نکات کلیدی
1. نظریههای همهچیز ناکافیاند: پیچیدگی را بپذیرید
نتیجهی شگفتانگیز یک نظریهی همهچیز بینشمند این است که بهطور کلی، جهان—از جمله ریشهها و تکامل آن—هرچند بسیار پیچیده، در واقع به طرز شگفتآوری ساده است، زیرا میتوان آن را در تعداد محدودی معادله کدگذاری کرد.
محدودیتهای کاهشگرایی. جستجوی یک "نظریهی همهچیز" که تمام واقعیت را در چند معادلهی ریاضی خلاصه کند، یک تلاش گمراهکننده و خطرناک از نظر فکری است. در حالی که ترکیبهای بزرگ مانند قوانین نیوتن و معادلات ماکسول ارزشمندند، اما ناقصاند. جهان، بهویژه زندگی، تنها پیچیده نیست بلکه دارای پیچیدگی است و نیاز به مفاهیمی مانند اطلاعات، ظهور و تصادف تاریخی دارد.
فراتر از معادلات ساده. سیستمهای پیچیده و سازگار، مانند موجودات زنده، جوامع و اقتصادها، نمیتوانند بهطور کامل با یک مجموعهی کوچک از معادلات توصیف شوند. رفتار آنها از تعاملات بسیاری از عوامل فردی ناشی میشود که پیشبینیهای دقیق را غیرممکن میسازد. جستجوی یک "نظریهی همهچیز" باید با یک "نظریهی بزرگ متحد پیچیدگی" تکمیل شود.
آغوشگرفتن به هرج و مرج. جهان در بزرگترین مقیاس خود ممکن است ساده باشد، اما زندگی در زمین آشفته، متنوع و پیچیده است. ما باید فراتر از کاهشگرایی برویم و مفاهیمی را بپذیریم که به ما کمک میکنند این سیستمهای پیچیده را درک کنیم، حتی اگر به راحتی قابل ریاضیسازی نباشند.
2. وحدت یک جستجوی رمزآلود مذهبی است: طبیعت چندگانه است، نه واحد
تمایل علمی به وحدت، رمزآلود و مذهبی است.
تأثیر یکتاپرستی. تمایل به وحدت تمام طبیعت در یک اصل واحد ریشه در یکتاپرستی غربی دارد، جایی که یک خدا بهعنوان خالق همه چیز دیده میشود. این تمایل جستجوی "نظریهی همهچیز" را هدایت میکند، اما خود طبیعت به نظر میرسد که در برابر چنین توضیح واحدی مقاومت میکند.
وحدتهای تقریبی. حتی وحدتهای مقدس ما، مانند الکترومغناطیس و مدل استاندارد فیزیک ذرات، تنها تقریبی هستند. طبیعت به نظر میرسد که دربارهی بسیاری است، نه یکی. جستجوی سادگی ضروری است، اما نباید مدلهای خود را با واقعیت اشتباه بگیریم.
پذیرش نقص. بهجای جستجوی یک نظریهی کامل و جامع، باید بر ساخت مدلهای تقریبی تمرکز کنیم که توصیف میکنند چگونه طبیعت کار میکند. تقارنهایی که پیدا میکنیم تنها توصیفهایی از آنچه واقعاً در حال وقوع است، هستند. طبیعت در حال انجام کار خود است و ما باید از دیدن نگاهی به کارکردهای درونی آن راضی باشیم.
3. سادگی یک آرزوی انسانی است، نه دستوری از طبیعت
هرچند ایدهی سادگی جذاب است، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که خود طبیعت به سادگی به اندازهی کسانی که سعی در توصیف آن دارند، علاقهمند باشد.
ترجیح انسانی. سادگی یک ویژگی مطلوب در نظریههای علمی است، اما این یک ترجیح انسانی است، نه تضمینی دربارهی ماهیت واقعیت. ما سعی میکنیم پدیدههای پیچیده را به اجزای آنها کاهش دهیم، اما ممکن است طبیعت همیشه به چنین کاهشهایی پاسخگو نباشد.
ویژگیهای نوظهور. موجودات بیولوژیکی، بهعنوان مثال، نمیتوانند بهطور کامل جز در زمینهی ویژگیهای نوظهور خود توضیح داده شوند، که به معنای پیچیدگی کامل آنهاست. کاهش طول یک پیام توصیفی ممکن است به قیمت تقریب تمام شود.
پیچیدگی مهم است. هرچند خوب است اگر همه چیز ساده باشد، برخی چیزها ممکن است بهتر در پیچیدگی خود توضیح داده شوند. ما باید از تمایل به سادهسازی بیش از حد خودداری کنیم و به این نکته توجه کنیم که برخی سیستمها ممکن است نیاز به توصیفهای پیچیده داشته باشند.
4. جهان آنطور که فکر میکنید نیست: این یک چندجهانی است
پس از دو هزاره، جهان بهعنوان یک کیهان قابل مشاهده به پایان رسیده است.
فراتر از قابل مشاهده. ایدهی جهان بهعنوان یک موجودیت واحد و قابل مشاهده، منسوخ شده است. مشاهدات ما به زمان محدود پس از بیگ بنگ محدود است و کیهان فراتر از افق مشاهداتی ما گسترش مییابد.
واقعیتهای بینهایت. کیهانشناسان اکنون بر این باورند که جهان قابل مشاهدهی ما تنها بخشی کوچک از یک چندجهانی بینهایت است که شامل شمار زیادی "جهان حبابی" با قوانین فیزیکی متفاوت است. مکانیک کوانتومی همچنین پیشنهاد میکند که جهان بهطور مداوم به چندین تاریخ تقسیم میشود.
چندگانگی بهعنوان وحدت. بهجای دیدن چندجهانی بهعنوان یک مشکل، باید آن را بهعنوان یک فرصت بپذیریم. مجموعهی تمام چیزهای محلی محدود که میتوانند بر روی یک کامپیوتر شبیهسازی شوند، ممکن است شامل تمام جهانهای ممکن، از جمله جهان خودمان باشد.
5. ضریب هوشی یک ساختار اجتماعی است: تواناییها خاص حوزهاند
ضریب هوشی یک اندازهگیری عمومی از دستهبندی و مهارتهای استدلال اجتماعی قابل قبول است.
عدم سازگاری عمومی. مفهوم "ضریب هوشی" عمومی معیوب است. انتخاب طبیعی بهجای یک اندازهگیری عمومی از هوش، به شایستگیهای خاص وظیفهای توجه دارد. هیچ مدرکی وجود ندارد که انتخاب طبیعی هرگز به یک سازگاری عمومی توجه کرده باشد.
مهارتهای اجتماعی قابل قبول. آزمونهای ضریب هوشی مهارتهای دستهبندی و استدلال اجتماعی قابل قبول را اندازهگیری میکنند، نه یک ظرفیت شناختی پایه. سیستم نمرهدهی بهگونهای طراحی شده است که توزیع نرمالی ایجاد کند که ممکن است در جوامع مختلف متفاوت باشد.
محیط مهم است. بحث دربارهی وراثت ضریب هوشی پرتنش است، اما واقعیت این است که صرفاً فرایند فرزندخواندگی بهطور قابل اعتمادی ضریب هوشی را افزایش میدهد، بدون توجه به هرگونه همبستگی با والدین بیولوژیکی. ضریب هوشی یک نوع ساختگی است نه یک نوع طبیعی.
6. انعطافپذیری مغز بیش از حد استفاده میشود: تغییر همیشه انعطافپذیری نیست
وقتی تقریباً هر تغییر در نورونها بهعنوان انعطافپذیری توصیف میشود، این اصطلاح بهقدری گسترده میشود که دیگر اطلاعات مفیدی را منتقل نمیکند.
اصطلاح بیمعنا. اصطلاح "انعطافپذیری مغز" بهقدری بهطور گستردهای به کار رفته است که معنای خود را از دست داده است. این اصطلاح برای توصیف تقریباً هر تغییر در ساختار یا عملکرد نورونی استفاده میشود و بهطور عمده غیرمفید است.
اثرهای تمرین. بسیاری از مطالعات از انعطافپذیری مغز بهعنوان علت اصلی تغییرات رفتاری اصلاحشده بدون شواهد مستقیم از تغییرات نورونی استفاده میکنند. بهبود عملکرد با تمرین اغلب به "انعطافپذیری شگفتانگیز" مغز نسبت داده میشود که تنها یک تبلیغ است.
صنعت آموزش مغز. استفادهی گسترده از "انعطافپذیری مغز" صنعت آموزش مغز را تقویت کرده است که اغلب ادعاهای بیاساسی دربارهی بهبود عملکرد شناختی میکند. در حالی که چنین فعالیتهایی ممکن است مفید باشند، نباید با "انعطافپذیری بهبود یافتهی مغز" اشتباه گرفته شوند.
7. "دانشمند موشک" را بازنشسته کنید: علم به هم پیوسته است
"دانشمند موشک" در خارج از جامعه ایستاده و در یک سطح بالاتر منجمد شده است.
تصورات منسوخ. کلیشهی "دانشمند موشک" تصورات عمومی منسوخ از علم را تداوم میبخشد و آن را از تجربهی شخصی جدا میکند و مرز مصنوعی بین دانشمندان و سایرین ایجاد میکند.
پیوندهای متقابل. علم معاصر بر تنوع، پیچیدگی، روابط و فرآیند تأکید دارد. دنیای واقعی به هم پیوسته است و ساختارهای اجتماعی ما باید این را منعکس کنند.
پیامدهای سیاست. سیاستگذاران باید اصول علمی معاصر را درک کنند تا به چالشهای جهانی پاسخ دهند. کلیشهی "دانشمند موشک" یک پارادایم سادهسازی و تقسیمبندی را تقویت میکند که با پیامهای علم معاصر در تضاد است.
8. فردیت یک توهم است: ما ویژگیهای جمعی هستیم
شما ممکن است یک ویژگی جمعی باشید که از تعاملات نزدیک اجزای خود ناشی میشود.
کوانتوم جامعه. مفهوم "فرد" بهعنوان یک واحد مجزا و ایزوله گمراهکننده است. ما بهطور قوی تحت تأثیر تعاملات خود با دیگر انسانها قرار داریم و بخشی از یک جامعه هستیم. فردیت ما با محیط اجتماعیمان پیچیده میشود.
غیرقابل تقسیم. ما واحدهای غیرقابل تقسیم نیستیم، بلکه از سلولها تشکیل شدهایم که خود از اتمها تشکیل شدهاند و اتمها شامل ذرات بنیادی هستند. هیچ واحد غیرقابل تقسیمی از ماده وجود ندارد و همه چیز از چیزی دیگر ساخته شده است.
تأثیر میکروبیوم. ما حتی بهطور کامل انسانی نیستیم، زیرا 10 برابر بیشتر سلولهای باکتریایی نسبت به سلولهای انسانی داریم. میکروبیوم ما نقش مهمی در هضم، حالات ذهنی و سلامت کلی ما ایفا میکند. ما یک ویژگی جمعی هستیم که از تعاملات نزدیک اجزای خود ناشی میشود.
9. اندازه مغز برابر با هوش نیست: ظرفیت ذخیره مهم است
کلید، البته، برنامهنویسی است: آنچه واقعاً برای عملکرد شناختی مهم است، نه سختافزار مغز، بلکه نرمافزار آن است.
نرمافزار بر سختافزار. حجم مغز تعیینکنندهی ظرفیت شناختی نیست. آنچه مهم است نرمافزار موجود در مغز است، نه سختافزار آن. نرمافزار هوشمندتر نیازی به یک پایگاه سختافزاری بزرگتر ندارد.
ذخیره شناختی. مغز انسان بزرگتر از آن است که برای پشتیبانی از سطح هوش ما نیاز دارد. مزیت یک مغز بزرگ این است که مقدار زیادی ذخیره شناختی فراهم میکند که میتوان در صورت آسیب یا فرسودگی اجزای کاری به آن مراجعه کرد.
مزیت طول عمر. مغزهای بزرگ به انسانها اجازه میدهند تا قدرتهای ذهنی خود را در سنین بالا حفظ کنند، مدتها پس از آنکه اجداد با مغزهای کوچکتر ناتوان شدهاند. این طول عمر به انسانها این امکان را میدهد که از حضور پدربزرگها و مادربزرگهای سالم ذهنی بهرهمند شوند.
10. زمان قبل از بیگ بنگ: جهان یک لحظهی اول نیست
با این حال، فرصتی برای علم وجود دارد که به این سوالات پاسخ دهد، و آن این است که آیا بیگ بنگ اولین لحظهی زمان نبوده بلکه انتقالی از یک دورهی قبلی جهان بوده است.
دو معنای بیگ بنگ. بیگ بنگ دو معنا دارد: گسترش جهان از یک حالت داغ و متراکم و فرضیهای که میگوید این اولین لحظهی زمان بوده است. دومی مشکلساز است زیرا سوالات بزرگی دربارهی جهان بیپاسخ میگذارد.
قضیه هاوکینگ-پنروز. فرضیهای که بیگ بنگ اولین لحظهی زمان بوده است، بهطرز شگفتانگیزی عمومی و غیرمحدودکننده است. این فرضیه با تعداد بینهایتی از حالتهای ممکن که جهان ممکن است از آن آغاز شده باشد، سازگار است.
کیهانشناسی کوانتومی. مدلهای کیهانشناسی کوانتومی پیشنهاد میکنند که بیگ بنگ اولین لحظهی زمان نبوده بلکه انتقالی از یک دورهی قبلی جهان بوده است. این اجازه میدهد که زمان قبل از بیگ بنگ، عمیقاً در گذشته وجود داشته باشد.
11. آنتروپی در جای نادرستی قرار دارد: پیچیدگی داستان واقعی است
بزرگترین نتیجهی جهان در حال گسترش و تکامل، پیچیدگی روزافزون آن است.
پارادوکس آنتروپی. قانون دوم ترمودینامیک بیان میکند که آنتروپی همیشه افزایش مییابد و به حالت تعادل حرارتی میرسد. این به این معناست که جهان باید یک آغاز و یک پایان داشته باشد که پذیرش آن دشوار است.
پیچیدگی و آنتروپی پایین. جهان در حال گسترش دارای شمار زیادی جیبهای کوچک از آنتروپی بسیار پایین است که در اطراف آنها مناطق وسیعی از آنتروپی بالاتر وجود دارد. پیچیدگی معادل آنتروپی پایین است و جهان بهطور مداوم در حال ایجاد نظم است.
بازنگری در آنتروپی. ما نمیتوانیم آنتروپی را کنار بگذاریم، اما باید در مورد آن بازنگری کنیم. ممکن است جهان بیزمان باشد و آنتروپی ممکن است بهنوعی حفظ شود. ممکن است جهان تنها و تنها ماشین حرکت دائمی ممکن باشد.
12. قوانین فیزیک از پیش تعیینشده نیستند: آنها تصادفیاند
قوانین طبیعت که ما اندازهگیری میکنیم ممکن است کاملاً تصادفی، محلی به محیط ما (یعنی جهان ما) باشند و نه بهطور قاطع توسط هیچ اصل جهانی تعیین شده باشند و به هیچ وجه عمومی یا الزامی نیستند.
قوانین تصادفی. قوانینی که ما در فیزیک اندازهگیری میکنیم ممکن است تصادفی، محلی به جهان ما و نه بهطور قاطع توسط هیچ اصل جهانی تعیین شده باشند. نظریهی ریسمان و تورم نشان میدهد که ممکن است جهانهای مختلفی با قوانین متفاوت وجود داشته باشد.
علم محیطی. فیزیک ممکن است به یک علم محیطی تبدیل شود، جایی که قوانین طبیعت از پیش تعیینشده نیستند بلکه نتیجهی تصادفهای کیهانی هستند. قوانین فیزیک در جهان ما ممکن است منعکسکنندهی یک نظم بنیادی زیرین نباشند.
تصادفهای کیهانی. ما باید از این تصور که قوانین فیزیک از پیش تعیینشدهاند، دست برداریم. ممکن است کل جهان ما تنها یک تصادف دیگر باشد.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب این ایده باید بمیرد مجموعهای از مقالات کوتاه است که توسط دانشمندان و متفکران نوشته شده و به بررسی ایدههای علمی میپردازد که باید کنار گذاشته شوند. خوانندگان این مفهوم را جذاب یافتند، اما اجرای آن با نقدهای متفاوتی مواجه شد. بسیاری از مقالات به تفکر برانگیز بودن معروف بودند و موضوعات متنوعی از فیزیک تا روانشناسی را پوشش میدادند. با این حال، کوتاهی و تعداد زیاد مقالات باعث خستگی خوانندگان شد. برخی از آنها زبان فنی را غیرقابل دسترس دانستند، در حالی که دیگران از محتوای چالشبرانگیز آن استقبال کردند. بهطور کلی، منتقدان ارزش ایدهی کتاب در به چالش کشیدن مفاهیم established را مورد تأکید قرار دادند، حتی اگر فرمت آن برای همه مناسب نبود.