نکات کلیدی
۱. «محور بزرگسالان» مانع حکمرانی مؤثر شد
آنها به اندازهی کافی برای برقراری نظم تلاش نکردند و آنچه انجام دادند، چنان آشکاراً خودمحورانه و بهطور علنی نادیدهگیر اهداف روشن ترامپ بود (چه شایسته و چه ناپسند) که ذهنیت مشکوک ترامپ را تقویت کرد و کار را برای کسانی که بعداً آمدند تا تبادل نظرهای سیاستی مشروع با رئیسجمهور داشته باشند، دشوارتر ساخت.
چالش روایت رایج. روایت عمومی که میگوید دولت اولیه ترامپ توسط «محور بزرگسالان» تثبیت شده بود، گمراهکننده است. این گروه که قرار بود ترامپ را مهار کند، در واقع با ناکامی در برقراری نظم و نادیده گرفتن آشکار اهداف او، مشکلات را تشدید کرد. این امر بیاعتمادی را دامن زد و بحثهای سیاستی را برای مشاوران بعدی دشوار ساخت.
اقدامات خودمحورانه. «محور بزرگسالان» بیش از اجرای مؤثر سیاستهای رئیسجمهور، به حفظ اعتبار و برنامههای شخصی خود اهمیت میدادند. این وضعیت محیطی ناسازگار ایجاد کرد که تبادل نظرهای مشروع سیاستی را با شک و فقدان جهتگیری روشن مختل میکرد.
تأثیر بر حکمرانی. عدم توانایی در ایجاد فرآیندهای شفاف و احترام به اهداف رئیسجمهور، فارغ از ارزش آنها، به دولتی آشفته و واکنشی منجر شد که در نهایت توانایی دولت را برای عملکرد مؤثر و مقابله با چالشهای حیاتی امنیت ملی تضعیف کرد.
۲. انتقال قدرت، ماهیت واقعی دولت را آشکار میکند
نحوهی پیشرفت آنها چیزهای زیادی دربارهی دولت آینده نشان میدهد.
انتقال قدرت بهعنوان پیشبینیکننده. دورهی انتقال ریاستجمهوری نگاهی به سبک عملیاتی و اولویتهای دولت جدید ارائه میدهد. انتقالی سازمانیافته نشاندهندهی دیدگاهی روشن و تعهد به حکمرانی مؤثر است، در حالی که انتقالی آشفته نشانهی بینظمی و تعارضات داخلی است.
نیکسون و ریگان در برابر ترامپ. انتقالهای نیکسون و ریگان نمونههایی از رویکردهای ساختاریافته و ایدئولوژیک هستند. در مقابل، انتقال ترامپ با بینظمی، جنگهای قدرت و عدم درک پیچیدگیهای دولت فدرال همراه بود.
شکستهای انتقال ترامپ. کاستیهای انتقال ترامپ، از جمله مشکلات پرسنلی و کمکاری در آمادهسازی، چالشها و تصمیمگیریهای غیرمتعارفی را که ریاستجمهوری او را مشخص میکرد، پیشبینی کرد. این دوره وابستگی ترامپ به غریزه و روابط شخصی را بر فرایندها و تخصصهای تثبیتشده برجسته ساخت.
۳. وفاداری بر همه چیز در تصمیمات پرسنلی ترامپ اولویت دارد
وفاداری عامل کلیدی بود، که جولیانی پس از انتشار نوار Access Hollywood در اوایل اکتبر بهروشنی اثبات کرد.
نمونه جولیانی. ترامپ وفاداری را بر همه چیز مقدم میدانست و اغلب آن را بر صلاحیت و تجربه ترجیح میداد. حمایت بیدریغ رودی جولیانی در مواجهه با جنجال نوار Access Hollywood جایگاه او را بهعنوان متحد کلیدی تثبیت کرد و نوع وفاداری مورد نظر ترامپ را نشان داد.
انتخاب پرسنل بر اساس تصویر به جای شایستگی. فرآیند انتخاب پرسنل ترامپ اغلب بر اساس تمایل به افرادی بود که تصویری خاص داشتند یا وفاداری بیچون و چرا نشان میدادند، نه کسانی که بیشترین مهارت و تخصص مرتبط را داشتند. این منجر به کابینهای با پیشینههای متنوع اما تعهد مشترک به برنامه ترامپ شد.
تشبیه به جانسون. نویسنده به خواست لیندون جانسون برای وفاداری مطلق اشاره میکند و تمایل ترامپ به مشاورانی که منافع او را بر همه چیز مقدم بدانند را برجسته میسازد. این تأکید بر وفاداری شخصی اغلب نیاز به شایستگی و قضاوت مستقل را تحتالشعاع قرار میداد.
۴. آشفتگی انتقال ترامپ بازتاب سبک تصمیمگیری او بود
آشفتگی فزایندهی انتقال نه تنها شکستهای سازمانی بلکه سبک تصمیمگیری اساسی ترامپ را منعکس میکرد.
ارزیابی کراوتهامر. ناظران متوجه شدند که فرآیند تصمیمگیری ترامپ اغلب تکانشی و خودمحورانه است، شبیه به رفتار کودکی خردسال. این رویکرد منافع شخصی را بر برنامهریزی استراتژیک و دانش نهادی ترجیح میداد.
انتخاب پرسنل بهعنوان بازتابی از سبک تصمیمگیری. فرآیند آشفته انتخاب پرسنل در دوره انتقال، سبک کلی تصمیمگیری ترامپ را منعکس میکرد. بهترین راه برای کسب موقعیت، «آخرین فرد باقیمانده» بودن بود، نه نشان دادن شایستگی یا دیدگاه روشن برای نقش.
پیامدها برای حکمرانی. این سبک تصمیمگیری بیثبات به کمبود آمادگی، هماهنگی داخلی و اجرای مداوم سیاستها منجر شد. دولت در ایجاد فرآیندهای مؤثر دچار مشکل بود و اغلب در مسائل حیاتی دچار لغزش میشد.
۵. مشاور امنیت ملی باید کنترل بوروکراسی را در دست داشته باشد
هدف من کارت عضویت نبود، بلکه گرفتن گواهینامه رانندگی بود.
رویکرد بولتون. نویسنده معتقد بود نقش اصلی مشاور امنیت ملی اطمینان از درک رئیسجمهور از گزینههای موجود و اجرای مؤثر تصمیمات است. این نیازمند درک عمیق از بوروکراسی و توانایی هدایت پیچیدگیهای آن بود.
شکست «محور بزرگسالان». «محور بزرگسالان» نتوانست کنترل بوروکراسی را به دست گیرد و اجازه داد که بوروکراسی بهطور مستقل و اغلب در مخالفت با اهداف رئیسجمهور عمل کند. این امر توانایی دولت در اجرای سیاستها را تضعیف کرد.
نیاز به «انقلاب فرهنگی». نویسنده ضرورت تغییر بنیادین در فرهنگ وزارت امور خارجه را درک کرد، جایی که اغلب برنامههای خود را بر اهداف رئیسجمهور ترجیح میداد. این مستلزم انتصاب افرادی بود که سیاستهای دولت را پیش ببرند و هنجارهای بوروکراتیک موجود را به چالش بکشند.
۶. حمله به سوریه: میدان نبرد بوروکراتیک
استفاده از نیروی نظامی برای بازدارندگی اسد و دیگران از بهکارگیری سلاحهای شیمیایی (یا هستهای یا بیولوژیکی) در آینده توجیهپذیر بود.
مانعتراشی متیس. فرآیند تصمیمگیری پیرامون حمله به سوریه با درگیریهای بوروکراتیک، بهویژه از سوی وزیر دفاع جیم متیس، مختل شد. متیس بهطور استراتژیک گزینهها را محدود و اطلاعات را مخفی کرد تا رئیسجمهور را به سمت مسیر دلخواه خود هدایت کند.
اهمیت بازدارندگی. نویسنده معتقد بود هدف اصلی حمله باید بازسازی بازدارندگی در برابر استفاده از سلاحهای شیمیایی باشد. این نیازمند واکنشی قوی و قاطع بود که فراتر از هدف قرار دادن تأسیسات سلاحهای شیمیایی میرفت.
فرصت از دست رفته. تصمیم نهایی برای انجام حمله محدود، تحت تأثیر مانعتراشی متیس، نتوانست سطح مطلوب بازدارندگی را ایجاد کند و عملاً تضمین کرد که اسد به استفاده از سلاحهای شیمیایی ادامه دهد.
۷. رهایی: خروج از توافق هستهای ایران
ترامپ و دیگر نامزدهای جمهوریخواه ۲۰۱۶ علیه برنامه جامع اقدام مشترک، عنوان رسمی سنگین توافق ایران، مبارزه کردند و باور عمومی بر این بود که پس از مراسم تحلیف او، این توافق به پایان رسیده است.
توافق ایران بهعنوان وعده انتخاباتی. ترامپ علیه توافق هستهای ایران مبارزه کرد و وعده داد از آن خارج شود. اما تلاشها برای رهایی از توافق با مقاومت مشاورانی مواجه شد که حفظ وضع موجود را ترجیح میدادند.
«محور بزرگسالان» و توافق ایران. تیلرسون، متیس و مکمستر بهعنوان «محور بزرگسالان» شناخته میشدند که ترامپ را از عمل به وعدههای انتخاباتیاش بازمیداشتند. این موضوع از سوی رسانهها تحسین میشد اما هواداران ترامپ را که خواهان تحقق وعدهها بودند، ناامید میکرد.
استراتژی بولتون برای خروج. نویسنده توافق ایران را فاجعهای استراتژیک میدانست و خواستار خروج سریع و قاطع بود. او برای آمادهسازی استراتژی خروج تلاش کرد تا وقتی ترامپ تصمیم گرفت عمل کند، گزینهای آماده داشته باشد.
۸. اجلاس سنگاپور: هدیهای برای تبلیغات
برای رئیسجمهور آمریکا که به کیم دیداری بدون هیچ نشانهای از تصمیم استراتژیک برای کنار گذاشتن سلاحهای هستهای بدهد—در واقع، آن را بیهیچ چیزی ببخشد—هدیهای تبلیغاتی بینظیر بود.
اجلاسی بیثمر. نویسنده اجلاس سنگاپور میان ترامپ و کیم جونگ اون را اشتباهی بزرگ میدانست. او معتقد بود این اجلاس کیم را مشروعیت بخشید بدون اینکه تعهدات ملموسی برای خلع سلاح هستهای به دست آورد.
دستور کار کره جنوبی. این اجلاس عمدتاً به خواست کره جنوبی برای بهبود روابط میان دو کره انجام شد، نه بهعنوان استراتژی جدی برای مقابله با برنامه هستهای کره شمالی. این خطر ایجاد شکاف میان آمریکا و متحدانش را داشت.
پیروزی تبلیغاتی. این اجلاس پیروزی تبلیغاتی بزرگی برای کیم فراهم کرد و به او اجازه داد خود را بهعنوان رهبر مشروع جهانی نشان دهد بدون اینکه امتیازات معناداری در زمینه خلع سلاح بدهد. این امر تلاشهای آمریکا برای فشار بر کره شمالی را تضعیف کرد.
۹. خطرات «فرآیند» بدون وضوح ریاستجمهوری
من مصمم بودم فرآیندی منظم و دقیق داشته باشم، اما عملکردم را بر اساس تأثیر واقعی آن بر سیاست قضاوت میکردم، نه بر اساس مقایسه با دولتهای پیشین.
فرآیند در برابر سیاست. نویسنده بر شکلدهی به نتایج سیاستی بیش از پایبندی صرف به فرآیندی منظم تأکید داشت. او میدانست که فرآیندی ساختارمند بیمعناست اگر به اقدام مؤثر منجر نشود.
سبک تصمیمگیری ترامپ. سبک غیرمتعارف و بیثبات تصمیمگیری ترامپ اغلب تلاشها برای بحثهای سیاستی منسجم را ناکام میگذاشت. تمایل او به جهش از موضوعی به موضوع دیگر و فقدان وضوح، پیشرفت معنادار را دشوار میکرد.
نیاز به رهبری ریاستجمهوری. در نهایت، سیاستگذاری مؤثر نیازمند جهتگیری روشن از سوی رئیسجمهور بود. بدون آن، درگیریهای بوروکراتیک و برنامههای متضاد میتوانست توانایی دولت را برای دستیابی به اهدافش تضعیف کند.
۱۰. جهان از نگاه ترامپ: سمفونیای آشفته
میتوانی هر وقت خواستی چکاوت کنی / اما هرگز نمیتوانی بروی.
ریاستجمهوری «هتل کالیفرنیا». زندگی در دولت ترامپ اغلب شبیه به ترانه «هتل کالیفرنیا» از گروه ایگلز بود، جایی که افراد حتی وقتی میخواستند، نمیتوانستند ترک کنند. این بازتاب تمایل رئیسجمهور به جذب دوباره افراد و وضعیت دائمی تغییر در کاخ سفید بود.
ناسازگاریها و تضادها. دولت ترامپ با ناسازگاری میان رئیسجمهور، مشاوران و بوروکراسیهایی که رهبری میکردند، دستوپنجه نرم میکرد. این محیطی آشفته ایجاد کرد که سیاستها اغلب ناسازگار و دشوار برای اجرا بودند.
اهمیت پایداری. با وجود چالشها و ناامیدیها، نویسنده متعهد به خدمت به کشور و پیشبرد اهداف سیاستی خود باقی ماند. او خطرات کار در دولت ترامپ را میدانست اما باور داشت میتواند تفاوت ایجاد کند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب «اتاقی که در آن اتفاق افتاد» با نظرات متفاوتی روبهرو شده است؛ برخی از خودبزرگبینی و روایت خودمحور بولتون انتقاد میکنند. خوانندگان این کتاب را خشک و بیش از حد جزئی میدانند، اما در عین حال از بینشهای آن درباره تصمیمگیریهای آشفته ترامپ و اشتباهات سیاست خارجیاش قدردانی میکنند. بسیاری از مخاطبان از امتناع بولتون برای شهادت در جلسات استیضاح ابراز ناامیدی کردهاند. در حالی که برخی دقت و جامعیت کتاب را ستایش میکنند، عدهای دیگر آن را خستهکننده و طولانی بیمورد میدانند. به طور کلی، منتقدان اهمیت اطلاعات ارائهشده را میپذیرند، اما درباره انگیزهها و زمانبندی بولتون تردید دارند.