نکات کلیدی
۱. پارادوکس حاکمیت: بیرون و درون قانون
حاکم فراتر از نظم حقوقی قرار دارد و با این حال به آن تعلق دارد، زیرا تصمیمگیری درباره تعلیق کامل قانون اساسی به او واگذار شده است.
موقعیت منحصر به فرد حاکم. پارادوکس بنیادین حاکمیت، بهگونهای که کارل اشمیت تعریف میکند، این است که حاکم همزمان بیرون و درون نظام حقوقی وجود دارد. او عالیترین مرجع است که میتواند قانون را تعلیق کند و خود را بالاتر از آن قرار دهد، اما این قدرت از سوی خود قانون به او اعطا شده است. این امر تنشی اساسی در دل هر نظام حقوقی ایجاد میکند.
تعلیق خودبخودی قانون. این ساختار پارادوکسیکال بدان معناست که اعتبار قانون به توانایی آن در تعلیق خود در شرایط استثنایی بستگی دارد. تصمیم حاکم درباره وضعیت استثنا نه تنها قانون را اعمال میکند، بلکه خود موقعیتی را ایجاد میکند که قانون بتواند در آن جاری شود. این یک مفهوم حدی است که قانون در مرز زندگی قرار میگیرد و از آن جدا نشدنی میشود.
فراتر از مدلهای حقوقی. فهم حاکمیت نیازمند فراتر رفتن از تعاریف صرفاً حقوقی یا نهادی است. موضوع، نحوه عملی قدرت در حد نهایی آن است، جایی که میتواند بهطور قانونی خود را بیرون از قانونی که ایجاد و حفظ میکند قرار دهد. این نقطه پنهان تلاقی میان قانون و زندگی، هسته اصلی قدرت حاکم است.
۲. وضعیت استثنا: تعلیق و بنیاد قانون
استثنا خود را از قاعده کم نمیکند؛ بلکه قاعده با تعلیق خود، استثنا را به وجود میآورد و با حفظ خود در نسبت با استثنا، نخست بهعنوان قاعده شکل میگیرد.
حذف بهمثابه شمول. وضعیت استثنا هرجومرج نیست، بلکه وضعیتی خاص است که از تعلیق قانون ناشی میشود. آنچه از قاعده مستثنی میشود (استثنا) دقیقاً از طریق همین استثنا شدن در قاعده گنجانده میشود و رابطهای با قاعده به شکل تعلیق آن حفظ میکند. این همان «رابطه استثنا» است.
آستانه نامتمایز. وضعیت استثنا منطقهای پارادوکسیکال ایجاد میکند که در آن واقعیت و قانون از هم تفکیکناپذیر میشوند. این وضعیت نه صرفاً یک موقعیت واقعی است، چون با تعلیق قانون ایجاد میشود، و نه صرفاً یک مورد حقوقی محض. این آستانه جایی است که نظم حقوقی-سیاسی فضای اعتبار خود را بنا میکند.
مکانیابی اصلی. تصمیم حاکم درباره استثنا عمل بنیادین «مکانیابی» (Ortung) است. این تصمیم نه تنها داخل و خارج را متمایز میکند، بلکه آستانهای (وضعیت استثنا) را ترسیم میکند که اعتبار نظم حقوقی را ممکن میسازد. این منطقه غیرقابل مکانیابی، بنیاد پنهان «نوموس زمین» است.
۳. زندگی برهنه (هومو ساکر): زندگیای که میتوان کشت اما نمیتوان قربانی کرد
قهرمان این کتاب زندگی برهنه است، یعنی زندگی هومو ساکر (انسان مقدس) که ممکن است کشته شود اما قربانی نشود، و نقش اساسی او در سیاست مدرن را قصد داریم اثبات کنیم.
شخصیتی کهن. هومو ساکر شخصیتی مبهم از حقوق کهن روم است که با دو ویژگی ظاهراً متناقض تعریف میشود: هر کسی میتواند او را بدون ارتکاب قتل (impune occidi) بکشد، اما او را نمیتوان طبق مناسک قربانی کرد (neque fas est eum immolari). این وضعیت استثنایی دوگانه از حقوق انسانی و الهی است.
فراتر از مقدس و نامقدس. این شخصیت را نمیتوان با مفهوم سنتی مقدس بهعنوان صرفاً محترم یا ملعون توضیح داد. هومو ساکر بیرون از حوزه قضایی انسان قرار دارد بدون آنکه وارد قلمرو حقوق الهی شود. زندگی او در معرض خشونتی است که نه قربانی است و نه قتل، و حوزهای فراتر از دینی و دنیوی میگشاید.
عنصر سیاسی اصلی. زندگی هومو ساکر «زندگی مقدس» یا «زندگی برهنه» است — زندگیای که تنها به شکل استثنا و حذف در نظم حقوقی گنجانده شده است، یعنی ظرفیت آن برای کشته شدن. این زندگی برهنه هسته پنهان قدرت حاکم است، عنصر سیاسی اصلی که در ممنوعیت حاکم متجلی میشود.
۴. ممنوعیت (رهاسازی): رابطه قانون با زندگی برهنه
رابطه استثنا رابطه ممنوعیت است.
قدرت ویژه قانون. ممنوعیت شکل خالص ارجاع قانون به چیزی است، توانایی آن برای حفظ خود در نسبت با بیرون. این قدرت قانون است که با «اعمال نکردن» اعمال شود، چیزی را با رها کردن در قدرت خود نگاه دارد. این «قدرت قانون» در سادهترین شکل آن است.
رها شده به خود. کسی که ممنوع شده، صرفاً بیرون از قانون نیست، بلکه توسط آن رها شده است. او در آستانهای قرار دارد که زندگی و قانون، بیرون و درون، از هم تفکیکناپذیر میشوند. او به جدایی خود واگذار شده، اما همزمان به رحمت کسی که او را رها کرده سپرده شده است.
شمول و استثناء همزمان. ممنوعیت هم به معنای طرد از جامعه و هم فرمان حاکم است. این نیرویی است که هم جذب و هم دفع میکند و زندگی برهنه و قدرت حاکم را به هم پیوند میدهد. این ساختار مبهم، اصیلترین رابطه حقوقی-سیاسی است که پیش از مفاهیمی چون دوست/دشمن یا شهروند/بیگانه قرار دارد.
۵. منشاء قدرت حاکم: قدرت بر زندگی برهنه
نه زندگی طبیعی ساده، بلکه زندگیای که در معرض مرگ است (زندگی برهنه یا زندگی مقدس) عنصر سیاسی اصلی است.
Vitae Necisque Potestas. مفهوم رومی vitae necisque potestas (قدرت بر زندگی و مرگ)، که در اصل به اقتدار مطلق پدر بر فرزندانش اشاره داشت، نخستین موردی است که «زندگی» معنای حقوقی خاصی بهعنوان مقابل قدرت تهدیدکننده مرگ مییابد. این قدرت مطلق است، نه مجازات، بلکه ذاتی رابطه است.
تبارشناسی قدرت. این قدرت پدری به اقتدار imperium مقام قضایی تشبیه میشد. این ایده که اقتدار مقام قضایی از قدرت پدر بر زندگی و مرگ ناشی میشود، نشان میدهد که بنیاد زندگی سیاسی، زندگیای است که میتوان آن را کشت و دقیقاً از طریق همین قابلیت سیاسی میشود.
زندگی برهنه بهمثابه عنصر سیاسی. شهروند مرد که قادر به مشارکت در زندگی عمومی بود، عملاً تحت این قدرت مرگ قرار داشت. زندگی تنها از طریق استثنای دوگانه قابل کشتن بودن اما قابل قربانی شدن نبودن وارد شهر میشود. این زندگی برهنه که در منطقه بیمالک میان خانه (oikos) و شهر (polis) ساکن است، عنصر سیاسی اصلی از منظر حاکمیت است.
۶. بدنهای حاکم و مقدس: تقارن پنهان
این دو فرمول تنها به میزانی دلالت بر تداوم قدرت حاکم دارند که از طریق پیوند پنهان با زندگیای که میتوان کشت اما قربانی نکرد، مطلق بودن قدرت حاکم را بیان میکنند.
فراتر از تداوم. آموزه قرون وسطایی درباره دو بدن پادشاه (طبیعی و سیاسی) معمولاً بهعنوان تضمین تداوم حاکمیت («پادشاه هرگز نمیمیرد») دیده میشود. اما ارتباط آن با آپوتئوز امپراتوری روم و استفاده از مجسمههای مومی به منشاء تاریکتری اشاره دارد: نمایاندن «زندگی مقدسی» که از بدن طبیعی فراتر میرود.
افراط زندگی مقدس. آیین رومی سوزاندن مجسمه پس از مرگ امپراتور نشاندهنده افراطی از زندگی مقدس است، مانند زندگی یک متعهد که پس از تقدیس زنده میماند و باید خنثی یا الهی شود. این زندگی مقدس، که میتوان آن را کشت اما نمیتوان قربانی کرد، در ذات قدرت عالی نهفته است.
تقارن با هومو ساکر. شخص حاکم، مانند هومو ساکر، خارج از قانون عادی قتل است. کشتن حاکم خیانت است، نه قتل. قانون اساسیهای مدرن هنوز این اصل را منعکس میکنند که رؤسای دولت نمیتوانند تحت محاکمههای عادی قرار گیرند. این تقارن نشان میدهد که قدرت عالی در نهایت توانایی خود و دیگران را بهعنوان زندگیای که میتوان کشت اما قربانی نکرد، تشکیل میدهد.
۷. گرگینه: زندگی برهنه بهمثابه منطقه نامتمایز
زندگی راهزن، مانند زندگی انسان مقدس، بخشی از طبیعت حیوانی بدون هیچ ارتباطی با قانون و شهر نیست.
مجرم بهمثابه گرگینه. حقوق باستانی ژرمنی، مجرم (wargus) را بهعنوان «مرد گرگ» (wulfesheud) تعریف میکرد، شخصی که هر کسی میتوانست بدون مجازات او را بکشد. این شخصیت، مانند هومو ساکر، صرفاً حیوان نیست، بلکه موجودی در آستانه است که میان جنگل (طبیعت) و شهر (قانون) قرار دارد و به هیچکدام تعلق ندارد.
وضعیت طبیعی هابزی. وضعیت طبیعی هابز، جایی که «انسان گرگ انسان است» (homo hominis lupus)، این شخصیت را بازتاب میدهد. این وضعیت پیش از قانون نیست، بلکه استثنایی درون شهر است که در آن همه زندگی برهنهاند، هومو ساکر برای دیگران. این منطقه نامتمایز میان انسان و حیوان، طبیعت و قانون، پیشفرض دائمی حاکمیت است.
ابهام ممنوعیت. گرگینه ابهام ممنوعیت را تجسم میکند: از شهر طرد شده اما در وضعیتی که قانون شهر آن را تعریف میکند (caput lupinum یک وضعیت حقوقی است) وجود دارد. این شخصیت نشان میدهد که پیوند دولت، که به شکل ممنوعیت است، همواره غیردولتی و شبهطبیعی است و طبیعت همیشه بهصورت نوموس و استثنا ظاهر میشود.
۸. بیوپولیتیک: سیاسیشدن زندگی طبیعی
انسان مدرن حیوانی است که سیاستش وجود او را بهعنوان موجود زنده به پرسش میکشد.
زندگی بهمثابه موضوع سیاسی. در آستانه مدرنیته، زندگی طبیعی (zoē) وارد سازوکارها و محاسبات قدرت دولتی میشود و سیاست به بیوپولیتیک تبدیل میگردد. برخلاف اندیشه کلاسیک که zoē محدود به خانه بود، سیاست مدرن خود زندگی ساده را به موضوع مرکزی بدل میکند.
از قلمرو به جمعیت. فوکو این گذار را از «دولت سرزمینی» به «دولت جمعیت» ردیابی کرد، جایی که سلامت ملت و زندگی زیستی به مسئلهای برای قدرت حاکم تبدیل میشود. این امر به «وحشیسازی انسان» از طریق فنون سیاسی پیچیده منجر میشود که هم حفاظت از زندگی و هم هولوکاست را ممکن میسازد.
همگرایی با توتالیتر. هانا آرنت ظهور homo laborans و زندگی زیستی را به مرکز صحنه سیاسی نشان داد. ناتوانی در پیوند دادن این موضوع با قدرت توتالیتر (که فوکو نیز در این زمینه بهطور کامل تحلیل نکرد) دشواری فهم این نکته را نشان میدهد که چگونه سیاست وقتی زندگی برهنه را موضوع خود قرار میدهد، میتواند به سلطه مطلق تبدیل شود.
۹. حقوق بشر: زندگی برهنه بهمثابه بنیاد سیاست مدرن
اعلامیههای حقوق، شکل اصلی ثبت زندگی طبیعی در نظم حقوقی-سیاسی دولت-ملت را نشان میدهند.
زادگاه بهمثابه منبع حقوق. اعلامیههای مدرن حقوق، مانند اعلامیه فرانسه در ۱۷۸۹، زندگی طبیعی برهنه (زادگاه) را در بنیاد نظم سیاسی قرار میدهند. «مردم زاده میشوند و آزاد و برابر در حقوق باقی میمانند.» این تغییر رادیکالی نسبت به شکلهای پیشین آزادی مبتنی بر وضعیت یا امتیاز است.
انسان در شهروند محو میشود. پارادوکس این است که زندگی طبیعی که بنیاد نظم است، بلافاصله در چهره شهروند محو میشود، کسی که این حقوق در او «حفظ» میشود. حقوق تنها به انسان نسبت داده میشود تا جایی که او پیشفرض شهروند است. ملت، که ریشه لغوی آن به زادگاه بازمیگردد، این چرخه را میبندد.
بنیاد بیوپولیتیکی. رسالت بیوپولیتیکی دولت-ملت از اینجا ناشی میشود: اساس آن نه سوژه سیاسی آزاد، بلکه زندگی برهنه انسان است که از طریق گذار از سوژه به شهروند با حاکمیت سرمایهگذاری شده است. این داستان ساختگی است که زادگاه بلافاصله برابر با ملت است و زندگی برهنه زیرین را که میتواند تبعیض شود (مثلاً حقوق فعال و منفعل، بیملیتی) پنهان میکند.
۱۰. زندگی نالایق زیستن: چرخش تاناتوپولیتیکی بیوپولیتیک
در بیوپولیتیک مدرن، حاکم کسی است که درباره ارزش یا بیارزشی زندگی بهعنوان چنین تصمیم میگیرد.
حاکمیت بر وجود. مفهوم «زندگی نالایق زیستن» (lebensunwerten Lebens) که در ۱۹۲۰ توسط بایندینگ و هوخه برای توجیه مرگ آسان معرفی شد، حاکمیت انسان بر وجود خود را مطرح میکند. این حاکمیت، مانند وضعیت استثنا، آستانهای است که قانون نمیتواند صرفاً آن را ممنوع یا مجاز کند.
آستانه بیارزشی. از این حاکمیت فردی، نویسندگان امکان کشتن زندگیهایی را که «خوب حقوقی» خود را از دست دادهاند استخراج میکنند. این دسته حقوقی جدید متناظر با زندگی برهنه است، آستانهای که فراتر از آن زندگی فاقد ارزش حقوقی است و میتوان آن را بدون مجازات حذف کرد.
بیوپولیتیک به تاناتوپولیتیک تبدیل میشود. هر «سیاسیشدن» زندگی مستلزم تصمیمگیری درباره آستانهای است که زندگی دیگر سیاسی نیست و به «زندگی مقدس» تبدیل میشود که میتوان آن را کشت. نازیسم، بهعنوان نخستین دولت کاملاً بیوپولیتیکی، این تصمیم را مرکزی کرد، وراثت طبیعی را به وظیفه سیاسی بدل ساخت و «زندگی نالایق زیستن» را هدف تاناتوپولیتیک خود قرار داد.
۱۱. اردوگاه: الگوی بیوپولیتیکی مدرنیته
اردوگاه — نه زندان — فضایی است که با این ساختار اصلی نوموس مطابقت دارد.
زاده استثنا. اردوگاهها محصول قانون عادی یا حقوق کیفری نیستند، بلکه از وضعیت استثنا و قانون نظامی که به جمعیتهای غیرنظامی تعمیم یافته، پدید آمدهاند. اردوگاه نازی بر اساس Schutzhaft (بازداشت حفاظتی) بود، تدبیری که بازداشت را مستقل از رفتار کیفری ممکن میساخت و بر تعلیق حقوق اساسی مبتنی بود.
استثنا به قاعده تبدیل میشود. نوآوری اردوگاههای نازی این بود که Schutzhaft از وضعیت موقت استثنا جدا و دائمی شد. اردوگاه فضایی است که وضعیت استثنا، امکان تصمیمگیری که حاکمیت را بنیان مینهد، بهطور عادی تحقق مییابد. این یک ترتیب فضایی دائمی خارج از نظم عادی است.
فضای زندگی برهنه. اردوگاه ترکیبی از قانون و واقعیت است که در آن دو از هم تفکیکناپذیرند. ساکنان از وضعیت سیاسی تهی شده و به زندگی برهنه تقلیل یافتهاند. این مطلقترین فضای بیوپولیتیکی است که قدرت با زندگی خالص بدون واسطه روبرو میشود. اردوگاه الگوی فضای سیاسی مدرن است که سیاست به بیوپولیتیک تبدیل میشود و هومو ساکر با شهروند ادغام میگردد.
۱۲. مردم: ابهام سوژه سیاسی
یک واژه هم سوژه سیاسی سازنده و هم طبقهای را که عملاً اگر نه قانوناً، از سیاست محروم است، نام میبرد.
دوگانگی معنا. در زبانهای اروپایی، واژه «مردم» (popolo, peuple) همزمان به بدن جمعی شهروندان (ح
آخرین بهروزرسانی::
FAQ
What is Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben about?
- Core exploration: The book investigates the relationship between sovereign power and "bare life," focusing on how political systems include life by excluding it, using the ancient Roman figure of homo sacer as a key example.
- Philosophical and political analysis: Agamben examines the paradoxes at the heart of Western political thought, especially the ways in which law and life, inclusion and exclusion, and right and fact become indistinguishable.
- Modern relevance: The work traces the historical and philosophical roots of biopolitics, showing how the management and control of life itself has become central to modern politics.
- Critical aim: Agamben seeks to rethink foundational political categories by exposing the mechanisms through which sovereign power operates.
Why should I read Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben?
- Understanding modern politics: The book provides a powerful framework for analyzing how states exercise control over life, especially in times of crisis or emergency.
- Insight into biopolitics: Agamben’s analysis is crucial for anyone interested in the intersection of law, politics, and the body, especially in the context of contemporary issues like states of emergency, refugee crises, and surveillance.
- Philosophical depth: The text engages deeply with thinkers like Aristotle, Schmitt, Foucault, and Benjamin, making it essential reading for students of political philosophy.
- Challenging established categories: Readers will gain tools to question and critique the foundations of sovereignty, democracy, and legal order.
What are the key takeaways from Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben?
- Sovereign power’s paradox: Sovereignty is defined by the ability to decide on the exception, placing the sovereign both inside and outside the law.
- Bare life as foundation: The inclusion of bare life through its exclusion is the originary act of political power, shaping both ancient and modern political structures.
- State of exception as norm: The state of exception, where law is suspended, is not an anomaly but the foundation of modern governance, especially in biopolitical regimes.
- Contemporary implications: The book’s insights help explain phenomena like concentration camps, refugee zones, and the politicization of life and death in modern states.
What are the best quotes from Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben and what do they mean?
- “The sovereign is he who decides on the exception.” This quote, echoing Carl Schmitt, highlights the sovereign’s unique power to suspend the law and create a space where normal rules do not apply.
- “The camp is the space that is opened when the state of exception begins to become the rule.” Agamben uses this to show how spaces like concentration camps reveal the true logic of modern political power.
- “Law has no existence for itself; rather its essence lies, from a certain perspective, in the very life of men.” This reflects Agamben’s argument that law is always tied to life, but only through a process of exclusion.
- “Homo sacer is life that may be killed but not sacrificed.” This phrase encapsulates the paradoxical status of bare life, which is excluded from both legal and religious protection.
How does Giorgio Agamben define "bare life" in Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life and why is it important?
- Definition: Bare life (zoē) is life stripped of political and legal qualities, exposed to sovereign power without protection, and can be killed but not sacrificed.
- Political significance: It is included in the political order only through its exclusion, forming the foundation of sovereignty and the state of exception.
- Modern implications: The politicization of bare life is the decisive event of modernity, making life itself the object of political power and control.
- Central to biopolitics: Understanding bare life is essential for grasping how modern states manage populations and exercise power over life and death.
What is the figure of "homo sacer" in Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben, and what does it represent?
- Roman law origin: Homo sacer is a figure from Roman law who may be killed by anyone without it being considered homicide, yet cannot be sacrificed in religious rites.
- Embodiment of bare life: This figure exemplifies life that is excluded from both political and religious communities, existing in a threshold between life and death.
- Symbol of sovereign power: Homo sacer reveals the paradox of sovereign power, which can exclude certain lives from legal protection while maintaining control over them.
- Political relevance: The concept is used to expose the foundational role of bare life in Western political structures and the intimate link between sovereignty and the power over life.
What is the "paradox of sovereignty" in Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben?
- Dual position of the sovereign: The sovereign is both inside and outside the juridical order, able to suspend the law while still belonging to the legal system.
- Exception as foundation: The state of exception is not chaos but a suspension of law that creates a threshold where law and fact, inside and outside, become indistinguishable.
- Relation of ban: The sovereign ban is a form of relation where life is included solely through its exclusion, exposing the one banned to abandonment.
- Constitutive ambiguity: This paradox is central to understanding how political power is constituted and maintained.
What is the "state of exception" in Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben, and why is it crucial?
- Definition: The state of exception is a condition where normal law is suspended by sovereign power, creating a legal and political void.
- Zone of indistinction: It blurs the boundaries between law and fact, inclusion and exclusion, and political and natural life, producing bare life as its effect.
- Foundation of sovereignty: Agamben argues that the state of exception is not an anomaly but the very foundation of sovereign power.
- Modern implications: The normalization of the state of exception underpins biopolitical governance and challenges traditional legal and political categories.
How does Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben connect the concepts of "bare life" and modern biopolitics?
- Bare life as political subject: In modern biopolitics, bare life becomes the central subject, with the state managing and regulating biological life itself.
- Totalitarianism and democracy: Both totalitarian regimes and modern democracies inscribe bare life at their core, making the management of life a central political concern.
- Camp as paradigm: The concentration camp is presented as the ultimate biopolitical space where bare life is exposed to absolute sovereign power.
- Continuity and danger: The book warns that the politicization of life can lead to totalitarian tendencies even within democratic societies.
What is the significance of the "ban" in Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben?
- Original political relation: The ban (exclusion) is the fundamental political act that creates the state of exception, separating bare life from the political community.
- Simultaneous inclusion and exclusion: The banned individual is both excluded from the community and included in the sovereign's power, embodying the paradox of political life.
- Historical roots: Agamben traces the ban to ancient legal and religious practices, showing its persistence in modern political structures.
- Contemporary relevance: The ban underlies modern forms of exclusion, such as refugee status and statelessness, highlighting the ongoing relevance of bare life and sovereign power.
How does Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben use the concentration camp as a paradigm for modern politics?
- Camp as space of exception: The camp is the physical and juridical space where the state of exception is realized permanently, suspending normal law and exposing bare life to sovereign power.
- Indistinction of law and fact: In the camp, the distinction between legal rule and factual situation disappears, making every act possible and unaccountable under normal legal standards.
- Biopolitical extreme: The camp represents the ultimate biopolitical space where life is reduced to its barest form and subjected to absolute control and potential extermination.
- Contemporary manifestations: Agamben argues that the camp is not merely a historical anomaly but the hidden matrix of modern political spaces, such as refugee zones and detention centers.
What are the implications of Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life by Giorgio Agamben for understanding the concept of "people" and political community?
- Ambiguity of "people": The term "people" denotes both the sovereign political body and the excluded, impoverished masses, reflecting a fundamental biopolitical fracture.
- Dialectic of inclusion and exclusion: The people embody both inclusion in political sovereignty and exclusion as bare life, revealing the internal division within political communities.
- Historical and contemporary relevance: This duality explains phenomena such as class conflict, ethnic cleansing, and the persistence of excluded populations within modern states.
- Biopolitical challenge: Understanding this ambiguity is crucial for imagining a politics that transcends the division between bare life and political existence.
نقد و بررسی
کتاب «هومو ساکر» به بررسی مفهوم «زندگی برهنه» و ارتباط آن با قدرت حاکم میپردازد. آگامبن در این اثر استدلال میکند که سیاست مدرن انسانها را به موجوداتی صرفاً زیستی تقلیل میدهد و آنها را از حقوق و شهروندی خلع میکند. او وضعیت استثنا را مورد تحلیل قرار میدهد، جایی که قانون و سیاست از هم تفکیکناپذیر میشوند، و این وضعیت را به اردوگاههای تمرکز بهعنوان نماد فضای سیاسی مدرن پیوند میدهد. خوانندگان این کتاب را چالشبرانگیز اما برانگیزانندهی تفکر مییابند و از دیدگاههای آن دربارهی بیوپولیتیک و حکومت معاصر استقبال میکنند. برخی از ادعاهای اغراقآمیز آگامبن و سبک نوشتاری پیچیدهاش انتقاد میکنند، در حالی که دیگران دیدگاه منحصربهفرد او در نظریهی سیاسی را میستایند.
Similar Books









