نکات کلیدی
1. طبیعت و هنر: درک انسان مصنوعی
هنر، آن لویاتان بزرگ به نام «کشور» یا «دولت» (به لاتین CIVITAS) را میسازد که تنها یک انسان مصنوعی است؛ هرچند از نظر قامت و قدرت از انسان طبیعی بزرگتر و قویتر است، برای حفاظت و دفاع از او طراحی شده است.
دولت به عنوان یک ماشین. هابز مفهوم کشور را به عنوان «انسان مصنوعی» معرفی میکند، ساختاری که برای بازتاب و بهبود وضعیت طبیعی انسان طراحی شده است. همانطور که یک ساعت یک خلق مصنوعی است که زندگی را از طریق فنرها و چرخدندهها تقلید میکند، دولت نیز موجودی مصنوعی است که برای تأمین حفاظت و نظم ایجاد شده و از قابلیتهای انسانهای فردی فراتر میرود.
اجزای دولت. هابز به دقت بین بدن انسان و دولت تشابهاتی را ترسیم میکند. حاکم، روح مصنوعی است، مقامات، مفاصل هستند، پاداشها و مجازاتها اعصاب هستند، ثروت قدرت است و ایمنی مردم، کار است. این تشبیه، ارتباط متقابل اجزای دولت را تأکید میکند که هر یک وظیفهای حیاتی برای تضمین سلامت و ثبات کلی آن دارند.
هدف دولت. ایجاد این انسان مصنوعی ناشی از نیاز به امنیت و دفاع است. هابز استدلال میکند که دولت برای حفاظت از افراد در برابر هرج و مرج و خشونت ذاتی در وضعیت طبیعی طراحی شده است. قرارداد اجتماعی، توافقی که بر اساس آن افراد برخی از حقوق خود را به حاکم واگذار میکنند، بنیان این انسان مصنوعی را تشکیل میدهد و بقای جمعی و رفاه را تضمین میکند.
2. بنیاد دانش: حس و تخیل
اصل همه آنها، چیزی است که ما آن را حس مینامیم؛ (زیرا هیچ تصوری در ذهن انسان وجود ندارد که در ابتدا، بهطور کامل یا جزئی، بر روی ارگانهای حس به وجود نیامده باشد.)
حس به عنوان منبع. هابز ادعا میکند که تمام افکار از تجربه حسی ناشی میشوند. هیچ دانش ذاتی وجود ندارد؛ بلکه ذهن ما لوحی خالی است که از طریق تعاملات با دنیای خارجی پر میشود. این دیدگاه تجربی اهمیت ورودی حسی را به عنوان منبع اصلی درک تأکید میکند.
تخیل به عنوان حس زوالیافته. تخیل به عنوان «حس زوالیافته» توصیف میشود، اثرات باقیمانده از تجربیات حسی. وقتی چیزی را میبینیم، میشنویم یا احساس میکنیم، اثری بر ذهن ما میگذارد که با گذشت زمان محو میشود اما میتواند به یاد آورده شود. حافظه تنها آگاهی از این است که یک حس در حال زوال، قدیمی و گذشته است.
روند تفکر. هابز توضیح میدهد که افکار ما تصادفی نیستند بلکه پیرو یک «قطار» یا توالی هستند. یک فکر به فکر دیگر بر اساس تجربیات حسی گذشته منجر میشود. این قطار میتواند بدون هدایت باشد، مانند یک خواب، یا تحت تأثیر خواسته و طراحی قرار گیرد که منجر به اختراع و پیشبینی میشود. این تفکر تنظیمشده، پایهگذار احتیاط و حکمت است و به انسانها اجازه میدهد تا آینده را پیشبینی و برنامهریزی کنند.
3. قدرت گفتار: نامگذاری و درک
اما با شکوهترین و سودمندترین اختراع همه، گفتار است که شامل نامها یا عناوین و ارتباط آنهاست؛ که به وسیله آن، انسانها افکار خود را ثبت میکنند؛ آنها را زمانی که گذشتهاند به یاد میآورند؛ و همچنین آنها را برای سود متقابل و گفتگو به یکدیگر اعلام میکنند.
گفتار به عنوان ابزاری. هابز گفتار را به عنوان مهمترین اختراع شناسایی میکند که به انسانها اجازه میدهد افکار را ثبت کنند، تجربیات گذشته را به یاد آورند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. بدون گفتار، هیچ جامعه، قراردادی یا صلحی وجود نخواهد داشت. گفتار انتقال گفتمان ذهنی به گفتمان کلامی را ممکن میسازد و فهم و همکاری متقابل را تسهیل میکند.
نامها و کلیات. نامها به عنوان نشانهها یا یادداشتهای یادآوری عمل میکنند و به ما اجازه میدهند تا جهان را دستهبندی و درک کنیم. نامهای خاص به اشیاء فردی اشاره دارند، در حالی که نامهای عمومی به بسیاری از اشیاء که ویژگی مشترکی دارند، اطلاق میشود. این تحمیل نامها به ما اجازه میدهد تا محاسبات عواقب چیزهای تصور شده در ذهن را به محاسبات عواقب عناوین تبدیل کنیم.
حقیقت و تعریف. حقیقت، به گفته هابز، در ترتیب صحیح نامها در تأییدات نهفته است. حقیقت دقیق نیاز به یادآوری دارد که هر نام به چه چیزی اشاره دارد و آن را به درستی قرار دهد. هندسه، تنها علمی که به بشریت اعطا شده، با تعیین تعاریف کلمات آغاز میشود و اهمیت زبان واضح و سازگار در کسب دانش را برجسته میکند.
4. احساسات: انگیزههای حرکات ارادی
آنچه را که انسانها میخواهند، همچنین گفته میشود که دوست دارند: و آنچه را که از آنها بیزارند، نفرت دارند.
اشتیاق و بیزاری. هابز به بررسی آغازهای درونی حرکات ارادی میپردازد که آنها را «احساسات» مینامد. اشتیاق، یا خواسته، تلاش به سمت چیزی است، در حالی که بیزاری تلاش به دوری از چیزی است. این حرکات بنیادی رفتار انسانی را هدایت میکنند و تعاملات ما با جهان را شکل میدهند.
خوب و بد. هابز خوب و بد را در ارتباط با خواستهها و بیزاریهای فردی تعریف میکند. آنچه را که یک فرد میخواهد خوب در نظر گرفته میشود، در حالی که آنچه را که نفرت دارد بد تلقی میشود. هیچ استاندارد مطلقی برای خوب و بد وجود ندارد، بلکه تعیین آن بر اساس ترجیحات شخصی است.
طیف احساسات. هابز دامنهای از احساسات را شناسایی میکند، از جمله عشق، نفرت، امید، ترس، شجاعت و ناامیدی، که هر یک از ترکیبهای مختلف اشتیاق، بیزاری و نظر ناشی میشوند. این احساسات بر افکار، اعمال و در نهایت، تصمیمات ما تأثیر میگذارند و تعامل پیچیده رفتار انسانی را هدایت میکنند.
5. وضعیت طبیعی: جنگ همه علیه همه
بدین ترتیب، واضح است که در زمانی که انسانها بدون قدرت مشترکی برای نگهداشتن آنها در ترس زندگی میکنند، در وضعیتی قرار دارند که به آن جنگ میگویند؛ و چنین جنگی، جنگ هر انسان علیه هر انسان است.
برابری و تضاد. هابز استدلال میکند که طبیعت انسانها را از نظر قابلیتها بهطور بنیادی برابر ساخته است و این منجر به برابری امید در دستیابی به اهدافشان میشود. وقتی دو نفر خواهان یک چیز باشند، دشمن یکدیگر میشوند و تلاش میکنند یکدیگر را نابود یا تسلیم کنند. این رقابت و عدم اعتماد ذاتی، وضعیت جنگ را ایجاد میکند.
علل نزاع. هابز سه علت اصلی نزاع در طبیعت انسانی را شناسایی میکند: رقابت، عدم اعتماد و افتخار. رقابت انسانها را به حمله برای کسب منافع وادار میکند، عدم اعتماد برای ایمنی و افتخار برای شهرت. این انگیزهها به یک وضعیت جنگ دائمی منجر میشوند، جایی که زندگی «تنها، فقیر، زشت، خشن و کوتاه» است.
عدم وجود عدالت. در وضعیت جنگ، جایی برای عدالت یا بیعدالتی وجود ندارد. بدون قدرت مشترک، قانونی وجود ندارد و بدون قانون، بیعدالتی وجود ندارد. زور و فریب به فضایل اصلی تبدیل میشوند و هیچ مفهومی از مالکیت یا سلطه وجود ندارد. این تصویر تاریک، ضرورت یک قرارداد اجتماعی برای فرار از وحشتهای وضعیت طبیعی را تأکید میکند.
6. قرارداد اجتماعی: منبع کشور
تنها راه برای برپایی چنین قدرت مشترکی که بتواند آنها را از حمله بیگانگان و آسیبهای یکدیگر محافظت کند و به این ترتیب آنها را به گونهای تأمین کند که با تلاش خود و با میوههای زمین، بتوانند خود را تغذیه کنند و به آرامش زندگی کنند، این است که تمام قدرت و توانایی خود را به یک نفر یا به یک مجمع از مردان واگذار کنند.
نیاز به قدرت مشترک. هابز تأکید میکند که تنها راه فرار از وضعیت جنگ، برپایی یک قدرت مشترک است که قادر به دفاع از افراد در برابر مهاجمان خارجی و یکدیگر باشد. این قدرت باید به اندازه کافی قوی باشد تا پیمانها را اجرا کند و رعایت قوانین طبیعت را تضمین کند. پیوستن یک تعداد کم از مردان کافی نیست، همانطور که حکومت بر اساس قضاوتهای فردی نیز ناکافی است.
انتقال حقوق. ایجاد یک کشور نیازمند این است که افراد تمام قدرت و توانایی خود را به یک نفر یا مجمعی از مردان واگذار کنند. این شامل کاهش تمام ارادهها به یک اراده، انتصاب یک حاکم برای نمایندگی از خود و مالکیت و شناخت اعمال حاکم است. این بیشتر از توافق یا همسویی است؛ این یک وحدت واقعی در یک شخص است.
حاکم و موضوع. جمعیتی که در یک شخص متحد شدهاند، به عنوان یک کشور یا civitas نامیده میشود. شخصی که این قدرت را به عهده دارد، حاکم است که دارای قدرت حاکم است، در حالی که سایرین موضوع هستند. این قدرت حاکم میتواند از طریق زور طبیعی یا توافق داوطلبانه به دست آید و منجر به یک کشور از طریق تصاحب یا تأسیس شود.
7. آزادی و قانون: دامنه آزادی در جامعه
آزادی یک موضوع، بنابراین تنها در آن چیزهایی است که در تنظیم اعمالشان، حاکم از آنها غفلت کرده است: مانند آزادی خرید و فروش و قرارداد با یکدیگر؛ انتخاب محل زندگی، رژیم غذایی، شغل و تربیت فرزندان به شیوهای که خودشان مناسب میدانند؛ و موارد مشابه.
آزادی به عنوان عدم موانع. هابز آزادی را به عنوان عدم موانع خارجی برای حرکت تعریف میکند. یک انسان آزاد کسی است که از انجام آنچه که اراده دارد، ممانعت نمیشود. با این حال، وقتی به غیر از اجسام اعمال میشود، واژههای «آزاد» و «آزادی» مورد سوءاستفاده قرار میگیرند.
زنجیرهای مصنوعی. انسانها زنجیرهای مصنوعی به نام قوانین مدنی ایجاد میکنند تا به صلح و حفظ بپردازند. این قوانین به لبهای حاکم و گوشهای موضوعات متصل میشوند. آزادی موضوعات تنها در آن حوزههایی وجود دارد که حاکم قانونی وضع نکرده است، مانند آزادی خرید و فروش، انتخاب محل زندگی، رژیم غذایی و شغل.
محدودیتهای آزادی. قدرت حاکم بر زندگی و مرگ با چنین آزادیای لغو یا محدود نمیشود. موضوعات اقدامات حاکم را مجاز میدانند، بنابراین حاکم نمیتواند به آنها آسیب برساند. با این حال، موضوعات حق دفاع از بدن خود را حفظ میکنند و وظیفه اطاعت از حاکم تنها تا زمانی ادامه دارد که حاکم بتواند از آنها محافظت کند.
8. بذرهای انحلال: تهدیدات داخلی به دولت
اگرچه هیچ چیزی نمیتواند جاودانه باشد که انسانها بسازند؛ اما اگر انسانها از عقل خود به درستی استفاده کنند، کشورهای آنها میتوانند حداقل از نابودی به وسیله بیماریهای داخلی محفوظ بمانند.
نهاد ناقص. هابز اذعان میکند که کشورهای ساخته شده، به عنوان خلقهای فانی، در معرض انحلال هستند. بیماریهای داخلی، ناشی از نهاد ناقص، تهدیدی جدی به شمار میروند. یکی از این بیماریها، پذیرش قدرت کمتر از آنچه برای صلح و دفاع کشور لازم است، توسط حاکم است.
آموزشهای فتنهانگیز. آموزههای فتنهانگیز میتوانند یک کشور را مسموم کنند. باور به اینکه هر فرد خصوصی قاضی اعمال خوب و بد است، اقتدار قانون مدنی را تضعیف میکند. به همین ترتیب، این ایده که عمل بر اساس وجدان شخصی گناه است، نافرمانی را تشویق میکند. این تصور که ایمان و تقدس از الهام ماورایی ناشی میشود، نقش عقل و قانون را کاهش میدهد.
تقسیم قدرت. تقسیم قدرت حاکم تهدیدی مستقیم برای ذات یک کشور است. وقتی قدرت تقسیم میشود، نابود میشود و به سردرگمی و انحلال منجر میشود. آموزههای نادرست، تقلید از حکومتهای همسایه و تأثیر نوشتههای کلاسیک نیز میتوانند به سقوط یک دولت کمک کنند.
9. پادشاهی تاریکی: خطاهایی که حقیقت را پنهان میکنند
فلسفه، به معنای دانش به دست آمده از طریق استدلال، از روش تولید هر چیزی تا ویژگیهای آن؛ یا از ویژگیها، به برخی راههای ممکن تولید همان؛ بهمنظور توانایی تولید، تا جایی که ماده و نیروی انسانی اجازه میدهد، چنین اثراتی که زندگی انسانی نیاز دارد.
فلسفه بیهوده. هابز مفهوم «پادشاهی تاریکی» را معرفی میکند که با فلسفه بیهوده و سنتهای افسانهای مشخص میشود. او فلسفه را به عنوان دانشی تعریف میکند که از طریق استدلال از تولید به ویژگیها یا بالعکس به دست میآید و هدف آن تولید اثرات مفید برای زندگی انسانی است. با این حال، بسیاری از آنچه به عنوان فلسفه شناخته میشود، تنها حدس و خطاست.
متافیزیک و اباطیل. هابز به انتقاد از متافیزیک ارسطو و مدرسین میپردازد، بهویژه آموزه آنها درباره جوهرهای جداگانه. او استدلال میکند که این موجودات انتزاعی به اباطیل منجر میشوند، مانند باور به روحهای غیرمادی و امکان وجود یک بدن در چندین مکان به طور همزمان. چنین فلسفه بیهودهای حقیقت را پنهان میکند و اقتدار عقل را تضعیف میکند.
سرکوب فلسفه واقعی. سرکوب فلسفه واقعی یکی دیگر از ویژگیهای پادشاهی تاریکی است. کسانی که در قدرت هستند، به دلیل نداشتن دانش یا اقتدار کافی، ممکن است کسانی را که ایدههای جدیدی را مطرح میکنند، حتی اگر درست باشند، مجازات کنند. این امر پیشرفت فکری را مختل میکند و جهل را تداوم میبخشد و مانع از پیشرفت درک انسانی میشود.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
نقدها دربارهی کتاب از انسان متنوع است و امتیازها از ۲ تا ۴ ستاره متغیر است. برخی از خوانندگان نوشتار هابز را خستهکننده و بیش از حد متمرکز بر تعاریف میدانند، در حالی که دیگران به بینشهای او در مورد طبیعت انسانی و جامعه ارج مینهند. منتقدان تحلیل او از قرارداد اجتماعی و نیاز به حکومت را ستایش میکنند، اما برخی دیدگاههای او را بدبینانه مییابند. بسیاری از نقدها به اهمیت تاریخی آثار هابز اشاره میکنند، بهویژه ایدههای او در مورد اقتدار سیاسی و وضعیت طبیعی، هرچند که با برخی از نتایج او اختلاف نظر دارند.