نکات کلیدی
1. سیستم آمریکایی توسط یک الیگارشی دستکاری شده است
الیگارشی تنها برای الیگارشها خوب است.
تمرکز ثروت و قدرت. در چهار دهه گذشته، گروه کوچکی از افراد ثروتمند و شرکتها نفوذ بیسابقهای بر سیاست و اقتصاد آمریکا به دست آوردهاند. این الیگارشی از قدرت رو به رشد خود برای شکلدهی به قوانین، مقررات و سیاستها به گونهای استفاده کرده که ثروت و نفوذ خود را بیشتر کند.
پیامدها برای آمریکاییهای عادی:
- رکود دستمزدها برای اکثر کارگران
- فرسایش حمایتهای کارگری و اتحادیهها
- کاهش تحرک اجتماعی
- افزایش ناامنی اقتصادی
- تضعیف دموکراسی به دلیل انعکاس ترجیحات نخبگان در سیاست
بازیکنان کلیدی: بانکهای وال استریت، شرکتهای بزرگ، میلیاردرها و همپیمانان سیاسی آنها با هم کار کردهاند تا سیستم را به نفع خود تغییر دهند، اغلب به ضرر منافع عمومی.
2. تمرکز ثروت به تغییر قدرت در سیاست منجر شده است
همانطور که درآمد و ثروت در بالا متمرکز میشود، نفوذ سیاسی نیز چنین میشود.
پول در سیاست. تمرکز فزاینده ثروت به فوقثروتمندان اجازه داده تا از طریق کمکهای انتخاباتی، لابیگری و کنترل روایتهای رسانهای نفوذ زیادی بر فرآیند سیاسی داشته باشند.
تأثیرات بر دموکراسی:
- سیاستمداران به طور فزایندهای به اهداکنندگان ثروتمند پاسخگو هستند
- سیاست عمومی به سمت منافع نخبگان متمایل میشود
- فرسایش اعتماد به نهادهای دموکراتیک
- کاهش قدرت سیاسی برای شهروندان عادی
شواهد: مطالعات نشان میدهد که ترجیحات آمریکاییهای عادی تأثیر کمی بر نتایج سیاستها دارد، در حالی که ترجیحات نخبگان اقتصادی به شدت با تغییرات سیاستی همبستگی دارد.
3. تمرکز شرکتها بر ارزش سهامداران به کارگران و جوامع آسیب رسانده است
وظیفه مدیریت حفظ تعادل عادلانه و کارآمد بین ادعاهای گروههای مختلف ذینفع است... سهامداران، کارکنان، مشتریان و عموم مردم.
تغییر از سرمایهداری ذینفع به سرمایهداری سهامدار. از دهه 1980، شرکتها از تعادل منافع همه ذینفعان (کارگران، جوامع، مشتریان) به تمرکز تقریباً انحصاری بر حداکثرسازی بازده سهامداران حرکت کردند.
پیامدها:
- اخراجهای گسترده و تعطیلی کارخانهها
- رکود دستمزدها و کاهش مزایا
- رها کردن جوامع محلی
- تفکر کوتاهمدت به بهای سرمایهگذاری بلندمدت
- افزایش نابرابری به دلیل جریان سود به سهامداران و مدیران اجرایی
مثال: جنرال الکتریک تحت مدیریت جک ولش این تغییر را به تصویر کشید، نیروی کار آمریکایی خود را کاهش داد در حالی که قیمت سهام و جبران خسارت مدیران اجرایی را افزایش داد.
4. مقرراتزدایی وال استریت نابرابری اقتصادی را تشدید کرد
لغو قانون گلاس-استیگال سیستم آمریکایی را تغییر داد و وال استریت را به یک قمارخانه بزرگ و بیقید و بند تبدیل کرد.
مقرراتزدایی مالی. برچیدن مقررات مالی دوران رکود، که با لغو قانون گلاس-استیگال در سال 1999 به اوج خود رسید، به وال استریت اجازه داد تا در فعالیتهای پرخطر و سفتهبازی بیشتری شرکت کند.
پیامدها:
- بحران مالی 2008 و رکود بزرگ
- نجات بانکها با پول مالیاتدهندگان
- میلیونها آمریکایی شغل، خانه و پسانداز خود را از دست دادند
- تمرکز بیشتر ثروت به دلیل بزرگتر و قدرتمندتر شدن بانکها
دروازه گردان: رابطه نزدیک بین وال استریت و ناظران دولتی به نظارت ضعیف و سیستمی که سودها را خصوصیسازی و زیانها را اجتماعی میکند، کمک کرد.
5. طبقه کارگر احساس خیانت از هر دو حزب سیاسی دارد
دموکراتها مشکل «طبقه کارگر سفید» ندارند. آنها مشکل «طبقه کارگر» دارند که ترقیخواهان از پرداختن به آن بهطور صادقانه یا جسورانه خودداری کردهاند.
بیتوجهی دو حزبی. هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان نتوانستهاند به نگرانیهای اقتصادی اصلی آمریکاییهای طبقه کارگر بپردازند و به جای آن بر مسائل فرهنگی یا منافع اهداکنندگان ثروتمند خود تمرکز کردهاند.
نارضایتیهای طبقه کارگر:
- رکود دستمزدها و کاهش مزایا
- ناامنی شغلی به دلیل جهانیسازی و اتوماسیون
- کاهش تحرک اجتماعی
- احساس فرهنگی و اقتصادی عقبماندگی
پیامدهای سیاسی: این ناامیدی باعث افزایش جنبشهای پوپولیستی در هر دو جناح چپ (برنی سندرز) و راست (دونالد ترامپ) شده است، زیرا رأیدهندگان به دنبال جایگزینهایی برای استقرار هستند.
6. نژادپرستی و بیگانههراسی نشانههای ناامیدی اقتصادی هستند
نژادپرستی علت اصلی نبود و نیست. هرچقدر الیگارشی بخواهد آمریکاییها باور کنند که نژادپرستی مسئول ترامپ بود، در واقع این خشم ضد استقرار بود.
ریشههای اقتصادی تقسیم اجتماعی. در حالی که نژادپرستی و بیگانههراسی مشکلات واقعی هستند، ظهور اخیر آنها عمدتاً ناشی از ناامنی اقتصادی و احساسی است که سیستم علیه مردم عادی دستکاری شده است.
قربانیسازی: سیاستمداران و چهرههای رسانهای از این اضطرابهای اقتصادی بهرهبرداری کردهاند و خشم را به سمت مهاجران، اقلیتها و گروههای حاشیهنشین دیگر هدایت کردهاند به جای پرداختن به مسائل سیستمیک زیربنایی.
اهمیت عدالت اقتصادی: پرداختن به نابرابری ثروت و بازگرداندن اعتماد به فرصتهای اقتصادی برای کاهش تنشهای اجتماعی و مقابله با جذابیت گفتارهای تفرقهافکنانه ضروری است.
7. الیگارشیها از طریق ایدئولوژی، رشوه و تقسیم قدرت را حفظ میکنند
سه مورد رایج عبارتند از: (1) سیستمهای اعتقادی—ادیان، دگمها و ایدئولوژیها—که برای متقاعد کردن اکثر مردم به درستی ادعای قدرت الیگارشی طراحی شدهاند؛ (2) رشوه به افراد با نفوذ برای جلب حمایت آنها و در نتیجه مشروعیت بخشیدن به الیگارشی؛ و (3) تهدیدات ساختگی—دشمنان خارجی یا "دشمنان داخلی"، و همچنین مهاجران و جمعیتهای اقلیت—برای منحرف کردن توجه از الیگارشی به طوری که عناصر متنوع درون اکثریت علیه آن متحد نشوند.
کنترل ایدئولوژیک. الیگارشی باورهایی مانند "بنیادگرایی بازار" را ترویج میکند تا تمرکز شدید ثروت را توجیه کند و با مداخله دولت مخالفت کند.
همکاری با نخبگان: حرفهایهای پردرآمد در حقوق، مالی و دانشگاهی تشویق میشوند تا از وضعیت موجود دفاع کنند به جای اینکه آن را به چالش بکشند.
تقسیم و تسخیر: با تحریک تقسیمات فرهنگی و نژادی، الیگارشی از تشکیل یک جنبش متحد برای عدالت اقتصادی جلوگیری میکند.
8. اصلاحات دموکراتیک برای غلبه بر الیگارشی لازم است
راه غلبه بر الیگارشی این است که بقیه ما با هم متحد شویم و آمریکا را پس بگیریم.
تغییرات سیستمیک مورد نیاز است. پرداختن به نابرابری و بازگرداندن دموکراسی نیازمند اصلاحات اساسی برای کاهش نفوذ پول در سیاست و بازتعادل قدرت بین شرکتها، کارگران و جوامع است.
زمینههای کلیدی برای اصلاح:
- اصلاح مالی کمپین
- اجرای سختگیرانهتر قوانین ضد انحصار
- تقویت حقوق کار و اتحادیهها
- مالیات تصاعدی برای کاهش تمرکز ثروت
- بهبود آموزش عمومی و خدمات اجتماعی
ساختن یک ائتلاف: موفقیت به متحد کردن گروههای متنوع حول یک دستور کار مشترک برای اصلاحات دموکراتیک و اقتصادی بستگی دارد.
9. آمریکاییهای جوان و متنوع امید به تغییر مثبت را ارائه میدهند
من تقریباً چهل سال است که تدریس میکنم و هرگز نسلی از دانشجویان را ندیدهام که به اندازه نسلی که اکنون تدریس میکنم به خدمات عمومی و بهبود کشور و جهان متعهد باشند.
تغییرات جمعیتی. افزایش تنوع نسلهای جوانتر و تعهد آنها به عدالت اجتماعی وزنهای متقابل در برابر ساختارهای قدرت تثبیتشده فراهم میکند.
نشانههای پیشرفت:
- تعداد بیسابقهای از زنان و اقلیتها به مناصب انتخابی راه یافتهاند
- حمایت فزاینده از سیاستهای ترقیخواهانه در میان رأیدهندگان جوان
- افزایش فعالیت و مشارکت مدنی
- تغییر نگرشهای فرهنگی در مسائل برابری و شمول
خوشبینی بلندمدت: در حالی که چالشهای کنونی قابل توجه هستند، قوس تاریخ آمریکا نشاندهنده الگوی اصلاحات ترقیخواهانه پس از دورههای نابرابری و تنش اجتماعی است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب سیستم به خاطر تحلیل دقیق خود از چشمانداز اقتصادی و سیاسی آمریکا بسیار مورد تحسین قرار گرفته است. رایش استدلال میکند که درگیری واقعی بین دموکراسی و الیگارشی است، نه چپ و راست. او بررسی میکند که چگونه تمرکز ثروت به کنترل شرکتها بر سیاست منجر شده و حقوق طبقه متوسط و کارگران را تضعیف کرده است. خوانندگان از توضیحات واضح رایش درباره مسائل پیچیده و دعوت پرشور او به اصلاحات قدردانی میکنند. در حالی که برخی بخش راهحلها را مختصر میدانند، اکثر افراد کتاب را به عنوان یک هشدار قوی درباره نیاز به پرداختن به نابرابری سیستماتیک و بازگرداندن دموکراسی میدانند.