نکات کلیدی
1. خودآگاهی پایه و اساس هوش هیجانی است
خودآگاهی به معنای داشتن درک عمیق از احساسات، نقاط قوت، ضعفها، نیازها و انگیزههای فردی است.
سنگبنای موفقیت. خودآگاهی اولین مؤلفه هوش هیجانی و عاملی حیاتی در موفقیت شخصی و حرفهای است. این توانایی به افراد میدهد تا تشخیص دهند که احساساتشان چگونه بر خود، دیگران و عملکرد شغلیشان تأثیر میگذارد. افراد خودآگاه نه بیش از حد انتقادی هستند و نه به طور غیرواقعی امیدوار؛ بلکه با خود و دیگران صادق هستند.
مزایای عملی. خودآگاهی منجر به:
- تصمیمگیری بهتر
- روابط قویتر
- ارتباط مؤثرتر
- افزایش رضایت شغلی
- احتمال بالاتر ارتقاء
رهبران خودآگاه میتوانند خود را بهطور واقعبینانه ارزیابی کنند، بهطور صریح درباره احساساتشان صحبت کنند و بفهمند که چگونه بر کار و دیگران تأثیر میگذارند. آنها اغلب حس شوخطبعی خودانتقادی و تشنگی برای انتقاد سازنده را نشان میدهند که به اثربخشی کلی آنها کمک میکند.
2. دو نوع خودآگاهی وجود دارد: داخلی و خارجی
ما دریافتهایم که خودآگاهی داخلی با رضایت شغلی و رابطهای بالاتر، کنترل شخصی و اجتماعی و شادی مرتبط است؛ و بهطور منفی با اضطراب، استرس و افسردگی مرتبط است.
خودآگاهی داخلی شامل درک ارزشها، علایق، آرزوها، تناسب با محیط، واکنشها و تأثیر بر دیگران است. این با رضایت شغلی و رابطهای بالاتر، کنترل شخصی و اجتماعی و شادی مرتبط است، در حالی که بهطور منفی با اضطراب، استرس و افسردگی مرتبط است.
خودآگاهی خارجی به معنای درک این است که دیگران چگونه شما را از نظر همان عوامل میبینند. افرادی که خودآگاهی خارجی بالایی دارند، در نشان دادن همدلی و درک دیدگاههای دیگران مهارت بیشتری دارند. کارکنان آنها تمایل دارند روابط بهتری با آنها داشته باشند، احساس رضایت بیشتری کنند و آنها را بهعنوان رهبران مؤثرتری ببینند.
جالب است که تقریباً هیچ رابطهای بین خودآگاهی داخلی و خارجی وجود ندارد. این منجر به چهار الگوی رهبری میشود:
- آگاه (داخلی و خارجی بالا)
- دروننگرها (داخلی بالا، خارجی پایین)
- جویندگان (داخلی پایین، خارجی بالا)
- خشنودکنندگان (داخلی و خارجی پایین)
3. تجربه و قدرت میتوانند خودآگاهی را مختل کنند
برخلاف باور عمومی، مطالعات نشان دادهاند که افراد همیشه از تجربه یاد نمیگیرند، که تخصص به افراد در ریشهکن کردن اطلاعات نادرست کمک نمیکند، و اینکه دیدن خود بهعنوان فردی با تجربه بالا میتواند ما را از انجام تکالیف، جستجوی شواهد مخالف و پرسش از فرضیات بازدارد.
پارادوکس تجربه. برخلاف باور عمومی، تجربه همیشه به افزایش خودآگاهی منجر نمیشود. در واقع، میتواند گاهی آن را مختل کند با:
- ایجاد حس کاذب اعتماد به نفس
- کاهش احتمال جستجوی بازخورد
- دلسرد کردن از پرسش از فرضیات
دام قدرت. با افزایش قدرت رهبران، آنها تمایل دارند:
- مهارتها و تواناییهای خود را بیش از حد ارزیابی کنند
- بازخورد صریح کمتری از دیگران دریافت کنند
- کمتر مایل به شنیدن دیدگاههای جایگزین باشند
برای مقابله با این تمایلات، رهبران موفق بهطور فعال به دنبال بازخورد انتقادی مکرر از منابع مختلف، از جمله رؤسا، همکاران، کارکنان و اعضای هیئت مدیره هستند. این عمل به آنها کمک میکند تا خودآگاهی خود را حفظ و بهبود بخشند.
4. دروننگری همیشه خودآگاهی را بهبود نمیبخشد
همانطور که مشخص شده است، "چرا" یک سؤال خودآگاهی مؤثر نیست.
مشکل "چرا". برخلاف باور عمومی، پرسیدن سؤالات "چرا" در طول دروننگری میتواند غیرسازنده باشد. این به این دلیل است که:
- ما اغلب به افکار، احساسات و انگیزههای ناخودآگاه خود دسترسی نداریم
- سؤالات "چرا" میتوانند به تفکر بیش از حد و الگوهای فکری منفی منجر شوند
- ما تمایل داریم پاسخهایی اختراع کنیم که به نظر درست میرسند اما ممکن است نادرست باشند
قدرت "چه". به جای پرسیدن "چرا"، بر سؤالات "چه" تمرکز کنید:
- "چه موقعیتهایی باعث میشود احساس بدی داشته باشم؟"
- "چه مراحلی باید بردارم تا کار بهتری انجام دهم؟"
- "چه کاری باید انجام دهم تا پیشرفت کنم؟"
این سؤالات "چه" به حفظ عینیت، تمرکز بر آینده و توانمندسازی عمل بر اساس بینشهای جدید کمک میکنند. آنها به تأمل خودسازندهتر و افزایش خودآگاهی منجر میشوند بدون اینکه در تفکر غیرسازنده گرفتار شوند.
5. الگوهای خود را بشناسید و افکار و احساسات خود را برچسب بزنید
اولین گام در توسعه چابکی هیجانی این است که متوجه شوید چه زمانی توسط افکار و احساسات خود گرفتار شدهاید.
الگوها را بشناسید. برای توسعه چابکی هیجانی، با شناسایی زمانی که توسط افکار و احساسات خود "گرفتار" شدهاید، شروع کنید. نشانهها شامل:
- تفکر سخت و تکراری
- داستانهای آشنایی که مانند بازپخش تجربیات گذشته احساس میشوند
- احساس گیر افتادن یا ناتوانی در پیشرفت
افکار و احساسات را برچسب بزنید. هنگامی که این الگوها را شناسایی کردید، تمرین کنید که افکار و احساسات خود را برچسب بزنید:
- به جای "من به اندازه کافی کار نمیکنم"، بگویید "من فکر میکنم که به اندازه کافی کار نمیکنم"
- به جای "من عصبانی هستم"، بگویید "من متوجه میشوم که احساس عصبانیت میکنم"
این تکنیک برچسبگذاری:
- فاصلهای بین شما و افکار/احساساتتان ایجاد میکند
- به شما اجازه میدهد آنها را بهعنوان نقاط داده گذرا ببینید
- قدرت آنها بر اعمال و تصمیمات شما را کاهش میدهد
با شناسایی الگوها و برچسبگذاری افکار و احساسات، میتوانید خود را از حلقههای ذهنی غیرسازنده جدا کنید و کنترل بیشتری بر پاسخهای خود به دست آورید.
6. افکار و احساسات خود را بپذیرید، سپس بر اساس ارزشهای خود عمل کنید
رهبران مؤثر به تجربیات درونی خود اعتقاد ندارند یا سعی نمیکنند آنها را سرکوب کنند. در عوض، آنها به روشی آگاهانه، مبتنی بر ارزشها و سازنده به آنها نزدیک میشوند و چیزی را که ما چابکی هیجانی مینامیم، توسعه میدهند.
بپذیرید، سرکوب نکنید. به جای تلاش برای کنترل یا حذف افکار و احساسات دشوار، پذیرش را تمرین کنید:
- آنها را بپذیرید و به خود اجازه دهید آنها را تجربه کنید
- بدون قضاوت آنها را مشاهده کنید
- تشخیص دهید که آنها موقتی هستند و شما را تعریف نمیکنند
بر اساس ارزشها عمل کنید. هنگامی که افکار و احساسات خود را پذیرفتید:
- ارزشهای اصلی و اهداف بلندمدت خود را شناسایی کنید
- از خود بپرسید: "آیا پاسخ من در بلندمدت به من و سازمانم خدمت خواهد کرد؟"
- انتخابهایی انجام دهید که با ارزشهای شما همسو باشند، نه با احساسات لحظهای شما
این رویکرد به رهبران اجازه میدهد تا در مواجهه با احساسات یا شرایط دشوار بهطور مؤثرتری عمل کنند، تصمیمات بهتری بگیرند و حتی در مواجهه با احساسات یا شرایط دشوار، یکپارچگی خود را حفظ کنند.
7. از رویکردهای مبتنی بر داده برای افزایش خودآگاهی استفاده کنید
در صورت استفاده صحیح، خودتحلیلی میتواند شواهد محکمی در موقعیتهایی ارائه دهد که بهطور سنتی به شهود و بازخورد حکایتی متکی بودهایم.
ابزارهای خودتحلیلی. از فناوری برای کسب بینش در مورد رفتار و عملکرد خود استفاده کنید:
- ردیابها: الگوها را نشان میدهند و به تعیین اهداف کمک میکنند (مثلاً ردیابهای خواب، برنامههای بهرهوری)
- هدایتکنندهها: بر اساس دادههای جمعآوریشده شما را به سمت اهداف خود هدایت میکنند
زمینههای تمرکز:
- خود فیزیکی: خواب، سطح استرس و روالهای ورزشی را نظارت کنید
- خود فکری: وظایف شناختی، الگوهای توجه و خروجی کار را پیگیری کنید
- خود هیجانی: حالات روحی را ثبت کنید و آنها را با عوامل مختلف مرتبط کنید
مزایای خودآگاهی مبتنی بر داده:
- بینشهای عینی در مورد عادات و الگوهای شما ارائه میدهد
- به شناسایی زمینههای بهبود کمک میکند
- امکان آزمایش و اندازهگیری تأثیر تغییرات را فراهم میکند
- از تصمیمگیری آگاهانهتر در مورد توسعه شغلی و شخصی شما پشتیبانی میکند
با استفاده از ابزارها و رویکردهای خودتحلیلی، میتوانید درک دقیقتر و ظریفتری از خود به دست آورید، که منجر به انتخابهای بهتر و استراتژیهای رشد شخصی و حرفهای مؤثرتری میشود.
8. از دیگران بازخورد بگیرید تا خودادراکی خود را بهبود بخشید
استفاده از این برداشت جمعی میتواند اطلاعات ارزشمندی در مورد آنچه برای ما کار میکند و جایی که ممکن است نیاز به تنظیم سبک خود داشته باشیم، ارائه دهد.
یک ممیزی حضور انجام دهید. برای کسب بینش در مورد اینکه دیگران چگونه شما را درک میکنند:
- 5 همکار معتمد را که شما را در موقعیتهای کاری مرتبط میبینند، انتخاب کنید
- درخواست ملاقاتهای حضوری کنید
- دو سؤال کلیدی بپرسید:
- "درک عمومی از من چیست؟"
- "چه کاری میتوانم متفاوت انجام دهم که بیشترین تأثیر را بر موفقیت من داشته باشد؟"
بازخورد را بهطور مؤثر مدیریت کنید:
- در برابر تمایل به توضیح یا دفاع از خود مقاومت کنید
- در صورت نیاز، درخواست مثالهای خاص کنید
- از شخص بهطور صمیمانه برای ورودی او تشکر کنید
تحلیل و عمل:
- به دنبال تمها و نکات تکراری در بازخورد باشید
- زمینههایی را شناسایی کنید که درکها با نیتهای شما همسو یا متفاوت هستند
- یک برنامه عملی برای رسیدگی به زمینههای کلیدی برای بهبود توسعه دهید
با جستجو و عمل بر اساس بازخورد دیگران، میتوانید شکاف بین خودادراکی و نحوه دیدن دیگران از شما را پر کنید، که منجر به رهبری مؤثرتر و بهبود روابط در محیط کار میشود.
9. یاد بگیرید که بازخورد منفی را بهطور مؤثر درخواست و دریافت کنید
حتی اگر در محل کار بازخورد مکرر دریافت کنیم، معمولاً در مورد عملکرد عملکردی ما است. ممکن است به شما گفته شود که مهارتهای فروش شما نیاز به تقویت دارد، اما نه اینکه مردم شما را بهعنوان فردی خودمحور میبینند. کدام یک تأثیر بیشتری بر شغل شما دارد؟
غلبه بر موانع بازخورد. مدیران اغلب از ارائه بازخورد منفی به دلیل:
- ترس از آسیب رساندن به احساسات
- تمایل به حفظ حرفهایگری
- کمبود الگوهای نقش برای ارائه بازخورد منفی
- نگرانی در مورد واکنشهای احساسی
استراتژیهای درخواست بازخورد منفی:
- ابتدا به خود بازخورد منفی بدهید تا دیگران راحتتر شوند
- آن را بهعنوان تعهد شخصی به بهبود مطرح کنید
- بپرسید که چه چیزی میتوانید از شخص دیگر یاد بگیرید
- تأثیر را با درخواست "یک عادت کوچک" برای تغییر به حداقل برسانید
مزایای جستجوی بازخورد منفی:
- تعهد به رشد را نشان میدهد
- اعتماد و باز بودن در روابط را ایجاد میکند
- بینشهای ارزشمندی برای توسعه شغلی ارائه میدهد
- بلوغ احساسی و خودآگاهی را نشان میدهد
با جستجوی فعال و دریافت مؤثر بازخورد منفی، میتوانید رشد شخصی و حرفهای خود را تسریع کنید، روابط خود را بهبود بخشید و تعهد خود به بهبود مستمر را نشان دهید.
10. در انتقاد مربیگری پیدا کنید تا رشد را تسریع کنید
بهتر شدن در دریافت بازخورد با درک و مدیریت آن احساسات شروع میشود.
درک محرکهای بازخورد. سه نوع محرک را بشناسید که میتوانند دریافت بازخورد را دشوار کنند:
- محرکهای حقیقت: واکنشها به محتوای بازخورد
- محرکهای رابطه: پاسخها بر اساس شخصی که بازخورد میدهد
- محرکهای هویت: واکنشهای احساسی مرتبط با تصویر خود
استراتژیهای دریافت بازخورد مؤثر:
- تمایلات خود را بشناسید: واکنشهای معمول خود به بازخورد را بشناسید
- "چه" را از "چه کسی" جدا کنید: پیام را از پیامرسان جدا کنید
- به سمت مربیگری مرتب کنید: سعی کنید بازخورد را بهعنوان مشاوره بشنوید نه انتقاد
- بازخورد را باز کنید: به دنبال وضوح در مورد آنچه دقیقاً پیشنهاد میشود باشید
- فقط یک چیز بخواهید: درخواست بازخورد خاص و قابلاجرا کنید
- در آزمایشهای کوچک شرکت کنید: پیشنهادات را آزمایش کنید تا ببینید چه چیزی کار میکند
مزایای پذیرش بازخورد:
- رشد شخصی و حرفهای را تسریع میکند
- روابط و ارتباطات را بهبود میبخشد
- اثربخشی رهبری را افزایش میدهد
- سازگاری و انعطافپذیری را افزایش میدهد
با یادگیری پیدا کردن مربیگری در انتقاد و مدیریت واکنشهای احساسی خود، میتوانید بازخورد را از یک تجربه بالقوه تهدیدکننده به یک فرصت ارزشمند برای رشد و بهبود تبدیل کنید.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب خودآگاهی (مجموعه هوش هیجانی HBR) به خاطر مقالات بینشمندش در زمینهی توسعهی خودآگاهی در زمینههای حرفهای و شخصی، نقدهای مثبتی دریافت کرده است. خوانندگان از مشاورههای عملی، تمرینات و مثالهای واقعی ارائهشده در این کتاب قدردانی میکنند. این کتاب به خاطر ساختار مختصر و دیدگاههای متنوع از نویسندگان مختلف مورد تحسین قرار گرفته است. بسیاری آن را برای بهبود هوش هیجانی، مهارتهای رهبری و رشد شخصی مفید میدانند. برخی از خوانندگان اشاره میکنند که هرچند محتوای کتاب عمدتاً به کسبوکار مربوط میشود، اما میتوان آن را به جنبههای مختلف زندگی نیز تعمیم داد. عدهای نیز به تکرار محتوا در سایر کتابهای HBR انتقاد کرده و خواستار عمق بیشتری در برخی زمینهها هستند.