نکات کلیدی
1. تاریخچهی مغز: از قلب تا نورونها
«بهعنوان انسانها، میتوانیم کهکشانها را در فاصلههای نوری شناسایی کنیم و ذراتی کوچکتر از اتم را مطالعه کنیم. اما هنوز نتوانستهایم رمز و راز سه پوند مادهای که بین گوشهایمان قرار دارد را کشف کنیم.»
نگرش قلبمحور. قرنها، تمدنهای باستانی بر این باور بودند که قلب، نه مغز، محل تفکر و احساسات است. شخصیتهایی مانند ارسطو این دیدگاه را ترویج میکردند و به مرکزیت و گرمی قلب بهعنوان شواهدی اشاره میکردند. مصریان، با وجود شناخت اثرات آسیب مغزی، در هنگام مومیایی کردن مغز را دور میانداختند و بهجای آن قلب را حفظ میکردند.
نگرش مغزمحور. فیلسوفانی مانند آلکمائون و بقراط به چالش کشیدن نگرش قلبمحور پرداختند و بهدرستی مغز را بهعنوان منبع احساسات و افکار شناسایی کردند. آناتومیستهای اسکندرانی این درک را از طریق تشریح انسانها گسترش دادند و اعصاب حسی و حرکتی را شناسایی کردند. نمایشهای عمومی گالن، مانند قطع عصب حنجرهای تکراری خوک، شواهد تجربی برای کنترل رفتار توسط مغز ارائه داد.
روحهای حیوانی. حتی پس از شناسایی اهمیت مغز، مفهوم «روحهای حیوانی» ادامه داشت. گالن بر این باور بود که این روحها که در بطنهای مغز تولید میشوند، از طریق اعصاب برای ایجاد حرکت و احساس پمپاژ میشوند. این ایده که توسط شخصیتهایی مانند دکارت تأیید شد، تنها در قرن هفدهم با ظهور آزمایشهای الکتریکی که نشان داد اعصاب از طریق پالسهای الکتریکی ارتباط برقرار میکنند، رد شد.
2. شیوههای مغزی رد شده: ترپاناسیون، فیزیوگرافی و لوبوتومی
«بهنظر میرسد که بسیاری از این تاریخنگاران نمیدانند که نقاشی بوش و مشتقات آن توسط بروگل و دیگران، بر اساس یک عمل پزشکی بسیار واقعی از زمان خودشان بوده است.»
ترپاناسیون. این عمل باستانی که شامل سوراخ کردن جمجمه برای آزادسازی ارواح شیطانی یا کاهش فشار است، ریشه در دوران ماقبل تاریخ دارد. در حالی که گاهی برای آسیبهای سر مفید بود، استفاده از آن اغلب بر اساس باورهای اسطورهای بود. امروزه، خودترپاناسیون در میان برخی افراد ادامه دارد و با ادعاهای علمی بیپایهای دربارهی افزایش آگاهی تقویت میشود.
فیزیوگرافی. فیزیوگرافی که توسط فرانز یوزف گال توسعه یافت، ادعا میکرد که ویژگیهای شخصیتی میتوانند از برآمدگیهای جمجمه تشخیص داده شوند. اگرچه در قرن نوزدهم محبوب بود، اما با آزمایشهای علمی رد شد. با این حال، فیزیوگرافی به درک این نکته کمک کرد که قشر مغز از نواحی عملکردی متمایز تشکیل شده است.
لوبوتومی. لوبوتومی پیشانی، یک روش خشن که شامل قطع اتصالات در لوبهای پیشانی بود، زمانی برای درمان بیماریهای روانی استفاده میشد. با وجود ادعاهای اولیه موفقیت، این روش اغلب منجر به عوارض جانبی شدید میشد و اکنون بهطور عمده بیاعتبار شده است. جراحیهای روانی مدرن به تکنیکهای دقیقتری مانند تحریک عمیق مغز تکامل یافتهاند، اما میراث لوبوتومی بهعنوان یک داستان عبرتآموز باقی مانده است.
3. مطالعات موردی افسانهای: گیج، تان و مولاویسون
«تعادل یا توازن، بهنوعی، بین قابلیتهای فکری او و تمایلات حیوانیاش بهنظر میرسد که از بین رفته است.»
فیناس گیج. داستان فیناس گیج، کارگر راهآهنی که از سوراخ شدن مغزش با میله آهنی جان سالم به در برد، اغلب بهعنوان شواهدی از اینکه شخصیت در لوبهای پیشانی قرار دارد، ذکر میشود. با این حال، تحقیقات اخیر نشان میدهد که گیج بهبودی روانی-اجتماعی قابل توجهی داشته و گزارشهای اولیه دربارهی تغییرات دراماتیک شخصیت او اغراقآمیز بوده است.
تان. آقای لبرگن، که به «تان» معروف است، بهدلیل آسیب در ناحیهی بروکا در لوب پیشانی چپ، توانایی صحبت کردن خود را از دست داد. مطالعهی بروکا بر روی تان به Establish the link between language production and the frontal lobes کمک کرد و ایدهی توزیع زبان در سراسر مغز را رد کرد. اسکنهای مدرن مغز تان نشان میدهد که آسیب بیشتر از آنچه بروکا درک کرده بود، گسترده بوده و مفهوم محلیسازی دقیق عملکرد را به چالش میکشد.
هنری مولاویسون (H.M.). هنری مولاویسون، که به H.M. معروف است، برای کاهش صرع خود تحت عمل جراحی قرار گرفت که منجر به فراموشی شدید آنترود بود. پروندهی او درک ما از حافظه را متحول کرد و اهمیت هیپوکامپ را در شکلگیری حافظههای بلندمدت جدید نشان داد. در حالی که پروندهی H.M. تأثیر زیادی داشته است، برخی از کارشناسان نسبت به تأکید بیش از حد بر نقش هیپوکامپ هشدار میدهند، زیرا آسیب مغزی او فراتر از این ساختار بود.
4. افسانههای جاودانه: استفادهی ده درصدی و خلاقیت نیمکره راست
«پروفسور ویلیام جیمز از دانشگاه هاروارد میگفت که فرد متوسط تنها 10 درصد از توانایی ذهنی نهفتهاش را توسعه میدهد.»
افسانهی ده درصد. افسانهی ماندگار اینکه ما تنها 10 درصد از مغزمان را استفاده میکنیم، نادرست است. اسکنهای مغزی فعالیت در سراسر مغز را نشان میدهند، حتی در حین خواب. این افسانه احتمالاً از تفسیرهای نادرست تحقیقات اولیهی علوم اعصاب نشأت گرفته و توسط مربیان خودیاری و فرهنگ عامه تداوم یافته است.
خلاقیت نیمکره راست. ایدهی اینکه افراد نیمکره راست بیشتر خلاق هستند، یک سادهسازی است. در حالی که نیمکرههای مغز نقاط قوت متفاوتی دارند، خلاقیت شامل تعاملات پیچیدهای بین هر دو طرف است. این افسانه توسط مربیان خودیاری و مشاوران تجاری مورد سوءاستفاده قرار گرفته، اما هیچ پایه علمی برای ادعای اینکه برخی افراد تحت سلطهی یک نیمکره هستند، وجود ندارد.
نیاز به شکگرایی. این افسانههای جاودانه بهدلیل جذابیت شهودی و سوءاستفاده از آنها توسط افرادی با اهداف خاص ادامه دارند. تفکر انتقادی و رویکرد شکگرایانه برای تمایز بین اطلاعات نادرست و علوم اعصاب واقعی ضروری است.
5. مغزهای جنسیتی: رد افسانههای مبتنی بر جنسیت
«زنان تمایل دارند که بیشتر نیمکره راست مغز را فعال کنند، اما ما پلی بین نیمکره راست و چپ داریم که مردان ندارند.»
مغزهای متعادل زنانه. ایدهی اینکه مغز زنان متعادلتر است و از هر دو نیمکره بهطور مؤثرتری استفاده میکند، یک افسانه است. مطالعات هیچ تفاوت معناداری در جانبیسازی زبان یا اندازهی جسم پینهای بین مردان و زنان پیدا نکردهاند. این ادعاها اغلب برای تقویت کلیشههای جنسیتی استفاده میشوند.
نورونهای آینهای پرکار. ادعای اینکه زنان نورونهای آینهای فعالتری دارند که منجر به همدلی بیشتر میشود، توسط شواهد پشتیبانی نمیشود. مطالعات در مورد همدلی نتایج مختلطی نشان دادهاند و هیچ پایه علمی برای ادعای اینکه زنان نورونهای آینهای بیشتری دارند یا فعالتر هستند، وجود ندارد.
تفاوتهای سیمکشی مغز. یک مطالعه در سال 2013 ادعا کرد که تفاوتهای بنیادی در سیمکشی مغز بین مردان و زنان وجود دارد، بهطوریکه مردان بیشتر درون نیمکرهها و زنان بیشتر بین نیمکرهها ارتباط دارند. با این حال، این تفاوتها کوچک بودند و تفسیرهای محققان بر اساس کلیشههای جنسیتی بود.
6. فناوری و مغز: هیاهو در برابر واقعیت
«فناوری استفاده شده توسط No Lie MRI نمایانگر اولین و تنها اندازهگیری مستقیم تأیید حقیقت و تشخیص دروغ در تاریخ بشر است!»
تشخیص دروغ با اسکن مغز. ادعای اینکه اسکنهای مغزی میتوانند بهطور دقیق دروغها را شناسایی کنند، اغراقآمیز است. در حالی که fMRI میتواند فعالیت مغزی مرتبط با فریب را شناسایی کند، این تکنیکها بینقص نیستند و بهراحتی میتوانند دور زده شوند. استفاده از اسکنهای مغزی در محیطهای قانونی همچنان بحثبرانگیز است.
احمق شدن ناشی از اینترنت. ترس از اینکه اینترنت ما را احمق میکند، یک موضوع تکراری است. در حالی که اینترنت میتواند حواسپرتی ایجاد کند و منجر به بار اطلاعاتی شود، همچنین فرصتهایی برای یادگیری و تقویت شناختی فراهم میکند. کلید این است که از فناوری بهطور هوشیارانه استفاده کنیم و از چندوظیفگی بیش از حد پرهیز کنیم.
بازیهای تمرین مغز. وعدهی اینکه بازیهای تمرین مغز میتوانند شما را باهوشتر کنند، اغلب اغراقآمیز است. در حالی که این بازیها میتوانند عملکرد را در وظایف خاص بهبود بخشند، شواهد محدودی وجود دارد که نشان دهد آنها منجر به مزایای شناختی گستردهتری در زندگی واقعی میشوند. ورزش بدنی، یادگیری مهارتهای جدید و اجتماعی شدن همچنان مؤثرترین راهها برای تمرین مغز شما هستند.
7. ادراک و واقعیت: بیشتر از پنج حس
«مردان باید بدانند که از مغز و تنها از مغز، لذتها، شادیها، خندهها و شوخیها، همچنین غمها، دردها، اندوهها و اشکها ناشی میشود.»
پنج حس. ایدهی اینکه انسانها تنها پنج حس دارند، یک تصور نادرست است. علاوه بر بینایی، بویایی، شنوایی، لامسه و چشایی، ما حسهای دیگری نیز داریم: پروپریوسپشن (آگاهی از موقعیت بدن)، تعادل (اکویلیبروسپشن)، حس دما (ترموسپشن)، حس درد (نوسیپشن) و حس داخلی (اینترسپشن).
ساخت واقعیت توسط مغز. مغز بهطور منفعل اطلاعات را از حواس دریافت نمیکند، بلکه بهطور فعال ادراک ما از واقعیت را میسازد. این ساختار شامل پر کردن شکافها، پیشبینی و تزئین ورودی حسی است. توهمات و تحریفات حسی نقش فعال مغز در شکلدهی به تجربه ما را نشان میدهند.
توجه و ادراک. منابع محدود توجه ما به این معنی است که بسیاری از آنچه در اطراف ما اتفاق میافتد را از دست میدهیم. پدیدههایی مانند کوری توجه نشان میدهند که ما تنها آنچه را که به آن توجه میکنیم، ادراک میکنیم و مغز ما بهطور فعال اطلاعات نامربوط را فیلتر میکند.
8. اختلالات مغزی: جداسازی واقعیت از افسانه
«آن مغز آشفته در آرامش است.»
بهبودی از آسیب مغزی. افسانهی بهبودی کامل از آسیب مغزی شدید گمراهکننده است. در حالی که توانبخشی میتواند عملکرد را بهبود بخشد، بیشتر بیماران با نقصهای ماندگار مواجه هستند. شدت و محل آسیب، همچنین عوامل فردی، بر میزان بهبودی تأثیر میگذارد.
صرع و بیماریهای روانی. تصور اینکه صرع یک بیماری روانی است، با وجود شواهد علمی بهعکس، ادامه دارد. صرع یک وضعیت عصبی است که با حملات مکرر مشخص میشود. در حالی که افراد مبتلا به صرع ممکن است مشکلات سلامت روانی را تجربه کنند، این مشکلات اغلب بهدلیل انگ بیماری یا عوارض جانبی داروها هستند.
زوال عقل و آلزایمر. بیماری آلزایمر علت اصلی زوال عقل است، اما زوال عقل یک اصطلاح عمومی برای کاهش عملکرد ذهنی است. آلزایمر بخشی اجتنابناپذیر از پیری نیست و علل دیگری برای زوال عقل وجود دارد، از جمله بیماری عروقی و تحلیل رفتن پیشانی-زمانی.
9. ارتباط بدن و مغز: شناخت بدنی
«فرضیهی اینجا در ITAG این بوده است که ایجاد یک [sic] سوراخ در جمجمه بهطور مثبت حرکت خون در مغز را تغییر میدهد و عملکردهای مغزی را که در تاریخ بهطور فزایندهای برای سازگاری با دنیای بهسرعت در حال تغییر مهمتر شدهاند، بهبود میبخشد.»
مغز بیبدن. ایدهی اینکه مغز بهطور مستقل از بدن عمل میکند، یک تصور نادرست است. بدن بر احساسات، افکار و قضاوتهای اخلاقی ما تأثیر میگذارد. شناخت بدنی به بررسی راههایی میپردازد که احساسات و حرکات بدنی فرآیندهای ذهنی ما را شکل میدهند.
محور روده-مغز. روده شامل یک شبکه پیچیده از نورونها است که از طریق عصب واگ با مغز ارتباط برقرار میکند. سیگنالهای روده میتوانند بر خلق و خو، تصمیمگیری و حتی رفتار اجتماعی تأثیر بگذارند. میکروبیوم روده، جامعهای از میکروارگانیسمها که در رودههای ما زندگی میکنند، همچنین نقش مهمی در عملکرد مغز ایفا میکند.
اثر دارونما و نودارونما. باورها و انتظارات ما میتوانند تأثیر قدرتمندی بر سلامت جسمی ما داشته باشند. اثر دارونما نشان میدهد که چگونه درمانهای بیاثر میتوانند تغییرات فیزیولوژیکی واقعی را تحریک کنند، در حالی که اثر نودارونما نشان میدهد که چگونه انتظارات منفی میتوانند علائم را بدتر کنند.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب افسانههای بزرگ مغز عمدتاً نقدهای مثبتی دریافت کرده است و خوانندگان از محتوای خوب تحقیق شده و رویکرد آموزنده آن در رد کردن تصورات غلط رایج دربارهی مغز قدردانی میکنند. بسیاری از خوانندگان به بررسی جامع نویسنده از افسانههای مختلف اشاره کرده و به صدها مطالعه استناد میکنند. برخی از منتقدان این کتاب را روشنگر و ارزشمند برای علاقهمندان به علوم اعصاب و همچنین شکاکان دانستهاند. با این حال، چند منتقد اشاره کردند که برخی از "افسانهها" به نظر مبهم یا دانش عمومی میرسیدند. نسخهی الکترونیکی این کتاب به خاطر مشکلات فرمتبندی مورد انتقاد قرار گرفت. بهطور کلی، خوانندگان این کتاب را قابل دسترسی و آموزشی یافته و آن را به افرادی که به علوم اعصاب و روانشناسی علاقهمند هستند، توصیه میکنند.