نکات کلیدی
1. میدان تحریف واقعیت استیو جابز و تغییر باورها
در حضور او، واقعیت قابل تغییر است. او میتواند هر کسی را تقریباً به هر چیزی متقاعد کند.
قدرت اقناع. استیو جابز توانایی منحصر به فردی در تغییر ادراکات مردم از واقعیت داشت و آنها را به باور در غیرممکنها وادار میکرد. این "میدان تحریف واقعیت" تنها به دروغ گفتن مربوط نمیشد؛ بلکه به الهام بخشیدن به یک باور مشترک در یک چشمانداز مربوط بود، حتی زمانی که آن چشمانداز غیرقابل دستیابی به نظر میرسید.
- مانند تالوسیها در سریال «استار ترک»، جابز میتوانست توهماتی ایجاد کند، اما بر خلاف آنها، او اغلب به توهمات خود باور داشت.
- این توانایی محدود به کارمندان نبود؛ بلکه مخاطبان را در "استیونوتهای" معروفش نیز مجذوب میکرد، جایی که میتوانست مردم را برای اصلاحات نرمافزاری تشویق کند.
- تأثیر آن به قدری قوی بود که الهامبخش کتابها و حتی کارتونهای «دیلبرت» شد و تأثیر تواناییهای اقناعی او را برجسته کرد.
فراتر از فریب. میدان تحریف واقعیت جابز همیشه به فریب مربوط نمیشد؛ بلکه اغلب به آزاد کردن مردم از باورهای محدودکننده خود مربوط بود. او وضعیت موجود را به چالش میکشید و مردم را به دستیابی به آنچه که فکر میکردند غیرممکن است، ترغیب میکرد.
- او مردم را متقاعد میکرد که کارها دشوار نیستند، مشاغل زمان زیادی نمیبرند و محصولات زندگی را متحول میکنند.
- این توانایی در تغییر باورها منجر به ایجاد محصولات نوآورانه و تحول صنایع کامل شد.
- به نوعی، جابز توهماتی ایجاد نمیکرد، بلکه مردم را از توهمات خود آزاد میکرد.
اخلاق تحریف. در حالی که توانایی جابز در تحریف واقعیت قدرتمند بود، سؤالاتی درباره اخلاق چنین تأثیری مطرح میکند. با این حال، بر خلاف تالوسیها، جابز اغلب به توهماتی که ایجاد میکرد، باور داشت و از قدرت خود برای الهام بخشیدن به مردم برای دستیابی به کارهای بزرگ استفاده میکرد.
- تالوسیها توهماتی برای منافع شخصی ایجاد میکردند، در حالی که تحریفهای جابز اغلب به نتایج مثبت منجر میشد.
- توانایی جابز در تغییر باورها برای وادار کردن مردم به "فکر کردن متفاوت" و دستیابی به غیرممکن ضروری بود.
- در نهایت، میدان تحریف واقعیت جابز ابزاری برای تحول بود، نه فقط فریب.
2. سرمایهداری ضدفرهنگی: موفقیتی پارادوکسیکال
پدرش یک تاجر سرد و سودجو نبود، بلکه به عشق کاری که انجام میداد و افتخار به محصولاتی که میساخت، انگیزه داشت.
چالش با کلیشه. استیو جابز با کلیشه سرمایهدار حریص که تنها به دنبال سود است، مخالفت کرد و به عشق به کارش و تمایل به خلق محصولات استثنایی اعتقاد داشت. او شخصیتی ضدفرهنگی بود که فردگرایی و نوآوری را در آغوش میکشید، نه فقط حداکثرسازی سود.
- جابز میتوانست در سی سالگی به عنوان یک میلیونر بازنشسته شود، اما او همچنان به دنبال برتری در محصولات اپل بود.
- پسرش، رید، تأکید کرد که پدرش به خاطر اشتیاق و افتخار، نه فقط به خاطر منافع مالی، انگیزه داشت.
- این دیدگاه رایج درباره کسبوکار را به چالش میکشد که به طور ذاتی استثمارگر و سودمحور است.
روح کارآفرینی. سرمایهداری واقعی، به معنای کارآفرینی آزاد، به فردگرایی خلاق کارآفرینانی بستگی دارد که از ایستادن در خارج از جریان اصلی نمیترسند. آنها فرصتها را در جایی میبینند که دیگران تنها محدودیتها را میبینند.
- کارآفرینان بر حداکثرسازی سود یا سرکوب دیگران تمرکز نمیکنند، بلکه بر پیگیری چشمانداز خود متمرکز هستند.
- آنها به جای حرص و طمع، به دنبال خلق و نوآوری هستند.
- این روح کارآفرینی است که اجازه پیشرفت و ایجاد ارزش جدید را میدهد.
راههای ضدفرهنگی. راههای مختلفی برای ضدفرهنگی بودن وجود دارد: وجودی، احساسی و شناختی. جابز تجسم ضدفرهنگ شناختی بود که با استقلال ذهن، عقل، صداقت و شجاعت مشخص میشود.
- ضدفرهنگ وجودی جهان و قوانین آن را رد میکند، در حالی که ضدفرهنگ احساسی بر ابراز خود با اشتیاق تأکید میکند.
- ضدفرهنگ شناختی، که جابز تجسم آن بود، به انتخاب ارزشهای خود و استفاده از عقل برای رسیدن به باورهای مستقل مربوط میشود.
- این نوع ضدفرهنگ نه تنها از فناوری یا علم مشکوک نیست، بلکه آنها را به عنوان ابزارهایی برای آزادی در آغوش میکشد.
3. خالق ضد اجتماعی: فضایل فراتر از هنجار
شما غیرممکن را انجام دادید، زیرا متوجه نشدید که غیرممکن است.
فراتر از فضایل سنتی. استیو جابز در معنای سنتی چهار فضیلت اصلی: احتیاط، عدالت، اعتدال و شجاعت، فردی فضیلتمند نبود. او اغلب بیاحتیاط، ناعادل، بیاعتدال بود و شجاعتش اغلب جسورانه بود.
- او تصمیمات بدی میگرفت، ایدهها را تصاحب میکرد و به خاطر رفتارهای بیرحمانه و تحقیرآمیزش شناخته شده بود.
- با این حال، محصولات او جهان را به سمت بهتر شدن تغییر داد و سؤالاتی درباره معنای فضیلت در رهبران بصیر ایجاد کرد.
- چهار فضیلت اصلی راهنمای خوبی برای شهروندان عادی است، اما ممکن است برای کارآفرینان کشنده باشد.
فضایل کارآفرینی. کارآفرین به مجموعهای متفاوت از فضایل نیاز دارد: استقلال ذهن، چشمانداز و جسارت. این ویژگیها به آنها اجازه میدهد تا روالها را مختل کنند، حساسیتها را به چالش بکشند و ایدههای جدید را معرفی کنند.
- استقلال ذهن به آنها اجازه میدهد تا بر قضاوت خود تکیه کنند و به افکار و احساسات دیگران وابسته نباشند.
- چشمانداز به آنها این امکان را میدهد که ببینند آینده چگونه میتواند باشد و آن چشمانداز را به دیگران منتقل کنند.
- جسارت به آنها اجازه میدهد با شجاعت پیش بروند و هنجارهای اجتماعی رایج را به چالش بکشند.
خالق ضد اجتماعی. کارآفرین اغلب یک خالق ضد اجتماعی است، فردی که چیزی را فقط به این دلیل که نمیتواند در جامعه جا بیفتد، به وجود میآورد. آنها هنجارهای اجتماعی را رد میکنند و به تنهایی پیش میروند و چیزی را به جامعه بازمیگردانند.
- آنها به قوانین دیگران پایبند نیستند و اغلب در ذهن خود آنقدر بزرگ هستند که نمیتوانند به هنجارهای اجتماعی کوچک پایبند باشند.
- این نگرش ضد اجتماعی، در حالی که آزاردهنده و ناخوشایند است، اغلب برای تغییر جهان به سمت بهتر ضروری است.
- چهار فضیلت اصلی راهنمای خوبی برای شهروندان عادی است، اما برای کارآفرین، آنها کشنده هستند.
4. درسهای شخصیتمحوری پیکسار برای نسل هزاره
فیلمهای پیکسار به ما میآموزند که چگونه شخصیت را در هر کجا که پیدا کنیم، به رسمیت بشناسیم و بپذیریم، به ویژه در میان غیرانسانها.
تعریف شخصیت. شخصیت تنها به معنای انسان بودن نیست؛ بلکه به داشتن تواناییهای شناختی و مسئولیت اخلاقی مربوط میشود. این اساس اعطای حقوق و جایگاه اخلاقی است.
- مفهوم شخصیت پیچیده و دشوار برای تعریف است و هیچ توافق جهانی درباره معیارهای آن وجود ندارد.
- ما اغلب به شناسایی شهودی شخصیت بر اساس رفتارهای مشاهده شده تکیه میکنیم، نه بر اساس یک چکلیست دقیق.
- این حس شهودی از شخصیت است که فیلمهای پیکسار به آن پرداختهاند.
قهرمانان غیرانسان پیکسار. فیلمهای پیکسار اغلب شخصیتهای غیرانسانی را به عنوان قهرمانان معرفی میکنند و فرضیات ما را درباره اینکه چه کسی یا چه چیزی میتواند شخصیت داشته باشد، به چالش میکشند.
- بر خلاف دیزنی، پیکسار به ندرت انسانها را به عنوان تنها موجودات هوشمند در فیلمهای خود به تصویر میکشد.
- فیلمهای پیکسار اغلب غیرانسانها را به عنوان موجودات آگاه، عاقل، هوشمند و اخلاقی به تصویر میکشند.
- این تصویرسازی مداوم از شخصیت غیرانسان تأثیر زیادی بر نسل بینندگان گذاشته است.
انسان به عنوان شریک. فیلمهای پیکسار اغلب داستانی با عنوان "انسان به عنوان شریک" را به تصویر میکشند، جایی که یک شخصیت غیرانسان با انسانی که او نیز یک بیگانه است، دوست میشود.
- این داستانها تأکید میکنند که هوش غیرانسانی با آغوش باز از سوی انسانها یا غیرانسانها پذیرفته نخواهد شد.
- مسیر به حقوق و احترام نیازمند اعمال شخصیت و انسانیت نمونهای از سوی کسانی است که از نوع خود جدا میشوند.
- این داستانها با شناسایی شخصیت در غیرانسان و پاداش برای کسانی که آنها را پذیرفتهاند، به پایان میرسند.
5. کارآفرینی: پرورش ذهن نوآور
کار شما قرار است بخش بزرگی از زندگیتان را پر کند و تنها راه برای رضایت واقعی این است که کاری را انجام دهید که به آن اعتقاد دارید.
فراتر از تحصیلات رسمی. "ماده مخفی" آمریکایی برای نوآوری در مدارس نیست، بلکه در فرهنگ خارج از مدرسه است. فرهنگ آمریکایی فرصتهای یادگیری غیررسمی زیادی را فراهم میکند، مانند درسهای موسیقی، سفر به موزهها و لیگهای ورزشی.
- تحصیلات رسمی اغلب زمان دانشآموزان را هدر میدهد و فرصت آمادهسازی آنها برای زندگی کارآفرینی را از دست میدهد.
- فرآیند کارآفرینی با یک ایده آگاهانه و خلاقانه برای یک محصول جدید آغاز میشود.
- کارآفرینان به دنبال انجام کارهای بزرگ و عشق به آنچه انجام میدهند، هستند.
ویژگیهای کارآفرینی. کارآفرینی به مجموعهای منحصر به فرد از ویژگیها نیاز دارد، از جمله خلاقیت، جاهطلبی، ابتکار، شجاعت، پایداری و بهرهوری.
- کارآفرینان به دستاوردهای شناختی، بازیگوشی فکری، تحقیق، آزمایش، تحلیل و قضاوت متعهد هستند.
- آنها خودانگیخته هستند و به تحقق ایدههای خود متعهدند و آمادهاند ریسکهای محاسبهشده را بپذیرند.
- آنها در برابر موانع پایداری میکنند و آمادهاند بر اساس بازخورد واقعی تنظیم کنند.
پرورش کارآفرینی. مدارس میتوانند با فراهم کردن فرصتهایی برای کاوش خلاقانه، ریسکپذیری و تفکر مستقل، کارآفرینی را پرورش دهند.
- آنها میتوانند تمریناتی را معرفی کنند که ریسک را تجسم کنند و به کودکان یاد دهند که چگونه آن را مدیریت کنند.
- آنها میتوانند به رویکرد مونتسوری در آموزش بپردازند که بر یادگیری خودرهبری تأکید دارد.
- آنها میتوانند از برنامههای مکملی که بهطور صریح آموزش را به کارآفرینی مرتبط میکنند، مانند NFTE و Junior Achievement، بیاموزند.
6. کارآفرین بصیر: فراتر از سود به هدف
مردم نمیدانند چه میخواهند تا زمانی که شما آن را به آنها نشان دهید.
انگیزه کارآفرین. کارآفرینان به خاطر یک چشمانداز برای خلق چیزی جدید و ارزشمند، نه فقط به خاطر پیگیری سود، انگیزه دارند. آنها روحهای مستقلی هستند که برای تحقق افکار خود به عمل میپردازند.
- آنها اغلب به عنوان خودخواه دیده میشوند، اما تمرکز آنها بر روی چشمانداز خود است که به آنها اجازه میدهد برای دیگران ارزش ایجاد کنند.
- آنها از ایستادن در خارج از جریان اصلی نمیترسند و به دنبال مسیر خود هستند.
- انگیزه آنها برای ساخت یک تله موش بهتر در نهایت به نفع جامعه است و تنوع و ارزش بیشتری را فراهم میکند.
تخریب خلاقانه. کارآفرینان عوامل "تخریب خلاقانه" هستند که نوآوریهایی را معرفی میکنند که فناوریهای موجود را منسوخ میکند. این فرآیند برای پیشرفت ضروری است، اما اغلب توسط کسانی که با وضعیت موجود راحت هستند، مورد مقاومت قرار میگیرد.
- به عنوان مثال، اتومبیل صنعت کالسکه و اسب را مختل کرد، اما همچنین امکانات و فرصتهای جدیدی را به ارمغان آورد.
- کارآفرینان آمادهاند ریسک کنند و وضعیت موجود را به چالش بکشند، حتی زمانی که به معنای مختل کردن صنایع موجود باشد.
- این تخریب خلاقانه نیروی محرکه اساسی پیشرفت سرمایهداری است.
شعور بصیر. استیو جابز معتقد بود که او میداند چه چیزی برای مصرفکننده بهتر است، حتی بهتر از خود مصرفکننده. او به شهود و چشمانداز خود تکیه میکرد، نه به تحقیقات بازار.
- او تنها در تلاش برای راضی کردن مشتری نبود، بلکه میخواست محصولاتی خلق کند که زندگی آنها را متحول کند.
- او در تصور خود به عنوان یک کاربر بالقوه محصول، مهارت داشت و این به او اجازه میداد ایدههای جدیدی را آزاد کند.
- رویکرد او درباره این نبود که به مردم آنچه را که میخواهند بدهد، بلکه درباره این بود که به آنها نشان دهد چه چیزی را نمیدانستند که به آن نیاز دارند.
7. نوآوری در برابر اختراع: سهم منحصر به فرد جابز
بودن دزد دریایی از پیوستن به نیروی دریایی بیشتر لذتبخش است.
فراتر از اختراع. استیو جابز به عنوان یک مخترع اصلی شناخته نمیشد؛ او استاد نوآوری بود. او فناوریهای موجود را گرفته و آنها را به محصولاتی تبدیل میکرد که هم مفید و هم مطلوب بودند.
- او کامپیوتر شخصی، رابط کاربری گرافیکی، پخشکننده mp3 یا گوشی هوشمند را اختراع نکرد، اما آنها را قابل دسترسی و کاربرپسند کرد.
- نبوغ او در تواناییاش برای دیدن پتانسیل ارزش اجتماعی در فناوریهای موجود نهفته بود.
- او توانست ارزش فلسفی عینی را به ارزش اجتماعی عینی تبدیل کند.
اپیستمولوژی کارآفرینی. فرآیند کارآفرینی شامل دو مرحله است: شناسایی ارزش فلسفی عینی و ایجاد ارزش اجتماعی عینی.
- ارزش فلسفی عینی ارزش یک محصول یا خدمت در ابستره است، در حالی که ارزش اجتماعی عینی ارزشی است که برای افراد در زمینه زندگی خود دارد.
- کارآفرینان باید بتوانند هم پتانسیل یک فناوری و هم ارزش آن را برای مشتریان بالقوه ببینند.
- این فرآیند نیازمند ترکیبی از خلاقیت، قضاوت و مهارتهای بازاریابی است.
قدرت نمایش. جابز توانست با نشان دادن ارزش اجتماعی عینی محصولاتش، ارزش بازار ایجاد کند. او مردم را فریب نمیداد تا محصولاتش را بخرند؛ بلکه به آنها نشان میداد که چگونه میتوانند زندگیشان را بهبود بخشند.
- او اهمیت سهولت استفاده و طراحی شهودی را درک میکرد و فناوری را برای تودهها قابل دسترسی میکرد.
- مهارتهای بازاریابی او درباره فریب نبود، بلکه درباره ارتباط ارزش محصولاتش بود.
- موفقیت او به دلیل تواناییاش در تبدیل فناوریهای موجود به محصولاتی بود که مردم واقعاً میخواستند و به آنها نیاز داشتند.
8. موفقیت در بازار: معیاری از ارزش، نه فقط فروش
نوآوری تفاوت بین یک رهبر و یک پیرو را مشخص میکند.
موفقیت بازار به عنوان یک استاندارد. موفقیت در بازار تنها به معنای فروش نیست؛ بلکه معیاری از کیفیت و کارایی یک محصول است. محصولاتی که به خوبی فروش میروند، آنهایی هستند که ارزش زیادی را به تعداد زیادی از خریداران ارائه میدهند.
- محصولات استیو جابز نه تنها به خوبی طراحی شده و کارآمد بودند، بلکه
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب استیو جابز و فلسفه بر اساس 20 نقد در گودریدز، امتیاز میانگین 3.80 از 5 ستاره را دریافت کرده است. یکی از خوانندگان به آن 4 ستاره داده و اشاره کرده است که هرچند این کتاب به راحتی قابل دسترسی نیست، اما این موضوع در مورد فلسفه بهطور کلی معمولی است. آنها پیشنهاد میکنند که استیو جابز موضوعی است که فراتر از داستانهای رایج در پلتفرمهای اجتماعی، ارزش مطالعه دارد. این نقدکننده بهطور ضمنی بیان میکند که کتاب به بررسی عمیقتر و دقیقتری از زندگی و ایدههای جابز میپردازد.