نکات کلیدی
۱. هنر بهمثابه درمان: ابزاری برای سلامت روانی
هنر میتواند ابزاری باشد و ما باید دقیقتر تمرکز کنیم که این ابزار چه نوع ابزاری است و چه نیکیهایی میتواند برای ما به ارمغان آورد.
گسترش ظرفیتها. هنر، مانند هر ابزار دیگری، تواناییهای ما را فراتر از استعدادهای طبیعیمان توسعه میدهد و ضعفهای روانی را جبران میکند. این هنر بهعنوان واسطهای درمانی عمل میکند که بیننده را هدایت، تشویق و تسلی میدهد تا نسخهی بهتری از خود شود. این دیدگاه، تمرکز را از هنر بهعنوان یک شیء صرفاً زیباشناختی به هنر بهعنوان ابزاری کاربردی برای سلامت ذهنی و عاطفی تغییر میدهد.
پرداختن به ضعفها. کتاب هفت ضعف روانی را معرفی میکند که هنر میتواند در رفع آنها مؤثر باشد: حافظه ضعیف، از دست دادن امید، احساس انزوا، عدم تعادل عاطفی، کمبود خودشناسی، رد تجربههای نو و بیحسی نسبت به امور روزمره. با درک این ضعفها، میتوانیم بهتر به ظرفیت هنر برای درمان و بهبود زندگیمان پی ببریم. هنر همچون آیینهای است که بخشهایی از خودمان را که نیازمند توجه و مراقبتاند، بازتاب میدهد.
فراتر از نهادهای هنری. کتاب به نقد بیمیلی نهادهای هنری در تعریف هدف هنر میپردازد و معتقد است این بیمیلی رابطه ما با هنر را تضعیف میکند. این اثر خواهان رویکردی مستقیمتر و در دسترستر به هنر است که بر پتانسیل درمانی آن تأکید دارد و بیننده را به تعامل شخصی و معنادار با هنر ترغیب میکند. چنین رویکردی افراد را توانمند میسازد تا هنر را بهعنوان ابزاری برای خودشناسی و رشد فردی به کار گیرند.
۲. هنر بهمثابه یادآوری: حفظ لحظات گرانبها
هنر به ما کمک میکند کاری را انجام دهیم که در زندگیمان اهمیت مرکزی دارد: نگه داشتن چیزهایی که دوست داریم وقتی دیگر در کنارمان نیستند.
مبارزه با فراموشی. ذهن ما مستعد از دست دادن اطلاعات مهم، چه واقعی و چه حسی، است. هنر ابزاری قدرتمند برای به یاد سپردن است که جوهرهی تجربهها و افرادی را که دوستشان داریم، ثبت میکند. این عملکرد در داستان دیبوتادس که سایه معشوقش را برای حفظ تصویر او پیش از رفتنش ترسیم کرد، بهخوبی نمایان است.
ثبت جوهره. هنر خوب فراتر از بازنمایی صرف است و شخصیت و جوهره موضوع را به تصویر میکشد. نقاشی «زن آبیپوش در حال خواندن نامه» اثر ورمیر نمونهای است که هنر چگونه جزئیات مناسب را به یادگار میگذارد و ظرفیت جذب و شدت آرام سوژه را منتقل میکند. بهترین آثار هنری عناصر ارزشمندی را برجسته میکنند که نگه داشتنشان دشوار است.
ابرها و احساسات. مطالعات ابر کنستابل ما را دعوت میکند تا به بافتها و اشکال متمایز ابرهای منفرد توجه کنیم و معنای عاطفی درام بیصدایی را که روزانه بالای سر ما رخ میدهد، تشدید کنیم. هنر پیچیدگی را کاهش میدهد و به ما کمک میکند، هرچند کوتاه، بر معنادارترین جنبهها تمرکز کنیم. بنابراین، هنر مانند سطلی است که به ما کمک میکند آب گرانبهای تجربه را در خود نگه داریم و حمل کنیم.
۳. هنر بهمثابه امید: پرورش خوشبینی و آرمانگرایی
شادمانی یک دستاورد است و امید چیزی است که باید جشن گرفته شود.
مبارزه با افسردگی مفرط. کتاب با این تصور که تصاویر زیبا احساسات سطحی را تغذیه میکنند و ما را نسبت به بیعدالتی بیحس میسازند، مخالفت میکند و معتقد است که اغلب ما از افسردگی مفرط رنج میبریم. شادمانی را دستاوردی میداند و امید را چیزی برای جشن گرفتن، زیرا خوشبینی جزئی مهم از موفقیت است. رقصندگان در نقاشی ماتیس ما را به بخشی شاد و بیخیال از خودمان متصل میکنند که میتواند به ما در مقابله با ردها و تحقیرهای اجتنابناپذیر کمک کند.
آرمانگرایی بهعنوان فضیلت. آرمانگرایی در هنر بدنام است چون به نظر میرسد چیزی یا کسی را با فضایل درخشانتر از واقعیتش مزین میکند و هر نقصی را با جلا و فریب میپوشاند. اما اغراقهای استراتژیک در خوبیها میتواند نقش حیاتی در تقطیر و تمرکز امیدی که برای عبور از دشواریهای زندگی نیاز داریم، ایفا کند.
زیبایی و اشکها. برجستهترین ویژگی مجسمه کوچک عاجی مریم مقدس، چهرهای است که استقبال میکند، نگاهی که امیدواریم هنگام دیدار کسی که بیقید و شرط خوشحال است، دریافت کنیم. زیبایی میتواند زشتی واقعی وجود را سختتر تحملپذیر کند. هرچه زندگی ما دشوارتر باشد، تصویر ظریف یک گل بیشتر ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
۴. هنر بهمثابه پالایش: یافتن کرامت در غم
به جای تنها بودن با چنین حالات، اثر آنها را بهعنوان ویژگیهای مرکزی و جهانی زندگی اعلام میکند.
عادیسازی غم. هنر میتواند به ما بیاموزد چگونه بهتر رنج ببریم. اثر «فرناندو پسوآ» از ریچارد سِرا، درگیری عمیقی با غم را تشویق میکند و عادی بودن غم را اعلام میدارد. مقیاس بزرگ و ماهیت برجسته اثر، بیانیهای درباره عادی بودن غم است.
تسکین غم. دستاورد هنری را میتوان بهعنوان غم «تسکینیافته» هنرمند و در پذیرش آن، مخاطب، دید. اصطلاح تسکین به فرآیندهای روانشناختی تبدیل اشاره دارد که در آن تجربیات پست و ناچیز به چیزی شریف و والا بدل میشوند. بسیاری از چیزهای غمانگیز بدتر میشوند چون احساس میکنیم در رنج بردن تنها هستیم.
یافتن افتخار در رنج. آثار نان گلدین، سرشار از توجه سخاوتمندانه به زندگی سوژههایش، دیدگاهی بزرگ و جدی برای بررسی سختیهای وضعیت ما ارائه میدهد. هنر میتواند دیدگاهی بزرگ و جدی برای بررسی مشکلات ما فراهم کند. این آثار ما را نسبت به ناچیزی خود آگاه میسازند، ترسی خوشایند و حسی از کوچک بودن مصیبتهای انسان در برابر راههای ابدیت برمیانگیزند و ما را کمی آمادهتر میکنند تا به تراژدیهای غیرقابل فهم هر زندگی تعظیم کنیم.
۵. هنر بهمثابه تعادلبخشی: بازگرداندن توازن عاطفی
ما اثری را زیبا مینامیم که فضایل گمشدهمان را تأمین کند و اثری را زشت میدانیم که حالتها یا موضوعاتی را به ما تحمیل کند که احساس تهدید یا غرقشدگی در آنها داریم.
جبران عدم تعادلها. هنر میتواند ما را با دوزهای متمرکز از خلقوخوهای گمشدهمان مرتبط سازد و توازنی به درون ما بازگرداند. برای مثال، کسی که زندگی پرشتابی دارد ممکن است در نظم متقارن خانه فارنسورث اثر میس ون در روه آرامش یابد. سلیقههای ما بستگی به طیف خلقوخوهای در سایه و نیازمند تحریک و تأکید دارد.
فضای عاطفی و اخلاقی. هر اثر هنری با فضای روانی و اخلاقی خاصی آغشته است: نقاشی ممکن است آرام یا ناآرام، شجاع یا محتاط، فروتن یا مطمئن، مردانه یا زنانه، بورژوا یا اشرافی باشد و ترجیحات ما برای یکی بر دیگری بازتاب خلأهای روانی متنوع ماست. ما به دنبال آثاری هستیم که ضعفهای درونیمان را جبران کنند و ما را به میانهای قابل دوام بازگردانند.
شعر ساده و احساساتی. شاعر، نمایشنامهنویس و فیلسوف آلمانی، فریدریش شیلر، این ایده را در مقالهای با عنوان «درباره شعر ساده و احساساتی» در سال ۱۷۹۶ توسعه داد. او کنجکاو بود که چرا در یونان باستان، هنرمندان و نمایشنامهنویسان توجه کمی به مناظر طبیعی داشتند. با پیچیدهتر و مصنوعیتر شدن زندگی و بیشتر درونخانه زیستن، اشتیاق به سادگی طبیعی جبرانکننده قویتر میشود.
۶. هنر بهمثابه خودشناسی: کشف حقایق درونی
هنر خودشناسی را میسازد و راهی عالی برای انتقال میوههای آن به دیگران است.
آیینههایی برای روح. ما نسبت به خودمان شفاف نیستیم، اما گاه با آثاری مواجه میشویم که به چیزی چنگ میزنند که احساس کردهایم اما هرگز به وضوح نشناختهایم. اثر «بدون عنوان (شاهزاده مدیچی)» از جوزف کورنل نمونهای است از چگونگی هماهنگی عناصر متنوع یک هویت واحد. جعبه میگوید: «من از شبکهای از روابط ساخته شدهام.»
حالات گریزان. تأمل در سطح تاریک، خراشیده و اشارهگر اثر سای توومبلی مانند نگاه کردن به آیینهای است که در آن جنبهای از ظاهر خود را میبینید که قبلاً به آن توجه نکرده بودید، با این تفاوت که موضوع اینجا دندانها نیستند بلکه تجربه درونی شماست. اثر توومبلی مانند آیینهای ویژه برای بخشی از زندگی درونی ماست که عمداً ساخته شده تا توجه را جلب کند و آن را واضحتر و قابل شناساییتر سازد.
ارتباط با آنچه گفتنی نیست. تصویر ساده کریستن کوبکه از یک بعدازظهر در حومه کپنهاگ به همان جنبههایی از تجربه میچسبد که بیان آنها دشوار است. نور در تصویر بسیار معنادار است، هرچند دشوار است بگوییم این معنا چیست. همچنین، در مورد نمونههای ارزشمند، ما کمی شبیه آنها هستیم. آنها رسانههایی هستند که از طریق آنها خود را میشناسیم و به دیگران اجازه میدهیم بیشتر از آنچه واقعاً هستیم بدانند.
۷. هنر بهمثابه رشد: غلبه بر دفاعپذیری
رشد زمانی رخ میدهد که بیاموزیم چگونه در حضور چیزهای بالقوه تهدیدآمیز، اصالت خود را حفظ کنیم.
مواجهه با مواد بیگانه. بسیاری از نمونههای برجسته هنر ممکن است ما را ترسانده یا خسته کنند. تعامل با هنر مفید است چون نمونههای قدرتمندی از مواد بیگانه را ارائه میدهد که باعث خستگی دفاعی و ترس میشوند و به ما زمان و فضای خصوصی میدهد تا یاد بگیریم چگونه با آنها بهطور استراتژیکتر برخورد کنیم.
غلبه بر دفاعپذیری. گام مهم اول برای غلبه بر دفاعپذیری نسبت به هنر، بازتر شدن نسبت به احساس غریبی است که در برخی موقعیتها داریم. نباید خود را بابت آن سرزنش کنیم؛ بسیاری از آثار هنری محصول دیدگاههایی هستند که بهطور رادیکال با دیدگاه ما تفاوت دارند. گام دوم این است که خود را با ذهنیتهای ظاهراً بیگانه کسانی که برخی از محترمترین آثار جهان را خلق کردهاند، آشنا کنیم.
تعامل استراتژیک. گام سوم در مسیر حل واکنشهای دفاعی، جستجوی نقاط اتصال، هرچند شکننده و ابتدایی، بین ذهنیت هنرمند و خودمان است. اگرچه آثار آنها ممکن است بسیار عجیب به نظر برسد، احتمالاً جنبهای از اهدافشان وجود دارد که با کاوش کافی در خود، بتوانیم بهصورت شخصی با آن ارتباط برقرار کنیم. مواجهه با آثاری که ابتدا دلسردکنندهاند، درسهایی در رشد روانی به ما میآموزد.
۸. هنر بهمثابه قدردانی: حساسیت دوباره نسبت به روزمره
هنر منبعی است که میتواند ما را به ارزیابی دقیقتری از آنچه ارزشمند است بازگرداند، با مقابله با عادت و دعوت به بازتنظیم آنچه تحسین یا دوست داریم.
مبارزه با عادتزدگی. ما به سختی میتوانیم به آنچه همیشه اطرافمان است توجه کنیم، ارزش آنچه پیش رویمان است را از دست میدهیم و به جذابیتهای خیالی جای دیگر دل میبندیم. هنر منبعی است که میتواند ما را به ارزیابی دقیقتری از ارزشها بازگرداند، با مقابله با عادت و دعوت به بازتنظیم تحسینها و دوستداشتنهایمان.
یافتن زیبایی در عادیات. اثر «برنز نقاشیشده» از جاسپر جانز ما را تشویق میکند تا قوطیهای آبجو را تازه ببینیم و ظرافت طراحی آنها را بشناسیم. نقاشی «۱۹۴۳» از بن نیکلسون گواهی است بر لذتهای ساده، که حال و لحظات تمرکز خوشایند را به عرصه عمومی میآورد.
آشتی با وضعیت خود. اثر «خانمی که چای مینوشد» از شار دین این موقعیت عادی و مبلمان ساده را جذاب میکند. بیننده را دعوت میکند به خانه برود و نسخه زنده خود را خلق کند. قدرت هنر در گرامیداشت ارزش واقعی اما گریزان زندگی روزمره نهفته است. هنر میتواند به ما بیاموزد که نسبت به خود عادلتر باشیم در حالی که تلاش میکنیم بهترین استفاده را از شرایط خود ببریم.
۹. هنر و عشق: پرورش ویژگیهای یک عاشق خوب
برای تعریف مأموریتی برای هنر، یکی از وظایف آن آموزش ما برای تبدیل شدن به عاشقان خوب است: عاشقان رودخانهها و آسمانها، عاشقان بزرگراهها و سنگها. و — بسیار مهم — در جایی در مسیر، عاشقان انسانها.
هدایت احساسات. فرهنگ، از جمله هنر، یکی از مکانیزمهای مرکزی هدایت احساسات ماست. موسیقیای که گوش میدهیم، فیلمهایی که میبینیم، ساختمانهایی که در آنها زندگی میکنیم و نقاشیها، مجسمهها و عکسهایی که بر دیوارهایمان آویزان است، راهنمایان و آموزگاران ظریف ما هستند.
حساسیت به جذابیت. اسکار وایلد جملهای را فرموله کرد که ایده لا روشفوکلد درباره عشق را به هنر تعمیم میداد: «تا زمانی که ویسلر شروع به نقاشی مه کرد، در لندن مهای نبود.» هنر بزرگ قدرت دارد ما را نسبت به جذابیت رستورانهای کنار جاده آمریکایی (ادوارد هاپر)، غنای مخمل بر پوست (تیسیان)، شکوه صنعت مدرن (آندریاس گورسکی) یا طنین سنگهای هنرمندانه چیده شده در منظره (ریچارد لانگ) حساس کند.
ویژگیهای یک عاشق خوب. دانستن چگونگی عشق ورزیدن به کسی با تحسین او متفاوت است. در اینجا باید به ویژگیهایی متوسل شویم که به ندرت بهطور طبیعی بروز میکنند و تقریباً همیشه از کمی تمرین بهرهمند میشوند: توانایی گوش دادن درست به دیگری، صبر، کنجکاوی، تابآوری، حسی بودن و عقلانیت. هنر میتواند راهنمای مفیدی برای چنین ویژگیهایی باشد.
۱۰. هنر و طبیعت: بازپیوند با جهان طبیعی
هنر ثبت مشاهدهای دقیق است و ما را تشویق میکند که روح آن را دنبال کنیم، حتی اگر تنها عده کمی از ما محصولات آن را بازتولید کنیم.
بازاندیشی در ارزش. ما آنقدر با این ایده آشنا هستیم که طبیعت زیباست که ممکن است فراموش کنیم در تاریخ بشر و حتی در تجربه خودمان، همیشه واضح نبوده که ارزش تحسین دارد. هنر ثبت مشاهدهای دقیق است و ما را تشویق میکند که روح آن را دنبال کنیم، حتی اگر تنها عده کمی از ما محصولات آن را بازتولید کنیم.
پیادهرویهای باوقار. آثار هامیش فولتون کرامتی را که بهحق برای پیادهرویهای خود و ما قائل است منتقل میکند. او میخواهد ما درک کنیم که برخی پیادهرویها میتوانند رویدادهای مرکزی زندگی ما باشند؛ گذارهای درونی ما با سرگردانیهای بیرونیمان یاری مییابند. کوروت ما را به درک حس محصور بودن میرساند؛ تپه چمنی را بالای سرمان احساس میکنیم و به سکون زندهایم.
جنوب بهمثابه حالتی ذهنی. ال
آخرین بهروزرسانی::
FAQ
What is "Art as Therapy" by Alain de Botton and John Armstrong about?
- Art as a therapeutic tool: The book argues that art should be understood as a tool for psychological well-being, not just as an object of aesthetic appreciation or historical study.
- Seven functions of art: It introduces seven key psychological functions that art can serve, such as remembering, hope, sorrow, rebalancing, self-understanding, growth, and appreciation.
- Challenging the art establishment: The authors critique the way art is currently taught, sold, and displayed, suggesting it often fails to address the real needs of viewers.
- Practical engagement: "Art as Therapy" offers a new framework for engaging with art, focusing on how it can help us live better, more fulfilled lives.
Why should I read "Art as Therapy" by Alain de Botton and John Armstrong?
- Fresh perspective on art: The book provides a unique, accessible approach to art, making it relevant to everyday life and personal growth.
- Practical benefits: It shows how art can help with common psychological challenges, such as memory, hope, sorrow, and self-knowledge.
- Empowering viewers: Readers are encouraged to use art as a tool for self-improvement, rather than feeling intimidated by traditional art criticism or history.
- Applicable to all: Whether you are an art lover or a casual museum-goer, the book offers insights that can deepen your appreciation and use of art.
What are the key takeaways from "Art as Therapy" by Alain de Botton and John Armstrong?
- Art’s seven functions: Art helps us remember, gives us hope, dignifies sorrow, rebalances our emotions, aids self-understanding, encourages growth, and fosters appreciation of the everyday.
- Art as a tool: Art is not just for decoration or investment; it is a practical tool for addressing psychological frailties.
- Personalized engagement: The value of art is subjective and should be based on how it meets individual or societal needs, not just on historical or technical merit.
- Reimagining art institutions: Museums, galleries, and art education should focus more on the therapeutic and practical benefits of art.
How do Alain de Botton and John Armstrong define the seven psychological functions of art in "Art as Therapy"?
- Remembering: Art helps us retain important memories and experiences that might otherwise fade.
- Hope: Art can uplift us, providing optimism and encouragement in the face of life’s difficulties.
- Sorrow: Art dignifies and normalizes suffering, offering consolation and a sense of shared humanity.
- Rebalancing: Art can restore emotional equilibrium by exposing us to qualities or moods we lack.
- Self-understanding: Art helps us recognize and articulate aspects of ourselves that are hard to express in words.
- Growth: Art challenges our prejudices and helps us grow by exposing us to unfamiliar ideas and cultures.
- Appreciation: Art re-sensitizes us to the beauty and value of ordinary life, countering habituation and dissatisfaction.
What is the main argument or thesis of "Art as Therapy" by Alain de Botton and John Armstrong?
- Art’s purpose is therapeutic: The authors argue that art’s primary value lies in its ability to help us with psychological challenges and personal development.
- Critique of ‘art for art’s sake’: They challenge the notion that art’s value is mysterious or self-contained, advocating for a more practical, purpose-driven approach.
- Art as a tool, not a luxury: Art should be seen as a tool for living well, not just as a luxury or status symbol.
- Reforming art institutions: The book calls for museums, galleries, and critics to focus on how art can meet the emotional and psychological needs of viewers.
How does "Art as Therapy" by Alain de Botton and John Armstrong suggest we should engage with art differently?
- Focus on personal needs: Viewers should approach art by asking how it can help with their own psychological or emotional challenges.
- Therapeutic reading: Instead of only considering historical, technical, or political readings, the book advocates for a therapeutic reading—judging art by its ability to help us.
- Rearranging museums: The authors propose organizing museums by emotional themes (e.g., hope, sorrow, tenderness) rather than by period or artist.
- Practical application: Art should be integrated into daily life, not just admired in galleries, and its lessons should be applied to relationships, work, and self-understanding.
What are some specific methods or advice from "Art as Therapy" for using art to improve everyday life?
- Identify your needs: Reflect on which of the seven psychological functions you most need help with, and seek out art that addresses those needs.
- Use art as a mirror: Find artworks that resonate with your experiences or emotions, and use them to better understand yourself.
- Display art purposefully: Choose art for your home or workspace that supports your emotional well-being or reminds you of important values.
- Engage actively: Don’t be passive—ask what an artwork is trying to teach you, and how you can apply its lessons to your life.
How does "Art as Therapy" by Alain de Botton and John Armstrong critique the traditional art world and its institutions?
- Disconnect from viewers: The book argues that museums and critics often focus on history, technique, or prestige, neglecting the viewer’s psychological needs.
- Intimidation and elitism: Traditional approaches can make viewers feel inadequate or underqualified to appreciate art.
- Lack of practical guidance: Art institutions rarely help visitors connect art to their own lives or challenges.
- Call for reform: The authors advocate for a more user-centered, therapeutic approach in how art is displayed, explained, and taught.
How does "Art as Therapy" by Alain de Botton and John Armstrong address the role of art in society and politics?
- Art as a social tool: Art can help shape collective values, foster national pride, and encourage desirable social behaviors.
- Political art redefined: The book expands the definition of political art to include works that promote virtues like forgiveness, patience, and empathy—not just protest or critique.
- Healing collective wounds: Art can help societies process trauma, guilt, or shame, and imagine healthier futures.
- Censorship and public space: The authors controversially argue for a form of “censorship” that protects public spaces from visual pollution and supports collective well-being.
What are some of the most memorable quotes from "Art as Therapy" by Alain de Botton and John Armstrong, and what do they mean?
- “Art is a tool for the mind.” This encapsulates the book’s thesis that art’s value lies in its practical, psychological benefits.
- “We forget what matters; we can’t hold on to important but slippery experiences.” Art helps us remember and cherish what is most significant in our lives.
- “Art can save us time—and save our lives—through opportune and visceral reminders of balance and goodness.” Art provides timely reminders of values and attitudes we might otherwise neglect.
- “The ultimate goal of the art lover should be to build a world where works of art have become a little less necessary.” The highest achievement is to integrate art’s lessons so fully into life that we no longer need to rely on art as a separate, special category.
How does "Art as Therapy" by Alain de Botton and John Armstrong suggest we rethink the value and purpose of art collections, museums, and galleries?
- Collections as psychological resources: Museums should curate art based on the emotional and psychological needs of their audiences, not just historical significance.
- Gift shops and daily life: The book highlights the importance of museum gift shops as a way to bring art’s lessons into everyday life, suggesting products should reflect the spirit, not just the image, of artworks.
- Rearranging galleries: Proposes organizing galleries by themes like hope, sorrow, or tenderness, making it easier for visitors to find art that meets their current needs.
- Measuring value by impact: The worth of an artwork or collection should be judged by its ability to help people live better, more balanced lives.
In what ways does "Art as Therapy" by Alain de Botton and John Armstrong propose art can help with love, work, nature, and politics?
- Love: Art can teach us to be better lovers by modeling gratitude, patience, sensuality, and resilience in relationships.
- Work: Art can dignify everyday labor, help us find meaning in our careers, and encourage a more enlightened form of capitalism.
- Nature: Art can deepen our appreciation for the natural world, help us accept mortality, and balance the values of north and south (reason and instinct).
- Politics: Art can foster collective pride, help societies process trauma, and promote virtues necessary for healthy communal life.
نقد و بررسی
کتاب «هنر به مثابه درمان» با نظرات متفاوتی مواجه شده است، اما در مجموع بازخوردهای مثبتی دریافت کرده است. خوانندگان از دیدگاه نوآورانهی کتاب درباره نقش هنر در زندگی استقبال کرده و آن را برانگیزانندهی تفکر و آموزنده میدانند. بسیاری از توانایی کتاب در ارتقای درک هنر و ارائه راههای تازه برای تفسیر آثار هنری تمجید کردهاند. برخی از تصاویر سیاهوسفید در نسخههای خاص انتقاد کرده و بخشهایی از متن را بیش از حد آکادمیک یا سادهانگارانه یافتهاند. با وجود این نقدها، بسیاری از خوانندگان این اثر را مطالعهای ارزشمند و روشنگر میدانند، بهویژه برای کسانی که به نظریه هنر و کاربردهای عملی آن در زندگی روزمره علاقهمندند.