نکات کلیدی
1. مهربانی، لذتی ممنوع در جامعه مدرن
در این کتاب استدلال خواهیم کرد که مهربانی—نه جنسیت، نه خشونت، نه پول—به لذتی ممنوع تبدیل شده است.
شگفتی از مهربانی. در جامعه معاصر، اعمال مهربانی اغلب موجب شگفتی میشود، گویی که انحرافی از هنجار است. پوشش رسانهای نمونههای سخاوت را به عنوان استثنایی برجسته میکند و درک این موضوع را تقویت میکند که رفتارهای خودمحور بیشتر معمولی هستند. این شگفتی نشاندهندهی یک باور عمیقریشه است که انسانها ذاتاً خودخواه هستند و مهربانی واقعی را تقریباً غیرقابل باور میسازد.
عوامل پیش پا افتاده. داستانهای مربوط به مهربانی غالباً به شیوهای پیش پا افتاده یا احساسی ارائه میشوند که اهمیت آنها را کاهش میدهد. این پیش پا افتادگی نشاندهندهی نارضایتی فرهنگی گستردهتری از نمایشهای واقعی همدلی و شفقت است. رسانهها اغلب مهربانی را به عنوان یک رفتار سادهلوحانه یا غیرواقعی به تصویر میکشند و به درک این موضوع کمک میکنند که مهربانی از "دنیای واقعی" دور است.
بازپسگیری مهربانی. نویسندگان استدلال میکنند که مهربانی، نه جنسیت و نه ثروت، به لذتی ممنوع در جامعه مدرن تبدیل شده است. زیرا مهربانی نیاز به آسیبپذیری و تمایل به ارتباط با دیگران دارد، ویژگیهایی که در فرهنگی که استقلال و خودکفایی را در اولویت قرار میدهد، غالباً نادیده گرفته میشود. بازپسگیری مهربانی شامل به چالش کشیدن بدبینی غالب و شناسایی ارزش ذاتی همدلی و شفقت است.
2. دیدگاههای تاریخی: مهربانی به عنوان خویشاوندی و کاریتاس
معنای اصلی مهربانی، خویشاوندی یا شباهت، در طول زمان گسترش یافته و شامل احساساتی شده است که امروز با نامهای مختلفی شناخته میشوند—همدردی، سخاوت، ایثار، نیکوکاری، انسانیت، شفقت، ترحم، همدلی—و در گذشته نیز با اصطلاحات دیگری مانند فیلانتروپیا (عشق به بشریت) و کاریتاس (عشق همسایگی یا برادرانه) شناخته میشدند.
از خویشاوندی تا شفقت. مفهوم مهربانی در طول تاریخ به طور قابل توجهی تکامل یافته است. در ابتدا ریشه در خویشاوندی و هویت مشترک داشت، اما به دامنه وسیعتری از احساسات، از جمله همدردی، سخاوت و شفقت گسترش یافته است. این تکامل نشاندهندهی شناخت فزاینده از پیوستگی بشریت است.
ایدههای کلاسیک. فیلسوفان باستان، به ویژه استوئیها، بر اهمیت مهربانی به عنوان یک فضیلت تأکید کردند. آنها بر این باور بودند که انسانها ذاتاً موجودات اجتماعی هستند که ظرفیت همدلی و شفقت دارند. به عنوان مثال، مارکوس آئورلیوس مهربانی را به عنوان "بزرگترین لذت بشریت" اعلام کرد و بر ارزش ذاتی آن تأکید کرد.
کاریتاس مسیحی. مسیحیت نقش مهمی در شکلدهی به نگرشهای غربی نسبت به مهربانی ایفا کرد. مفهوم کاریتاس، یا عشق برادرانه، به عنوان یک سنگ بنای اخلاق مسیحی تبدیل شد و بر اهمیت خدمت بیغرض و شفقت نسبت به دیگران تأکید کرد. این تأکید بر کاریتاس به تقویت حس جامعه و مسئولیت اجتماعی کمک کرد.
3. ظهور فردگرایی و افول مهربانی
در بیشتر تاریخ غرب، سنت غالب مهربانی مسیحیت بوده است که غریزههای سخاوتمندانه مردم را مقدس میکند و آنها را به عنوان پایهای برای یک ایمان جهانی قرار میدهد.
پایه مسیحی. برای قرنها، کاریتاس مسیحی به عنوان یک سیمان فرهنگی عمل کرده و افراد را به جامعه پیوند میداد. قاعده مسیحی "همسایهات را همچون خودت دوست بدار" چارچوب اخلاقی برای تعاملات اجتماعی فراهم میکرد و بر اهمیت همدلی و شفقت تأکید مینمود. این چارچوب به تقویت حس جامعه و مسئولیت مشترک کمک کرد.
تغییر هابزی. از قرن شانزدهم به بعد، تأکید مسیحی بر مهربانی تحت حملات فزایندهای از فردگرایی رقابتی قرار گرفت. لویاتان توماس هابز (1651) مهربانی مسیحی را به عنوان یک ابزاری روانشناختی بیمعنا رد کرد و استدلال کرد که انسانها ذاتاً خودخواه هستند و تنها به منافع خود توجه دارند. این تغییر، یک تغییر قابل توجه در تفکر غربی بود.
معضل مدرن. دو قرن بعد، دیدگاه هابز به عنوان دیدگاه غالب تبدیل شده است. رفتارهای مهربانانه غالباً با شک و تردید نگریسته میشوند و ابراز عمومی مهربانی به عنوان اخلاقگرایی یا احساسی رد میشود. این بدبینی نشاندهندهی یک باور عمیقریشه است که منافع شخصی محرک اصلی رفتار انسانی است و مهربانی واقعی را تقریباً غیرممکن میسازد.
4. روانتحلیل: بررسی ترس از مهربانی
روانتحلیل پیوندی بین سرنوشت مهربانی و جنسیت ایجاد میکند و از طریق بررسی جنسیت، حسابی بازنگری شده از پرخاشگری انسانی ارائه میدهد.
مهربانی و جنسیت. روانتحلیل رابطه پیچیدهای بین مهربانی و جنسیت را بررسی میکند. این نظریه پیشنهاد میکند که همان چیزی که مردم را به هم نزدیک میکند (میل جنسی) میتواند رقابتها و خصومتهای غیرقابل تحملی را ایجاد کند و عشق و مهربانی را قربانی کند. این دیدگاه چالشهای ذاتی ارتباط انسانی را برجسته میکند.
ترس از مهربانی. روانتحلیل به دلایلی میپردازد که ممکن است افراد از مهربانی خود و مهربانی دیگران مقاومت کنند. این نظریه پیشنهاد میکند که احساس همدردی، ظرفیت تخیلی ما برای شناسایی با دیگران، ممکن است جنبهای از خودمان باشد که بیشترین ناراحتی را برای ما به همراه دارد. این ترس ناشی از آسیبپذیری و پتانسیل ناامیدی است که با ارتباط واقعی همراه است.
فراتر از وظیفه اخلاقی. روانتحلیل بین مهربانی به عنوان یک وظیفه اخلاقی و مهربانی به عنوان یک تمایل تمایز قائل میشود. وقتی مهربانی به عنوان یک وظیفه درک میشود، میتواند احساس اجباری و غیرواقعی داشته باشد. اما وقتی مهربانی از یک تمایل واقعی برای ارتباط با دیگران ناشی میشود، به یک نیروی غیرقابل مقاومت تبدیل میشود.
5. پارادوکس مهربانی: عشق، نفرت و ارتباط انسانی
مهربانی واقعی یک تبادل با عواقب اساساً غیرقابل پیشبینی است.
دوگانگی و حسادت. انسانها موجوداتی عمیقاً دوگانه هستند که قادر به هر دو، مهربانی بزرگ و بیرحمی بزرگ هستند. حسادت جنسی به ویژه، ناپایداری مهربانی ما را نمایان میسازد و نشان میدهد که چگونه سخاوت میتواند به راحتی با خیانت از بین برود. این دوگانگی پیچیدگی ذاتی روابط انسانی را برجسته میکند.
ریشههای بیرحمی. بیرحمی غالباً ناشی از تمایل به تأمین بقا عاطفی ماست. تهدید بنیادی برای رفاه ما، از دست دادن عشق است، تهدید یا از دست دادن واقعی آنچه که زندگی ما به آن وابسته است. بخش عمدهای از بیرحمی ما تلاشی برای بازگرداندن یا بازیابی وضعیتی است که قبل از این ناامیدی فاجعهبار وجود داشت.
مهربانی و پرخاشگری. روانتحلیل پیشنهاد میکند که پرخاشگری میتواند شکلی از مهربانی باشد. وقتی پرخاشگری ناشی از حسادت یا انتقام نباشد، میتواند شامل آرزوی یک تبادل صمیمیتر، ارتباطی عمیقتر و نگرانکنندهتر بین افراد باشد. این دیدگاه چالشهایی را برای دیدگاه سنتی پرخاشگری به عنوان یک رفتار صرفاً تخریبی ایجاد میکند.
6. غریزه مهربانی: طبیعت در برابر پرورش
ما عادت کردهایم که ارتباط بین غریزه جنسی و شیء جنسی را صمیمیتر از آنچه که در واقع هست، در نظر بگیریم.
نرمی کودکانه. بزرگسالان مدرن غالباً با شک به نرمی و مهربانی طبیعی کودکان نگاه میکنند. این شک نشاندهندهی یک نگرانی فرهنگی گستردهتر دربارهی امکان مهربانی واقعی در جامعهای است که غالباً به نظر میرسد آن را سرکوب میکند. دوران کودکی به آخرین پناهگاه مهربانی تبدیل شده است، آخرین جایی که ممکن است بیشتر از آنچه که به نظر میرسد، عشق در دنیا وجود داشته باشد.
مهربانی به عنوان رشوه. کودکان کوچک غالباً از مهربانی به عنوان راهی برای اطمینان از برآورده شدن نیازهای خود توسط والدین استفاده میکنند. آنها میخواهند والدین خود را از هر چیزی که آنها را ناراحت میکند، نجات دهند، از هر چیزی که ممکن است در مراقبت از آنها اختلال ایجاد کند. این مهربانی به عنوان یک نجات یا درمان جادویی آغاز میشود که به طور اجتنابناپذیری شکست میخورد.
از جادویی به واقعی. از شکست مهربانی جادویی، مهربانی واقعی میتواند ظهور کند. با این حال، والدینی که کودک را به نجات خود فرا میخوانند، که کودک را تنبیه میکنند وقتی که نمیتواند دنیای خوبی برای آنها بسازد، ممکن است باور کودک به مهربانی را نابود کنند. جامعهای که مهربانی را رمانتیک میکند، که آن را به عنوان یک فضیلت مینگرد که حفظ آن بسیار دشوار است و تنها افراد جادویی میتوانند آن را مدیریت کنند، ایمان مردم به مهربانی واقعی یا عادی را نابود میکند.
7. مهربانی مدرن: بازپسگیری احساس همدلی در دنیای خودخواه
نشانهای از سلامت در ذهن، توانایی یک فرد برای ورود تخیلی و دقیق به افکار و احساسات و امیدها و ترسهای فرد دیگر است؛ همچنین اجازه دادن به فرد دیگر برای انجام همین کار با ما.
توهم استقلال. جامعه مدرن غربی غالباً با حقیقت بنیادی اینکه ما همه موجودات وابستهای هستیم، مقاومت میکند. این جامعه استقلال را بالاتر از همه چیز میداند و نیاز به دیگران را به عنوان یک ضعف میبیند. این تأکید بر خودکفایی میتواند به انکار انسانیت مشترک ما منجر شود.
چشمانداز دولت رفاه. چشمانداز بیوریدج/تاونی/تیتماس از یک جامعه مهربان، با تأکید بر رفاه جهانی و مسئولیت اجتماعی، در دهههای اخیر به طور عمدهای تضعیف شده است. فردگرایی رقابتی به اجماع حاکم تبدیل شده و تابوهای مربوط به وابستگی قویتر شده است.
فراتر از خدمات مشتری. تجاریسازی مراقبت، با تأکید بر "حس همدلی" و "شاخصهای شفقت"، درک سطحی از مهربانی را منعکس میکند. مهربانی واقعی نمیتواند تولید یا تحمیل شود؛ بلکه باید از یک تمایل واقعی برای ارتباط با دیگران و کاهش رنج آنها ناشی شود.
8. نقش آسیبپذیری در پرورش مهربانی
همه در هر مرحلهای از زندگی خود آسیبپذیر هستند؛ همه در برابر بیماری، حادثه، تراژدی شخصی، واقعیتهای سیاسی و اقتصادی آسیبپذیرند.
آسیبپذیری مشترک. آنچه که ما در آن مشترک هستیم، آسیبپذیری ماست؛ این وسیلهای برای تماس بین ماست، آنچه که ما به طور بنیادی در یکدیگر شناسایی میکنیم. قبل از اینکه ما موجودات جنسی باشیم، ما موجودات آسیبپذیر هستیم؛ در واقع، قدرت خواستههای ما ناشی از ناتوانی و وابستگی اولیه ماست.
تروما از نگرانی. اولین تروما شکلدهنده کودک، آگاهی فزاینده او از نیاز به دیگران است. کودک نیازمند، تروما از نگرانی را تجربه میکند ("چگونه میتوانم از مادر خود مراقبت کنم تا او از من مراقبت کند؟") که مهربانی طبیعی او را به وجود میآورد.
دور شدن از مهربانی. این نگرانی و اشکال بعدی مهربانی که از آن ناشی میشود، به راحتی میتواند دور شود. این دور شدن را ما خودکفایی مینامیم و وقتی بخواهیم آن را پاتولوژیک کنیم، آن را نارسسیسم مینامیم. لذت مهربانی این است که ما را با دیگران متصل میکند؛ اما ترس از مهربانی این است که ما را به شدت آگاه میسازد از آسیبپذیریهای خود و دیگران.
9. فراتر از احساسات: یک چشمانداز قوی از مهربانی
مهربانی این است که مردم را همانطور که هستند ببینیم و نه آنطور که میخواهیم باشند.
مهربانی و نفرت. تنها از طریق نفرت است که روابط بین افراد از خیال به واقعیت منتقل میشود، به امکان تبادل واقعی. مهربانی واقعی، احساس همدلی واقعی، شامل نفرت و مورد نفرت قرار گرفتن است—یعنی واقعاً احساس کردن ناامیدیهای موجود—و از این طریق به یک رابطه واقعیتر دست مییابیم.
خطرات احساسات. احساسات، بیرحمی به شیوهای دیگر است. مهربانیهای کاذب یا جادویی، ادراکات ما از دیگران را تحریف میکند، غالباً با احساساتی که برای اجتناب از تعارض به وجود میآید. احساسات راهی برای اجتناب از واقعیتهای دشوار ارتباط انسانی است.
مهربانی قوی. نسخهای قویتر از مهربانی از طریق ناامیدی و نفرت ممکن میشود تا مهربانیای که برای انکار چنین احساساتی سازماندهی شده است. مهربانی از این نوع اجازه میدهد تا دوگانگی و تعارض وجود داشته باشد در حالی که مهربانیهای کاذب یا جادویی ادراکات ما از دیگران را تحریف میکند، غالباً با احساساتی که برای اجتناب از تعارض به وجود میآید.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب دربارهی مهربانی نظرات متنوعی را به خود جلب کرده و امتیازاتی بین ۱ تا ۵ ستاره دریافت کرده است. بسیاری از خوانندگان به دیدگاه تاریخی و بینشهای ارائهشده در مورد مهربانی ارج مینهند و به تفکر برانگیز بودن این کتاب اشاره میکنند. با این حال، برخی از آنها تمرکز زیاد بر روانتحلیلگری فرویدی و مفاهیم انتزاعی را ناخوشایند مییابند. منتقدان به سبک نوشتاری خشک و تأکید بیش از حد بر فلسفه غربی اشاره میکنند. اما نظرات مثبت به بررسی کتاب در مورد آسیبپذیری، همدلی و اهمیت مهربانی در جامعهی مدرن تأکید دارند. بهطور کلی، خوانندگان این کتاب را از نظر فکری تحریککننده میدانند، اما گاهی اوقات پیگیری آن چالشبرانگیز است.