نکات کلیدی
۱. فناوریهای ارتباطی وعدهی اتصال دادند، اما جدایی آوردند
ما روزهای خود را صرف به اشتراک گذاشتن اطلاعات میکنیم، به شکلی بیسابقه متصل شدهایم، اما هرچه بیشتر ارتباط برقرار میکنیم، اوضاع بدتر به نظر میرسد.
خوشبینی اولیه. از تلگراف تا اینترنت، هر فناوری نوین ارتباطی به عنوان نیرویی برای وحدت و تفاهم ستایش میشد، وعده میداد که مردم را به هم نزدیکتر کند و جهان را جای بهتری بسازد. شخصیتهایی مانند چارلز هورتون کولی و مارک زاکربرگ جامعهای هماهنگتر را از طریق افزایش کارایی ارتباط تصور میکردند.
پیامدهای ناخواسته. با وجود این امیدها، شتاب و گسترش بیوقفه ارتباطات به پیامدهای منفی غیرمنتظرهای انجامید. به جای تقویت همدلی و پل زدن بر شکافها، جریان مداوم پیامها بیماریهای اجتماعی مانند رفتارهای جمعی خشونتآمیز، شرمساری، سخنان نفرتانگیز و قطببندی سیاسی را تشدید کرده است.
شکوفایی بیپایان. عصر دیجیتال محیطی از پیامهای فراوان و طاقتفرسا ایجاد کرده است، «شکوفایی بیپایان» اطلاعات. مانند شقایقهای مهاجم در دره واکر، این فراوانی که در ابتدا هیجانانگیز بود، در نهایت زننده، مزاحم و به زیان سلامت اجتماعی تبدیل شده و ما را از هم جدا کرده است، نه اینکه به هم نزدیک کند.
۲. گذار از مرزهای آنالوگ به فروپاشی دیجیتال
ترکیب حذف مقررات و دیجیتالی شدن، تمایز حقوقی و اخلاقی میان ارتباطات بین فردی و ارتباطات پخششده را که در قرن بیستم رسانهها را تنظیم میکرد، از بین برد.
ساختار آنالوگ. قرنها فناوریهای ارتباطی تخصصی بودند و مرزهای مشخصی میان مکاتبات خصوصی (مانند نامهها که تحت اصول محرمانگی محافظت میشدند) و پخش عمومی (مانند رادیو و تلویزیون که بر اساس منافع عمومی تنظیم میشدند) ایجاد میکردند. این «معماری معرفتی» به دستهبندی اطلاعات و تنظیم جریان آن کمک میکرد.
انحلال دیجیتال. دیجیتالی شدن این مرزها را از بین برد و همه اطلاعات را به «محتوای» همسان (متن، تصویر، صدا، ویدئو) تبدیل کرد که میتوانست از طریق یک کانال واحد (اینترنت) جریان یابد. حذف مقررات چارچوبهای حقوقی و اخلاقی را که نظم و مسئولیت مدنی را بر شرکتهای رسانهای تحمیل میکرد، برداشت.
از دست رفتن کنترل. فروپاشی این تمایزات به معنای از دست رفتن کنترل بر اینکه چه کسی چه چیزی را میبیند بود. پیامهای خصوصی قابل اسکن شدن شدند و پخشهای عمومی از تعهدات منافع عمومی آزاد شدند. «اصطکاک» فیزیکی و حقوقی رسانههای آنالوگ که مقیاس انسانی را حفظ میکرد و امکان تأمل را فراهم میآورد، در محیط دیجیتال بدون اصطکاک ناپدید شد.
۳. الگوریتمها سردبیر شدند و تعامل را بر معنا ترجیح دادند
اگر از منظر معنایی، مثلاً دیدگاه یک سردبیر انسانی، قضاوت کنیم، جریان محتوای حاصل تصادفی به نظر میرسید.
فیلتر خودکار. با حجم عظیم محتوای دیجیتال، گزینش انسانی غیرعملی شد. پلتفرمهایی مانند فیسبوک الگوریتمهایی (مانند فید خبری) معرفی کردند که به طور خودکار محتوا را فیلتر، رتبهبندی و به کاربران ارائه میدادند و جایگزین قضاوت انسانی با محاسبات ماشینی شدند.
کارایی بر معنا. این الگوریتمها بر اساس تحلیل آماری رفتار کاربران عمل میکنند و محتوایی را اولویت میدهند که «تعامل» (لایک، اشتراکگذاری، نظر، زمان صرف شده) را به حداکثر میرساند. «ابعاد معنایی» یا مفهوم محتوا برای محاسبات الگوریتم اهمیتی ندارد.
- محتوا به نقاط داده کاهش یافته است.
- ارتباط بر اساس تعامل پیشبینیشده تعریف میشود.
- هدف جذب توجه است، نه فهمیدن.
قدرت سردبیری. با وجود ادعای صرفاً فناوری بودن، پلتفرمهایی که این الگوریتمها را به کار میگیرند، قدرت سردبیری عظیمی کسب کردهاند که شکلدهنده دید میلیاردها نفر و تأثیرگذار بر گفتمان عمومی است. این قدرت به صورت پنهانی و با انگیزههای تجاری به جای خیر عمومی اعمال میشود و عملاً مدیریت گفتار را به شرکتهای بزرگ فناوری واگذار کرده است.
۴. ارتباط سریع زبان و تفکر را دگرگون کرد
زبانی که استفاده میکنیم نه تنها نحوه بیان افکارمان را شکل میدهد، بلکه شکل خود افکارمان را نیز میسازد.
زبان سازگار میشود. با افزایش سرعت ارتباط (از نامه تا تلگراف، ایمیل و پیامرسانی فوری)، زبان برای هماهنگی با این سرعت تحول یافت. سبک رسمی و تأملی نامهنگاری جای خود را به سبک مختصر، نمادین و فشرده زبان پیامک داد.
فرقه کارایی. زبان پیامکی که ابتدا به دلیل محدودیتهای فنی (مانند محدودیت کاراکتر پیامک) شکل گرفت، به دلیل پاسخگویی به نیاز سرعت و کارایی در عبور از «سیل اطلاعات» ماندگار و گسترش یافت. این زبان نوشتار سریع و مرور سریع را بر خواندن دقیق و بیان ظریف ترجیح میدهد.
- کلمات کوتاه شده (u، b4، ttyl).
- علائم نگارشی نادیده گرفته شده یا برای تأکید به کار رفتهاند.
- نمادهای تصویری (ایموجیها، میمها) وارد شدهاند.
تفکر سریع. این تغییر سبک زبانی بازتاب و تقویتکننده تکیه بر «سیستم ۱» تفکر—قضاوتهای سریع، شهودی و احساسی—به جای «سیستم ۲» تفکر—تحلیل کند، تأملی و منطقی—است. تقاضای مداوم برای واکنش فوری در محیط دیجیتال، تفکر عمیق و تأملی را دشوار و کمارزش میکند.
۵. اطلاعات بیشتر درباره دیگران دشمنی میآفریند، نه همدلی
اگرچه مردم باور دارند که دانستن به دوست داشتن میانجامد، اما دانستن بیشتر به دوست نداشتن میانجامد.
پارادوکس نزدیکی. در حالی که نزدیکی فیزیکی اغلب دوستی را از طریق تعاملات روزمره تقویت میکند، مطالعات نشان میدهد که افزایش مواجهه با عادات و نظرات دیگران میتواند دشمنی ایجاد کند («آلودگی محیطی»). رسانههای دیجیتال نوعی «ازدحام دیجیتال» ایجاد میکنند که ما را در معرض زندگی افراد بسیار بیشتری نسبت به گذشته قرار میدهد.
آبشارهای تفاوت. پژوهشها نشان میدهد که گرچه تمایل داریم کسانی را که شبیه ما هستند دوست داشته باشیم، اما مواجهه با تفاوتها وزن بیشتری دارد. هرچه اطلاعات بیشتری درباره کسی کسب کنیم، موارد تفاوت برجستهتر میشوند و «آبشار تفاوت» رخ میدهد که در آن دانش بیشتر به دوست نداشتن بیشتر منجر میشود.
حسادت و رقابت. تشویق رسانههای اجتماعی به خودافشایی و نمایش مداوم، حسادت و رقابت را با نشان دادن دامنه وسیعتری از نتایج و سبکهای زندگی قابل دسترس و ظاهراً قابل دستیابی، تقویت میکند. این مقایسه مداوم، همراه با کاهش همدلی در تعاملات صفحهنمایشمحور، کینهتوزی را تشدید و تفاوتها را برجستهتر میکند.
۶. «دموکراتیزه شدن» اینترنت، قطببندی و اطلاعات نادرست را تشدید کرد
علل نهفتهی تفرقه در ذات انسان کاشته شده است.
روایت «دموکراتیزه شدن». اینترنت به عنوان ابزاری برای تجدید دموکراسی، دادن صدا به همه و ایجاد «بازار ایدهها» که در آن حقیقت پیروز شود، به طور گستردهای ستایش شد. این دیدگاه خوشبینانه سیاستها و برداشت عمومی اولیه را شکل داد.
واقعیت تلخ. این روایت روانشناسی انسان (عقلانیت محدود، تعصب تأییدی) و ماهیت جریان اطلاعات در شبکهها را نادیده گرفت. به جای تقویت بحث منطقی، فراوانی اطلاعات و سهولت اشتراکگذاری منجر به:
- تکهتکه شدن به اتاقهای پژواک.
- تقویت اطلاعات جانبدارانه یا نادرست (اثر حقیقت کاذب).
- افزایش قبیلهگرایی و دشمنی با گروههای بیرونی شد.
تکرارکنندگان و آبشارها. کاربران رسانههای اجتماعی به عنوان «تکرارکننده» عمل میکنند و پیامها را از طریق اشتراکگذاری تقویت میکنند. داستانهای نادرست که نوآورانهتر و بار عاطفی بیشتری دارند، سریعتر و گستردهتر از حقیقت پخش میشوند. این امر «آبشارهای محلی» درون گروهها ایجاد میکند که باورهای موجود را تقویت و به افراط میکشاند، اغلب با دشمنی نسبت به دیدگاههای مخالف.
۷. خود از جای خود کنده شده و در واقعیتی بیشازحد واسطهای گرفتار شده است
وقتی همهجا هستیم، هیچجا نیستیم.
خود آینهای آنلاین. حس خود ما بر اساس تصورمان از اینکه دیگران چگونه ما را میبینند شکل میگیرد («خود آینهای»). رسانههای اجتماعی بازخوردهای مداوم و پراکنده (لایک، نظر، بازدید) فراهم میکنند و خود را به «خود آینهکُرهای» از بازتابهای پراکنده تبدیل میکنند.
از دست رفتن زمینه و تنهایی. رسانههای دیجیتال مرزهای سنتی میان زمینههای اجتماعی (کار، خانواده، دوستان) را از بین میبرند و لحظات تنهایی را حذف میکنند. ما همیشه «روی صحنه» هستیم و برای مخاطبان متعدد به طور همزمان اجرا میکنیم که منجر به «بحران ارائه خود» و حس مشاهده دائمی میشود.
مدیریت هویت. برای مقابله با این خود پراکنده و از جای خود کنده، افراد به «هویت» به عنوان مکانیزم دفاعی متوسل میشوند—مجموعهای گزینشی از نشانهای قبیلهای (هشتگها، نمادها) که برای انتقال مناسب است. این امر خود را به کدهای قابل خواندن کاهش میدهد و وابستگی گروهی و خودکلیشهسازی را بر شخصیت پیچیده فردی ترجیح میدهد.
۸. ماشینهایی که سخن میگویند: هوش مصنوعی و حقیقت نوین
هر رسانهی نوینی ماشینی برای تولید ارواح است.
هوش مصنوعی به مثابه غیبگو. سیستمهای هوش مصنوعی مولد مانند مدلهای زبان بزرگ (LLM) به مثابه واسطههایی عمل میکنند که حجم عظیمی از متون انسانی گذشته (یک «روح جهانی» دیجیتال) را به خروجیهای جدید و ظاهراً اصیل تبدیل میکنند. آنها از صفر خلق نمیکنند بلکه از مدل فشردهای از دانش انسانی میانیابی میکنند.
فشردهسازی و توهم. مدلهای زبان بزرگ «تصویر JPEG مبهم» از متن وب ایجاد میکنند. این فشردهسازی امکان تولید روان را فراهم میآورد اما همچنین به «توهمات»—اطلاعات ساختگی ناشی از میانیابی ناقص—منجر میشود. هرچه میانیابی خلاقانهتر باشد، ربات هوشمندتر به نظر میرسد اما خطاپذیری آن نیز بیشتر است.
حقیقت نوین. هوش مصنوعی مرز میان حقیقت و کذب را محو میکند. جعلهای عمیق تشخیص تصاویر، صدا و ویدئوی واقعی از ساختگی را دشوار میسازد و اعتماد به اطلاعات واسطهای را تضعیف میکند. با گسترش محتوای تولیدشده توسط هوش مصنوعی، «حقیقت نوین» ممکن است هر آنچه زیباتر یا متناسب با روایت دلخواه باشد، نه آنچه واقعی است، شود.
۹. ابرواقعیت: معامله جهان با شبیهسازی
هر واقعیتی توسط ابرواقعیت کد و شبیهسازی جذب میشود.
جهان شبیهسازیشده. رسانههای دیجیتال، بهویژه رسانههای اجتماعی و ویژگیهای فراگیر آن، «ابرواقعیتی» خلق میکنند که در آن بازنماییها بر خود اشیاء تقدم دارند. رویدادهایی مانند «شکوفایی بیپایان» عمدتاً به عنوان پدیدههای آنلاین (#superbloom) تجربه میشوند نه رخدادهای فیزیکی.
جستجوی غریزی رهاشده. مرزهای دنیای مادی (فضا، زمان، اصطکاک) غریزه جستجوگر ما را مهار میکنند. اینترنت، ماشینی برای تحریک، نوآوری بیپایان و رضایت فوری ارائه میدهد و این محدودیتها را دور میزند. ویژگیهایی مانند پیمایش بینهایت و خوراکهای شخصیسازیشده این میل را دائماً تغذیه میکنند.
جاذبه شبیهسازی. لذتهای برنامهریزیشده دنیای مجازی میتوانند تحریککنندهتر و پاداشدهندهتر از دنیای واقعی به نظر برسند که در مقایسه کسلکننده است. این ما را به اولویت دادن شبیهسازی بر واقعیت سوق میدهد، نه لزوماً به دلیل دستکاری علیه اراده ما، بلکه به این دلیل که شبیهسازی به گونهای طراحی شده که با خواستههای «ابتدایی» ما برای نوآوری و تحریک هماهنگ باشد.
۱۰. مشکل اصطکاک: مقاومت بیفایده است (برای فناوری)
عموم مردم به ندرت حاضرند پس از رفع مشکلات، تأخیرها و مزاحمتها را تحمل کنند.
فراخوان برای اصطکاک. با شناخت آسیبهای ارتباط دیجیتال بدون اصطکاک، اصلاحطلبان «طراحی اصطکاکی» را پیشنهاد میکنند—بازگرداندن ناکارآمدیهای عمدی (تأخیرها، محدودیتهای اشتراکگذاری، هزینههای کوچک) برای کند کردن تعامل و تشویق به تأمل، مشابه محدودیتهای سنتی «زمان، مکان و شیوه» در آزادی بیان.
موانع اصلاح. اجرای طراحی اصطکاکی با چالشهای بزرگی روبرو است:
- مقاومت عمومی در برابر از دست دادن سهولت و سرعت.
- نگرانیها درباره آزادی بیان و دخالت دولت.
- دشواری تحمیل یک مجموعه ارزش بر کاربران متنوع.
- شتاب ذاتی سیستمهای فناوری تثبیتشده.
اینرسی سیستمیک. سیستمهای فناوری پیچیده که عمیقاً در جامعه و عادات کاربران نفوذ کردهاند، در برابر تغییرات بنیادین مقاوم میشوند. توسعه اولیه و بدون مقررات اینترنت، طبیعت بدون اصطکاک آن را تثبیت کرد و اکنون تغییر طراحی اصلی آن دشوار است، صرفنظر از پیامدهای منفی.
۱۱. تعارض بنیادین: طبیعت انسان در برابر طراحی رسانههای دیجیتال
مکانیسمهای ارتباطی، همانطور که کولی فهمید، طبیعت ما را تغییر نمیدهند، اما برخی جنبههای آن را برجسته و برخی دیگر را کمرنگ میکنند.
ناسازگاری. مشکل اساسی ناسازگاری میان طبیعت انسان—که بر تعامل تجسمیافته، زمینههای اجتماعی محدود، تنهایی و تفکر کند و تأملی متکی است—و طراحی رسانههای دیجیتال فوقالعاده کارآمد است که بیتجسمی، اتصال بیمرز، تحریک مداوم و واکنشهای سریع و شهودی را ترویج میکند.
جهانگرایی در برابر مجازیبودن. هوش و رفاه انسان عمیقاً به تعامل با جهان مادی («سنگ دکتر جانسون») وابسته است. زندگی در شبیهسازی، بهینهشده برای کارایی و لذت، ما را به موجوداتی سطحی تبدیل میکند که افکار و کلماتشان صرفاً خروجی الگوریتمهای پیشبینی است.
چالش. رهایی از دام ابرواقعیت نیازمند اعمال آگاهانه و ارادی «اخراج»—ایجاد مرزهای شخصی و اولویت دادن به تجربه تجسمیافته و درگیری عمیقتر به جای رضایتهای آسان و گذرا در دنیای مجازی است. این یعنی مقاومت در برابر طراحی ماشین و بازپسگیری اختیار بر توجه و خودمان.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «سوپربلوم» به بررسی تأثیر فناوریهای ارتباطی بر جامعه و رفتار انسان میپردازد. نویسنده، نیکلاس کار، معتقد است که افزایش ارتباطات گاهی اوقات به تکهتکه شدن اجتماعی و تغییرات شناختی منجر میشود. این کتاب تاریخچهی ارتباطات را از نامهنگاری تا هوش مصنوعی دنبال میکند و نشان میدهد هر رسانه چگونه بر تفکر و روابط ما تأثیر میگذارد. اگرچه برخی خوانندگان بخشهایی از کتاب را کند یافتند، اما بسیاری از دیدگاههای کار دربارهی تأثیرات شبکههای اجتماعی و ضرورت بازگشت به دنیای واقعی استقبال کردند. «سوپربلوم» خوانندگان را به چالش میکشد تا بهطور نقادانه استفادهی خود از فناوری و پیامدهای اجتماعی آن را بررسی کنند.