نکات کلیدی
۱. انرژی حیاتی تو: انتخاب کن چگونه ارتعاش کنی
ما ذراتی از ستارگانیم که با انرژی شکل گرفتهایم.
انرژی همه چیز است. هر آنچه هستیم و هر آنچه اطرافمان را فرا گرفته، از اتمها و الکترونهایی تشکیل شده که در حال ارتعاشاند و میدانهای مغناطیسیای ایجاد میکنند که تا سه متر پیرامون ما گسترده میشوند. این انرژی، انرژی حیاتی ماست که قابلیت تبدیل دارد؛ یعنی میتوانیم خود را شکل دهیم و واقعیتهای متفاوتی را تجربه کنیم. مغز انرژی دریافتی را تبدیل میکند و کیفیت افکار ما (مثبت یا منفی) مستقیماً به سطح انرژی ما وابسته است.
قلب، موتور انرژی. شگفتآور است که انرژی ساطع شده از قلب ما پنجاه هزار برابر بیشتر از مغز است. احساساتی که بیشترین تحرک را در این انرژی ایجاد میکنند، عشق و ترساند و عشق قویترین میدان الکترومغناطیسی را به وجود میآورد. این بدان معناست که عشق توانایی تبدیل هر نوع انرژی، حتی انرژی منفی یا سمی، به انرژی حیاتی مثبت را دارد و بر محیط اطراف ما تأثیر میگذارد.
خودت را دوست بدار تا ارتعاشت بالا رود. برای اینکه سیستم ما انرژی را به مثبت تبدیل کند، باید عشق را در مرکز زندگیمان قرار دهیم و از خودمان شروع کنیم. این یعنی به استعدادهایمان آگاه باشیم و از آنها بهره ببریم و تعادلی میان «وظیفه» و «لذت» برقرار کنیم تا افکار مثبت شکل بگیرند. وقتی خود را دوست داریم، ارتعاشی عاشقانه ساطع میکنیم که گسترش مییابد، با دیگران همزمان میشود و انرژی جمعی قدرتمندی خلق میکند که به نفع همه ماست.
۲. ترس: آن را به ابزار خود تبدیل کن
آموختم که شجاعت به معنای نبود ترس نیست، بلکه پیروزی بر آن است.
ترس نشانهای است. ترس، هرچند ناخوشایند، احساسی طبیعی است که به ما میگوید چیزی برایمان مهم است و ما را به سوی مکانی نو هدایت میکند. هدف حذف آن نیست، بلکه عبور از آن است. مغز ابتدایی ما در تلاش برای بقا، خطرات ناشناخته را بزرگنمایی میکند، آمیگدال را فعال و لوب پیشانی را مسدود میکند، که مانع تفکر روشن و یافتن راهحلهای جایگزین میشود.
ترسهای ذاتی. همه ما دو ترس ناخودآگاه مشترک داریم: ترس از کافی نبودن و ترس از دوست داشته نشدن. این ترسها که از کودکی ریشه گرفتهاند، ما را در برابر تغییرات یا چالشهای جدید فلج میکنند، حتی وقتی منطقی میدانیم خطری واقعی وجود ندارد. کلید کار این است که بفهمیم این ترسها مکانیزمهای حفاظتی منسوخ شدهای هستند که دیگر برای بسیاری از موقعیتهای کنونی کاربرد ندارند.
مغزت را فریب بده. برای غلبه بر ترس فلجکننده، باید مغزمان را با تجسم موفقیت و لذت بردن از موقعیت ترسناک «فریب» دهیم. وقتی پایان خوشی را به صورت حسی بازسازی میکنیم، مغز همان نواحی را فعال میکند انگار واقعاً اتفاق میافتد و حافظه عاطفی جدیدی از امنیت میسازد. این آمیگدال را آرام میکند و لوبهای پیشانی را فعال میسازد تا بتوانیم تأمل کنیم، راهحل بیابیم و با اراده پیش برویم، حتی اگر هنوز ترس را حس کنیم.
۳. اضطراب: کودک ترسیدهای که در مغز توست
اضطراب راهی است که مغز تو برای گفتن اینکه از ترس مرده است، به کار میگیرد؛ این را به یاد داشته باش.
اضطراب ترس مبدلشده است. اضطراب به صورت احساس هشیاری مداوم، بیقراری و نگرانی بروز میکند و علائم جسمی مانند تپش قلب، بیخوابی یا مشکلات گوارشی دارد. اغلب نمیدانیم چرا آن را حس میکنیم، چون از ترسهای ذخیره شده در مغز ناخودآگاه ما (که ۹۵٪ فعالیت مغز را کنترل میکند) ناشی میشود. مغز قدیمی در ماموریت بقا، هر محرکی که ترس گذشته را یادآوری کند به عنوان تهدید تفسیر میکند و اضطراب ایجاد میکند.
مغز مانند کودکی ترسیده است. برای درک و مدیریت اضطراب، میتوانیم مغزمان را مانند کودکی ترسیده تصور کنیم که وقتی میترسد، با واکنشهای شدید (علائم اضطراب) پاسخ میدهد. نقش ما بزرگسال است که او را آرام کنیم و نشان دهیم چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. این شامل موارد زیر است:
- حفظ آرامش: نفس عمیق کشیدن و گفتن «همه چیز خوب است» تا اجازه ندهیم ترس ما را ببلعد.
- همدلی بدون باور: پذیرفتن علائم بدون ترسیدن، دیدن آنها به عنوان واکنش اغراقآمیز مغز.
- حواسپرتی: منحرف کردن توجه به فعالیتهای لذتبخش (موسیقی، ورزش، گفتگو) برای شکستن چرخه افکار منفی.
بازآموزی مغز. با بهکارگیری این راهکارها، عملکرد داخلی مغز تغییر میکند، امواج هیبتا (مرتبط با اضطراب) کاهش و امواج بتا و آلفا (مرتبط با آرامش و تمرکز) افزایش مییابد. یادآوری به مغز از دفعاتی که ترسها را پشت سر گذاشته، امنیت میسازد. این تمرین آگاهانه به مغز کمک میکند ترس را کنار بگذارد و در نتیجه اضطراب کاهش یابد و پتانسیل خود را برای سلامت و رفاه آزاد کند.
۴. استرس: فقط اگر خوب باشد
استرس فقط وقتی بد است که تو فکر کنی بد است.
استرس خوب و بد. استرس مثبت یا «یو-استرس» وجود دارد که سالم است و ما را به بهترین عملکرد میرساند، مانند ورزشکاری در مسابقه. اما «دیسترس» استرس منفی و مزمنی است که به جسم و روان آسیب میزند. کلید تمایز و تبدیل استرس در نحوه تفسیر مغز از آن است. اگر آن را فرصتی ببینیم، یو-استرس است؛ اگر بار سنگینی بدانیم، دیسترس خواهد بود.
تبدیل استرس. برای اینکه مغز استرس مثبت بسازد، دو شرط لازم است:
- پاداش واضح: مغز باید بداند در پایان مسیر سود یا پاداشی وجود دارد، هرچند روند سخت باشد. این انگیزه تحمل فشار را از موضعی سالمتر فراهم میکند.
- محدودیت زمانی: استرس، حتی نوع خوبش، باید در بازهای محدود باشد. طولانی شدن بیپایان آن باعث فرسودگی بدن میشود. ایجاد لحظات قطع ارتباط و لذت برای شارژ مجدد انرژی ضروری است.
تمرینهایی برای سلامت. میتوانیم پاسخ فیزیولوژیک خود به استرس را تحت تأثیر قرار دهیم. یکی از تمرینها بازتعریف علائم جسمی (تپش قلب، تعریق) به عنوان نشانههای مثبت آمادگی بدن برای چالش است. تمرین دیگر «حباب تجسم» است که با تصور فضایی امن و دلپذیر، امواج آلفای آرامشبخش تولید میکند، ترشح کورتیزول را کاهش و هیپوکامپ و قشر پیشانی را برای مدیریت بهتر استرس فعال میسازد.
۵. احساسات در برابر حالات روحی
بدن پیش از ذهن میداند آنچه ذهن هنوز درک نکرده است.
احساسات گذرا، حالات روحی پایدار. احساسات تغییرات شدید و کوتاهمدت خلق هستند که ناخواسته سراغ ما میآیند و سریع تغییر میکنند (هر ۴۰ دقیقه طبق مطالعات). نمیتوانیم آنها را کنترل کنیم، فقط میتوانیم مشاهدهشان کنیم. اما حالات روحی، احساساتیاند که ماندگار و تکرارشونده میشوند، مانند ناامیدی یا خوشبینی. تفاوت بزرگ این است که میتوانیم بر حالات روحی خود تأثیر بگذاریم.
کارخانههای احساسات. مغز و بدن ما کارخانههای تولید احساساند. احساسات تا حد زیادی از خاطرات ذخیره شده ناشی میشوند:
- مغز ناخودآگاه (۹۵٪): احساسات را بدون آگاهی از منشأشان ایجاد میکند، اغلب به دلیل محرکهای حسی (بوها، صداها) که خاطرات گذشته را زنده میکنند.
- مغز خودآگاه (۵٪): احساسات را با یادآوری موقعیتهای خاص تولید میکند. افکار آگاهانه میتوانند رنگ احساسات را تغییر دهند.
- بدن: نه تنها به احساسات واکنش نشان میدهد، بلکه آنها را میسازد. اتخاذ حالت بدنی، الگوی تنفس یا حرکتی (مثل لبخند زدن) میتواند احساس مرتبط با آن عمل را القا کند.
احساس خود را تغییر بده. برای رهایی از احساسات منفی و بهبود حالت روحی، باید کارخانههای احساسات خود را به نفع خود فعال کنیم. این شامل:
- فعالسازی خاطرات مثبت: ذهن را به موقعیتهای آرامش، غرور یا شادی ببریم تا مغز آنها را «بسازد».
- تغییر حالت بدنی: اتخاذ حالتهایی که با احساسات مثبت مرتبطاند (شانههای باز، سر بالا، لبخند) تا بر بدن تأثیر بگذاریم.
- تحریک حواس: استفاده از موسیقی، بوها، نورها یا لمسهایی که حسهای خوشایند ایجاد میکنند.
- تغییر انرژی: اگر احساس سنگین است، انرژی پویاتری ایجاد کنیم (حرکت، رقص)؛ اگر سرد است، گرمش کنیم (نور گرم، حمام)؛ اگر تاریک است، رنگهای روشن جستوجو کنیم.
این تلاش اولیه، هرچند دشوار باشد، دروازهای است برای تغییر الگوی احساسی و بهبود رفاه ما.
۶. توجه: مال توست، درست استفاده کن
توجه تو تعیین میکند چه چیزی برای تو وجود دارد.
توجه واقعیت تو را میسازد. توجه ما مانند چراغقوهای است که آنچه برای ما وجود دارد را روشن میکند. هر آنچه با حواس میگیریم یا فکر میکنیم، از طریق آن زنده میشود؛ اگر به آن توجه نکنیم، ناپدید میشود. این قدرتی به ما میدهد که انتخاب کنیم چه چیزی را در زندگیمان روشن کنیم، اما چالشی هم هست چون همیشه نمیتوانیم کنترل کنیم توجهمان کجا متمرکز شود.
توجه در برابر تمرکز. «توجه داشتن» یعنی درک محیط، کاری که به طور مداوم در بیداری انجام میدهیم. اما «تمرکز» توانایی هدایت ارادی و هدفمند توجه به چیزی خاص است، در حالی که بقیه چیزها را نادیده میگیریم. تمرکز ذاتی نیست؛ نیازمند تلاش آگاهانه است و فقط وقتی ممکن است که مغز احساس امنیت کند و انرژی کافی داشته باشد.
کلیدهای تمرکز. برای تمرکز مغز به دو پایه نیاز دارد:
- آرامش: مغز باید از «حملات» (کارهای ناتمام، استرس، ناامنی) در امان باشد. ایجاد «حباب تمرکز» (فضا و زمان مشخص، بدون حواسپرتی، با افکار متمرکز و محیط دلپذیر) به آرامش آن کمک میکند.
- انرژی: انرژی تمرکز از ریتم زیستی و انگیزه ما میآید. شناسایی لحظات اوج انرژی و اطمینان از اینکه مغز پاداشی (کوتاهمدت و بلندمدت) برای تلاش تمرکز میبیند، حیاتی است.
تمرین عضله تمرکز. تمرکز مانند عضلهای است که رشد میکند. تمرینهایی مانند تنفس متناوب از سوراخهای بینی (متعادلکننده نیمکرههای مغز) یا اسکن بصری (تمرکز روی اشیاء) به تولید امواج بتا، فرکانسهای مغزی تمرکز، کمک میکنند. تعیین مکانهای خاص برای تمرکز نیز مغز را به ارتباط آن فضا با تمرکز آموزش میدهد.
۷. عدم تمرکز: تجربه کن، تصور کن و چیزی نو خلق کن
مغزهای سختکوش نتایج بزرگ میدهند، اما نتایج درخشان از مغزهای آزاد میآید.
آزادی ذهن. ذهنهای بزرگ مانند انیشتین نبوغ خود را به آزادی ذهن برای سرگردانی، تجربه و اشتباه نسبت میدادند. عدم تمرکز یا «دکونسانتره» توانایی گشودن میدان دید، ارتباط با ناخودآگاه و شهود و رهاسازی خلاقیت است. برخلاف تمرکز، عدم تمرکز اجتماعی ارزش کمتری دارد اما برای نوآوری و استراحت مغز حیاتی است.
فواید عدم تمرکز. عدم تمرکز داوطلبانه، هرچند نیازمند تلاش اولیه است، سه فایده مستقیم دارد:
- دیدگاه: امکان نظم دادن به ایدهها و برنامهریزی، دیدن کل تصویر.
- شارژ انرژی: استراحت مغز از تلاش تمرکز و بازیابی انرژی برای تمرکزهای بعدی.
- خلاقیت: تحریک اتصال ایدههای قدیمی و جدید، فعالسازی نواحی زمانی و پیشانی هر دو نیمکره، که نوآوری و حل مسئله را تقویت میکند.
چگونه داوطلبانه عدم تمرکز کنیم. اگرچه مغز ۴۷٪ زمان به طور غیرارادی عدم تمرکز دارد، عدم تمرکز مولد هدفمند است. دو روش مؤثر عبارتند از:
- طوفان فکری دیوانهوار: فکر کردن به راهحلهای عجیب و سرگرمکننده برای یک مشکل، رها کردن کنترل و اجازه دادن به ارتباطات غیرمنتظره.
- فعالیتهای روتین: اجازه دادن به ذهن برای سرگردانی هنگام انجام کارهای خودکار (دوش گرفتن، رانندگی، ظرف شستن) چون مغز نیازی به تمرکز ندارد و ایدهها جریان مییابند.
تعادل کلید است. موفقیت در تعادل میان تمرکز و عدم تمرکز است. تمرکز بیش از حد به سختگیری ذهنی و فرسودگی میانجامد، در حالی که عدم تمرکز بیهدف مانع تحقق ایدهها میشود. توانایی حرکت ارادی میان این دو حالت، با فعالسازی امواج آلفا و تتا، برای بروز پتانسیل ما و اجازه دادن به «جادوی زندگی» ضروری است.
۸. «کمبود توجه»: دریایی از امکانات
به مغز عدم تمرکز دلیلی خوب بده تا تمرکز کند و نه تنها تمرکز میکند، بلکه چیزی خارقالعاده خلق میکند.
توجه سرریز، نه کمبود. اصطلاح «کمبود توجه» گمراهکننده است. افراد مبتلا به اختلال نقص توجه/بیشفعالی (ADHD) کمبود توجه ندارند، بلکه توانایی فوقالعادهای در درک و پردازش چندین محرک محیطی دارند. مشکل آنها در حفظ توجه مداوم روی چیزی خاص است، بهویژه اگر انگیزه نداشته باشد یا مجبور شوند. مغز آنها در برابر بیعلاقگی مقاومت میکند و ترجیح میدهد به ثروت اطلاعاتی که دریافت میکند بپردازد.
هوش چندحسی و باز. پشت دشواری تمرکز، هوشی چندحسی و باز پنهان است که قادر به پیوند دادن نقاط و خلق ایدههای نو است. این ذهنها که اغلب توسط سیستمهای آموزشی سختگیر درک نمیشوند، منشأ نوآوریها و آثار بزرگ تاریخ بودهاند (مانند بیل گیتس، استیو جابز). مغز آنها که در عدم تمرکز خوشحال است، نیازمند دلیلی بسیار قوی و انگیزشی برای ورود به تمرکز است.
کلیدهای تمرکز. برای اینکه مغز با «کمبود توجه» تمرکز بسازد، نیاز دارد به:
- آرامش عاطفی: حساسیت بالا به احساسات و دریافت محرکهای زیاد باعث استرس میشود. باید احساس دوست داشته شدن، ارزشمندی و درک شدن کنند و ترس از کافی نبودن یا پذیرفته نشدن را پشت سر بگذارند. شناخت استعدادها و شیوه تفکر منحصر به فردشان حیاتی است.
- انرژی و انگیزه: مغز باید انرژی مناسب و انگیزه واضح داشته باشد. با تهدید کار نمیکند، بلکه با وعده سود. اتصال به استعدادهای ذاتی (دیداری، شنیداری، حرکتی) و اجازه آزادی حرکت و انتخاب حتی در تمرکز، ضروری است.
تمرین مغز در برابر دارو. تمرین مغزی به مغز میآموزد نواحی قشر پیشانی چپ را که مسئول تمرکزند، رشد دهد و اتصالات عصبی را افزایش دهد. برخلاف دارو که کمک موقتی و ممکن است دنیای عاطفی را مسطح کند، تمرین عضله تمرکز را به طور پایدار تقویت میکند و اجازه میدهد این
آخرین بهروزرسانی::
FAQ
1. What is "Sorprende a tu mente" by Ana Ibáñez about?
- Brain Training for Wellbeing: The book is a practical guide to understanding and training your brain to overcome common mental obstacles like stress, anxiety, fear, and low self-esteem.
- Neuroscience Made Simple: Ana Ibáñez, a neurocoach, translates complex neuroscience concepts into accessible advice for everyday life.
- Empowerment Through Knowledge: The book emphasizes that everyone has the power to transform their life by learning how their brain works and applying simple, science-backed techniques.
- Holistic Approach: It covers both the emotional and physiological aspects of mental health, blending scientific explanations with actionable exercises.
2. Why should I read "Sorprende a tu mente" by Ana Ibáñez?
- Practical Tools for Change: The book offers concrete exercises and strategies to manage emotions, improve concentration, and boost self-esteem.
- Accessible Science: It demystifies neuroscience, making it relevant and useful for readers without a scientific background.
- Personal Growth Focus: Readers seeking to break negative patterns, handle stress better, or unlock their potential will find actionable guidance.
- Real-Life Examples: The author shares relatable stories from her clients and her own life, making the advice feel achievable and grounded.
3. What are the key takeaways from "Sorprende a tu mente"?
- You Can Train Your Brain: The brain is highly adaptable (neuroplasticity), and with the right techniques, anyone can change their mental habits.
- Balance is Essential: Wellbeing comes from balancing duty and pleasure, work and rest, and learning to manage both positive and negative emotions.
- Emotions Drive Change: Emotional experiences are crucial for learning and transformation; without emotional engagement, change is unlikely.
- Self-Love is Foundational: Building self-esteem and practicing self-compassion are at the core of mental health and personal success.
4. How does Ana Ibáñez define and explain "energy" and "vital energy" in the brain?
- Scientific Basis of Energy: Ibáñez explains that humans are made of atoms and energy, and our "vital energy" is the result of how our brain and heart interact.
- Heart-Brain Connection: The heart generates a much stronger electromagnetic field than the brain, and emotions like love and fear significantly influence our energy.
- Transforming Energy: Positive emotions, especially love, can transform negative energy into positive, vital energy, impacting both ourselves and those around us.
- Practical Advice: The book encourages readers to cultivate self-love and loving relationships to boost their energy and resilience.
5. What is Ana Ibáñez’s approach to fear and how can it be turned into a tool?
- Fear as a Signal: Fear is a natural, evolutionary response meant to protect us, but the brain often overreacts to non-life-threatening situations.
- Two Core Fears: Ibáñez identifies the fear of not being enough and the fear of not being loved as fundamental to human experience.
- Facing, Not Erasing Fear: The key is not to eliminate fear but to move through it, using it as a sign that something important is at stake.
- Visualization Technique: She recommends visualizing successful outcomes to "trick" the brain into feeling safe, thus reducing paralyzing fear.
6. How does "Sorprende a tu mente" explain anxiety and its management?
- Anxiety as Fear’s Child: Anxiety is described as the brain’s way of expressing fear, often rooted in unconscious memories and patterns.
- The "Child Brain" Metaphor: Ibáñez likens the anxious brain to a scared child needing comfort, empathy, and distraction.
- Practical Steps: She suggests calming techniques such as deep breathing, positive self-talk, and shifting focus to pleasant activities.
- Changing Brain Waves: The book discusses how anxiety is linked to fast, chaotic brain waves (hibeta) and how calming practices can shift the brain to more relaxed states (alpha, beta).
7. What is the difference between stress, eustress, and distress according to Ana Ibáñez?
- Eustress (Good Stress): Eustress is positive, motivating stress that helps us grow, learn, and achieve goals when it’s time-limited and meaningful.
- Distress (Bad Stress): Distress is chronic, overwhelming stress that leads to mental and physical health problems.
- Mindset Matters: The book highlights that how we interpret stress determines its impact—seeing stress as a challenge rather than a threat makes it healthier.
- Managing Stress: Ibáñez provides exercises to reframe stress and practical tools to limit exposure and recover from it.
8. How does "Sorprende a tu mente" distinguish between emotions and moods, and why is this important?
- Emotions vs. States: Emotions are short-lived, intense reactions to specific events, while moods or emotional states are longer-lasting and more diffuse.
- Control and Influence: We can’t control which emotions arise, but we can influence our moods by managing which emotions we "host" over time.
- Body and Mind Connection: Both the brain and body generate emotions, and changing posture or recalling positive memories can shift emotional states.
- Practical Application: The book offers exercises to help transition from negative emotions to more positive, stable moods.
9. What does Ana Ibáñez say about attention, concentration, and the role of "desenfoque" (defocusing)?
- Attention as a Spotlight: What we focus on becomes our reality; attention is limited and must be managed intentionally.
- Concentration Requires Safety and Energy: The brain only allows deep focus when it feels safe and energized.
- Value of Defocusing: "Desenfoque" is essential for creativity, problem-solving, and mental rest; alternating between focus and defocus is key to high performance.
- Exercises Included: The book provides specific techniques to train both concentration and the ability to defocus for better mental agility.
10. How does "Sorprende a tu mente" reframe ADHD and attention issues?
- Not a Deficit, but a Difference: Ibáñez argues that so-called "deficit" of attention is often an abundance of attention and sensitivity to stimuli.
- Intelligence Diversity: Many with ADHD traits have multisensory intelligence and creativity, but struggle with traditional, unmotivating tasks.
- Motivation is Key: These brains focus deeply when interested; the challenge is to find or create motivating contexts.
- Training Over Medication: The author advocates for brain training and emotional support over medication, except in specific cases.
11. What is the role of self-esteem in "Sorprende a tu mente" and how can it be improved?
- Self-Esteem as the Foundation: The book positions self-esteem as the root of mental health, influencing all other aspects of wellbeing.
- Origins in Childhood: Our sense of worth is shaped by early experiences and the messages we receive about being "lovable."
- Updating Old Beliefs: Ibáñez encourages readers to challenge outdated, critical self-beliefs and replace them with adult, compassionate perspectives.
- Practical Exercises: Visualization and self-dialogue techniques are provided to help heal the "inner child" and build lasting self-worth.
12. How does Ana Ibáñez view perfectionism, and what advice does she give for managing it?
- Perfectionism as a Double-Edged Sword: While it can drive high standards and quality, unchecked perfectionism leads to chronic dissatisfaction and stress.
- Rooted in Fear: Perfectionism often stems from a fear of not being good enough or not being loved unless perfect.
- Redefining Perfection: The book suggests shifting the goal from flawlessness to growth, enjoyment, and contribution.
- Humor and Self-Compassion: Ibáñez recommends using humor (e.g., giving your perfectionist side a funny name) and self-kindness to break the cycle of relentless self-criticism.
Bonus: What are the best quotes from "Sorprende a tu mente" and what do they mean?
- “El amor transforma cualquier tipo de energía en energía vital positiva.” — Love is the most powerful force for personal transformation and resilience.
- “El miedo no se supera, se atraviesa.” — Fear isn’t eliminated, but faced and moved through, leading to growth.
- “La autoestima es el coraje de ser uno mismo.” — True self-esteem is about having the courage to be authentic, not perfect.
- “Los cerebros esforzados proporcionan grandes resultados, pero los resultados brillantes proceden de cerebros libres.” — Hard work matters, but true brilliance comes from freedom and creativity.
نقد و بررسی
کتاب «شگفتزده کن ذهن خود را» بهخاطر رویکرد عملیاش در فهم و تمرین ذهن بسیار مورد تحسین قرار گرفته است. خوانندگان از توضیحات ساده و قابلفهم درباره مفاهیم علوم اعصاب، تمرینهای کاربردی و مثالهای واقعی استقبال میکنند. بسیاری این کتاب را تحولآفرین میدانند که در مواجهه با مسائلی مانند اضطراب، استرس و عزتنفس به آنها کمک میکند. سبک نگارش نویسنده جذاب و روان توصیف شده است. برخی نقدها به تکرار مکرر اشاره به مرکز سلامت نویسنده و تمرکز بر نمونههای برجسته مربوط میشود. در مجموع، خوانندگان این کتاب را آموزنده، الهامبخش و ارزشمند برای رشد فردی و خودشناسی میدانند.