان میگوید در بسیاری موارد نمیتوانیم گربه شرودینگر را «گربه مرده» بنامیم بلکه فقط «احتمالاً مرده»؛ و روانشناس تراکنشی میگوید در بسیاری موارد نمیتوانیم شیء گوشه را «صندلی» بنامیم بلکه فقط «احتمالاً صندلی».
فراتر از درست/نادرست. علم و منطق مدرن فراتر از سیستم دو ارزشی ارسطویی «درست» یا «نادرست» حرکت میکنند. مکانیک کوانتوم و روانشناسی تراکنشی در قلمروی احتمالات و «شایدها» عمل میکنند. اشیاء در حالتهای نامعین وجود دارند تا زمانی که مشاهده یا اندازهگیری شوند.
عدم قطعیت در زندگی روزمره. این عدم قطعیت محدود به دنیای زیراتمی نیست؛ بلکه در زندگی روزمره نیز حضور دارد. ادراکها بهصورت «شایدها» آغاز میشوند (مثلاً آیا آن شخص جو است یا کس دیگری؟) و اغلب نامعین باقی میمانند مگر اینکه کاملاً حل شوند. اما مغز ما به دلیل عادت ارسطویی به سرعت به قطعیت زودهنگام میپردازد.
واقعیت آماری. پذیرش احتمال به معنای سقوط در هرجومرج یا خودمحوری نیست. بلکه به معنای ارتقاء از تفکر سخت «بله/خیر» به ارزیابی شانسها (۵٪، ۵۰٪، ۹۵٪) است. کسبوکار، مانند فیزیک، بر اساس ریسکها و احتمالات محاسبهشده عمل میکند، نه قطعیت مطلق.
۸. غیرمحلی بودن و حلقههای عجیب، فهم ما را به چالش میکشند
قضیه بل نشان میدهد که همبستگیهای غیرمحلی در زمان باید در جهان کوانتومی نیز ظاهر شوند.
همبستگی بدون اتصال. قضیه بل بیان میکند اگر مکانیک کوانتوم توصیف دقیقی از جهان باشد، همبستگیهای غیرمحلی باید وجود داشته باشند. اینها همبستگیهایی بین رویدادها هستند که بهطور آنی در فواصل دور اتفاق میافتند، بدون هیچ ارتباط علّی یا سیگنالی که بین آنها منتقل شود، که فیزیک کلاسیک را به چالش میکشد.
علتمعلول معکوس؟ برخی تفسیرهای آزمایشهای کوانتومی، بهویژه آنهایی که شامل همبستگیهای غیرمحلی در زمان هستند، پیشنهاد میکنند که رویدادهای حال ممکن است ویژگیهای ذرات در گذشته را تحت تأثیر قرار دهند. این دیدگاه فهم خطی ما از علت و معلول را به چالش میکشد.
حلقههای عجیب و بازگشت بینهایت. تحلیل دقیق ادراک یا آگاهی به «حلقههای عجیب» و بازگشتهای بینهایت منجر میشود (مثلاً ادراک اینکه تو ادراک میکنی که تو ادراک میکنی...). این مشابه فاجعه فون نویمان در مکانیک کوانتوم است که افزودن ناظران یا ابزارهای بیشتر عدم قطعیت را از بین نمیبرد و نشاندهندهی محدودیت بنیادین دانش عینی است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «روانشناسی کوانتومی» با استقبال نسبتاً گستردهای روبهرو شد و بهخاطر ایدههای نوآورانه و چالشبرانگیزش نسبت به تفکر سنتی مورد تحسین قرار گرفت. خوانندگان از طنز ویلسون، سبک نوشتاری ساده و قابلفهم او و بررسی نظریه کوانتوم در ارتباط با روانشناسی و ادراک استقبال کردند. بسیاری این کتاب را تحولآفرین دانستند که دیدگاههای تازهای درباره واقعیت و آگاهی ارائه میدهد. برخی نیز به گاهگاهی لحن متکبرانه یا کمبود دقت علمی آن انتقاد کردند. تمرینها و مفاهیمی مانند زبان E-Prime بهعنوان بخشهای بسیار ارزشمند کتاب برجسته شدند. در مجموع، این اثر بهعنوان کتابی تأملبرانگیز شناخته شد که خوانندگان را به بازنگری در پیشفرضهای خود و گسترش دیدگاهشان ترغیب میکند.
Similar Books







