نکات کلیدی
1. تاریخ بریتانیا به شدت با نژاد گره خورده است
با توجه به اینکه بریتانیاییها از سال 1562 به تجارت در بردههای آفریقایی پرداختند، بردهداری به عنوان یک نهاد بریتانیایی برای مدت طولانیتری از آنچه که اکنون لغو شده است، وجود داشته است - بیش از 270 سال.
گذشتهی استعماری. تاریخ بریتانیا به طور ناگسستنی با تجارت بردههای فراآتلانتیک و استعمارگری مرتبط است و بافت اجتماعی و ساختارهای قدرت آن را شکل داده است. ثروتی که از بردهداری به دست آمده، به جامعهی بریتانیا نفوذ کرده و نابرابریهای ماندگاری را ایجاد کرده است. درک این تاریخ برای فهم نژادپرستی امروزی ضروری است.
حضور سیاهپوستان. سیاهپوستان قرنهاست که در بریتانیا حضور دارند و نه تنها به عنوان مهاجران اخیر. مشارکتهای آنها در جامعهی بریتانیا، به ویژه در طول هر دو جنگ جهانی، به طور عمده از روایتهای تاریخی اصلی حذف شده است. شناسایی این تاریخ برای ایجاد حس تعلق و هویت برای بریتانیاییهای سیاهپوست ضروری است.
زمینهی تاریخی. رویدادهایی مانند شورشهای نژادی 1919 و تحریم اتوبوسهای بریستول نشاندهندهی تاریخ طولانی تنشهای نژادی و مقاومت در بریتانیا هستند. این رویدادها ماهیت سیستماتیک نژادپرستی و مبارزهی مداوم برای برابری را برجسته میکنند. نادیده گرفتن این تاریخ، روایت نادرستی از بریتانیا به عنوان یک فرهنگ تکبعدی را تداوم میبخشد.
2. نژادپرستی ساختاری با وجود پیشرفتهای قانونی ادامه دارد
نژادپرستی نهادی، طبق گزارش، «شکست جمعی یک سازمان در ارائهی خدمات مناسب و حرفهای به مردم به دلیل رنگ، فرهنگ یا نژاد آنها است.»
موانع سیستماتیک. با وجود پیشرفتهای قانونی، نژادپرستی ساختاری همچنان موانعی برای سیاهپوستان در آموزش، اشتغال و سیستم عدالت کیفری ایجاد میکند. این موانع اغلب نامرئی هستند و از طریق تعصبات ناخودآگاه و شیوههای تبعیضآمیز عمل میکنند. پروندهی استیون لارنس نمونهای بارز از نژادپرستی نهادی در نیروی پلیس است.
اختلافات آماری. آمارها اختلافات نژادی قابل توجهی را در زمینههایی مانند اخراج از مدرسه، پذیرش دانشگاه و نرخ اشتغال نشان میدهند. سیاهپوستان به طور نامتناسبی هدف سیاستهای توقف و جستجو قرار میگیرند و در جمعیت زندانیان بیش از حد نمایندگی میشوند. این اختلافات ماهیت سیستماتیک نژادپرستی و تأثیر آن بر شانسهای زندگی را برجسته میکند.
فراتر از تعصب فردی. نژادپرستی ساختاری تنها به تعصب فردی مربوط نمیشود بلکه به تأثیرات جمعی تعصب درون نهادها و سیستمها مربوط است. این نیاز به بازتعریف جمعی از آنچه که به معنای نژادپرست بودن است و تعهد به از بین بردن ساختارهای ناعادلانه دارد. پرداختن به نژادپرستی ساختاری نیاز به اقداماتی فراتر از اقدامات فردی دارد؛ بلکه نیاز به تغییر سیستماتیک دارد.
3. امتیاز سفیدپوستان یک مزیت ناحق است
و امتیاز سفیدپوستان عدم وجود پیامدهای نژادپرستی است.
عدم وجود پیامدها. امتیاز سفیدپوستان به ثروت یا موفقیت فردی مربوط نمیشود بلکه به عدم وجود پیامدهای منفی نژادپرستی مربوط است. این یک مزیت ناحق است که سفیدپوستان صرفاً به دلیل رنگ پوست خود دریافت میکنند. شناسایی امتیاز سفیدپوستان برای درک ماهیت سیستماتیک نژادپرستی ضروری است.
تجلیهای امتیاز. امتیاز سفیدپوستان به طرق مختلفی تجلی مییابد، مانند نمایندگی پیشفرض در رسانهها، عدم نگرانی دربارهی پروفایلسازی نژادی و توانایی در پیمایش در نهادها بدون مواجهه با تبعیض. این مزایا اغلب برای کسانی که آنها را دارند نامرئی است و شناسایی تأثیر آنها را دشوار میکند.
چالش وضعیت موجود. به چالش کشیدن امتیاز سفیدپوستان میتواند پیامدهای اجتماعی داشته باشد، زیرا نیاز به مختل کردن وضعیت موجود و مواجهه با حقایق ناراحتکننده دارد. ضروری است که فراتر از عدم توجه به رنگ برویم و به روشهایی که نژاد تجربیات و فرصتها را شکل میدهد، اذعان کنیم. شناسایی امتیاز سفیدپوستان اولین گام به سوی از بین بردن آن است.
4. ترس از یک سیاره سیاه، مقاومت در برابر تغییر را به وجود میآورد
پیشبینی یک روز قیامت سیاهپوست که به طور فزایندهای نزدیک میشود، چیزی است که من آن را «ترس از یک سیاره سیاه» مینامم.
اضطرابهای زیرین. ترس از یک سیاره سیاه، اضطرابی است که «دیگری» برتری خواهد یافت و منجر به تضعیف فرهنگ و قدرت سفیدپوستان خواهد شد. این ترس در لحنهای ضد مهاجرت، نگرانیها دربارهی هویت ملی و مقاومت در برابر چندفرهنگگرایی تجلی مییابد. این یک پیشبینی از اضطرابها دربارهی از دست دادن تسلط است.
ریشههای تاریخی. این ترس ریشههای تاریخی در استعمار و بردهداری دارد، جایی که برتری سفیدپوستان از طریق سرکوب حفظ میشد. این ترس توسط سیاستمداران و رسانههایی که تنشهای نژادی را برای منافع سیاسی بهرهبرداری میکنند، تداوم مییابد. سخنرانی «رودخانههای خون» انوک پاول نمونهای بارز از این ترس است که برای تحریک تقسیم نژادی استفاده میشود.
تجلیهای مدرن. تجلیهای مدرن شامل اضطرابها دربارهی مهاجرت، ظهور گروههای سیاسی راستگرا و مقاومت در برابر ابتکارات تنوع است. ضروری است که این ترسها را به چالش بکشیم و دیدگاهی از جامعهای را ترویج کنیم که در آن تمام فرهنگها و هویتها ارزشمند هستند. غلبه بر این ترس نیاز به از بین بردن ساختارهایی دارد که نابرابری نژادی را تداوم میبخشند.
5. فمینیسم باید به نژاد بپردازد تا به آزادی واقعی دست یابد
وقتی فمینیستها میتوانند مشکل پنلهای تمام مردانه را ببینند، اما نمیتوانند مشکل برنامههای تلویزیونی تمام سفید را ببینند، ارزش دارد که بپرسیم واقعاً برای چه کسی میجنگند.
تحلیل تقاطعی. فمینیسم باید به نژاد بپردازد تا به آزادی واقعی برای تمام زنان دست یابد. فمینیسم سفید، که تنها بر تجربیات زنان سفید تمرکز دارد، به چالشهای منحصر به فردی که زنان رنگینپوست با آن مواجهاند، نمیپردازد. تقاطعگرایی برای درک راههای پیچیدهای که نژاد و جنسیت به ایجاد نابرابری کمک میکنند، ضروری است.
شیوههای انحصارگرایانه. فضاهای فمینیستی تحت سلطهی سفید غالباً زنان رنگینپوست را کنار میزنند یا به حاشیه میرانند و چرخهای از نابرابری را تداوم میبخشند. واکنش به تقاطعگرایی و شیطانسازی فمینیستهای سیاهپوست نمونههایی از این رفتار انحصارگرایانه هستند. ایجاد فضاهای فمینیستی واقعاً فراگیر نیاز به تعهد به از بین بردن امتیاز سفید و متمرکز کردن صداهای زنان رنگینپوست دارد.
فراتر از برابری. فمینیسم باید فراتر از تمرکز باریک بر برابری برود و به آزادی برای تمام گروههای حاشیهای تلاش کند. این نیاز به به چالش کشیدن سیستمهای قدرت دارد که نابرابری را تداوم میبخشند و کار به سوی یک جامعهی عادلانهتر و برابرتر را میطلبد. فمینیسم واقعی دربارهی از بین بردن تمام اشکال سرکوب است.
6. طبقه و نژاد به هم پیوستهاند تا نابرابری را تشدید کنند
به نظر میرسد سیاهپوستان در هر مرحلهی مهمی از زندگی خود با نابرابری مواجه هستند.
نابرابریهای مضاعف. طبقه و نژاد به هم پیوستهاند تا نابرابریهای مضاعفی برای سیاهپوستان ایجاد کنند. سیاهپوستان به طور نامتناسبی در جوامع کمدرآمد نمایندگی میشوند و با موانع اجتماعی برای تحرک مواجهاند. پرداختن به نابرابری نیاز به درک تعامل پیچیده بین نژاد و طبقه دارد.
اختلافات اقتصادی. آمارها اختلافات نژادی قابل توجهی را در درآمد، اشتغال و ثروت نشان میدهند. سیاهپوستان بیشتر احتمال دارد که در فقر زندگی کنند، بیکار باشند و در مشاغل کممهارت کار کنند. این اختلافات تنها نتیجهی انتخابهای فردی نیستند بلکه تحت تأثیر عوامل سیستماتیک شکل میگیرند.
چالش روایت. ضروری است که روایت اینگونه را به چالش بکشیم که طبقه و نژاد مسائل جداگانهای هستند و راههایی را که آنها یکدیگر را تقویت میکنند، شناسایی کنیم. پرداختن به نابرابری نیاز به رویکردی چندوجهی دارد که هم تبعیض مبتنی بر طبقه و هم نژاد را هدف قرار دهد. نادیده گرفتن تقاطع نژاد و طبقه نابرابری را تداوم میبخشد.
7. ضدنژادپرستی نیاز به اقدام دارد، نه فقط آگاهی
هر صدایی که علیه نژادپرستی بلند میشود، از قدرت آن میکاهد.
فراتر از آگاهی. ضدنژادپرستی نیاز به بیش از فقط آگاهی دارد؛ بلکه نیاز به درگیر شدن فعال در از بین بردن ساختارها و شیوههای نژادپرستانه دارد. این شامل به چالش کشیدن جوکهای نژادپرستانه، مداخله در موقعیتهای تماشاچی و حمایت از سیاستهای ضدنژادپرستی است. سکوت همدستی است.
همپیمانی سفیدپوستان. سفیدپوستان نقش مهمی در ضدنژادپرستی دارند، اما این نیاز به بیش از فقط حرکات نمایشی دارد. همپیمانی واقعی شامل استفاده از امتیاز برای حمایت از علل ضدنژادپرستی، آموزش دیگر سفیدپوستان دربارهی نژادپرستی و حمایت از سازمانهای رهبری سیاهپوست است. همپیمانی نمایشی کافی نیست.
تعهد بلندمدت. ضدنژادپرستی یک تعهد بلندمدت است که نیاز به یادگیری مداوم، خوداندیشی و اقدام دارد. این یک رویداد یکباره نیست بلکه یک فرایند مستمر از به چالش کشیدن و از بین بردن سیستمهای نژادپرستانه است. تلاش پایدار برای ایجاد تغییرات ماندگار ضروری است.
8. عدم توجه به رنگ نابرابری را تداوم میبخشد
عدم توجه به رنگ، مشروعیت نژادپرستی ساختاری یا تاریخ برتری نژاد سفید را نمیپذیرد.
ایدئولوژی مضر. ایدهی عدم توجه به رنگ، یا «ندیدن» نژاد، یک ایدئولوژی مضر است که نابرابری را تداوم میبخشد. این واقعیت نژادپرستی را انکار میکند و راههایی را که نژاد تجربیات و فرصتها را شکل میدهد، نادیده میگیرد. عدم توجه به رنگ راهحلی نیست بلکه روشی برای اجتناب از پرداختن به مشکل است.
نادیده گرفتن واقعیت. وانمود کردن به اینکه نژاد مهم نیست، اجازه میدهد که نژادپرستی سیستماتیک بدون کنترل ادامه یابد. این مانع از گفتگوهای معنادار دربارهی نژاد میشود و وضعیت موجود را تقویت میکند. اذعان به نژاد برای از بین بردن ساختارهای نژادپرستانه ضروری است.
درگیر شدن فعال. به جای اینکه بیتوجه به رنگ باشیم، باید به طور فعال با نژاد درگیر شویم و تعصبات و کلیشههایی را که نابرابری را تداوم میبخشند، به چالش بکشیم. این نیاز به تمایل به شنیدن تجربیات افراد رنگینپوست و مواجهه با تعصبات خودمان دارد. دیدن نژاد برای تغییر سیستم ضروری است.
9. سیستم به نفع گروه غالب طراحی شده است
ماهیت پنهان نژادپرستی ساختاری دشوار است که به حساب آورده شود.
طراحی عمدی. سیستم خراب نیست؛ بلکه به نفع گروه غالب، که سفیدپوستان هستند، طراحی شده است. این طراحی اغلب پنهان است و از طریق تعصبات ناخودآگاه و شیوههای تبعیضآمیز عمل میکند. شناسایی این طراحی برای از بین بردن آن ضروری است.
دینامیکهای قدرت. نژادپرستی دربارهی قدرت است، نه فقط تعصب. این به توانایی کنترل منابع، شکلدهی به روایتها و تأثیرگذاری بر نهادها مربوط میشود. به چالش کشیدن نژادپرستی نیاز به تغییر قدرت از گروه غالب به سمت جوامع حاشیهای دارد.
عمل جمعی. از بین بردن سیستم نیاز به عمل جمعی و تعهد به ایجاد یک جامعهی عادلانهتر و برابرتر دارد. این شامل به چالش کشیدن سیاستهای نژادپرستانه، حمایت از سازمانهای رهبری سیاهپوست و ترویج تغییرات سیستماتیک است. اقدامات فردی مهم هستند، اما تغییر سیستماتیک ضروری است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب چرا دیگر با مردم سفیدپوست درباره نژاد صحبت نمیکنم بهخاطر بررسی عمیق و بینشمندانهاش از نژادپرستی ساختاری در بریتانیا، نقدهای عمدتاً مثبتی دریافت کرده است. خوانندگان از نوشتار شفاف و دیدگاه شخصی ادو-لاژ بر روی مسائلی مانند امتیاز سفیدپوستان، فمینیسم و طبقه اجتماعی قدردانی میکنند. بسیاری این کتاب را روشنگر و ضروری میدانند و بهویژه به زمینه تاریخی ارائهشده در آن اشاره میکنند. برخی منتقدان بر این باورند که کتاب از ظرافت یا راهحلهای عملی برخوردار نیست. بهطور کلی، منتقدان شجاعت نویسنده را در پرداختن به موضوعات دشوار ستایش کرده و این کتاب را بهعنوان یک مشارکت مهم در بحثهای مربوط به نژاد توصیه میکنند.