نکات کلیدی
1. رهایی، از دست دادن خود است، نه به دست آوردن
رایجترین تصور نادرست دربارهی رهایی این است که آن چیزی است که فرد میتواند به دست آورد.
از دست دادن، نه به دست آوردن. رهایی به معنای به دست آوردن چیزی جدید یا دستیابی به حالت بالاتر از وجود نیست؛ بلکه به معنای از دست دادن توهم خود جداگانه است. این درک، تمرکز را از تلاش برای دستیابی به چیزی به شناسایی آنچه که در حال حاضر وجود دارد، تغییر میدهد.
تغییر دیدگاه. به جای جستجوی معنا یا هدف، رهایی شگفتی زندگی را به عنوان یک واقعیت ساده آشکار میکند. تمرکز از کنترل شخصی به قدردانی از لحظهی حال منتقل میشود. چیزهای عادی به چیزهای فوقالعاده تبدیل میشوند، مانند بافت موی گربه یا نحوهی حرکت یک مورچه بر روی یک شاخه.
پایان چنگ زدن. از دست دادن امید، به معنای سنتی، در واقع هیچ از دست دادن نیست. این امید با حس آرامش و راحتی نسبت به هر آنچه که هست، جایگزین میشود. پایان مییابد بر چنگ زدن مداوم به آنچه ممکن است، و پذیرش عمیق آنچه که هست.
2. بیداری: دیدن اینکه "من" وجود ندارد
ناگهان معلوم میشود که من هرگز زندگی نداشتم زیرا هرگز "من" وجود نداشت.
نابودی خود. بیداری با ناپدید شدن ناگهانی و کامل حس خود مشخص میشود. این یک فرآیند تدریجی نیست بلکه یک تغییر آنی در ادراک است. همه چیز همانطور که هست باقی میماند، اما بدون فیلتر "من" شخصی که آن را تفسیر کند، دیده میشود.
عادی به فوقالعاده تبدیل میشود. عادی برای اولین بار بدون هیچ حس خودی دیده میشود. این یک تجربهی عرفانی نیست بلکه ادراک واضحی از واقعیت است بدون واسطهی هویت شخصی. جهان همانطور که هست دیده میشود، بدون لایهای از معنا یا تفسیر شخصی.
گذشته قدرتش را از دست میدهد. گذشته، که زمانی یک چشمانداز سهبعدی پر از پشیمانی و گناه بود، به یک نقاشی مسطح تبدیل میشود. انرژی و واقعیت خود را از دست میدهد و تمایل به بازگشت به آن کاهش مییابد. مسائل و مشکلات هنوز به وجود میآیند، اما دیگر قدرتی برای نگهداشتن فرد ندارند.
3. رهایی: دیدن اینکه "من" همه چیز هستم
وقتی خود ناپدید میشود و آگاهی به عنوان همه چیز دیده میشود، آنگاه این به عنوان آنچه که هست، یک هولوگرام شگفتانگیز که با عشق پشتیبانی میشود، دیده میشود.
آگاهی در همه جاست. رهایی به معنای درک این است که آگاهی محدود به یک نقطه خاص نیست بلکه در همه جا و همه چیز است. حس محلی خود به عنوان یک توهم آشکار میشود و "من" واقعی به عنوان کل وجود دیده میشود. هیچ جدایی وجود ندارد، نه اینجا و نه آنجا، فقط یگانگی که به عنوان همه چیز ظاهر میشود.
هولوگرام عشق. جهان به عنوان یک هولوگرام شگفتانگیز که با عشق پشتیبانی میشود، دیده میشود. حس جدایی، با امیدها، ترسها و مسئولیتهایش، به عنوان یک لخته موقتی از آگاهی درک میشود. درام بودن یک شخص به عنوان داستانی که درون یگانگی به وجود میآید، دیده میشود.
هیچ انتخابی، هیچ پشیمانی. رهایی آزادی از بار بودن یک شخص است که باید انتخاب کند. این درک است که هیچ انتخابی، هیچ شخصی و هیچ جدایی وجود ندارد. هیچچیزی که هرگز انجام دادهاید، هرگز به چیزی منجر نشده است زیرا شما هرگز هیچ کاری نکردهاید. هیچ چیزی برای پشیمانی وجود ندارد، هیچ چیزی برای احساس گناه.
4. ذهن یک تله دوگانه است
ذهن اصرار دارد که میتواند ما را به روشنگری شخصی برساند.
محدودیتهای ذهن. ذهن، به ذات خود، در دوگانگی عمل میکند و دائماً چیزها را به این و آن تقسیم میکند. نمیتواند غیر دوگانگی را درک کند، که فراتر از قلمرو مفاهیم و تمایزات است. اصرار ذهن بر درک همه چیز، مانعی برای دیدن حقیقت است.
حلقه بیپایان ذهن. ذهن مانند یک نوار تکراری است که دائماً پیام "ببین، من درست میگویم" را تکرار میکند. هرگونه شواهدی که خلاف آن باشد را فیلتر میکند و دیدگاه محدود خود را تقویت میکند. باور دارد که میتواند ما را به روشنگری برساند، اما هرگز نمیتواند به این وعده عمل کند.
ناامیدی ذهن. وقتی ذهن نمیتواند به روشنگری دست یابد، ممکن است به ناامیدی منجر شود. ممکن است سعی کند تجربه بیداری را دوباره ایجاد کند، آن را نگه دارد یا در آن برای همیشه زندگی کند. اما رهایی یک تجربه شخصی نیست و تلاشهای ذهن در نهایت بیفایده است.
5. تجربیات معنوی شخصی هستند، نه رهاییبخش
تجربیات معنوی به راحتی قابل ایجاد نیستند.
تجربیات شخصی. تجربیات معنوی، هرچقدر هم عمیق باشند، در واقع تجربیات شخصی هستند که برای یک شخص غیرواقعی اتفاق میافتند. آنها به اندازهی پوشیدن یک کفش یا نوشیدن یک فنجان قهوه اهمیت ندارند. آنها به رهایی منجر نمیشوند.
ایجاد تجربیات. تجربیات معنوی میتوانند از طریق روشهای مختلفی مانند مدیتیشن، سرودخوانی، داروها یا شرایط شدید ایجاد شوند. با این حال، این تجربیات همیشه برای کسی، یک شخص، اتفاق میافتند، هرچقدر هم که تصفیه شده باشند. آنها خود رهایی نیستند.
هیچ معنایی. رهایی هیچ ارتباطی با وجود یا عدم وجود مشکلات یا مسائل ندارد. این رهایی به خوشبختی بیپایان نمیانجامد. این پاداشی برای تلاشهای معنوی نیست. این دیدن است که هیچکس برای داشتن یک تجربه وجود ندارد و بنابراین، هیچ معنایی برای هیچ تجربهای وجود ندارد.
6. توهم بودن یک شخص
حس بودن یک شخص بسیار قوی است.
اعتیاد قوی. حس بودن یک شخص یک اعتیاد قوی است که از باور به خود جداگانه ناشی میشود. این حس با مسئولیتها، ترسها، امیدها و آرزوها تقویت میشود. این حالت انقباض را ایجاد میکند، جایی که فرد احساس میکند از همه چیز جداست.
ام impulses متضاد. شخص به سمت هر جهتی توسط امیال متضاد کشیده میشود، همزمان خواهان شمول و تنهایی، استقلال و مراقبت است. این تنش مداوم مانع از هرگونه رضایت پایدار میشود. شخص آسیبپذیر، جدا و ترسان است و دائماً بین شادی و ناامیدی حرکت میکند.
نابودی خود. در یک لحظه، حس "من" میتواند به طور کامل ناپدید شود و خلأ را آشکار کند. این یک انتشار تدریجی نیست بلکه ناپدید شدن کامل خود است. تمام مفاهیم فضا و زمان بیمعنا میشوند و فقط حضور همهجا وجود دارد.
7. ناامیدی، ناتوانی، بیمعنایی: مانترا بزرگ
هیچ روشی وجود ندارد، اما اگر بود، ممکن است تکرار مانترا "ناامید، ناتوان و بیمعنا" باشد.
رها کردن امید. شخص باور دارد که امید وجود دارد و سعی در برآورده کردن آن دارد، اما امید همیشه در نهایت ناامید میشود. امید هرگز نمیتواند از "این نیست" به "این هست" منتقل شود زیرا "این هست" در حال حاضر وجود دارد. رها کردن امید میتواند یک نعمت بزرگ باشد.
پذیرفتن ناتوانی. شخص باور دارد که کمکی وجود دارد، اما شما نمیتوانید برای تبدیل شدن به آنچه که در حال حاضر هستید، کمک شوید. در حال حاضر فقط رهایی وجود دارد. شما در ناتوانی کامل خود تنها هستید. هیچ کاری نمیتوانید انجام دهید یا از انجام آن اجتناب کنید.
در آغوش گرفتن بیمعنایی. شخص باور دارد که معنایی وجود دارد، اما دیدن اینکه همه چیز بیمعناست، یک هدیه بیقیمت است. هر چیزی که به وجود میآید فقط یک اتفاق است، بدون هیچگونه پیامد و به هیچجا نمیرود. این میتواند آرامش بزرگی به ارمغان آورد.
8. رفتار بینقص در یگانگی بیمعناست
فقط رهایی وجود دارد.
یگانگی همه چیز است. فقط رهایی وجود دارد و همه چیز رهایی است که به عنوان خود ظاهر میشود. خود، رهایی است که به عنوان خود به وجود میآید. در حالی که خود وجود دارد، مانع از دیده شدن رهایی میشود. نمیتواند رهایی را بشناسد زیرا در جستجوی آن است.
فراتر از دوگانگی. ذهن اصرار دارد که یگانگی باید به قوانین آن conform کند، اما این یک تله دوگانه است. یگانگی نمیتواند به مفاهیم خوب و بد، درست و نادرست محدود شود. تمام مفاهیم صداقت، اخلاق و عدالت زمانی که دیده میشود که هیچکس هیچ انتخابی نمیکند، بیمعنا میشوند.
رهایی همه چیز است. جستجوی رهایی نیز رهایی است. جستجو در واقع رهایی است که وانمود میکند که خود نیست و به دنبال خود میگردد. ذهن همه چیز را به عنوان "آن" میبیند، اما همه چیز "این" است. این یک خواب است، اما "من" خواب را نمیبینم. "من" یک شخصیت خوابیده درون خواب هستم.
9. مرگ پایان خواب است
در مرگ فقط رهایی وجود دارد.
شخصیت خوابیده. سوال دربارهی اینکه بعد از مرگ چه اتفاقی میافتد، مانند این است که بپرسید چه کسی صورتحساب رستوران را برای یک خوابندهای که قبل از رسیدن صورتحساب بیدار میشود، پرداخت میکند. این سوال زمانی که دیده میشود که "من" یک شخصیت خوابیده هستم، حل میشود. هیچ "منی" وجود ندارد که بمیرد، هیچ "بعدی" وجود ندارد و هیچ "مرگی" وجود ندارد.
داستانهای ذهن. در مواجهه با ظاهر مرگ، ذهن داستانهایی دربارهی ادامهی وجودش میسازد. این داستانها پاداشهایی برای زندگی خوب و مجازاتهایی برای زندگی بد ارائه میدهند. آنها فریبنده و ترسناک هستند، اما همه فقط داستان هستند.
کارما و تولد دوباره. داستان کارما و تولد دوباره یک توضیح فریبنده برای رنج شخصی است، اما به باور در عمل ارادی وابسته است. وقتی دیده میشود که هیچکس وجود ندارد، دیده میشود که هیچ امکانی برای عمل ارادی وجود ندارد. علت و معلول از بین میروند.
10. رهایی عادی است، نه خوشبخت
در رهایی دیده میشود که رهایی کاملاً عادی اما همچنین شگفتانگیز است.
عادی و شگفتانگیز. رهایی یک حالت جادویی نیست بلکه دیدن عادی است که با پرده جستجو کنار گذاشته شده است. این سنجاب بر روی تنه درخت، لحظات روزمره زندگی است که بدون فیلتر ذهن عصبی دیده میشود. سواری ترن هوایی ذهن به یک شگفتی ملایم تبدیل میشود.
از دست دادن نوروز. ذهن ممکن است از دست دادن نوروز خود را نپسندد. افکار ظاهر یک شخص را که ذهن دارد، ایجاد میکنند، اما شخص ظاهری وجود ندارد. افکار از خلأ به وجود میآیند و دوباره بدون هیچگونه اهمیتی از بین میروند.
کامل بودن خلأ. بیداری دیدن خلأیی از خلأ است، در حالی که رهایی دیدن کامل بودن خلأ است. با رهایی، دیدن این است که فقط عشق بیقید و شرط به عنوان همه چیز که هست، به وجود میآید. هیچ توضیحی برای این وجود ندارد، این فقط همینطور است.
آخرین بهروزرسانی::
نقد و بررسی
کتاب "امیدوارم به زودی بمیرید" با استقبال بسیار مثبت خوانندگان مواجه شده است و آنها از وضوح این کتاب در توضیح مفاهیم غیر دوگانه تقدیر میکنند. بسیاری این کتاب را بهترین اثر در این زمینه میدانند و از رویکرد ساده و بدون حاشیهاش قدردانی میکنند. خوانندگان این کتاب را تحولآفرین مییابند و به آنها کمک میکند تا ایدههای پیچیده دربارهی خود و واقعیت را درک کنند. طنز و سبک نوشتاری قابل دسترس آن بهطور مکرر مورد اشاره قرار میگیرد. برخی از خوانندگان گزارش میدهند که کتاب را چندین بار مطالعه کردهاند و با هر بار خواندن، بینشهای جدیدی به دست آوردهاند. فرمت سوال و جواب در نیمهی دوم کتاب بهویژه برای بسیاری از خوانندگان مفید بوده است.