نکات کلیدی
۱. چرخههای قدرت و افسانه ایدسا
روزگاری ما قهرمان بودیم.
تاریخچهای از تسخیر. فیلیپین سابقهای طولانی از سلطه خارجی دارد؛ از استعمار اسپانیا که از سال ۱۵۲۱ آغاز شد تا حکمرانی آمریکا پس از ۱۸۹۸. این گذشته استعماری هویت، زبان و ساختارهای سیاسی کشور را شکل داد و میراثی از دینامیکهای قدرت و نابرابری برجای گذاشت.
دیکتاتوری مارکوس. اعلام حکومت نظامی توسط فردیناند مارکوس در سال ۱۹۷۲ دورهای از حکومت استبدادی را رقم زد که با فساد گسترده، نقض حقوق بشر و سرکوب سیاسی همراه بود. این دوران ترس عمیق و بیاعتمادی به دولت را در میان بسیاری از فیلیپینیها نهادینه کرد.
انقلاب ایدسا. انقلاب مردمسالار ۱۹۸۶، که عمدتاً به صورت مسالمتآمیز انجام شد، مارکوس را سرنگون کرد و دموکراسی را بازگرداند. این رویداد به افسانهای ملی از وحدت و شجاعت در برابر ظلم تبدیل شد. بهویژه تصویر شهروندانی که در برابر تانکها ایستادند، نمادی از قهرمانی فیلیپینیها و قدرت اقدام جمعی شد و درک اولیه نویسنده از کشورش را شکل داد.
۲. ظهور شخصیت مجازاتگر
«من فرزند سرنوشت هستم»، بعدها چنین گفت.
از شهردار تا رئیسجمهور. رودریگو دوترته تصویری از خود به عنوان فردی بیروننشین از شهر داوائو ساخت؛ پسری از شهری کوچک که زبان کوچه و خیابان را میفهمد و خود را در مقابل نخبهگرایی سیاستمداران مانیلایی قرار داد. شخصیت او بر اساس سختکوشی، بیباکی و تمایل به استفاده از خشونت برای برقراری نظم بنا شده بود.
تصویر «مجازاتگر». دوترته با افتخار لقب «مجازاتگر» را پذیرفت و از کشتن مجرمان سخن گفت و وعده جنگ خونین علیه مواد مخدر را در کارزار انتخاباتی خود داد. این سخنان که اغلب با زبان رکیک و طنز تلخ همراه بود، در میان مردمی که از ناکارآمدی دولت و افزایش جرم و جنایت خسته شده بودند، بازخورد مثبتی داشت.
تناقضها و نمایش. با وجود اینکه خود را مردی عادی از خانوادهای فقیر معرفی میکرد، دوترته از خانوادهای سیاسی و متصل به قدرت برخاسته بود. شخصیت عمومی او نمایشی حسابشده و گاه متناقض بود که برای جذب بخشهای مختلف جامعه طراحی شده و زبان خشونتآمیز و روشهای خارج از قانون را عادی جلوه میداد.
۳. داوائو به مثابه الگویی برای خشونت
«اگر در شهر من فعالیت غیرقانونی انجام میدهی... هدف مشروع ترور هستی.»
«شهر قتل». شهر داوائو در دوران طولانی شهرداری دوترته به خاطر قتلهای خودسرانهای که به «گروه مرگ داوائو» (DDS) نسبت داده میشد، شهرت یافت. این قتلها عمدتاً علیه مجرمان، مصرفکنندگان مواد مخدر و کودکان خیابانی انجام میشد و تصویر دوترته را به عنوان مردی قوی که با نیروی مرگبار نظم را برقرار میکند، تقویت کرد.
ریشههای DDS. روایتها حاکی از آن است که DDS از گروههای خودسر ضدکمونیست مانند «آلسا ماسا» شکل گرفته بود که در اواخر دهه ۱۹۸۰ با حمایت نظامی فعالیت میکردند. شاهدان، از جمله اعضای سابق ادعایی DDS، مدعی شدند این گروه از مقامات پلیس و گاهی مستقیماً از شهردار دوترته دستور و پرداخت دریافت میکرد.
بیکیفرمانی در داوائو. با وجود تحقیقات گروههای حقوق بشری و کمیسیون حقوق بشر، مسئولیت قتلهای داوائو هرگز به طور جدی پیگیری نشد. تحقیقات رسمی اغلب متوقف یا رد میشد و این امر فضای بیکیفرمانی را تقویت کرد که به ادامه قتلها و ایجاد سابقهای خطرناک برای کارزار ملی دوترته انجامید.
۴. کارزار ترس و تعلق
«ما دوترتهایم»، گفت مرد مسلح پشت نقاب.
جنبشی از وفاداری. کارزار انتخاباتی دوترته از خشم عمیق عمومی و تمایل به تغییر رادیکال بهره برد. هوادارانش، بسیاری از آنها که احساس میکردند توسط نظام سیاسی نادیده گرفته شدهاند، او را ناجی میدیدند که از آنها در برابر مجرمان و فساد محافظت خواهد کرد.
هویت DDS. اصطلاح «DDS» که ابتدا به گروه مرگ داوائو اشاره داشت، توسط هواداران به معنای «حامیان سرسخت دوترته» بازتعریف شد. این تحول نماد قتلهای خودسرانه را به هویتی از وفاداری شدید و تعلق، به ویژه در فضای مجازی، تبدیل کرد.
انگیزههای حمایت. حمایت از دوترته پیچیده بود و عوامل متعددی در آن نقش داشتند، از جمله:
- ناامیدی از سیاستمداران سنتی
- باور به تصویر مرد قوی و وعدههای نظم او
- حسادت طبقاتی نسبت به نخبگان
- ترس از جرم و مواد مخدر
- تمایل به رهبری که صریح و حتی رک صحبت میکند
این حمایت گسترده که توسط رسانههای اجتماعی و روایت قدرتمند «ما در برابر آنها» تقویت میشد، دوترته را به ریاست جمهوری رساند، هرچند هشدارهایی درباره سابقه حقوق بشری او وجود داشت.
۵. اعلام جنگ: زبان کشتار
«من برای کشورم آدم میکشم.»
عملیات دو لوله. پس از به قدرت رسیدن، دوترته جنگ سراسری علیه مواد مخدر را با نام رمز «پروژه دو لوله» آغاز کرد. این عملیات هم قاچاقچیان بزرگ و هم مصرفکنندگان و فروشندگان خیابانی را هدف قرار داد و با اقدامات همزمان پلیس اجرا شد.
توکهانگ و پیامدهای آن. بخش خیابانی این عملیات، «اُپلان توکهانگ» (در زدن و التماس کردن)، شامل بازدید پلیس از منازل برای تشویق به تسلیم بود. اگرچه به عنوان فرایندی داوطلبانه معرفی میشد، اغلب به قتل منجر میشد که پلیس آن را با ادعای «مقاومت مظنونان» توجیه میکرد.
اصطلاحات جدید برای مرگ. جنگ مواد مخدر اصطلاحات خاصی را برای توصیف قتلها معرفی یا بازتعریف کرد:
- سالویج: اصطلاحی فیلیپینی با ریشه انگلیسی به معنای اعدام خارج از قانون توسط عوامل دولتی.
- نانلابان: اصطلاحی فیلیپینی به معنای «مقاومت کرد»، که پلیس برای توجیه تیراندازیهای مرگبار به کار میبرد.
- مرگهای تحت بررسی (DUI): اصطلاح پلیس برای قتلهایی که رسماً به عملیات پلیس نسبت داده نمیشوند و اغلب به گروههای خودسر مرتبط هستند.
این زبان به عادیسازی خشونت و پنهانکردن مسئولیت کمک کرد و قتلها را به آمار یا اقدامات موجه تبدیل نمود.
۶. سازوکارهای مرگ مورد تأیید دولت
«تا زمانی که در حین انجام وظیفه باشد»، رئیسجمهور گفت، «اگر ماشه ام-۱۶ را فشار دهی و به یک مجرم بخوری، به کل جهان ضربه زدهای، اشکالی ندارد.»
عملیات خرید و فروش. گزارشهای پلیس اغلب «عملیات خرید و فروش» را به عنوان زمینه درگیریهای مرگبار ذکر میکردند. این عملیات شامل مأموران مخفی بود که تلاش میکردند مواد مخدر بخرند و زمانی که مظنونان «حضور پلیس را حس کردند» مقاومت کردند و تیراندازی رخ داد.
فرض صحت عملکرد. قانون فیلیپین شامل «فرض صحت عملکرد» برای اقدامات پلیس است که فرض میکند مأموران وظایف خود را قانونی انجام میدهند مگر خلاف آن ثابت شود. در دوران دوترته، این فرض به سپری برای پلیس تبدیل شد و پیگرد قانونی آنها را دشوار ساخت، زیرا ادعای دفاع از خود اغلب بدون تحقیق دقیق پذیرفته میشد.
دستورات از بالا. دوترته بارها به پلیس اطمینان داد که اگر مظنونان مواد مخدر را در حین انجام وظیفه بکشند، از پیگرد قانونی مصون خواهند بود. او آنها را تشویق کرد که در صورت احساس تهدید، تیراندازی کنند و عملاً مصونیت کامل به آنها اعطا کرد که به افزایش شمار کشتهها در عملیات پلیس انجامید.
۷. گروههای خودسر و برونسپاری قتل
«برخی افراد باید کشته شوند.»
ظهور گروههای خودسر. در کنار عملیات رسمی پلیس، گروههای خودسر مردمی در هزاران قتل مرتبط با مواد مخدر دست داشتند. این گروهها که گاهی با پلیس محلی یا مقامات مرتبط بودند، ترورهای هدفمند انجام میدادند و اغلب تابلوهای مقوایی با برچسب «مجرم» بر قربانیان میگذاشتند.
CSG در توندو. گروه «نگهبانان کنفدراسیون» (CSG) در توندو، مانیل، نمونهای از این گروهها بود. اعضای آن، که اغلب شهروندان عادی مانند جمعآورندگان زباله یا رانندگان بودند، ادعا میکردند توسط فرماندهان پلیس جذب و مأمور به «پاکسازی» مجرمان و فروشندگان مواد مخدر شدهاند، گاهی در ازای پرداخت.
همکاری پلیس. روایتهای اعضای گروههای خودسر و شاهدان الگوی همکاری پلیس را نشان میدهد که در آن نیروهای انتظامی فهرست اهداف را ارائه میدادند، اجازه قتلها را صادر میکردند و پس از وقوع جرم در محل حاضر میشدند تا اجساد را ثبت و شواهد را دستکاری کنند، که مرز میان بازیگران دولتی و غیر دولتی را در قتلها مبهم میساخت.
۸. هزینه انسانی: داستانهای فقدان و بقا
«عجیب نیست؟» سایمون از من پرسید، «که خانوادههای کشتهشدگان باید فرار کنند؟»
اندوه و ترس. جنگ مواد مخدر هزاران خانواده داغدار، اغلب فقیر و حاشیهنشین، برجای گذاشت که نه تنها با فقدان عزیزانشان روبرو بودند بلکه با انگ اتهام به مشارکت در مواد مخدر نیز مواجه بودند. بسیاری در ترس مداوم از انتقام پلیس یا گروههای خودسر زندگی میکردند اگر به دنبال عدالت یا سخن گفتن بودند.
روایتهای قربانیان. داستانهای قربانیان و خانوادههایشان واقعیت بیرحمانه پشت آمار را آشکار میکند:
- لاو-لاو، دختر یازده ساله، شاهد کشتن والدینش توسط مردان نقابدار بود که آنها تسلیم شده بودند.
- کریستین، چهارده ساله، دید که پلیس پدرش را پس از درخواست بازداشت به ضرب گلوله کشت.
- پسر نورمی لوپز، جاستین، که مبتلا به صرع بود، با وجود بالا بردن دستها توسط پلیس چندین بار هدف گلوله قرار گرفت.
- تراژدی خصوصی خانواده گرگوری که در ویدئو ثبت شده بود، خشونت بیرحمانه یک پلیس خارج از خدمت را نشان داد.
مبارزه برای عدالت. خانوادهها اغلب با موانع فراوانی در پیگیری مسئولیت مواجه بودند، از جمله تهدید، کمبود منابع و سیستمی که تمایلی به محاکمه پلیس یا همدستانش نداشت. بسیاری مجبور به مخفی شدن یا پذیرش مصالحه شدند.
۹. اعداد، دروغها و انسانزدایی قربانیان
«تنها درخواست ما [از رسانهها] انصاف است»، رئیس پلیس دلا روزا گفت. «فقط آمار را بیش از حد بزرگ نکنید. جنگ مواد مخدر ما را به عنوان شر مطلق تصویر نکنید.»
آمارهای اغراقآمیز. دولت به رهبری دوترته از اعداد بسیار بزرگ و بیاساس درباره مصرفکنندگان مواد مخدر و جرایم مرتبط برای توجیه شدت سرکوب استفاده کرد. این ارقام که اغلب با نظرسنجیهای رسمی در تضاد بودند، روایت وضعیت اضطراری ملی را ایجاد کردند که نیازمند اقدامات شدید بود.
تناقض در شمار کشتهها. آمار رسمی دولت درباره مرگهای مرتبط با مواد مخدر بسیار متغیر و مورد مناقشه گروههای حقوق بشری و محققان مستقل بود که شمار واقعی را بسیار بالاتر و احتمالاً بیش از ۳۰ هزار نفر تخمین میزدند. این اختلاف موجب سردرگمی و بحث درباره گستردگی خشونت شد.
زبان انسانزدایی. دوترته و متحدانش به طور مداوم از زبان انسانزدایی برای توصیف مظنونان مواد مخدر استفاده کردند و آنها را «حیوان»، «زامبی» یا «بیارزش» نامیدند. این گفتمان قربانیان را از انسانیت تهی کرد و مرگ آنها را برای بخشی از جامعه قابل قبول یا حتی مطلوب جلوه داد.
۱۰. اعمال توبه و جستجوی پاسخگویی
توبه، از لاتین contrītus به معنای «زخمی، خرد شده؛ ساییده یا شکسته»، در معنای مدرن و استعاری خود، طبق فرهنگ لغت آکسفورد، به معنای «خرد شدن یا شکستن روح به واسطه احساس گناه و رسیدن به پشیمانی کامل» است.
پشیمانی در میان هواداران. با پیشرفت جنگ مواد مخدر و آشکار شدن هزینه انسانی آن، برخی از هواداران سابق دوترته دچار پشیمانی و احساس مشارکت شدند. دلایل آنها متفاوت بود؛ از ناامیدی نسبت به عملکرد دولت در مسائل دیگر تا درک فزایندهای که خشونت بیتفاوت و ناعادلانه است.
جستجوی توبه. برای برخی، این پشیمانی به اعمال توبه منجر شد، مانند:
- ایجاد فضاهای آنلاین برای به اشتراک گذاشتن داستانهای ناامیدی هواداران سابق.
- محکومیت علنی دوترته و مواجهه با واکنش منفی از سوی متحدان سابق.
- داوطلب شدن برای کمک به خانوادههای قربانیان و حمایت از حقوق بشر.
- پذیرش مسئولیت شخصی در تسهیل خشونت از طریق رأی خود.
مبارزه برای عدالت ادامه دارد. با وجود دشواریها، برخی خانوادهها و فعالان حقوق بشر به دنبال پیگیری پروندههای قضایی علیه پلیسهای دخیل در قتلها بودند. هرچند محکومیتها نادر بود، این تلاشها نمایانگر مبارزهای مستمر برای پاسخگویی در سیستمی است که اغلب علیه قربانیان است.
۱۱. میراث پایدار و پرسش از ارزش
«من به دقت فضایل و عیوب فیلیپینیها را سنجیدهام و به این نتیجه رسیدهام که آنها ارزش جان دادن را دارند»، نینوی آکینو در سخنرانی سال ۱۹۸۰ گفت.
چرخهای از تاریخ. انتخاب فردیناند مارکوس جونیور، فرزند دیکتاتور سابق، همراه با دختر دوترته به عنوان معاون رئیسجمهور، ماهیت چرخهای سیاست فیلیپین و تأثیر ماندگار خانوادههای قدرتمند را برجسته کرد. این بازگشت قدرت نام مارکوس پرسشهایی درباره میراث انقلاب ایدسا و تعهد ملت به دموکراسی و حقوق بشر برانگیخت.
پرسش از ارزش. کتاب با این پرسش دست و پنجه نرم میکند که آیا مردم فیلیپین، که رهبری را که وعده مرگ داده بود تحسین کردند و فرزند یک دیکتاتور را انتخاب کردند، «ارزش جان دادن دارند» همانطور که نینوی آکینو باور داشت. این پرسش در تقابل بین تصویر شجاع و باوقار آکینو و واقعیت جامعهای است که به نظر میرسد خشونت را میپذیرد یا حتی جشن میگیرد.
یادبود مردگان. با وجود دروغهای رسمی، آمار متناقض و گذر زمان، داستانهای قربانیان و خانوادههایشان باقی مانده است. این کتاب گواهی است بر زندگی و مرگ آنها و اصرار دارد که آنها به یاد سپرده شوند و حقیقت چگونگی مرگشان از تاریخ یا مصلحت سیاسی فراموش نشود.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «برخی افراد باید کشته شوند» خاطراتی قدرتمند از پوشش خبری پاتریشیا اوانجلیستا دربارهی جنگ خشونتبار مواد مخدر رودریگو دوترته در فیلیپین است. خوانندگان شجاعت روزنامهنگاری اوانجلیستا، زبان دقیق و تواناییاش در انسانیکردن قربانیان را ستایش میکنند. این کتاب با ارائهی زمینهی تاریخی و تأملات شخصی، نقدی تند و تیز بر رژیم دوترته ارائه میدهد. اگرچه برخی سبک نگارش را گاه تکراری یا گیجکننده یافتهاند، اما اکثریت بر اهمیت و روشنگری این اثر اتفاق نظر دارند. محتوای گرافیکی و موضوعات سنگین کتاب، آن را به خوانشی دشوار اما ضروری برای درک تاریخ معاصر فیلیپین و هزینههای انسانی کشتارهای خارج از چارچوب قانونی تبدیل کرده است.