نکات کلیدی
1. ریشههای استعماری صهیونیسم و انکار حقوق فلسطینیها
پس از جنگ جهانی اول، با مهاجرت گستردهی مهاجران یهودی اروپایی که توسط مقامات تازه تأسیس قیمومیت بریتانیا حمایت میشدند، روند تخریب جامعهی بومی فلسطینی آغاز شد و آنها به ساختار خودمختار یک شبهدولت صهیونیستی کمک کردند.
استعمار مهاجران. هستهی این درگیری در ماهیت صهیونیسم به عنوان یک پروژهی استعمار مهاجران نهفته است که هدف آن جایگزینی جمعیت بومی است. این چارچوب تلاشهای سیستماتیک برای بیخانمان کردن فلسطینیها را توضیح میدهد و الگوهای تاریخی مشابهی را در قارههای آمریکا، آفریقا و استرالیا منعکس میکند. جنبش صهیونیستی، که از نیروهای خارجی قدرتمند حمایت میشد، در تلاش بود تا سرزمینی عمدتاً عربی را به یک دولت یهودی تبدیل کند که نیازمند حاشیهنشینی و جابجایی ساکنان بومی آن بود.
انکار وجود. یکی از تاکتیکهای کلیدی در این تلاش استعماری، انکار هویت و حقوق فلسطینیها بود. این محو شدن در اشکال مختلفی بروز کرد، از نادیده گرفتن فلسطینیها به عنوان "جامعههای غیر یهودی" تا ترویج افسانهی سرزمینی خالی و بیثمر که منتظر کشت یهودیها بود. چنین بیانیههایی بیخانمان کردن و جابجایی فلسطینیها را توجیه میکرد و آنها را به عنوان مانعی در برابر پیشرفت و تمدن معرفی مینمود.
توجیه کتاب مقدس. جنبش صهیونیستی به طرز ماهرانهای آرزوهای استعماری خود را با روایتهای کتاب مقدس در هم آمیخت، که با بسیاری از مسیحیان و یهودیان عمیقاً طنینانداز شد. این چارچوب مذهبی، ماهیت استعماری پروژه را پنهان کرد و آن را به عنوان بازگشتی مقدس به جای یک حرکت سیاسی مدرن که به دنبال جابجایی یک جمعیت موجود بود، جلوه داد. این پوشش کتاب مقدس همچنان بر ادراکات مربوط به درگیری تأثیر میگذارد، به ویژه در غرب.
2. اعلامیه بالفور به عنوان اعلام جنگ
برای ساکنان فلسطین، که آیندهشان در نهایت به آن وابسته بود، نثر دقیق و حسابشدهی بالفور در واقع تفنگی بود که مستقیماً به سمت سر آنها نشانه رفته بود، اعلام جنگی از سوی امپراتوری بریتانیا علیه جمعیت بومی.
آرزوهای امپریالیستی. اعلامیه بالفور که در سال 1917 صادر شد، نقطه عطفی بود که حمایت بریتانیا از یک خانه ملی یهودی در فلسطین را وعده داد. این اعلامیه، بدون مشورت با جمعیت بومی، به طور مؤثری حقوق و آرزوهای آنها را نادیده گرفت. این یک حرکت استراتژیک از سوی امپراتوری بریتانیا بود که به واسطهی منافع ژئوپولیتیکی و تمایل به تأمین کنترل بر فلسطین انجام شد.
نادیده گرفتن اکثریت. زبان اعلامیه که به اکثریت عرب به عنوان "جامعههای غیر یهودی" اشاره میکرد، ذهنیت استعماری را که آرزوهای صهیونیستی را بر حقوق جمعیت بومی اولویت میداد، برجسته کرد. این بیتوجهی به حقوق سیاسی و ملی فلسطینیها، زمینهساز یک قرن درگیری و بیخانمانی شد. این اعلامیه وعدهای بود که توسط یک قدرت خارجی دربارهی زمینی که مالک آن نبود، به مردمی که در آن زمین اقلیت کوچکی بودند، داده شد و به هزینهی اکثریت وسیع ساکنان آن.
یک قیمومیت استعماری. اعلامیه بالفور که در قیمومیت جامعه ملل برای فلسطین گنجانده شد، چارچوب قانونی و سیاسی را برای شکوفایی پروژهی صهیونیستی فراهم کرد. این قیمومیت مهاجرت یهودیان، خرید زمین و تأسیس یک ادارهی صهیونیستی موازی را تسهیل کرد و به طور مؤثری یک دولت در انتظار را در فلسطین ایجاد کرد. این ساختار که از قدرت بریتانیا حمایت میشد، فلسطینیها را بیشتر حاشیهنشین کرد و راه را برای بیخانمانی نهایی آنها هموار کرد.
3. شکلگیری هویت فلسطینی در میان استعمار
در واقع، هویت و ملیگرایی فلسطینیها اغلب به عنوان تنها ابرازهای اخیر یک مخالفت غیرمنطقی (اگر نه افراطی) با خودمختاری ملی یهودیان دیده میشود.
هویت در حال تحول. هویت فلسطینی در پاسخ به عوامل داخلی و خارجی، از جمله سلطهی عثمانی، مدرنیزاسیون و تهدید فزایندهی صهیونیسم شکل گرفت. ظهور آموزش مدرن، مطبوعات و سازمانهای سیاسی حس مشترکی از آگاهی ملی را در میان فلسطینیها پرورش داد. این هویت تنها یک واکنش به صهیونیسم نبود، بلکه ابراز پیچیده و چندوجهی تعلق به یک سرزمین و فرهنگ خاص بود.
چالش تصورات نادرست. روایت اینکه هویت فلسطینی یک اختراع اخیر است، تلاشی عمدی برای بیاعتبار کردن ادعاهای آنها به سرزمین است. در واقع، هویت فلسطینی، مانند تمام هویتهای ملی، یک ساختار مدرن است که تحت تأثیر شرایط تاریخی شکل گرفته است. این یک حس پویا و در حال تحول تعلق است که ریشه در تاریخ مشترک، فرهنگ و وابستگی به فلسطین دارد.
نقش مطبوعات. روزنامههایی مانند فلسطین و الکرمل نقش حیاتی در شکلدهی و انتشار آگاهی ملی فلسطینی ایفا کردند. این نشریات بستری برای بیان نگرانیهای فلسطینیها، بیان آرزوهای آنها و پرورش حس هویت جمعی در برابر نفوذ استعماری فراهم کردند. آنها ابزارهای حیاتی برای بسیج مقاومت و حفظ میراث فلسطینی بودند.
4. طرح تقسیم سازمان ملل و بذرهای نکبه
با تصمیم تقسیم سازمان ملل، ساختارهای نظامی و مدنی جنبش صهیونیستی با حمایت هر دو ابرقدرت نوظهور دوران پس از جنگ، آماده شدند تا تا حد امکان بر بخشهای بیشتری از کشور تسلط یابند.
نفوذ ابرقدرتها. طرح تقسیم سازمان ملل در سال 1947 که فلسطین را به دولتهای یهودی و عربی تقسیم میکرد، منعکسکنندهی نفوذ فزایندهی ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در دوران پس از جنگ جهانی دوم بود. هر دو ابرقدرت، به دلایل استراتژیک خود، از ایجاد یک دولت یهودی حمایت کردند و حقوق و آرزوهای اکثریت فلسطینی را نادیده گرفتند. این تأیید بینالمللی به جنبش صهیونیستی مشروعیت و منابعی برای پیگیری آرزوهای سرزمینیاش داد.
تقسیم نابرابر. طرح تقسیم سهمی نامتناسب از فلسطین را به دولت یهودی اختصاص داد، با وجود اینکه یهودیان اقلیت جمعیت را تشکیل میدادند و درصد کمی از زمین را در اختیار داشتند. این تقسیم نابرابر، همراه با عدم توانایی طرح در حفاظت کافی از حقوق فلسطینیها، زمینهساز نکبه، جابجایی و بیخانمانی گستردهی فلسطینیها در سال 1948 شد.
چراغ سبز برای فتح. قطعنامهی سازمان ملل به جنبش صهیونیستی حمایت بینالمللی لازم برای اجرای هدف دیرینهاش در تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین را فراهم کرد. با حمایت ابرقدرتها، میليشیاهای صهیونیستی جسارت پیدا کردند تا کنترل هر چه بیشتری از سرزمین را به دست آورند و منجر به اخراج صدها هزار فلسطینی از خانههایشان شوند. قطعنامهی سازمان ملل که قرار بود صلح را به ارمغان آورد، در عوض به کاتالیزوری برای خشونت و جابجایی تبدیل شد.
5. نکبه: یک کمپین عمدی پاکسازی قومی
چنین مهندسی اجتماعی رادیکال به هزینهی جمعیت بومی، راهی است که همهی جنبشهای استعمار مهاجر را دنبال میکنند.
اخراج سیستماتیک. نکبه، یا "فاجعه"، در سال 1948 تنها نتیجهی جنگ نبود، بلکه یک کمپین عمدی پاکسازی قومی بود که هدف آن ایجاد اکثریت یهودی در فلسطین بود. میليشیاهای صهیونیستی و بعداً ارتش اسرائیل به طور سیستماتیک فلسطینیها را از خانههایشان اخراج کردند، روستاهای آنها را ویران کردند و زمینهایشان را تصرف کردند. این جابجایی اجباری منجر به ایجاد یک جمعیت بزرگ پناهنده شد که نسلهای آنها همچنان به دنبال حق بازگشت خود هستند.
فراتر از پیروزی نظامی. نکبه بیشتر از یک پیروزی نظامی برای جنبش صهیونیستی بود؛ این یک پیشنیاز ضروری برای تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین بود. اخراج جمعیت عرب برای دستیابی به اکثریت جمعیتی و تأمین کنترل بر زمین ضروری بود. این مهندسی اجتماعی رادیکال که با خشونت و بیمجازتی انجام شد، همچنان یک رویداد تعیینکننده در تاریخ فلسطینیها باقی مانده است.
بیخانمانی مداوم. نکبه یک رویداد یکباره نبود، بلکه یک فرآیند مداوم بیخانمانی و جابجایی بود. حتی پس از سال 1948، فلسطینیها همچنان از خانههایشان اخراج میشدند، زمینهایشان تصرف میشد و حقوقشان نادیده گرفته میشد. این فرآیند مداوم بیخانمانی، ماهیت استعماری درگیری و مبارزهی مداوم برای خودمختاری فلسطینیها را برجسته میکند.
6. میراث 1967: اشغال و مقاومت
پس از جنگ، تمرکز بر فلسطین به عنوان یک کانون مرکزی هویت، از ناامیدی گستردهای ناشی شد که در برابر مسدود شدن آرزوهای عربی در سوریه و جاهای دیگر به وجود آمد، در حالی که خاورمیانه به شدت تحت سلطهی قدرتهای استعماری اروپایی قرار داشت.
سرزمینهای جدید، چالشهای جدید. جنگ ششروزه در سال 1967 منجر به اشغال کرانه باختری، نوار غزه، قدس شرقی و بلندیهای جولان توسط اسرائیل شد و میلیونها فلسطینی دیگر تحت حاکمیت نظامی اسرائیل قرار گرفتند. این اشغال که همچنان ادامه دارد، با نقضهای سیستماتیک حقوق بشر، گسترش شهرکها و انکار خودمختاری فلسطینیها همراه بوده است. جنگ همچنین منجر به موج جدیدی از پناهندگان فلسطینی شد که بحران انسانی را تشدید کرد.
قطعنامه 242 شورای امنیت. قطعنامه 242 شورای امنیت سازمان ملل که پس از جنگ 1967 تصویب شد، به سنگ بنای تلاشهای بینالمللی برای حل درگیری تبدیل شد. با این حال، زبان مبهم آن و عدم توجه به مسائل اصلی حقوق و خودمختاری فلسطینیها، آن را به طور عمده بیاثر کرده است. تمرکز این قطعنامه بر "مرزهای امن و شناختهشده" به عنوان توجیهی برای حفظ اشغال و گسترش شهرکها توسط اسرائیل تفسیر شده است.
احیای هویت فلسطینی. جنگ 1967، با وجود عواقب ویرانگرش، همچنین باعث احیای آگاهی ملی و مقاومت فلسطینیها شد. اشغال، نسل جدیدی از فلسطینیها را به حرکت درآورد که علیه حاکمیت اسرائیل اعتراضات، اعتصابات و مقاومت مسلحانه سازماندهی کردند. این حس تازه از هویت و هدف به زنده نگهداشتن قضیهی فلسطینی در سطح بینالمللی کمک کرد.
7. توافقنامههای اسلو: ظاهری از صلح
بزرگترین ناتوانی اولیهای که فلسطینیها با آن مواجه بودند، با سرمایهگذاریهای کلان سازمان صهیونیستی، کار سخت، مانورهای حقوقی پیچیده، لابیگریهای فشرده، تبلیغات مؤثر و روشهای نظامی پنهان و آشکار تشدید شد.
وعدههای دروغین. توافقنامههای اسلو که در دهه 1990 امضا شدند، در ابتدا به عنوان یک پیشرفت در درگیری اسرائیلی-فلسطینی مورد تحسین قرار گرفتند. با این حال، این توافقها در نهایت نتوانستند به وعدهی صلحی عادلانه و پایدار عمل کنند. ماهیت موقتی توافقها، همراه با گسترش مداوم شهرکها و کنترل اسرائیل بر زندگی فلسطینیها، سیستمی از خودگردانی محدود ایجاد کرد که به آرزوهای فلسطینیها برای تشکیل دولت بسیار دور بود.
پیمانکار اشغال. تشکیلات خودگردان فلسطینی که تحت توافقنامههای اسلو تأسیس شد، به طور فزایندهای به کمکهای بینالمللی و هماهنگی امنیتی با اسرائیل وابسته شد. این وابستگی مشروعیت آن را در نظر بسیاری از فلسطینیها تضعیف کرد، که آن را به عنوان ابزاری از اشغال به جای نمایندهای واقعی از منافع خود میدیدند. نقش تشکیلات خودگردان در سرکوب مقاومت فلسطینی، اعتبار آن را بیشتر کاهش داد.
توهم پیشرفت. توافقنامههای اسلو توهمی از پیشرفت ایجاد کردند در حالی که وضعیت موجود اشغال و بیخانمانی را تحکیم کردند. عدم توجه به مسائل اصلی مانند قدس، پناهندگان و مرزها، درگیری را بدون حل و فصل باقی گذاشت و راه را برای خشونت و بیثباتیهای آینده هموار کرد. فرآیند اسلو که قرار بود صلح را به ارمغان آورد، در نهایت به ابزاری برای تداوم اشغال تبدیل شد.
8. جنگها بر غزه: چرخهای از خشونت و بیخانمانی
این پیام همچنین به وضوح در فرهنگ عامه در اسرائیل و ایالات متحده، و همچنین در زندگی سیاسی و عمومی نمایان است.
نوار غزه به عنوان کانون. نوار غزه، یک سرزمین کوچک و پرجمعیت، به کانون درگیری اسرائیلی-فلسطینی تبدیل شده است. از زمانی که حماس کنترل غزه را در سال 2007 به دست گرفت، اسرائیل محاصرهای سختگیرانه را اعمال کرده و حرکت مردم و کالاها را به شدت محدود کرده است. این محاصره، همراه با حملات نظامی مکرر، بحران انسانی را ایجاد کرده و چرخهای از خشونت و ناامیدی را تغذیه کرده است.
استفاده از نیروی نامتناسب. عملیات نظامی اسرائیل در غزه با استفاده از نیروی نامتناسب مشخص شده است که منجر به تعداد بالای تلفات غیرنظامی و ویرانی گستردهی زیرساختها شده است. این حملات که اغلب به عنوان دفاع از خود در برابر آتشبسهای حماس توجیه میشوند، توسط سازمانهای بینالمللی حقوق بشر به عنوان نقضهای حقوق بینالملل محکوم شدهاند. دکترین داهییا که استفاده از نیروی فراوان علیه مناطق غیرنظامی را تجویز میکند، نمونهای از این رویکرد است.
بحران انسانی. محاصره و حملات نظامی مکرر، اقتصاد غزه را ویران کرده، زیرساختهای آن را تخریب کرده و جمعیت آن را دچار آسیبهای روحی کرده است. عدم دسترسی به نیازهای اساسی، همراه با تهدید مداوم خشونت، بحران انسانی را ایجاد کرده است که نیاز به توجه فوری بینالمللی دارد. جنگها بر غزه به نمادی از بیخانمانی و رنج مداوم مردم فلسطین تبدیل شده است.
9. نقش ایالات متحده: یک قرن تسهیل بیخانمانی
امروزه، درگیریای که از این تلاش استعماری کلاسیک قرن نوزدهمی در یک سرزمین غیراروپایی ناشی شده و از سال 1917 به بعد توسط بزرگترین قدرت امپریالیستی غربی زمان خود حمایت شده است، به ندرت به این شکل بیپرده توصیف میشود.
حمایت بیوقفه. ایالات متحده نقش مرکزی در شکلدهی به درگیری اسرائیلی-فلسطینی ایفا کرده و حمایت سیاسی، نظامی و اقتصادی بیوقفهای از اسرائیل ارائه داده است. این حمایت به اسرائیل اجازه داده است تا اشغال خود را حفظ کند، شهرکهای خود را گسترش دهد و در برابر فشارهای بینالمللی برای مذاکره بر سر صلحی عادلانه و پایدار مقاومت کند. ایالات متحده اغلب به عنوان وکیل اسرائیل عمل کرده و اقدامات آن را در سطح بینالمللی دفاع کرده و آن را از پاسخگویی مصون نگه داشته است.
نادیده گرفتن حقوق فلسطینیها. ایالات متحده به طور مداوم نگرانیهای امنیتی اسرائیل را بر حقوق و آرزوهای فلسطینیها اولویت داده است. این تعصب در اشکال مختلفی بروز کرده است، از وتوی قطعنامههای سازمان ملل که به اسرائیل انتقاد میکنند تا ارائه میلیاردها دلار کمک نظامی. ایالات متحده همچنین در برابر نقضهای اسرائیل از
آخرین بهروزرسانی::
FAQ
What is The Hundred Years’ War on Palestine by Rashid Khalidi about?
- Comprehensive historical account: The book traces the Israeli-Palestinian conflict from 1917 to 2017, framing it as a century-long settler-colonial war against the indigenous Palestinian population.
- Six key turning points: Khalidi structures the narrative around six major "Declarations of War," each marking a pivotal escalation in the conflict.
- Colonial and imperial context: The book emphasizes the roles of Zionism, British and American imperialism, and international diplomacy in shaping the conflict’s trajectory.
- Blend of scholarship and memoir: Khalidi combines rigorous historical research with personal family history to illuminate the lived experience of Palestinians.
Why should I read The Hundred Years’ War on Palestine by Rashid Khalidi?
- Unheard Palestinian perspectives: The book foregrounds Palestinian voices and experiences often marginalized in mainstream histories, offering a more nuanced understanding.
- Critical analysis of power: Khalidi exposes the roles of global powers and the failures of international diplomacy, challenging dominant narratives.
- Interweaving personal and political: The narrative blends scholarly analysis with personal stories, making the history vivid and relatable.
- Essential for deeper understanding: It is recommended for anyone seeking a historically grounded, critical perspective on the Israeli-Palestinian conflict.
What are the key takeaways from The Hundred Years’ War on Palestine by Rashid Khalidi?
- Conflict as settler colonialism: Khalidi frames the conflict as a colonial project, not just a national or religious dispute.
- Role of external powers: The indispensable support of Britain, the US, and other powers enabled Zionist objectives and marginalized Palestinian rights.
- Persistent Palestinian resistance: Despite overwhelming odds, Palestinians have continually resisted dispossession and erasure.
- Need for new strategies: Khalidi calls for Palestinian unity, global grassroots support, and a focus on equality and justice for a just resolution.
What are the six "Declarations of War" or turning points in The Hundred Years’ War on Palestine by Rashid Khalidi?
- First (1917–1939): The Balfour Declaration and British Mandate enabled Zionist colonization and sparked Palestinian resistance, culminating in the 1936–39 Arab Revolt.
- Second (1947–1948): The UN Partition Plan and the Nakba led to mass Palestinian dispossession and the creation of Israel.
- Third (1967): The Six-Day War resulted in Israeli occupation of the West Bank, Gaza, and other territories, sidelining Palestinian rights.
- Fourth (1982): The Israeli invasion of Lebanon targeted the PLO, leading to the Sabra and Shatila massacres and shifting resistance inside Palestine.
- Fifth (1987–1995): The First Intifada and Oslo Accords marked a new phase of grassroots activism and flawed peace processes.
- Sixth (2000–2014): The Second Intifada and subsequent Gaza wars reflected ongoing resistance, repression, and political fragmentation.
How does Rashid Khalidi define and analyze Zionism in The Hundred Years’ War on Palestine?
- Settler-colonial project: Khalidi characterizes Zionism as a colonial movement aiming to establish Jewish sovereignty in Palestine at the expense of its indigenous population.
- Dependence on imperial powers: Zionism’s success relied heavily on British and later American support, making it inseparable from global power politics.
- Displacement and denial: The movement’s leaders planned for the removal or marginalization of Palestinians, often denying their existence or rights.
- Myth-making: Zionist narratives, such as "a land without a people," served to justify colonization and erase Palestinian presence.
What role did Britain play in the Israeli-Palestinian conflict according to The Hundred Years’ War on Palestine by Rashid Khalidi?
- Imperial sponsor of Zionism: Britain enabled Zionist colonization through the Balfour Declaration and the Mandate, privileging Jewish settlement over Palestinian rights.
- Contradictory promises: British commitments to both Arabs and Zionists during WWI created a "triple bind" that deepened Palestinian dispossession.
- Repression of resistance: British authorities used harsh measures, including executions and exile, to suppress Palestinian opposition, especially during the 1936–39 Arab Revolt.
- Colonial legacy: Khalidi argues that British actions constituted an early "declaration of war" on Palestinians, shaping the conflict’s future.
How does The Hundred Years’ War on Palestine by Rashid Khalidi explain the impact of the 1947 UN Partition Plan and the 1948 Nakba?
- Partition as legitimization of dispossession: The UN Partition Plan is described as a declaration of war that ignored Palestinian rights and set the stage for ethnic cleansing.
- Nakba’s devastation: Over 700,000 Palestinians were expelled, hundreds of villages destroyed, and Palestinian society shattered, creating a foundational trauma.
- Failure of Arab states: The inability of neighboring Arab countries to protect Palestinians contributed to the scale of the catastrophe.
- Enduring legacy: The Nakba remains central to Palestinian identity and the ongoing conflict.
What was the significance of the 1967 Six-Day War and UN Security Council Resolution 242 in The Hundred Years’ War on Palestine by Rashid Khalidi?
- Dramatic territorial changes: Israel’s occupation of the West Bank, Gaza, East Jerusalem, Sinai, and Golan Heights altered the regional landscape.
- Resolution 242’s omissions: The resolution ignored Palestinian rights, treating the conflict as a state-to-state issue and legitimizing Israeli occupation.
- Resurgence of Palestinian nationalism: The defeat of Arab states led to a revival of Palestinian identity and the rise of the PLO as a central actor.
- Entrenchment of occupation: The war intensified Palestinian dispossession and set the stage for future resistance and negotiations.
How does Rashid Khalidi describe the 1982 Israeli invasion of Lebanon and its consequences in The Hundred Years’ War on Palestine?
- Targeting the PLO: The invasion aimed to destroy the PLO’s presence in Lebanon, resulting in massive civilian casualties and the Sabra and Shatila massacres.
- US complicity: The war was a joint Israeli-US endeavor, marking a shift in American involvement and support for Israeli military objectives.
- Rise of Hizballah: The conflict intensified Lebanon’s civil war and led to the emergence of Hizballah as a major force.
- Shift in resistance: The weakening of the PLO abroad led to a strengthening of grassroots resistance within the Occupied Territories.
What does The Hundred Years’ War on Palestine by Rashid Khalidi reveal about the First and Second Intifadas?
- First Intifada: A spontaneous, largely unarmed uprising in 1987, characterized by civil disobedience and broad societal participation, including women leaders.
- Impact on perceptions: The First Intifada shifted global opinion, portraying Palestinians as resisting occupation and damaging Israel’s international image.
- Second Intifada: Beginning in 2000, it saw a sharp escalation in violence, including suicide bombings and harsh Israeli military responses.
- Consequences: The Second Intifada led to political fragmentation, loss of international sympathy for Palestinians, and setbacks for the national movement.
How does Rashid Khalidi assess the Oslo Accords and their aftermath in The Hundred Years’ War on Palestine?
- Asymmetrical agreement: Oslo recognized the PLO but did not grant Palestinian statehood, instead establishing limited self-rule under continued Israeli control.
- Security collaboration: The accords made the PLO responsible for policing Palestinians, undermining resistance and legitimacy.
- Entrenchment of occupation: Oslo fragmented Palestinian territories and allowed ongoing settlement expansion, failing to deliver freedom or justice.
- Missed opportunities: The process entrenched inequality and left Palestinians in a prolonged state of subjugation.
What are Rashid Khalidi’s main conclusions and recommendations in The Hundred Years’ War on Palestine?
- Recognition of colonial reality: Khalidi insists that acknowledging the settler-colonial nature of the conflict is essential for a just resolution.
- Critique of US and international roles: He highlights the consistent support of Israel by global powers and calls for diversifying Palestinian alliances.
- Call for new strategies: Khalidi urges Palestinians to build grassroots global support, pursue unity, and focus on equality and international law.
- Cautious optimism: He notes shifting public opinion, especially among younger Americans, as a sign of potential change in the global power dynamic.
نقد و بررسی
کتاب جنگ صد ساله بر فلسطین بهطور عمده نظرات مثبتی را بهخود جلب کرده است و نمای کلی جامعی از مناقشهی اسرائیلی-فلسطینی را از دیدگاه فلسطینی ارائه میدهد. خوانندگان از داستانهای شخصی خالدی و تحلیلهای تاریخی دقیق او قدردانی میکنند، هرچند برخی به احتمال وجود تعصب و کاستیها انتقاد میکنند. این کتاب به خاطر نوشتار قابل فهم و بینشهای روشنگرانهاش در مورد پیچیدگیهای این مناقشه مورد ستایش قرار گرفته است. منتقدان بر این باورند که ممکن است این اثر موضوع را بیش از حد سادهسازی کند یا دیدگاهی یکسویه ارائه دهد، در حالی که حامیان آن را کتابی ضروری برای درک تاریخ فلسطین و مبارزهی مستمر علیه استعمار و اشغال میدانند.
Similar Books





