نکات کلیدی
۱. دیدگاه سنتی دربارهی سلتیها بهعنوان بربرهای اروپای مرکزی در حال بازنگری است.
اما یکی از دلایلی که آنها را برای من جذاب میکند این است که در مرز تاریخ قرار دارند و ما هنوز در تلاشیم آنها را بشناسیم و بفهمیم واقعاً چه کسانی بودند.
فراتر از کلیشهها. قرنها تصور ما از سلتیها تحت تأثیر نویسندگان یونانی و رومی قرار داشته است که آنها را بهعنوان بربرهای جنگجو و غیرمتمدن معرفی میکردند که در حاشیهی دنیای متمدن مدیترانه زندگی میکردند. این نگاه بیرونی، هرچند نخستین روایتهای مکتوب را فراهم کرد، اغلب جانبدارانه بود و به اهداف تبلیغاتی رومیان خدمت میکرد یا ناشی از درک ناکافی از جوامع پیچیدهی غیرمکتوب بود. خود واژهی «سلت» نیز توسط نویسندگان کلاسیک بهطور نامنظم به کار میرفت؛ گاهی به قبیلههای خاص و گاهی به منطقهای وسیع و نامشخص اشاره داشت.
تعریف در حال تغییر. مفهوم مدرن هویت «سلتی»، بهویژه مرتبط با زبان و فرهنگ در بریتانیا، ایرلند و برتانی، در قرن هجدهم رواج یافت. این امر شکافی میان «سلتیکا»ی کلاسیک (که معمولاً در اروپای مرکزی و گال متمرکز بود) و «ملتهای سلتی» مدرن در حاشیهی اقیانوس اطلس ایجاد کرد. این بار تاریخی، تفسیرهای باستانشناسی را پیچیده کرده و فرضهایی دربارهی یکنواختی فرهنگی و منشأها را که اکنون با شواهد جدید به چالش کشیده میشوند، به وجود آورده است.
تحول پارادایم. پژوهشهای اخیر در رشتههای مختلف – باستانشناسی، زبانشناسی و ژنتیک – فهم ما از سلتیها را بهطور بنیادین دگرگون کرده است. مدل قدیمی منشأ واحد در اروپای مرکزی که مردم و فرهنگ از آنجا گسترش یافتهاند، در حال فروپاشی است. در عوض، تصویری پیچیدهتر پدیدار شده که تنوع منطقهای، ارتباطات دوردست و چالش در مفهوم هویت «سلتی» یکپارچه و وابسته به فرهنگ مادی یا گروه قومی خاص را برجسته میکند.
۲. باستانشناسی جوامع پیچیده و ثروتمند عصر آهن را شمال آلپ نشان میدهد.
اما شاهزاده هوخدورف که در قرن ششم پیش از میلاد دفن شده، بههیچوجه بربر به نظر نمیرسد. برعکس.
ثروت شاهانه. کشفیات باستانشناسی مانند آرامگاه شاهزاده هوخدورف در آلمان (قرن ششم پیش از میلاد) نشاندهندهی پیچیدگی و ثروت نخبگان عصر آهن شمال آلپ است. این قبر شامل جواهرات طلای فاخر، تجهیزات ضیافت وارداتی از مدیترانه (دیگ یونانی، تخت برنزی با تأثیرات ایتالیایی) و اشیای شخصی بود که نشاندهنده جایگاه اجتماعی بالا و ارتباطات تجاری گسترده است، نه زندگی سادهی بربرها. آرامگاه شاهزاده خانم بتلبویل، نیز در آلمان (۵۸۳ پیش از میلاد)، جایگاه نخبگان زن را با زیورآلات طلایی و شواهد مالکیت اسب نشان میدهد و کلیشههای جنسیتی متون کلاسیک را به چالش میکشد.
شهرنشینی اولیه. مکانهایی مانند هونهبورگ در دانوب (آلمان) ظهور سکونتگاههای بزرگ و پیچیده، احتمالاً نخستین شهرهای شمال آلپ، را از قرن ششم پیش از میلاد نشان میدهند.
- هونهبورگ دارای دفاعیات پیشرفتهای بود، از جمله دیوارهای خشتی با تأثیرات مدیترانهای.
- بررسیهای لیدار نشان دادند که سکونتگاههای بیرونی گستردهای وجود داشته که جمعیتی دستکم ۵۰۰۰ نفری را نشان میدهد.
- این مراکز، کانونهای تجارت، تولید صنایع دستی و قدرت سیاسی بودند که منابع و شبکههای تبادل را کنترل میکردند.
فراتر از روستاها. این یافتهها با تصویر کلاسیک سلتیها که تنها در روستاهای پراکنده و بدون دیوار زندگی میکردند، در تضاد است. آنها جوامع سازمانیافته و طبقاتی با نخبگان قدرتمندی بودند که قادر به بسیج نیروی کار برای ساختوسازهای عظیم و شرکت در شبکههای تجاری دوردست بودند و سطحی از پیچیدگی اجتماعی و اقتصادی را نشان میدهند که پیشتر دستکم گرفته شده بود.
۳. تأثیرات مدیترانهای و شرقی شکلدهنده نخبگان و سکونتگاههای اولیه سلتی بودند.
شاهزاده هوخدورف بهنظر بسیار دور از سلتیهای جنگجو و بربر توصیفشده توسط نویسندگان کلاسیک میآید.
تجارت و تجمل. نخبگان عصر آهن اولیه در اروپای مرکزی، بهویژه در دوره هالشتات (قرنهای هشتم تا ششم پیش از میلاد)، بهدنبال کالاهای لوکس مدیترانهای بودند و آنها را به نمایش میگذاشتند. شراب و تجهیزات ضیافت (آمفورا، دیگها، ظروف نوشیدنی) از شهرهای یونانی و اتروسکی وارد میشدند و نماد جایگاه و قدرت بودند. این تجارت از طریق رودخانههای بزرگ مانند رون و دانوب به شمال جریان داشت.
الهام معماری. دفاعیات مکانهایی مانند هونهبورگ تأثیرات معماری مدیترانهای را نشان میدهد، مانند استفاده از دیوارهای خشتی و برجکها، که نشاندهنده تماس یا حتی بهکارگیری معماران مدیترانهای است. این امر نشان میدهد که رهبران سلتی تمایل و توانایی پذیرش ایدهها و فناوریهای خارجی را برای کسب اعتبار و دفاع داشتند.
اسبها و جایگاه اجتماعی. تأثیرات شرقی، بهویژه از دشتهای پونتیک، نیز وجود داشت. اهمیت اسبها که در فرهنگ عصر برنز اورنفیلد حاضر بود، در عصر آهن اولیه افزایش یافت و به شاخصی کلیدی از جایگاه نخبگان تبدیل شد. آداب دفن، مانند همراه داشتن تجهیزات اسب (مانند چمفرون شاهزاده خانم بتلبویل) و حتی دفن با ارابه، بازتاب سنتهای گروههای کوچنشین شرقی است که نشاندهنده جریان ایدهها و احتمالاً مردم از دشت به اروپای مرکزی است.
۴. بریتانیا و ایرلند از طریق شبکههای دریایی به اروپا متصل بودند، نه صرفاً از طریق تهاجم.
به جای تهاجم، کلارک پیشنهاد کرد که ممکن است الگوی آشنایی را ببینیم: نخبگان در حال مصرف نمایشی و پذیرش سبکهای خارجی بودند.
چالش «نوروز تهاجم». دههها تغییرات باستانشناسی در بریتانیا و ایرلند عصر آهن با موجهایی از تهاجمات از قاره (هالشتات، مارنیان، بلژیک) توضیح داده میشد. اما منتقدانی مانند گراهام کلارک استدلال کردند که شواهدی مانند تداوم سبکهای خانه و سنتهای صنایع دستی محلی، جایگزینی جمعیت گسترده را تأیید نمیکند. در عوض، تغییرات اغلب بازتاب پذیرش سبکهای جدید توسط نخبگان بومی بود.
اتصال اقیانوسی. بری باری کانلیف و دیگران بر شبکههای دریایی طولانیمدت تأکید دارند که بریتانیا و ایرلند را با جوامع ساحلی فرانسه، بلژیک، اسپانیا و پرتغال از نئولیتیک به بعد مرتبط میکرد. این مسیرهای دریایی تبادل کالا، ایده و احتمالاً افراد (تاجران، صنعتگران، همسران) را تسهیل میکرد و منجر به ویژگیهای فرهنگی مشترک بدون مهاجرتهای گسترده میشد.
جریان دوطرفه. این فقط جریان یکطرفه تأثیر از قاره نبود. شواهد نشان میدهد نوآوریها نیز از بریتانیا و ایرلند منشأ گرفته و به شرق گسترش یافتهاند، مانند برخی نوعهای گردنبند طلایی عصر برنز و طراحی شمشیر گوندلینگ که ممکن است از نمونههای بریتانیایی الهام گرفته شده باشد. این امر پویایی و ارتباط متقابل منطقه اقیانوس اطلس را برجسته میکند.
۵. فرهنگ لاتن در سراسر اروپا از طریق تبادل، نه صرفاً مهاجرت گسترده، گسترش یافت.
به نظر میرسد نیمه اول هزاره اول پیش از میلاد دورهای از تحولات اقتصادی و سیاسی بزرگ در اروپای مرکزی بوده است.
سبک هنری نوین. فرهنگ لاتن که در اروپای مرکزی حدود نیمه قرن پنجم پیش از میلاد پدید آمد، با سبک هنری متمایزی شناخته میشود که از دوره هالشتات متفاوت است و شامل موتیفهای پیچیده، انتزاعی و اغلب زومورفیک یا انساننما است. این سبک از هنر مدیترانهای (اتروسکی، یونانی) الهام گرفته اما به شکلی منحصر به فرد سلتی تبدیل شده و گاهی موضوعات تغییر شکل را که در اساطیر بعدی دیده میشود، در بر میگیرد.
تغییر قدرت. ظهور لاتن همزمان با افول و ترک شهرهای اولیه هالشتات مانند هونهبورگ بود. مراکز قدرت جدیدی در شمالتر شکل گرفتند و تمرکز تدفینهای نخبگان به جای ثروت صرف، بر جایگاه جنگجویی تأکید داشت، هرچند عناصر مانند ارابههای تدفینی و تجهیزات نوشیدنی حفظ شدند.
انتقال ایدهها. در حالی که برخی جابهجاییهای محلی مردم رخ داد (مانند فرهنگ آراس در یورکشایر با دفنهای ارابهای که احتمالاً ورود کوچکی از قاره بود)، پذیرش گسترده فرهنگ مادی لاتن در سراسر اروپا بهتر است با انتشار ایدهها و سبکها از طریق شبکههای تجاری و اجتماعی موجود توضیح داده شود تا مهاجرتهای جمعی. صنعتگران طرحهای خارجی را کپی و تطبیق دادند و گونههای منطقهای سبک را خلق کردند، مانند آثار فلزی نفیس بریتانیا و ایرلند، از جمله گردنبندهای اسنتیشم.
۶. روایتهای کلاسیک دربارهی آیینهای سلتی مانند قربانی و سرکشی اغلب جانبدارانه و از نظر باستانشناسی دشوار به اثباتاند.
این تصاویر واقعاً جذاباند – اما چقدر میتوان به چنین دیدگاههایی دربارهی سلتیها اعتماد کرد؟
نگاه بیرونی. نویسندگان کلاسیکی مانند سزار، استرابو، دیودوروس سیکولوس و لوکان آیینهای «بربرانه» مختلف سلتیها را توصیف کردهاند، از جمله قربانی انسانی (مرد سبدی، میخکوبی، دار زدن) و سرکشی. این روایتها که اغلب بر منابع پیشین مانند پوسیدونیوس استوارند، ممکن است اغراقآمیز یا ساختهشده باشند تا سلتیها را غیرمتمدن جلوه دهند و فتح رومیان را توجیه کنند.
ابهام باستانشناسی. یافتن شواهد باستانشناسی روشن برای تأیید این روایتها دشوار است. در حالی که مکانهایی مانند ریبمون-سور-انکر در فرانسه شواهد غیرقابل انکاری از جدا کردن سر و دستکاری بقایای انسانی (استخوانهای انباشته، فقدان جمجمهها) نشان میدهند، تفسیر معنای این آیینها دشوار است. ممکن است نمایانگر قربانیهای آیینی، غنائم جنگی یا آیینهای تدفینی غیرمعمول اما لزوماً شوم نباشند.
عدم یکنواختی. شواهد ادعایی برای چنین آیینهایی در سراسر گستره تاریخی سلتیها یکنواخت نیست. برای مثال، ادعاهای مربوط به سرکشی و قربانی در گوردیون آناتولی بر اساس شواهد اسکلتی مبهم است و کمتر قانعکننده از یافتههای ریبمون است.
(پایان بخش ترجمه)
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «سلتیها» عمدتاً نقدهای مثبتی دریافت کرده است و بهخاطر بررسی جذاب تاریخ و هویت سلتی مورد تحسین قرار گرفته است. خوانندگان از رویکرد محتاطانه رابرتز نسبت به شواهد و تمایل او به به چالش کشیدن فرضیات استقبال میکنند. بسیاری این کتاب را آموزنده و قابل فهم میدانند و پوشش آن از یافتههای باستانشناسی و نظریههای زبانشناسی را ستایش میکنند. برخی سبک نگارش را بیش از حد دراماتیک یا سادهشده میدانند. تعداد معدودی از خوانندگان نیز از نبود نتیجهگیریهای قطعی دربارهی منشأ سلتیها ابراز ناامیدی کردهاند. به طور کلی، این کتاب به عنوان مقدمهای ارزشمند برای مباحث جاری پیرامون تمدن و میراث سلتی شناخته میشود.