نکات کلیدی
۱. شخصیتی شکلگرفته از خانواده و ارزشها
هیچکس بهاندازه مادرش در شکلدادن به شخصیت او تأثیرگذار نبود.
قطبنمای اخلاقی قوی. شخصیت جورج اچ. دبلیو. بوش عمیقاً تحت تأثیر والدینش، دوروتی و پرسکات بوش، شکل گرفت. مادرش تواضع، روحیهی ورزشی خوب و اهمیت به اشتراک گذاشتن موفقیتها را در او نهادینه کرد و مشهور بود که میپرسید: «اما تیم چطور عمل کرد؟» پدرش بر خدمت، صداقت و پایبندی به قول تأکید داشت.
درسهایی در تواضع. دوروتی واکر بوش از فرزندانش میخواست دستاوردهای شخصی را کماهمیت جلوه دهند و هرگز خودستایی نکنند. او معتقد بود اعتمادبهنفس واقعی نیازی به خودنمایی ندارد و اغلب میگفت: «هیچکس از خودستایی خوشش نمیآید.» این درسهای اولیه تا پایان عمر همراه او بود.
بنیان ایمان. مادرش همچنین ایمان قوی را در او پرورش داد، روزانه آیات کتاب مقدس را میخواند و بر امثال ۲۷:۲ تأکید داشت: «بگذار دیگران تو را ستایش کنند، نه زبان خودت.» این ایمان چارچوب اخلاقی و ظرفیت عشقورزی را برای او فراهم کرد و بر نگرش او به زندگی و خدمت تأثیر گذاشت.
۲. خدمت اولیه و ریسکپذیری جسورانه
برای دومین بار در زندگی جوانش، جورج اچ. دبلیو. بوش تصمیمی جسورانه و سرنوشتساز گرفت.
نامنویسی در جنگ جهانی دوم. در ۱۸ سالگی، با الهام از حمله پرل هاربر و خدمت پدرش در جنگ جهانی اول، برخلاف توصیهها برای رفتن به دانشگاه، در نیروی دریایی ثبتنام کرد و جوانترین خلبان نیروی دریایی شد. این تصمیم نشاندهنده حس وظیفه و آمادگی او برای به خطر انداختن جانش برای کشور بود.
انتقال به غرب تگزاس. پس از جنگ و فارغالتحصیلی از ییل، او فرصتهای راحت وال استریت را رد کرد و خانواده جوانش را به غرب تگزاس برد. او میخواست چیزی را خودش بسازد، بدون تکیه بر ارتباطات خانوادگی، و محیط چالشبرانگیز و رقابتی صنعت نفت را پذیرفت.
روحیه کارآفرینی. کارش را با جاروکردن کف در اودسا آغاز کرد و به سرعت به دنبال استقلال رفت و شرکتهای نفتی مانند زاپاتا پترولیوم را تأسیس کرد. او از ریسککردن نمیترسید، مانند سرمایهگذاری روی سکوی حفاری انقلابی اسکورپیون، که با انگیزه ساختن و نوآوری همراه بود.
۳. تابآوری در برابر فقدان عمیق
اجازه نده شکست، رویاهایت را خاموش کند.
از دست دادن رابین. مرگ دختر سهسالهاش، رابین، به دلیل لوکمیا، تأثیر عمیقی بر جورج و باربارا بوش گذاشت. این درد مشترک، با این حال، ازدواج آنها را مستحکمتر کرد و تعهد مادامالعمرشان به تحقیقات سرطان کودکان را تقویت نمود.
شکستهای سیاسی. او با شکستهای متعدد سیاسی روبهرو شد، از جمله رقابتهای سنا در سالهای ۱۹۶۴ و ۱۹۷۰ و کسب مقام دوم در نامزدی ریاستجمهوری ۱۹۸۰. هر شکست دردناک بود، اما او از الگوی پدرش آموخت که نباید از رویاهایش دست بکشد.
یادگیری از ناامیدی. به جای تلخ شدن، او شکستها را فرصتی برای رشد دید. شکستهای پدرش در سنا به پیروزیهای بعدی منجر شد و شکست خودش در ۱۹۷۰ درهای انتصابهای دیپلماتیک مهم در دولت نیکسون را گشود.
۴. صداقت بر شتابزدگی در زندگی عمومی
او بر اساس باورهایش رأی داد.
ایستادگی در برابر مککارتی. به عنوان یک رهبر جوان حزب، او بهطور علنی روشهای سناتور جوزف مککارتی را محکوم کرد و او را عوامفریب و قلدر خواند، با وجود محبوبیت مککارتی. این نشاندهنده تمایل او به ایستادن بر اصول حتی در شرایط نامحبوب بود.
رأی به قانون مسکن عادلانه. به عنوان نماینده کنگره، در سال ۱۹۶۸ به قانون مسکن عادلانه رأی داد، با وجود مخالفت شدید رأیدهندگان و تهدیدهای مرگ. او رأی خود را با بازگو کردن گفتگوهایی با سربازان آفریقایی-آمریکایی که میخواستند خانه بخرند، توجیه کرد و گفت کاری را انجام داد که درست میدانست.
واترگیت و نیکسون. در زمان ریاست کمیته ملی حزب جمهوریخواه در دوران واترگیت، او از رئیسجمهور نیکسون بر اساس اعتماد دفاع کرد، اما بهصورت خصوصی خواستار استعفا شد وقتی شواهد پوششدادن رسوایی ظاهر شد. او از حمله علنی خودداری کرد و در میان رسوایی، صداقت خود را حفظ نمود.
۵. تسلط بر دیپلماسی شخصی و روابط
او دریافته بود که کلید دیپلماسی مؤثر، توسعه روابط شخصی است—رویکردی که میتوان آن را «دیپلماسی شخصی» نامید.
سفیر سازمان ملل. در سازمان ملل، او بر ایجاد اعتماد با سفیران دیگر از طریق تعاملات شخصی تمرکز کرد، میزبان رویدادها بود و با خانوادههای آنها آشنا میشد. این رویکرد همکاری را علیرغم اختلافات سیاسی تقویت کرد.
ارتباط با چین. به عنوان عالیترین دیپلمات آمریکا در پکن، او و باربارا در فرهنگ چین غوطهور شدند، با دوچرخه در شهر گشت زدند و با مقامات مانند دنگ شیائوپینگ روابطی برقرار کردند. این ارتباط شخصی بعدها بسیار حیاتی بود.
شبکه جهانی. سفرهای گسترده او به عنوان معاون و رئیسجمهور به او امکان داد روابطی با رهبران جهان برقرار کند. این شبکه اعتماد در ایجاد ائتلاف جنگ خلیج فارس و مدیریت پایان جنگ سرد نقش کلیدی داشت.
۶. وفاداری و رهبری تیم در دولت
بحرانها شخصیت را آشکار میکنند.
رئیس سازمان سیا. در زمانی که سازمان سیا تحت انتقادات شدید بود، او بر بازسازی روحیه و دفاع از مأموریت و کارکنان سازمان تمرکز کرد. او ترجیح داد در مقر اصلی کار کند، نه در کاخ سفید، که نشاندهنده همبستگی بود.
معاون رئیسجمهور. او به شدت به رئیسجمهور ریگان وفادار بود و در دوران رسوایی ایران-کنترا تحت فشار سیاسی از او فاصله نگرفت. او نقش خود را حمایت از رئیسجمهور میدانست، نه تضعیف او.
ساختن تیمهای قوی. در هر نقش، او اولویت را به استخدام افراد توانمند و ایجاد محیط تیمی میداد. مسئولیتها را واگذار میکرد، اعتبار را تقسیم میکرد و وفاداری را الهام میبخشید، معتقد بود که احاطه شدن با افراد با شخصیت خوب اهمیت دارد.
۷. مسیر فردی که کمتر شانس داشت تا ریاستجمهوری
او پیش از این شانسهای طولانی را پشت سر گذاشته بود و قصد داشت دوباره این کار را انجام دهد.
شروع از «ستاره کوچک». در سال ۱۹۸۰، او کمپین ریاستجمهوری خود را با شناخت کم آغاز کرد و در نظرسنجیهای اولیه به عنوان «دیگران که رأی دریافت کردهاند» ذکر میشد. او استراتژی جیمی کارتر را برای تمرکز بر ایالتهای اولیه مانند آیووا پذیرفت.
شگفتی آیووا. تلاش بیوقفهاش در آیووا با پیروزی غیرمنتظره در انتخابات مقدماتی ۱۹۸۰ نتیجه داد و به او «شتاب بزرگ» بخشید. اما این حرکت کوتاهمدت بود و در نهایت نامزدی را به رونالد ریگان واگذار کرد.
غلبه بر «عامل ضعیف». در ۱۹۸۸، او با تردیدهایی درباره سختکوشیاش مواجه شد، اما عملکرد قویاش در برابر دن رادر و سخنرانی در کنوانسیون به بازتعریف تصویرش کمک کرد. او با موفقیت از میان رقابتهای فشرده مقدماتی عبور کرد و بر پیشتازی مایکل دوکاکیس پس از کنوانسیون غلبه نمود.
۸. رهبری قاطع در بحرانهای جهانی
این تجاوز به کویت قابل قبول نیست.
تهاجم به پاناما. او دستور حمله به پاناما را برای برکناری دیکتاتور مانوئل نوریگا صادر کرد، تصمیمی که آن را سختترین تصمیم دوران ریاستجمهوری جوانش توصیف کرد. این مأموریت موفق بود، دموکراسی را بازگرداند و نوریگا را دستگیر کرد.
ائتلاف جنگ خلیج فارس. وقتی صدام حسین به کویت حمله کرد، او به سرعت ائتلاف گستردهای بینالمللی، از جمله کشورهای عربی و اتحاد جماهیر شوروی، را از طریق دیپلماسی شخصی گسترده بسیج کرد. او مجوز سازمان ملل برای استفاده از زور را به دست آورد.
عملیات طوفان صحرا. او دستور عملیات نظامی برای آزادسازی کویت را صادر کرد که با قاطعیت و تلفات کم اجرا شد. او در برابر درخواستها برای گسترش مأموریت به بغداد مقاومت کرد و به هدف تعیینشده پایبند ماند.
۹. هدایت پایان مسالمتآمیز جنگ سرد
پدر گزارش داد که احساس میکند رئیسجمهور میتواند رابطه کاری منحصر به فردی با گورباچف برقرار کند.
رابطه با گورباچف. به عنوان معاون رئیسجمهور، او پتانسیل اصلاحات میخائیل گورباچف را شناخت. به عنوان رئیسجمهور، رابطه شخصیای برقرار کرد و بهصورت خصوصی خواستار انتقالهای مسالمتآمیز در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی شد.
اجتناب از تحریک. با وجود فشار برای جشن گرفتن سقوط دیوار برلین، او از «رقصیدن روی دیوار» خودداری کرد و ثبات را بر منافع سیاسی ترجیح داد. رویکرد محتاطانهاش برای جلوگیری از تحریک سختگیران شوروی بود.
انحلال مسالمتآمیز. استراتژی او به انحلال مسالمتآمیز اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ کمک کرد. او تا پایان با گورباچف در تماس بود و این دستاورد تاریخی در پایان جنگ سرد بدون خشونت را رقم زد.
۱۰. عبور از طوفانهای داخلی و سیاسی
برای همه کسانی که جورج بوش را دوست داشتند، سال ۱۹۹۲ سالی دردناک بود.
توافق بودجه. در مواجهه با کسری بودجه بزرگ و رکود اقتصادی، او با کنگره بر سر بودجهای توافق کرد که شامل افزایش مالیات بود و بدین ترتیب قول «بدون مالیات جدید» را شکست. این تصمیم حزبش را دچار شکاف کرد و جایگاهش را تضعیف نمود.
چالشهای مقدماتی. او با چالشهای غیرمنتظرهای از پات بوکانان و کاندیداتوری مستقل راس پروت روبهرو شد. این چالشها پایه حمایتیاش را تضعیف و از پیامش منحرف کردند.
بادهای مخالف اقتصادی. با وجود موفقیتهای سیاست خارجی، کشور بر اقتصاد در حال رکود تمرکز داشت. کمپین او در ارتباط با نگرانیهای اقتصادی رأیدهندگان ناکام ماند و در نهایت به شکستش انجامید.
۱۱. یافتن آرامش و هدف ادامهدار پس از ریاستجمهوری
دیگر به دنبال خوشبختی نیستم… خوشبختی را یافتهام.
سازگاری با زندگی خصوصی. ترک زودهنگام ریاستجمهوری دشوار بود، با تلخی شکست و از دست دادن شدت همراه بود. او به هیوستون بازگشت و در ابتدا برای پرکردن خلأ ناشی از شغلش تلاش میکرد.
خدمت ادامهدار. او هدف جدیدی در فعالیتهای پس از ریاستجمهوری یافت، از جمله جمعآوری کمک برای کتابخانهاش و ترویج داوطلبی از طریق بنیاد نقاط نور. او کتابی درباره سیاست خارجی با همکاری دوستش برنت اسکاکرافت نوشت و اعتبار را با او تقسیم کرد.
یافتن خوشبختی. با وجود درد شکست، در نهایت خوشبختی را در خانواده، دوستان و مشارکت مستمر یافت. سالهای پایانی زندگیاش با حس آرامش و شکرگزاری همراه بود که بازتابدهنده زندگیای وقف شده به خدمت و روابط بود.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
41: تصویری از پدرم ادای احترامی صمیمانه از سوی جرج دبلیو بوش به پدرش، جرج اچ. دبلیو. بوش است. خوانندگان از داستانهای شخصی و نزدیک و بینشهای عمیق دربارهی شخصیت چهل و یکمین رئیسجمهور، زندگی خانوادگی و مسیر سیاسی او استقبال میکنند. اگرچه برخی به جانبداری کتاب و گاهوبیگاه انحرافات آن اشاره میکنند، اما اکثریت آن را روایت دلنشین و تأثیرگذاری از رابطهی پدر و پسری میدانند. این کتاب بر صداقت، تواضع و تعهد جرج بوش پدر به خدمت عمومی تأکید دارد و دیدگاهی منحصربهفرد دربارهی هر دو دورهی ریاستجمهوری و میراث خانوادهی بوش ارائه میدهد.