نکات کلیدی
۱. داستانهای کاربری توصیفهای کوتاه و سادهای از ویژگیها از دیدگاه کاربر هستند
داستانها برای هر دو گروه مشتریان و توسعهدهندگان قابل درک هستند.
مختصر و واضح. داستانهای کاربری معمولاً از یک فرمت ساده پیروی میکنند: "به عنوان یک [نقش کاربر]، میخواهم [هدف] تا [مزیت]." این ساختار اطمینان میدهد که داستان بر ارزش کاربر تمرکز دارد نه بر پیادهسازی فنی. داستانها معمولاً بر روی کارتهای یادداشت یا برچسبهای چسبان نوشته میشوند که بر جنبه موقتی آنها به عنوان شروعکنندههای گفتگو تأکید میکند و نه به عنوان مشخصات جامع.
تشویق به همکاری. کوتاهی داستانهای کاربری بحثها را بین توسعهدهندگان و مشتریان ترویج میکند و درک مشترکی از نیازها ایجاد میکند. این رویکرد همکاری به کشف فرضیات پنهان کمک کرده و خطر سوءتفاهمی که معمولاً مشخصات مکتوب دقیق را تحت تأثیر قرار میدهد، کاهش میدهد.
انعطافپذیر و قابل تطبیق. داستانهای کاربری اجازه میدهند تا به راحتی اولویتها تغییر کند و اصلاحات انجام شود، زیرا نیازهای پروژه تکامل مییابند. سادگی آنها برآورد تلاش و برنامهریزی تکرارها را آسانتر میکند و از شیوههای توسعه چابک پشتیبانی میکند.
۲. نقشهای کاربری و پرسونای کاربر به شناسایی نیازهای متنوع کاربران و هدایت ایجاد داستان کمک میکند
مدلسازی نقش کاربر: درک آنچه کاربران در آن مشترک هستند و جایی که تفاوت دارند.
شناسایی انواع کاربران. نقشهای کاربری نمایانگر دستههای مختلفی از کاربران هستند که با سیستم تعامل خواهند داشت، مانند "کاربر مبتدی"، "مدیر" یا "کاربر حرفهای." پرسونای کاربر شخصیتهای خیالی هستند که ویژگیهای کلیدی این نقشها را تجسم میکنند و آنها را قابل ارتباط و ملموستر میسازند.
هدایت ایجاد داستان. با در نظر گرفتن نقشها و پرسونای متنوع کاربران، تیمها میتوانند اطمینان حاصل کنند که به نیازهای تمام کاربران بالقوه پاسخ میدهند. این رویکرد به جلوگیری از نادیده گرفتن عملکرد یا ملاحظات کاربری مهم برای گروههای خاص کاربران کمک میکند.
اولویتبندی ویژگیها. درک اهمیت نسبی نقشهای مختلف کاربران به اولویتبندی ویژگیها و انجام تعادل در طول توسعه کمک میکند. به عنوان مثال، یک ویژگی که برای کاربران حرفهای حیاتی است ممکن است برای کاربران مبتدی کمتر اهمیت داشته باشد.
۳. تکنیکهای مؤثر جمعآوری داستان شامل مصاحبهها، کارگاهها و مشاهده است
بهترین راه برای ساخت نرمافزاری که نیازهای کاربران را برآورده کند، شروع با "داستانهای کاربری" است: توصیفهای ساده، واضح و مختصر از عملکردی که برای کاربران واقعی ارزشمند خواهد بود.
مصاحبههای کاربری. مصاحبههای یک به یک با کاربران بالقوه انجام دهید تا اهداف، نقاط درد و جریانهای کاری آنها را درک کنید. از سوالات باز استفاده کنید تا پاسخهای دقیقتری دریافت کرده و بینشهای غیرمنتظرهای را کشف کنید.
کارگاههای نوشتن داستان. توسعهدهندگان، مشتریان و کاربران را گرد هم آورید تا به طور مشترک داستانهای کاربری را تولید و اصلاح کنند. این تکنیک درک مشترک را ترویج میکند و به شناسایی شکافها در نیازها کمک میکند.
مشاهده. کاربران را در حین تعامل با سیستمهای موجود یا انجام وظایف خود در محیط طبیعیشان مشاهده کنید. این میتواند نیازها و فرصتهایی را که خود کاربران ممکن است در مصاحبهها یا کارگاهها بیان نکنند، فاش کند.
۴. برآورد داستانها به نقاط اجازه میدهد تا برنامهریزی و اولویتبندی انعطافپذیری داشته باشد
نقاط داستان معادل نقاط داستان تیم من نیستند. داستانی که تیم شما آن را سه نقطه ارزشگذاری میکند ممکن است برای تیم من پنج نقطه ارزش داشته باشد.
اندازهگیری نسبی. نقاط داستان نمایانگر تلاش یا پیچیدگی نسبی پیادهسازی یک داستان هستند، نه برآوردهای زمانی مطلق. این رویکرد به تیمها اجازه میدهد تا سریعتر و دقیقتر برآورد کنند و داستانها را با یکدیگر مقایسه کنند.
مقیاس خاص تیم. هر تیم مقیاس خاص خود را برای نقاط داستان تعریف میکند که ممکن است بر اساس پیچیدگی، تلاش یا ریسک باشد. این به تیمها اجازه میدهد تا به روشی که برای زمینه و تخصص خاص آنها منطقی است، برآورد کنند.
پیگیری سرعت. با اندازهگیری تعداد نقاط داستانی که یک تیم در هر تکرار کامل میکند، تیمها میتوانند ظرفیت آینده خود را دقیقتر پیشبینی کنند. این معیار "سرعت" در برنامهریزی انتشارها و مدیریت انتظارات ذینفعان کمک میکند.
۵. برنامهریزی انتشار و تکرار تعادل بین اولویتهای مشتری و ظرفیت تیم را برقرار میکند
سرعت برنامهریزی شده و واقعی پس از سه تکرار اول.
برنامهریزی انتشار. مشتریان داستانها را برای انتشارهای آینده اولویتبندی میکنند، در حالی که تیم توسعه برآوردهایی ارائه میدهد. این همکاری اطمینان میدهد که ارزشمندترین ویژگیها ابتدا ارائه میشوند، در چارچوب ظرفیت تیم.
برنامهریزی تکرار. در آغاز هر تکرار (معمولاً ۱-۴ هفته)، تیم داستانهایی را برای کار انتخاب میکند که بر اساس اولویت و سرعت برآورد شده آنها باشد. این امکان تنظیم و اولویتبندی منظم را به محض ظهور اطلاعات جدید فراهم میکند.
تطبیق مداوم. با مقایسه سرعت برنامهریزی شده و واقعی، تیمها میتوانند برآوردهای خود را اصلاح کرده و برنامهها را بهطور متناسب تنظیم کنند. این شفافیت را ترویج میکند و به مدیریت انتظارات در طول پروژه کمک میکند.
۶. تستهای پذیرش تعریفکننده تکمیل داستان و ترویج ارتباط واضح هستند
تستهای پذیرش تأیید میکنند که یک داستان با عملکردی که تیم مشتری در زمان نوشتن داستان در نظر داشته، توسعه یافته است.
وضوح انتظارات. تستهای پذیرش شرایطی را مشخص میکنند که تحت آن یک داستان کامل در نظر گرفته میشود. این به جلوگیری از سوءتفاهمها بین مشتریان و توسعهدهندگان درباره اینکه "تمام شده" به چه معناست برای هر ویژگی کمک میکند.
هدایت توسعه. نوشتن تستهای پذیرش قبل از پیادهسازی به توسعهدهندگان کمک میکند تا رفتار مورد نظر را درک کنند و میتواند تصمیمات طراحی فنی آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
خودکارسازی تأیید. در صورت امکان، خودکارسازی تستهای پذیرش اجازه میدهد تا بازخورد سریعی درباره اینکه آیا تغییرات جدید عملکردهای موجود را شکستهاند یا خیر، دریافت شود. این از شیوههای ادغام و تحویل مداوم پشتیبانی میکند.
۷. داستانهای کاربری همکاری، انطباقپذیری و توسعه متمرکز بر مشتری را تشویق میکنند
داستانها تعهدات قراردادی نیستند. همانطور که خواهیم دید، توافقات با تستهایی مستند میشوند که نشان میدهند یک داستان به درستی توسعه یافته است.
ترویج گفتگو. داستانهای کاربری به عنوان یادآورهایی برای گفتگو درباره نیازها عمل میکنند، به جای اینکه سعی کنند هر جزئیات را از قبل مستند کنند. این گفتگوی مداوم به کشف و رسیدگی به پیچیدگیها در حین پیشرفت کمک میکند.
پذیرش تغییر. ماهیت سبک داستانهای کاربری انطباق با نیازها یا اولویتهای در حال تغییر را آسانتر میکند. بر خلاف مشخصات دقیق، داستانها میتوانند به راحتی اصلاح، اضافه یا حذف شوند زیرا پروژه تکامل مییابد.
تمرکز بر ارزش. با پیوند مداوم کار توسعه به نیازهای کاربر و ارزش تجاری، داستانهای کاربری به تیمها کمک میکنند تا از ساخت ویژگیهای غیرضروری یا مهندسی بیش از حد راهحلها جلوگیری کنند. این اطمینان میدهد که تلاش بر روی آنچه برای مشتریان و کاربران مهمتر است، صرف میشود.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب داستانهای کاربر در عمل با نظرات متنوعی مواجه شده و میانگین امتیاز ۳.۸۹ از ۵ ستاره را کسب کرده است. خوانندگان از معرفی واضح این کتاب به داستانهای کاربر در توسعه چابک قدردانی کرده و به مثالهای عملی و مطالعه موردی آن اشاره میکنند. بسیاری آن را بهخوبی نوشته شده و آسان برای پیگیری میدانند. با این حال، برخی به محتوای قدیمی آن (منتشر شده در سال ۲۰۰۴) و کمبود عمق در برخی موضوعات انتقاد کردهاند. این کتاب برای کسانی که تازه با متدولوژیهای چابک آشنا میشوند، توصیه میشود، اما ممکن است برای حرفهایهای با تجربه کمتر ارزشمند باشد. برخی خوانندگان به وسعت بیش از حد و قیمت بالای آن بهعنوان نقاط ضعف اشاره کردهاند.